چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

عشق خوش سودا


عشق خوش سودا

قرن هاست که مثنوی معنوی اثر بی بدیل مولانا جلال الدین محمد مولوی خانه به خانه و نسل به نسل در میان علاقه مندان و مولوی پژوهان از توجه خاصی برخوردار است چنانکه فحول علما عرصه ادبیات فارسی در ا کثر نقاط جهان به شرح و تفسیر ابیات آن پرداخته اند

قرن‌هاست که مثنوی معنوی اثر بی‌‌بدیل مولانا جلال‌الدین محمد مولوی خانه به خانه و نسل به نسل در میان علاقه‌مندان و مولوی‌پژوهان از توجه خاصی برخوردار است. چنانکه فحول علما عرصه ادبیات فارسی در ا کثر نقاط جهان به شرح و تفسیر ابیات آن پرداخته‌اند.

اما بی‌شک در میان شارحان عده‌ای به علت تقدم و برخورداری از توان علمی بیشتر حکم کاروان‌سالار را بر عهده گرفته و خیل عظیمی را در پی خویش به حرکت واداشته‌اند و با خود هم‌عقیده‌ و همفکر کرده‌اند. به همین سبب تفاسیر بعضی از ابیات در آثار شارحان مختلف به یک سبک و سیاق و به یک معنی شرح گردیده است بی‌آنکه دقت نظر بیشتری در ارتباط با آن ابیات معمول گردد. یکی از ابیات موردنظر بیت:

عاشقی گر زین سر و گر زان سر است

عاقبت ما را بدان شه (سر) رهبر است

هست که ادیب بزرگ عرصه ادبیات فارسی مرحوم فروزانفر در کتاب خود “شرح مثنوی شریف” ذیل آن می‌نویسند: “عشق خواه حقیقی و یا مجازی سبب تبدیل اخلاق است، ما می‌بینیم که شخصی پیش از آنکه عاشق شود ممسک و مال‌دوست و یا بددل و ترسو است و همین که عشق بر وجودش استیلا یافت سرکیسه‌های بسته و مهرزده را باز می‌کند و همه را در راه معشوق در می‌بازد و یا به استقبال خطر می‌رود و خویش را در بلاهای صعب می‌افکند و از هیچ چیز نمی‌هراسد، از همین نمونه سایر اخلاق و اوصاف را می‌توان قیاس گرفت. حکایت‌ها که از صبر و تحمل و فداکاری و جانبازی عشاق گفته‌اند بسیار است و ما می‌توانیم نظایر آنها را در زندگی خود نیز بیابیم. پس تاثیر عشق را در تبدیل اوصاف انکار نمی‌تواند کرد و آنچه گفتیم در عشق صورت بود که آن را عشق مجازی می‌نامند و این تاثیر در عشق حقیقت و شخصیت‌های معنوی هم قابل انکار نیست زیرا قوت ایمان خود نوعی از عشق است از آن جهت که عشق رابطه عاشق را با چیزهای دیگر قطع می‌کند چنان‌که خوشی و زیبایی و هر صفت کمالی بلکه سعادت ابدی را بسته به وجود معشوق می‌شمارد و تا کسی معشوق را مظهر مراد و آرزوهای خود نبیند هنوز مردی هوسباز است و عاشق نیست، ایمان قوی نیز همین اثر را دارد از آن جهت که مومن پاک اعتقاد همیشه حق را در جانب کسی می‌داند که بدو ایمان آورده است و او را سرمایه نیکبختی و دستگیر خویش در دو جهان می‌انگارد و بدین‌سبب جان و مال و زن و فرزند را در راه او فدا می‌کند، جانبازی‌ها و فداکاری‌های مسیحیان و مسلمانان در آغاز کار خود شاهد قوی است برای تاثیر عشق نسبت به مردان کامل و شخصیت‌های معنوی و به حسب مثال از خودگذشتگی مولای متقیان علی(ع) در راه اسلام چه دلیلی جز عشق محمدی ‌تواند داشت و آن خفتن وی به جای حضرت رسول(ص) در شب اول هجرت و جان خود را در خطر انداختن جز عشق لاابالی و بی‌پروا از کجا سرچشمه می‌گرفت. اکنون هم نمونه‌های بسیاری از [این] گونه جانبازی در مذاهب و مسلک سیاسی می‌توانیم ببینیم.

