جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

چیزی مثل یک داستان کوتاه


چیزی مثل یک داستان کوتاه

نگاهی به مجموعه داستان ماه و قوطی های بلند ,نوشته ابوالقاسم مبرهن

زندگی خود پیچیده ترین و هیجان انگیز ترین داستان است. پس داستان اگرچه یک واقعیت نیست اما از هر واقعیتی حقیقی تر است. همان طور که خواب، عشق و «سایه ها». اگر قرار است چیزی انتزاعی را با دست هایت و شاید با پلک هایت لمس کنی و با لب هایت شاید بنوشی، چیزی مثل یک داستان کوتاه می تواند تو را به مرادت نزدیک کند. داستانی که زمان کوتاهی از زندگی ات را هزینه اش کرده یی اما در لحظه های ملال، شور و گاه عشق و شاید واماندگی و به آخر رسیدن، مثل یک همراه در تنهایی ات ظاهر می شود و به شانه اش تکیه می دهی تا نفسی تازه کنی.

وقتی قرار است زنی فقط «سایه اش» بماند و دیگر هیچ، در یک داستان کوتاه حضور پیدا می کند. مثل همه زن هایی که در آستانه میانسالی ایستاده اند میل ندارد نفس مردی به او بخورد که وقتی او را می بیند «جوری چشم هایش را ریز می کند که انگار صدفرسخ آن ور تر ایستاده، آب از دهنش می ریزد رو یقه اش، از من می پرسد؛ «تو کی هستی؟» دلم به حالش سوخت، نمی توانستم اینقدر خراب ببینمش.

یک اسکناس گذاشتم توی یقه اش پر گرفت و رفت.» (ص۶۳) زنی که خار مغیلان به پا می سپارد و سنگ خاره به دندان تا شاید فرزندانش سالم بمانند اما هرکدام به نوعی کله پا می شوند؛ او وارث نسلی است که تقاص پس می دهد. تقاص همه آنچه که ندارد، نخورده و نپوشیده است. به دست و پای مردانی می افتد که گناه ناکرده پسرش را ببخشند تا فردایی دیگر به گناه ناکرده یی دیگر اسیر شود. اما طراوت این مضمون آشنا که اصولاً نباید جاذبه یی برای خواننده داشته باشد در توجیه نیازهای درونی و تمایلات این زن است.

دو داستان دیگر این مجموعه؛ «آنها به من افتخار کردند» و «خاکریز ها و چاله ها» نیز از داستان های استخوان داری هستند که توانسته اند بر هویت خویش قائم شوند.

اگرچه بستر پرداخت این داستان ها کشمکش های معیشتی و طبقاتی است و بر تمی کاملاً رئال جریان دارد، اما همخوانی سایر عناصر به کمک آمده و آنها را درونی کرده است یعنی از قرارگرفتن در صف داستان های خط کشی شده و جانبدارانه رئالیسم طبقاتی رهایی پیدا کرده اند. رخداد های عینی، عموماً تلخ و جانگداز و در تقابل تضاد های ذهنی با عینی تصویر های تاثیرگذاری در بستر داستان نقش داده است. این نقش ها اگر چه مینیاتوری نیست اما عموماً هم گل درشت نیستند و با بافت ریز در پلات داستان نشسته اند.

خودداری از هر نوع نزدیکی به ذهن راوی و فاصله گرفتن از او، توانسته در داستان «آنها به من افتخار می کنند» کاربرد جامعه شناسانه مضمون را در بستر تاریخ روایی داستان به خوبی قاب بگیرد. مردی پس از سال ها زندان و شکنجه تا آخرین لحظه های فروپاشی حکومت گذشته مقاومت کرده و حالا به خیابان هایی قدم می گذارد که همرزمان سابقش همان هایی که او برای حفظ بقایشان ناخن هایش را گرو گذاشته بنگاه های رنگارنگ سوداگری را تسخیر کرده اند و با همه یار و رفیق اند الا او. راوی در این داستان ها خونسردانه و بدون هیچ اصراری در القای ذهنیت خود به خواننده، چیزی را پوشیده نمی گذارد. در مسیری ساده با یک روایت خطی بدون هیچ رفت و برگشتی رابطه شطرنجی رخدادها را به رشته تحریر می کشد. استفاده از لحنی خاص که در پرداخت های این نویسنده تقریباً به یک ویژگی جوهری تبدیل شده، طراوت و تازگی به متن بخشیده که گیرایی خوانش را برای آن خواننده به ارمغان آورده.

با وجود لذت خوانش و مضمون صمیمی، این داستان می توانست درخشش خود را حفظ کند اگر هفت صفحه آخر را به دنبال نمی کشید. از صفحه ۴۸ به بعد راوی دچار پرگویی شده و با درگیر شدن در مضامین حاشیه یی محور داستان را سست می کند. تا همین مقطع خواننده به خوبی همه آنهایی را که به او «افتخار می کردند» و شغلی در حد مستخدم شرکت شان به او اعطا کرده اند، شناخته است. در این مجموعه لحن و زبان هم پای هم پیش نمی روند. آنچه قوام و تجلی مضمون و سیالیت روایت ها را به همراه آورده لحن زنده یی است که به کمک عناصر اقلیمی، مانند فرهنگ عامه، تا حدودی اصطلاحات کوچه و گاه نزدیک شدن به زبان آرگو است و در نهایت حضور طنز سیاه که گاه کارکرد زبانی نیز پیدا کرده است. اما نکته یی که بسیار حائز اهمیت است، مشکل زبان در این مجموعه است.

در این داستان ها با وجود ارزش های حفظ شده در آن، زبان که تقریباً مهم ترین عنصر داستانی است گاه از جایگاه خود دور می شود. راوی در تمام داستان ها اول شخص است. با وجود صداقت این راوی که میدان جولان وسیعی نیز دارد و در ذهن می تواند به خوبی نفوذ کند جایگاه طبقاتی، موقعیت مکانی و زمانی و ظرفیت ذهن شخصیت ها از زبان آنها دور می شود. راوی در بیشتر این داستان ها گویی یکی است و به تناسب نقش و هویت کاراکتر عوض نمی شود و رنگ موقعیت راوی را به خود نمی گیرد. به طور مثال در داستان های اول و هشتم زبان زن راوی کاملاً یکی است.

داستان های «اگر بیاید عکس دسته جمعی می گیریم» و «خاکریز ها و چاله ها» با نگاهی غیرمتعارف به مضمون جنگ پرداخته است. روایت در این دو عنوان به لایه های روانشناختی آدم های اسیر خشونت جنگ نفوذ کرده است. اگر از دست و دلبازی راوی در بسط دادن غیرضروری به حجم داستان ها بگذریم روایت حادثه مند جنگ در این دو به شکل مضمونی درونی و فرامتنی درآمده است. در کل مدلولی که در این مجموعه ما را به سویش هدایت می کند، قوام و انسجام آخرین کار مبرهن است، که با فاصله گرفتن از دو اثر پیشین او نوید خلق آثاری محکم تر و استخوان دارتری به همراه دارد.

طلا نژادحسن



همچنین مشاهده کنید