سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

جبران خلیل جبران


به چشم بیداران، شب دراز می‌نماید و به پای خستگان، راه دراز. بر آنکه راه راست را نمی‌داند، زندگانی همچنان دراز و جان فرساست.
□□□
فکر انسان، قوانین ساخته دست بشر را رعایت می‌کند؛ …

به چشم بیداران، شب دراز می‌نماید و به پای خستگان، راه دراز. بر آنکه راه راست را نمی‌داند، زندگانی همچنان دراز و جان فرساست.

□□□

فکر انسان، قوانین ساخته دست بشر را رعایت می‌کند؛ اما روحش نه.

□□□

اگر برای آدم گرسنه آواز بخوانی، با معده‌اش به آواز تو گوش خواهد داد.

□□□

مسافر دریانوردم و هر بامداد در قلمرو روح خویش به قاره‌ای جدید نایل می‌شوم. لاک پشت‌ها راهها را بهتر از خرگوش می‌شناسند.

□□□

وقتی پشت به آفتاب می‌کنی، چیزی جز سایه خودت نمی‌بینی.

□□□

جز به اندازه شناختی که از دیگران داری، نمی‌توانی درباره آنها قضاوت کنی و تو چه شناخت حقی داری؟

□□□

بیم شما از مرگ چیزی نیست، مگر همچون لرزش چوپانی که در برابر پادشاه ایستاده و شاه می‌خواهد برای سرافرازی وی دست خود را بر شانه‌اش بگذارد. آیا چوپان در زیر همان لرزش شادمان نیست که نشان شاه را با خود می‌برد و با این وصف آیا وی بیشتر نگران لرزش خود نیست؟ زیرا مردن چیست، مگر برهنه در باد ایستادن و در آفتاب آب شدن و پایان دم زدن چیست؟‌آزاد کردن دم از سیلاب‌های بی‌تابی که بتواند برون آید و باز شود و پروردگار را بی‌حجاب جویا شود. تنها آن هنگام که از رود خموش می‌آشامید، به راستی آواز خواهید خواند و چون به ستیغ کوه رسیدید، آنگاه آغاز بالا رفتن می‌کنید و هنگامی که خاک پاهای شما را فرا خواند، آن زمان است که به راستی پایکوبی می‌کنید .

□□□

من حقیقت مطلق را نمی‌دانم اما در برابر جهل و نادانی خویش متواضعانه سر فرود می‌آورم و افتخار و پاداش من در همین است.

□□□

بارالها! مرا طعمه شیر کن، پیش از آنکه خرگوش را طعمه می‌کنی.

□□□

اگر به درک کنه هستی نایل آیی، زیبایی را در همه چیز خواهی یافت، حتی در چشم‌هایی که در برابر زیبایی خود را به کوری می‌زنند.

□□□

عقل حکم می‌کند که آدم چلاق عصا یش را بر سر دشمنش خرد نکند.

□□□

هرگز در پاسخ عاجزانه در نمانده‌ام، مگر در برابر کسی که از من پرسید: “تو کیستی؟”

□□□

وقتی قلبت کوه آتشفشان است، چگونه انتظار داری در دست‌هایت گل بروید؟

□□□

چه بسیار برای فرزندانمان لالایی می‌خوانیم، تا خود به خواب رویم.

□□□

تفاوت میان ثروتمندترین و فقیرترین فقیران یک روز گرسنگی و یک ساعت تشنگی است.

□□□

آن که درعلم شماره‌ها سرآمد است، می‌تواند با شما از جهان اندازه‌ها سخن گوید. ولی نمی‌تواند شما را به آن جهان رهبری کند زیرا چنین مردی نمی‌تواند بالهای خود را به دیگری وام دهد و همان‌سان که هر یک از شما را پروردگار جداگانه می‌شناسد، همان گونه نیز هریک از شما باید در شناختن پروردگار و دریافتن زمین تنها باشد.

□□□

بسیاری از دردهای شما برگزیده خودتان است و آن شربت تلخی است که پزشک درونی شما با آن بیماری‌تان را درمان می‌کند.

□□□

هنگامی که از دشت می‌گذرید که در آن پیشینیان خود را در خاک نهفته‌اید، درست بنگرید. آنگاه خود و کودکان خود را خواهید دید که دست به دست پایکوبی می‌کنید. به راستی شما چه بسیار ندانسته شادی می‌کنید!

□□□

دیروز گمانم این بود که ذره‌ای هستم لرزان و سرگردان که بی‌هیچ نظمی در دایره هستی در نوسان است. امروز به یقین دریافته‌ام که من دایره‌ای هستم و هستی با تمام متعلقاتش با ذراتی منظم در من می‌گردد.

□□□

تو کوری، من هم کر و لالم؛ پس دست در دست من بگذار تا یکدیگر را داشته باشیم. حق را دو کس شایسته است: یکی آن که بر زبانش آورد و دوم آن که فهمش کند.

□□□

بسیاری از نظریه‌ها به شیشه پنجره می‌مانند؛ از پشتشان حقیقت را می‌بینیم، اما در عین حال ما را از حقیقت جدا می‌کنند.

□□□

اگر در خویش میل به نوشتن سراغ داری، میلی که سر آن را جز اولیا ندانند، باید در تو سه چیز باشد: شناختی، هنری و سحری، شناخت موسیقی کلمات، هنر ساده و بی‌پیرایه نویسی و سحر عشق و علاقه داشتن به آنها که نوشته تو را می‌خوانند.

□□□

چگونه به عدالت هستی ایمان نداشته باشم؛ حال آن که می‌دانم رویای آنان که بر بالش پر می‌خوابند، زیباتر از رویای آن کسانی نیست که شب هنگام به خشتی ناهموار سر می‌نهند.