دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

زندگی روی خطی صاف


زندگی روی خطی صاف

نگاهی به مجموعه داستان «مردم عادی, زندگی معمولی»

● مردم عادی، زندگی معمولی

▪ مهدی فاتحی

▪ چاپ اول؛ ۱۳۸۸

▪ نشر نی

«مردم عادی، زندگی معمولی» اولین مجموعه داستان مهدی فاتحی است که اخیراً توسط نشر نی روانه بازار کتاب شده است. این مجموعه شامل ۱۲ داستان کوتاه است که سعی دارد از منظری روانکاوانه و با تکیه بر خودکاوی شخصیت های داستانی دنیایشان را بررسی و کنکاش کند.

با توجه به سنت داستان نویسی ایران در تمام دوران پس از مرگ صادق هدایت، برای نویسنده یی که روان آدمی را کانون تمرکز خود قرار می دهد، این خطر وجود دارد که باز هم برای چندمین بار دست به تقلیدی سانتی مانتالیستی و نخ نماشده از بعضی آثار شاخص صادق هدایت بزند. فاتحی به خوبی توانسته این خطر را پشت سر بگذارد، در نتیجه داستان هایش نمونه یی دست چندم از آثار نویسنده یی ایرانی نیستند، هرچند تاثیر پررنگ بعضی نویسنده های غربی در آنها دیده می شود. شاید این حسن و عیب توامان به خاطر مطالعه و آشنایی او با ادبیات کلاسیک و مدرن جهان باشد؟ چیزی که از نقدهایی که در این دو سه ساله در روزنامه ها نوشته می توان فهمید.

اندیشه جاری در «مردم عادی، زندگی معمولی» را می توان در این جملات خلاصه کرد؛ «در دنیای معاصر -دنیایی که با سرعتی هر دم فزاینده در حال انبساط است- دیگر هیچ ارزشی ماندگار نیست. تمام آنچه در هستی وجود دارد، به انسان پشت کرده، حتی عشق که پیشینیان آن را امری الهی می دانستند. انسان به انتهای خط رسیده است.»

بیشتر داستان های این مجموعه با زاویه دید اول شخص روایت می شوند و شخصیت محوری بیشترشان، مردی است که دو مساله بزرگ در ذهنش جا خوش کرده؛ پدرکشی و رابطه با زنان. این شخصیت محوری، اگرچه نامش «قهرمان داستانی» است، اما نه تنها هیچ خصلت قهرمانی ندارد، بلکه آدمی معمولی است که همین گوشه و کنارها پرسه می زند و سعی می کند تا آنجا که می تواند از رویارویی با واقعیت زندگی فرار کند.

شانه خالی کردن او از مواجهه با زندگی به این خاطر نیست که آدم برج عاج نشینی است، بلکه بیشتر به این دلیل است که ذهنش به حدی آکنده از تلخی ها و سیاهی هاست که دیگر حوصله و توان اندیشیدن به آنها را ندارد. او موجود منفعلی است که همچون ماده یی در آزمایشگاه جهان، هر لحظه تحت تاثیر واکنشی جدید قرار می گیرد و همه لذت سطحی و ساده یی که سعی می کند از زندگی اش ببرد، به گونه یی فرافکنی عقده های سرخورده است. در این میان اما مشابهت بیش از حد شخصیت محوری و فضای داستان ها را - به جز یکی دو مورد استثنا- نمی توان نادیده گرفت.

داستان های مختلف این مجموعه گاه همپوشانی هایی باهم دارند که فراتر از آن چیزی است که جهان داستانی نویسنده می خوانیمش و حتی با کمی اغماض می توان آنها را نه تک داستان هایی از یک مجموعه، که خرده روایت هایی از یک روایت مرجع دانست.