و اگر عشق آب و گلی سبب تحول انسان گردد با وجود آنکه حسنش ناپایدار و در معرض زوال است پس در نگر که عشق معانی و صور غیبی و خدای لم یزل ولایزال با جان صاحبدلان چه کرده است و چه می‌کند و همین‌گونه عشق دلباختگی است که مولانا آن را طبیب علت‌ها و کیمیای تبدیل اخلاق می‌داند و خود از آن به تمام و کمال بهره‌ور بوده است. هرچند که همین عشق مجازی نیز به نظر او باعث تهذیب اخلاق و تصفیه نفس است.

عاشقی گر زین سر و گر زان سر است

عاقبت ما را بدان سر رهبر است(۱)

با دقت در نوشته فروزانفر معلوم می‌شود که آن مرحوم بیش از آنکه به شرح و تبیین بیت مثنوی بپردازد به بیان اوصاف و توانایی‌های عشق پرداخته است. چه اینکه عشق مجازی یا حقیقی قابلیت و توانایی تحول انسان را دارد یا نه موضوع بیت مذکور نیست. در این میان تنها چیزی که می‌تواند به موضوع بیت ربط داشته باشد آن هم نه مستقیم بلکه به‌طور غیرمستقیم همانا مجازی و حقیقی بودن عشق است که در شرح فوق بدان اشاره شده است.

سخن شاگردان و پیروان استاد فروزانفر

چنان‌که پیشتر نیز اشاره شد در عرصه شرح مثنوی افرادی که تقدم زمانی و توان علمی وافری داشته‌اند سایه بر گفتار شاگردان و پیروان خویش انداخته و آنها را به همان طریقی که خود رفته‌اند خواسته و ناخواسته هدایت کرده‌اند چه اینکه پیروان و شاگردان به دنبال سایه، طی طریق کرده‌اند بی‌آنکه فکر کنند شاید صاحب سایه راه را به خطا رفته است یا حداقل ممکن است راهی بهتر از راه او یافت تا زودتر و راحت‌تر به مقصد و مقصود رسید. یقینا از جمله این کسان زنده‌یاد فروزانفر بوده که شاگردان و پیروانش راهی را که او رفته است رفته و می‌روند. چه کسانی که صرفا به شرح مثنوی و معنوی پرداخته‌اند و چه کسانی که در بین مطالب خود به فراخور توان و تناسب کلامش به شرح ابیاتی از مولوی پرداخته‌اند مانند: کریم زمانی، عبدالکریم سروش، علی اصغر حلبی و...

این شارحان در شرح بیت مورد بحث تقریبا نظر واحدی ارائه داده‌اند که تحت تاثیر بیان استاد فروزانفر مطرح گردیده است. برای نمونه نوشته محمد استعلامی عینا نقل می‌شود تا مطلب برای خوانندگان واضح و روشن شود.

“عشق چه مجازی و این‌جهانی و چه حقیقی و آن جهانی و الهی باشد در هر حال انسان را از خود و خودپرستی دور می‌کند و گامی است در راه معرفت. استاد فروزانفر می‌گوید که عشق همه آرزوها را به یک آرزو تبدیل می‌کند و دویی و شرک را از میان می‌برد. معنی دیگری که برای “این سر” و “آن سر” به نظر استاد رسیده این است که عاشقی اگر از طلب عاشق باشد (این سر) یا از جذبه و کشش معشوق (آن سر)‌در هر صورت موجب کوشش برای وصال است و “بدان سر رهبر است”(۲)

در نوشتار فوق نویسنده “این سر” و “آن سر” را جانشین عشق مجازی و حقیقی دانسته و در ضمن عشق مجازی را این جهانی وغیرالهی و عشق حقیقی را آن جهانی و الهی فرض کرده است. گویی که کسی در این جهان نمی‌تواند از عشق الهی برخوردار شود. این بدان علت است که مفهوم “این جهان” و “آن جهان” در این نوشته نامعلوم و گنگ است.

