جمعه, ۲۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 14 February, 2025
اهمیت نیما, در نیما بودن اوست نه حافظ بودن
![اهمیت نیما, در نیما بودن اوست نه حافظ بودن](/web/imgs/16/147/idgac1.jpeg)
«کمی» درباره نیما نوشتن، مرا به یاد این خاطره از احمد شاملو با نیما میاندازد که میگوید: «خدا بیامرزدش. نیما میگفت یکی آمد پهلوی من نشست و گفت خیلی عجله دارم و میخواهم بروم، یک ذره علوم برای من بگو.» نیما یوشیج چه بپذیریم و چه نه، بزرگترین شخصیت ادبی تاریخ ادبیات و شعر فارسی بعد از حافظ است. شک نکنید این معمای بزرگ همچنان امروزیان و آیندگان را به نوشتن درباره آنچه او انجام داده، ترغیب خواهد کرد. اهمیت نیما یوشیج فقط در اهمیت همچو حافظ بودن او نیست بلکه در نیما بودن اوست، به این معنا که حافظ شعر مسلط دوران پیش از خود «غزل» را به کلی دگرگون کرد و طرحی نو در این دستگاه هنری و فکری درانداخت. و نیما یوشیج پس از او همه شعر هزار و صدساله را دگرگون کرد و طرحی نوتر انداخت. حتی با حافظ بزرگ هم چالشی جدی داشت:
«حافظ! این چه کید و دروغیست
کز زبان می و جام و ساقیست؟
نالی ار تا ابد، باورم نیست
که بر آن عشقبازی که باقیست
من بر آن عاشقم که روندهست
درشگفتم! من و تو که هستیم؟
وزکدامین خم کهنه مستیم؟
ای بسا قیدها که شکستیم
باز از قید وهمی نرستیم
بیخبر خنده زن، بیهده نال»[افسانه]
زمانی که نیما متولد میشود، ۲۱ آبان ۱۲۷۶ شمسی برابر با ۱۵ جمادیالثانی ۱۳۱۵، برابر با ۱۱ نوامبر ۱۸۹۷، عارف قزوینی ۱۵ساله است، علیاکبر دهخدا ۱۸ سال دارد، محمدتقی بهار ۱۱ساله است، پل والری ۲۶ ساله، صادق هدایت پنجساله و حافظ هفت قرن سن و سال دارد! دو سال از سلطنت مظفرالدینشاه میگذرد و در ۱۱سالگی نیما سرداران انقلاب مشروطه قیام میکنند و وارد تهران میشوند. محمدعلیشاه خلع، مشروطه اعلام و احمدشاه به سلطنت میرسد. اما بساط جهالت و ستم همچنان باقی است. عارف قزوینی بلشویکها را «خضر راه نجات» و لنین را «فرشته رحمت» مینامد. بعدها قیام جنگل آغاز، میلیونها آذربایجانی به رهبری شیخ محمد خیابانی سر بلند میکنند، کلنل محمدتقیخان پسیان در خراسان قیام میکند و... همه سرکوب میشوند. نیما که حالا جوانی است که در کنار دلدادگی سر در دردها و رنجهای مردم وطنش نیز دارد میسراید: هان ای شب شوم وحشتانگیز/ تا چند زنی به جانم آتش... دیریست که در زمانه دون/ از دیده همیشه اشکبارم... و در همان سال ۱۳۰۱، منظومه مهم و طلیعه شعر نو فارسی، یعنی «افسانه» را میسراید. کمتر از یک دهه دیگر «افسانه» صدساله میشود و ۵۲ سال از واپسین شعر او یعنی «شب همه شب» میگذرد که انقلابی دیگر در طرز بیان خود نیماست. شعری است که به عمد در دو وزن سروده شده است: «شب همه شب شکسته خواب به چشمم/ گوش بر زنگ کاروانستم»
نیما یوشیج برخلاف ادعای عده قلیلی از ناقدان و حاسدان همزمان با نیما و حتی امروز بسیار و بیش از آنچه تصورش را بکنیم بر وزن عروضی شعر فارسی / عربی و حتی اوزان شعری در زبان فرانسه و طبری مسلط بود. هیچ هنرمندی بدون تجربههای پشت سر خود و آگاهی بر آن تجربهها نمیتواند نو و تازه باشد. خودش میگوید: وزن مطلوب که من میخواهم به طور مشترک از اتحاد چند مصرع و چند بیت پیدا میشود. (حرفهای همسایه، ص ۶۱) نیما نتیجه همه کوششهای شاعران پیش از خود است اما زنگ بیداری و تغییر را او به صدا درآورد و نمونه آثارش حکایت از توان، نبوغ و آگاهی او بر دنیای شعر و شاعری دارد. نمونههایی کاملاً ایرانی، فارسی اما با جهاننگری وسیع. اگرچه امروز حرف زدن درباره به هم ریختن وزن شعر فارسی توسط وی دیگر حرف تازهای نیست و از قضا اهمیت نیما هم فقط در این کار نیست با اینکه در همه مجموعه شعر فارسی آثاری که خلق کرد، عاقبت به نام خود او سکه خورد. بحر رمل نیمایی، بحر متدارک نیمایی، بحر مضارع نیمایی و... با ۶۶۶۹ سطر نو در این وزنها... از قِبل این بحور وزن نیمایی پدیدار شد. اما این همه تازه سرآغاز آن کاری است که در انقلاب نیما نهفته بود و چه خوب که خود او میدانست: «گوش من از صدای آیندگان پر است.» اهمیت نیما تغییر خودآگاهی ما بود. دوربین شاعر از مسائل و نیازهای آسمانی به سوی زمین، مسائل و نیازها و دردها و رنجهای انسان بازگشت.
«من» بزرگ شاعر وارد شعر شد اما نه در قالب دوم شخص که اغلب در آخرین بیت هر غزل میآمد بلکه من نیما یوشیج که در یوش زندگی میکرد و... نیما ابعاد گسترده و قابل بحث فراوانی دارد که نه در این مقال که در یکی دو کتاب هم نمیگنجد. باری اهمیت نیما را در آثار شاگردان و پیروان طرز پیشنهادی او میتوان یافت. جملهای در کتاب مقدس مصداق اهمیت نیماست: «درخت را از روی میوهاش میتوان شناخت.» به راستی که چنین است. پس از نیما چهار ستون اصلی شعر امروز هر یک جهانی وسیع خلق کردهاند و قابل بحث.
احمد شاملو، مهدی اخوانثالث، فروغ فرخزاد و سهراب سپهری و پس از آنها شاعران دیگری با درجه اهمیت بسیار بالا؛ یدالله رویایی، م. آزاد و... به جرات میتوان گفت برای شناخت و اندیشهها و قدرت ژرفای تفکر او باید نامهها، یادداشتها و مقالات او را خواند، آن هم نه یک بار. و آنگاه تازه راه برای بررسی اشعارش باز میشود. اگرچه خود او وزن برخی اشعارش را تمرینی و نمونهای برای انجام کارهای بعدی حتی توسط دیگران میداند. اما او خوب میداند کجاست. از کجا آمده و چه میخواهد بکند.
خودش میگوید: «ما در قبرستانی بیش زندگی نمیکنیم. در میان چقدر استعدادهای سوخته و جهنمی و ذوقهای کور و با تاریکی سرشته و ترسو و عذابدوست. همه چیز بوی استخوان و کفن گرفته است... همان طور که سابق بر این، قدمای خود را دیواری تکاننخوردنی میشناختند و بعد به ختم استعداد و ذوق کور خود نظر انداخته، آنها را در کار خودشان خاتم هنر یا علم لقب میدادند...» (نامه احسان طبری) و میگوید: «هستی معین، راه معین میجوید و آنچه معین نیست، نشان روزی است برای زوال و خرابی. من هیچ چیز از روی خیال بر این نیفزودهام. (همان) نه فقط سخنانی از این دست که کارهای خود او نشان میدهد چگونه نیما بخش مترقی شعر کلاسیک فارسی را با شناخت عمیقی که داشت، به ذوق و نبوغ خود افزود و جهانی نو خلق کرد. در نامهای به احمد شاملو مینویسد: «گلستان شاهکار آنهاست.
«گلستان» مربوط به قرن هفتم است نه امروز. اگر کسی امروز به آن شیوه کار کند... ادبیات از دست رفته است... مقصود من از وزن، بهتر متشکل ساختن است... من بسیاری از شعرهای قدیم را هم دوست دارم. فقط نمیتوانم بگویم که همه مردم هم میپسندند زیرا من میتوانم آفریننده شعر باشم نه آفریننده طبایع مردم... میخواهم پیش بروم اما صدای مردم را در راه بشنوم...» باری از بزرگترین و هنوز ناشناختهترین شاعر روزگار نیما یوشیج نوشتن مجال زیادی لازم است اما چه خوب است که به بهانه پنجاه و سه سال پس از خاموشی او حرفهای یکی از موفقترین شاگردان او یعنی احمد شاملو را درباره نیما بخوانیم: «- نیما در عرصه شعر خود هماوردی نداشت و با وجود این، هر شعرش حادثهای حیرتانگیز بود. کاری که به نظر من از ققنوس شروع شد و به شعرهای سالهای ۳۰-۲۹ رسید. این شعرها یگانه بود. نیما در خلق آنها هیچ سرمشقی جز خود نداشت.
- کار اصلی نیما به هم ریختن تساوی طولی مصرعها نیست. منتقدان فقط ظاهر قضیه را میبینند. اهمیت نیما در این است که فرهنگ شعری را بنیان گذاشت؛ چیزی که پیش از او نداشتیم. او ما را با بینش شاعرانه آشنا کرد. شاید ما رانندگان خوبی شدیم، اما رانه را او اختراع کرد.»
و صدای نیما (ققنوس) را از سال ۱۳۱۶:
«ققنوس، مرغ خوشخوان، آوازه جهان
آواره مانده از وزش بادهای سرد،
بر شاخ خیزران
بنشستهست فرد
بر گرد او به هر سرشاخی پرندگان»
هیوا مسیح
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست