چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

از اردوگاه به خیابان و برعکس


از اردوگاه به خیابان و برعکس

نگاهی به «روسلان وفادار» اثر گئورگی ولادیموف

اردوگاه‌های کار اجباری از جمله مخوف‌ترین و عجیب‌ترین وضعیت‌هایی هستند که در نظام‌های استبدادی سربرآوردند و انسان‌های گوناگونی را بنا به دلایل مختلف در خود جای دادند. اگرچه تاکنون روایت‌های مختلفی از این اردوگاه‌ها و وضعیت حاکم بر آنها شرح داده شده اما «روسلان وفادار» نمونه‌ای قابل‌توجه از این روایت‌هاست؛ روایتی که بیش از هرچیز هویت مفهوم «اجبار و قاعده» را برملا می‌سازد و اینکه چگونه شرایط خفقان خود را در وجود سگ‌های اردوگاه بسط می‌دهد. حکایت نوشته شدن این رمان بسیار تکان‌دهنده است. اردوگاهی در شهرک تیمیر تائو در سیبری، در زمان حکومت خروشچف که معروف به عصر «ذوب شدن یخ‌ها» بود منحل می‌شود.

در محل اردوگاه، کارخانه‌ای می‌سازند ولی سگ‌های اردوگاه که بنا بوده طبق دستورالعملی کلی کشته شوند، به دلیل ترحم ماموری زنده مانده، پراکنده شده و اکنون در گوشه‌وکنار پرسه می‌زنند. سگ‌های اردوگاه برچیده شده به‌رغم آنکه به شدت تکیده و نحیف شده‌اند، از هیچ‌کس غذا نمی‌گیرند، کسی جرات ندارد جز از پهلو به آنها نگاه کند و معلوم نیست چطور تا به حال از گرسنگی تلف نشده‌اند. شگفت‌انگیزتر از همه اینکه هرگاه صفوف راهپیمایان به مناسبت اول ماه می در خیابان‌های شهرک به راه می‌افتند، سگ‌ها بلافاصله نقش اسکورت را بر‌عهده می‌گیرند و ستون راهپیمایان را از هرسو محاصره می‌کنند، به هیچ‌کس اجازه نمی‌دهند از صف خارج شود و با غرش‌های ترسناک، متخلفان را به داخل صف می‌رانند. کار بسیار حرفه‌ای و مطابق با اصل اردوگاهی «نه یک قدم به راست، نه یک‌قدم به چپ، تیراندازی بدون اخطار!». این داستان نه یک افسانه بلکه واقعیتی بود که پرده از نظم آهنین اردوگاه برمی‌داشت. گئورگی ولادیموف، با شنیدن این داستان، روایت خود از سگ اردوگاه را در «روسلان وفادار» به تصویر می‌کشد.

این رمان با عنوان فرعی «فاجعه وفاداری در دوران اسارت»، نخستین‌بار در اوایل دهه ۱۹۶۰ به سبک هزل انسان‌نگارانه نوشته می‌شود اما با به پایان رسیدن دوران خروشچف امکان انتشار این اثر هم از بین می‌رود و در نتیجه به صورت «سامی زدات» منتشر می‌شود. اما در اوایل دهه ۱۹۷۰، موسسه‌ای انتشاراتی در فرانکفورت آمادگی خود را برای چاپ این رمان اعلام می‌کند و ولادیموف داستان خود را برای سومین‌بار می‌نویسد. او متن را روی کاغذهای بسیار نازکی ماشین می‌کند و به زوج جوانی از جهانگردان خارجی می‌سپرد تا آن را به غرب برسانند. نیمی از کتاب در تخت کفش زن و نیمی دیگر در آستر کت مرد جاسازی شد. روسلان وفادار در ماه می ۱۹۷۵ در نشریه «گرانی» به نام نویسنده واقعی‌اش چاپ شد و ترجمه آلمانی آن در اکتبر همان سال در نمایشگاه کتاب فرانکفورت عرضه شد. روسلان وفادار تصویر تکان‌دهنده‌ای از واقعیت دوران خویش است و علاوه بر این تحلیلی از شرایط خفقان و موجود دربند ارایه می‌دهد. خفت‌وخواری شخصیت انسان در وضعیتی که هیچ منفذی برای نفس‌کشیدن وجود ندارد در این رمان به تصویر کشیده می‌شود.

وضعیتی که حتی روسلان، این سگ اردوگاه را نیز به طرز اعجاب‌آوری تحت انقیاد خویش درآورده است. وقتی اردوگاه برچیده می‌شود و روسلان با خوش‌شانسی کشته نمی‌شود و به بیرون از محیط اردوگاه می‌رود، همچنان در فکر این است که قواعد اردوگاه را در جهان بزرگ‌تر حفظ و اجرا کند. آرزوی او این است که مرزهای اردوگاه را گسترش داد و آن را تا هرکجا که می‌توان پیش برد. او در برابر تغییر زمان و قواعد آن مقاومت می‌کند و تا ثانیه پایانی عمرش منتظر شنیدن فرمان است. روسلان محصول شرایطی است که در آن شر به دست انسان به وجود می‌آید و رشد می‌کند؛ شری که حتی فراتر از مرزهای اردوگاه و حتی در سراسر روسیه وجود دارد. اردوگاه «منطقه کوچک» است و بیرون از اردوگاه «منطقه بزرگ»، اما در هیچ‌کدام زندگی جریان ندارد و همه‌کس، چه در داخل مرزهای اردوگاه و چه بیرون از آن، زندانی به‌شمار می‌روند.

پارسا ریاحی



همچنین مشاهده کنید