حال اینکه مولوی برای عشق دو ساحت مجازی و حقیقی قائل است، حرفی نیست چه اینکه مولوی صریحا می‌گوید:

عشق زاوصاف خدای بی‌نیاز

عاشقی بر غیر او باشد مجاز(۳)

اما سخن بر سر این است که آیا در بیت:

عاشقی گر زین سر و گر زان سر است

عاقبت ما را بدان شه رهبر است

نظر مولانا بر آن است که عشق مجازی یا حقیقی باشد فرقی نمی‌کند؟ چون عاشق را عاقبت به مقصد و مقصود و معشوق می‌رسانند؟

سخن استاد فروزانفر و پیروانش بر این پایه استوار است یعنی پاسخ آنها به پرسش فوق مثبت است. لکن از نظر نگارنده این سخن نمی‌تواند سخن صائبی باشد. به علت اینکه اولا مولوی عشق‌های مجازی را عشق‌هایی از پی رنگ و عاقبتشان را ننگ می‌داند.

عشق‌هایی کز پی رنگی بود

عشق نبودعاقبت ننگی بود(۴)

ثانیا او عارف است و عارف به یک معشوق حقیقی قائل است که آن ذات حضرت حق است و به همین دلیل عشق بر غیر معشوق را “هرزه سودایی” می‌خواند.

غیرمعشوق ار تماشایی بود

عشق نبودهرزه سودایی بود(۵)

ثالثا عرصه بیرونیان (اهل حقه و دروغگویان و مدعیان غیرواقعی) است در حالی که عشق حقیقی از اول خود را خونریز و خونخوار می‌نمایاند تا عاشقان مجازی و بیرونی را از خویش براند و گریزان سازد.

عشق از اول چرا خونی بود

تا گریزد هر که بیرونی بود(۶)

رابعا عشق مجازی عشق بر مرده است و عشق بر مرده برخلاف عشق حقیقی پایدار نیست. بنابراین باید بر زنده عشق ورزید تا از عشقی پایدار برخوردار شد.

عشق بر مرده نباشد پایدار

عشق را برحی جان‌افزای دار(۷)

اما عشق حقیقی از نظر مولانا قابل شرح و بیان نیست و در گفت و شنید نمی‌گنجد. عشق حقیقی آتشی است که جز معشوق همه را می سوزاند و از بین می‌برد. عشق حقیقی، عشق خوش سودا و دوای نخوت و ناموس است . وصف ایزد است و وافی و بر دوام می‌توان از آن سخن گفت.

هرکه را جامه زعشقی چاک شد

او زحرص و عیب کلی پاک شد

شادباش ای عشق خوش سودای ما

ای طبیب جمله علت‌های ما

ای دوای نخوت و ناموس ما

ای تو افلاطون و جالینوس ما

جسم خاک از عشق برافلاک شد

کوه در رقص آمد و چالاک شد

عشق جان طور آمد عاشقا

طور مست و خر موسی صاعقا

عشق و جان هر دو نهانند و ستیر

گر عروسش خوانده‌ام عیبی مگیر(۸)

عشق چون کشتی بود بهر خواص

کم بود آفت، بود اغلب خلاص(۹)

عشق آن شعله است کاو چون برفروخت

هرچه جز معشوق باقی، جمله سوخت

ماند الا الله باقی جمله رفت

شاد باش ای عشق شرکت سوز زفت

تو به یک خواری گریزانی زعشق

تو به جز نامی چه می‌دانی زعشق؟

عشق را صدناز و استکبار هست

عشق با صد ناز می‌آید به دست

عشق وافی است، وافی می‌خرد

در حریف بی‌وفا می‌ ننگرد

عشق وصف ایزد است اما که خوف

وصف بنده مبتلای فرج و جوف

پس محبت وصف حق دان عشق نیز

خوف نبود وصف یزدان ای عزیز

شرح عشق ار من بگویم بر دوام

صد قیامت بگذرد و آن ناتمام

زانکه تاریخ قیامت را حد است

حد کجا آنجا که وصف ایزد است

عشق را پانصد پر است و هر پری

از فراز عرش تا تحت الثری

عشق بحری آسمان بر وی کفی

چون زلیخا در هوای یوسفی

دور گردون‌ها زموج عشق دان

گر نبودی عشق بفسردی جهان

در نگنجد عشق در گفت و شنید

عشق دریایی است قعرش، ناپدید

عشق جوشد بحر را مانند دیگ

عشق ساید کوه را مانند ریگ

عشق بشکافد فلک را صد شکاف

عشق لرزاند زمین را از گزاف(۱۰)

یار کرد او عشق درد اندیش را

کلب لیسد خویش ریش خویش را

عشق را در پیچش خود یار نیست

محرمش در ده یکی دیار نیست

عشق ارزد صد چو خرقه کالبد

که حیاتی دارد و حس و خرد(۱۱)

البته ناگفته نماند که در میان عارفان کسانی همچون ابن عربی یافت می‌شود که بر سبیل مجاز عشق ورزیده‌اند ولکن درشرح و تفسیر، آن را بر سبیل حقیقت خوانده‌اند، بدان سبب که آنها برای غیرخدا حقیقتی را قائل نبوده‌اند برای نمونه ترجمان الاشواق بر این پایه استوار است. اما با تمام این اوصاف و اقوال نمی‌توان مدعی شد که مقصود مولوی از “این سر” و “آن سر” در بیت

عاشقی گر زین سر و گر زان سر است

عاقبت ما را بدان شه رهبر است

عشق مجازی و حقیقی است.

چه اینکه در بیت مذکور سخن از عاشقی است نه از عشق،اگر منظور مولوی عشق می‌بود به راحتی می‌توانست بگوید:

عشق ما گر زین سر و گر زان سر است

عاقبت ما را بدان سر رهبر است

یا مثلا بگوید:

عشق اگر از این سر و گر زان سر است

عاقبت ما را بدان شه رهبر است

بنابراین در شرح این بیت مولانا، باید روی شیوه‌های عاشقی فکر کرد نه انواع و اقسام عشق.

مجذوب سالک و سالک مجذوب

در شیوه عاشقی بین عارفان دو منهج مشهور و متداول است که از آن دو اصطلاحا به “مجذوب سالک” و “سالک مجذوب” تعبیر می‌شود.

در شرح و توضیح این اصطلاح “صدرالدین قونوی” می‌گوید: “هر موجودی از موجودات را نسبت به حق سبحانه دو جهت است. یکی جهت معیت وی با حق سبحانه [و تعالی] و احاطه و سریان وی سبحانه در وی بالذات، بی‌توسط امری دیگر و این جهت را طریق وجه خاص گویند و فیضی که از این طریق می‌رسد بی‌واسطه است و توجه بنده را به این جهت، توجه به وجه خاص گویند و استیلای این جهت را بر بنده و استهلاک و اضمحلال بنده را در این جهت “جذبه” گویند و جهت دیگر سلسله ترتیب است که فیضی که به وی می‌رسد به وساطت اموری بود که در معیت وی با وجود حق تعالی مدخلی داشته باشند و فیضی که به وی می‌رسد بر مراتب آنها مرور کند و هماهنگ با احکام آنها متنازلا به وی برسد و چون بنده بر همین طریق متصاعدا به حق تعالی باز گردد، به آنکه احکام یک یک مرتبه را باز می‌گذارد به مرتبه فوق آن ترقی می‌کند تا به آن اسمی که مبدا تعین وی است، برسد و در آن مستهلک و مضمحل گردد و آن نسبت به وی تجلی ذاتی وی باشد. این طریقه را “سلسله ترتیب” گویند و روش بنده را به این طریق مرتبه بعد مرتبه سلوک گویند و واصل به این طریق اگرچه از واصل به طریق اول کمتر باشد، احاطه‌ای هست به احوال مراتب که واصل به طریق اول را نیست.

واصل به طریق اول را چون بازگردانند و بر طریق سلسله ترتیب باز به مطلوب رسانند وی را “مجذوب سالک” خوانند و سالک بر طریق ثانی را چون سلوک وی منتهی به وجه خاص و استهلاک در آن گردد “سالک مجذوب” گویند. (فکوک، صدرالدین قونوی، ص ۵۴ مقدمه)

پس اگرچه در عرفان و تصوف بر ریاضت و مجاهده تاکید شده است اما کوشش انسان بدون جذبه و کشش الهی فایده و نتیجه‌ای ندارد. اما از طرفی، اگر جذبه‌ای حاصل آید بسا که نیازی به کوشش نباشد و بر این اساس است که عرفا به دو دسته تقسیم می‌شوند: سالکان و مجذوبان، به تعبیر دیگر: محبان و محبوبان.

طریق سالک را “ترقی” می‌نامند، چون سیر از پایین به بالا صورت می‌پذیرد، اما طریق مجذوبان را “تدلی” گویند زیرا در اینجا تقرب بدون طی مراتب و درجات حاصل می‌شود.

در حقیقت سالک، به دلالت آثار و اسما و صفات به ذات حق معرفت می‌یابد، در صورتی که مجذوب با عنایت و جذبه حق از ذات به صفات و اسما و آثار پی می‌برد. به بیان دیگر “سالک مجذوب” با ریاضت و مجاهده، پس از طی مراحل و مراتب به حق می‌رسد اما مجذوب سالک به عنایت الهی در اول قدم به حق می‌رسد بی‌زحمت مجاهدت و ریاضت.”(۱۲)

اگر این نوشته را با دقت بخوانیم نتیجه می‌گیریم که در آن به بیان دو شیوه سلوک عاشقانه پرداخته شده است. یکی “این سری” یعنی “سالک مجذوب” و دیگری “آن سری”‌یعنی “مجذوب سالک” است که در نهایت هر دو به او یعنی به وصال معشوق (به تعبیر عام و عرفی وصال)‌می‌رسند.

حال با توجه به مطالبی که از نظر گذشت و با توجه به نظر و عقیده مولوی نسبت به عشق مجازی و حقیقی می‌توان به ضرس قاطع گفت مقصود مولانا از:

عاشقی گر زین سر و گر زان سر است

عاقبت ما را بدان شه رهبر است

عشق مجازی و حقیقی نیست بلکه دو شیوه سلوک است که توضیح آن گذشت. یعنی “مجذوب سالک” و “سالک مجذوب” است. مولوی می‌گوید: عاشق چه مجذوب سالک باشد و چه سالک مجذوب در هر دو حال به یک مقصد و مقصود که همان وصال معشوق است می‌رسد. این برداشت مطابق با قسمت دوم کلام منقول در کتاب محمد استعلامی است که گفت: معنی دیگری که برای “این سر” و “آن سر” به نظر استاد (فروزانفر)‌رسیده این است که عاشقی اگر از طلب عاشق باشد “این سر” یا از جذبه و کشش معشوق “آن سر” در هر صورت موجب کوشش برای وصال است و “بدان سر رهبر است”

البته نگارنده این سطور بیان مذکور را با این صراحت و روشنی در کلام مرحوم فروزانفر مخصوصا در شرح بیت مورد بحث نیافتم اما در هر حال این نظر و عقیده به مراتب نسبت به نظر قبلی (عشق مجازی وحقیقی) مقرون به صحت و صائب است.

یدالله قائم‌پناه

ارجاعات:

-۱ شرح مثنوی شریف دفتر اول، ص ۲۹-۳۰

-۲ مثنوی استعلامی، ج۱، ص ۲۴

-۳ دفتر ششم

-۴ دفتر اول

-۵ دفتر پنجم

-۶ دفتر سوم

-۷ دفتر پنجم

-۸ ابیات دفتر اول

-۹ دفتر چهارم

-۱۰ ابیات دفتر پنجم

-۱۱ ابیات دفتر ششم

-۱۲ شرح نقش الفصوص ص ۱۰۶-۱۰۷

منابع:

-۱ شرح مثنوی شریف، فروزانفر بدیع الزمان، انتشارات علمی و فرهنگی چاپ هشتم، ۱۳۷۵

-۲ مثنوی، استعلامی، محمد، انتشارات زوار چاپ سوم، ۱۳۷۱

-۳ مثنوی معنوی، مولوی، جلال‌الدین محمد، نشر محمد(ص)، چاپ سوم، ص ۱۳۸۴

-۴ شرح نفش الفصوص، محی‌الدین ابن عربی، مظاهری، عبدالرضا، انتشارات خورشید باران، چاپ اول،



همچنین مشاهده کنید