فاتحی در داستان هایش زیاد در بند رعایت پیرنگ نیست. پیرنگ در داستان، شبکه روابط علی و معلولی میان حوادث و اتفاقات داستان است و در واقع جواب بیشتر «چراها» در داستان به وسیله پیرنگ داده می شود. نداشتن پیرنگ یا داشتن پیرنگ ضعیف را از ویژگی های قصه ها و افسانه ها برشمرده اند، که البته یکی از عوامل جذابیت قصه ها و افسانه ها هم همین ویژگی است؛ درست در لحظه یی که قهرمان داستان درگیر بزرگ ترین کشمکش زندگی اش شده، درست در لحظه یی که خواننده احساس می کند دیگر نفسش بالا نمی آید، تک سواری از راه می رسد و به طرفه العینی غائله را ختم می کند. این لحظه ارضاکننده یی برای خواننده است، چرا که احساس می کند همه آنچه در دنیای بیرون از داستان، در زندگی واقعی، برایش غیرممکن است، در جهان داستان امکان پذیر می شود. همین نکته است که خواننده را هنگام خواندن مجموعه داستان «مردم عادی، زندگی معمولی» راضی نگه می دارد؛ تحقق حوادثی که در زندگی واقعی به این سادگی ها امکان پذیر نیستند. آدم ها به سادگی و حتی بی هیچ دلیلی باهم رابطه برقرار می کنند، بعد بی هیچ دلیلی و بی هیچ احساس تعلق یا تعهدی رابطه شان را قطع می کنند، ناگهان عاشق می شوند و بعد اصلاً یادشان می رود که عاشق شده اند و... نویسنده به این ترتیب جهانی فانتزی (و نه داستان هایی فانتزی) را خلق می کند که در آنها غیرممکن وجود ندارد.

بزرگ ترین ایراد مجموعه نثر آن است. شاید بتوان نویسندگان را به لحاظ توجه و اهمیتی که برای نثر در داستان قائلند به دو گروه تقسیم کرد. گروهی از نویسندگان علاوه بر موضوع و درونمایه داستان، که سازنده محتوای داستان است، به نثر آن نیز بسیار اهمیت می دهند، تا جایی که آن را یکی از عناصر شاخص داستان و پیراهنی می دانند که بر قامت اندیشه شان پوشانده می شود. در این دسته می توان از میان نویسندگان خارجی، جویس و از میان نویسندگان ایرانی، گلشیری را نام برد.

گروه دوم نویسندگانی هستند که نثر را صرفاً ابزاری برای بیان داستان می دانند و معتقد به اصالت موضوع و بی اعتباری زبان هستند. این گروه زبان را صرفاً وسیله یی برای برقراری ارتباط دال و مدلولی می دانند و معتقدند از زبان باید به اندازه توانایی اش توقع داشت -مجموعه یی از کلمات که روی کاغذ می آید تا دالی را در ذهن خواننده تداعی کند- و به همین دلیل هم خیلی در بند این نیستند که نثرشان تشخص خاصی داشته باشد. اما این نویسندگان هم از آنجا که نویسنده اند و ابزار کارشان نثر است، تمام تلاش شان این است که نثری عاری از اشتباه در به کار بردن کلمات و اشکالات دستوری (نحوی/ گرامری) داشته باشند.

«مردم عادی، زندگی معمولی» اولین مجموعه داستان فاتحی است و هنوز مانده تا بدانیم او در میزان توجه به نثر، جزء کدام گروه از نویسندگان است، اما اشکالات نثری موجود در این مجموعه تقریباً ربطی به نوع نگاه نویسنده به نثر داستانی ندارد. شاید ریشه این ایراد در این مجموعه و بسیاری از مجموعه داستان ها و رمان هایی که این روزها چاپ می شوند و قرار است شکل دهنده بخشی از تاریخ ادبیات این سرزمین باشند، به آنجا برگردد که در چرخه تولید ادبی در ایران، تخصصی به نام ویراستاری هنوز اهمیت بایسته و شایسته پیدا نکرده است.

کاوه فولادی نسب، محمود قلی پور