شنبه, ۲۹ دی, ۱۴۰۳ / 18 January, 2025
از فراز تا فرود
فرانسیس بیکن فیلسوف انگلیسی قرن هفدهم برای اولین بار در کتاب " اصول و منابع" از واژه پوزیتیو به معنای واقعی، محقق و قطعی استفاده کرد. این کلمه از ریشه ای در زبان فرانسوی به معنای "عینی" برگرفته شده است. بیکن در این کتاب توصیه می کند که از بررسی علل و حقایق غایی امور، باید دست کشید و به فکر تعبیر و تصرف در امور واقع محقق بود. در واقع بیکن، صفت «پوزیتیو» یا تحققی را برای اموری که بر مبنای صورت ریاضی و کمی روش شناسی تجربی فلسفی جدید، قابل اثبات و بررسی اند به کار می برد.
پوزیتیویسم رویکردی در فلسفه مدرن غربی است که با ظهور اومانیسم و اصالت یافتن افق ناسوتی حیات و اهمیت یافتن اغراض تصرف گرایانه و دنیا مداری برای حدود دو قرن (از قرن هفدهم تا قرن نوزدهم میلادی) بر بخشی از گرایش های فلسفی غرب حاکم شد. در بیان برخی پژوهشگران پوزیتیویسم را می توان صورتی از اندیشه مدرن غربی دانست که معتقد است در حوزه معرفت شناسی فقط از طریق حواس و بهره گیری از روش های تجربی میتوان به شناخت امور (صرفامحسوس) دست یافت و هیچ نوع امکانی برای شناخت امور مجرد و غیر محسوس و غیر جزئی (کلی) وجود ندارد. اثبات گرایان بر این باورند که جبر تاریخی بشریت را به سمتی خواهد برد که نگرش دینی و فلسفی از بین رفته و تنها شکل باقی مانده از اندیشه متعلق به اندیشه قطعی و تجربی علم خواهد بود.
پوزیتیویسم خواهان معرفت معطوف به تجربه و ادراک ملموس و در پی ایجاد احکام علمی در خصوص پدیده های قابل اثبات است، لذا از نظر پوزیتیویست ها، در هر علم تجربی از جمله علوم سیاسی تمام احکام: متافیزیکی، فلسفی و اخلاقی احکامی مهمل، بی مصداق و تهی هستند.
هرچند افرادی مانند فرانسیس بیکن-ویلفردو پارتو- رنه دکارت و سن سیمون برضرورت عینیت گرایی در مطالعه مسائل اجتماعی تاکید دارند، اما تنها "آگوست کنت" دانشمند فرانسوی است که اثبات گرایی در علم را به معنا و مفهوم امروزی آن در جامعه شناسی سیاسی پایه گذاری کرد: او بود که در شناخت عینی حیات اجتماعی و انسانی بر ضرورت کاربرد مشاهده و تجربه و گردآوری داده های عینی در یک رابطه علی در پی توضیح پدیده های اجتماعی است.
بنابراین ویژگی های عمومی اثبات گرایی در علم تجربی را میتوان این گونه بیان کرد: منکر وجود هرنوع دریافت اشراقی یا ادراک عقلانی است به اصالت ذره و جزئی نگری معتقد است تنها روش ادراک امور را، اتکا به روش تجربی -آزمایشگاهی می داند هرنوع قضیه معرفت شناسانه را که از طریق روش حسی - تجربی قابل مطالعه نباشد- مهمل یا غیر علمی می داند.
اساس رویکرد علوم جدید(اعم از علوم طبیعی یا علوم انسانی) طی سه قرن گذشته پوزیتیویستی بوده است پوزیتیویسم با متافیزیک مخالف است و فلسفه را خارج از علم می داند یا کلا آن را بی معنی و مبهم تلقی می کند شاکله اثبات گرایی بر این مبنا بوده است که هیچ چیزی ورای واقعیت و قوانین محقق علوم وجود ندارد واقعیت ها صرفا از طریق مشاهده و اندازه گیری قابل توصیف و تبین هستند، بنابراین نظریه های هنجاری در پوزیتیویسم علوم اجتماعی محلی از اعراب ندارد اساس و بنیاد معرفت پوزیتیویسم اعتقاد بر وحدت است بدین معنی که تمام رشته های مطالعاتی علمی، اعم از علوم اجتماعی و طبیعی می تواند تابع نظام معرفت شناسی و روش شناسی واحدی باشند.
● پوزیتیتویسم منطقی
مکتب پوزیتیویسم نیز مانند هر مکتب فکری دیگری مراحل مختلفی را پشت سرگذاشته است.در واقع در دو قرن هجدهم و نوزدهم تحت تاثیر رخدادهای بنیادین فکری و اجتماعی از فلسفه فاصله گرفت و این موجب شد در مرحله دوم یعنی در سال های پس از جنگ جهانی اول به موازات تخصصی شدن علوم اجتماعی در روندمطالعات پوزیتیویستی علوم اجتماعی شاهد طرح جدیدی از پوزیتیویسم به نام پوزیتیویسم منطقی باشیم.
پوزیتیویست های اولیه بر لحاظ آزمایش و تجربه در علم به عنوان تنها شکل واکنش تاکید دارند در عین حال بر تفکیک حوزه منطق در عقل از تفکرات متافیزیکی غیر قابل اثبات را نفی می کنند.
مهمترین نکته ای که این گروه برآن تاکید دارند اصل تحقق پذیری است بدین معنا که هر فرضیه که از محک اثبات تعمیمات استقرایی پیروزمندانه سر برآورد، علم است و غیر آن حرفی موهوم و بی معناست.
از دیدگاه بنیانگذاران این مکتب بین علوم تحلیلی و علوم ترکیبی تفاوت وجود دارد. پوزیتیویست های منطقی مدعی هستند "که فقط قضایایی که محمول تجربی دارند صادق و معنی دارند" مثلا " ماهی قرمز است زیرا در قرمز خاصیتی است عینی که قابل مشاهده و تجربه است."
دو انتقاد علیه پوزیتیویسم در قرن ۱۹ از مهم ترین انتقاداتی که به سبک شناسی اثبات گرایان در قرن نوزدهم مطرح شده است ،یک دسته انتقاداتی می باشند که از جانب مارکس و مارکسیست ها مطرح شد و به شکاف میان خود مارکسیست ها منتهی شد; مارکسیست های پوزیتیویست و مارکسیست های غیر پوزیتیویست . بقای این نگرش را در نظریات مکتب فرانکفورت در قرن بیستم میتوان مشاهده کرد.
دسته دوم نظریاتی بودند که از سوی افرادی همچون"پاره تو" و "لیپیست" دو تن از فلاسفه مهم قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ آلمان مطرح شدند و بر اندیشه های"وبر" صورت کامل تری یافتند.بعدها با وجود اینکه برخی گرایش های "وبر" جنبه های پوزیتیویستی داشته اند، اما هم اینها مبنای گرایش های پست مدرنیستی و شورش علیه پوزیتیویسم را ایجاد کرد انتقاد اصلی مارکیسست ها به پوزیتیویسم که درست در پست مدرنیسم نیز تکرار می شود، این است که واقعیت عینی از پیش داده شده خارجی و " پوزیتیو" وجودندارد و واقعیت های موجود همگی نسبی، منقطع و زمان مند هستند.
افزون بر این، اینها محصول کار انسان در یک دوره تاریخی است و علمی که نسبت به این پدیده ها شکل می یابد، نه علمی کلی بلکه علمی نسبی است.
نویسنده : سجاد خداکرمی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست