سه شنبه, ۷ اسفند, ۱۴۰۳ / 25 February, 2025
علم آینده, چارچوبی جامع تر لازم دارد

جهانی که امروزه در آن زندگی میکنیم، جهانی بس متفاوت از دنیای قرون وسطی است و این تفاوت را میتوان عمدتا به علم و محصول آن ـ فناوری ـ نسبت داد. پیشرفتهایی که طی دو قرن گذشته در علوم فیزیکی و زیستی حاصل شده، شناخت ما از جهان را بهنحو بیسابقهیی افزایش داده است. همچنین پیشرفت در کاربردهای عملی علم، کنترل زیادی بر نیروهای طبیعت و اذهان انسانها به بشر داده است. اما تحولات ناشی از علم و فناوری برای بشر، هم آثار مثبت و هم آثار منفی داشته است. برای مثال، دانش علمی و فناورانه، آسایش جسمانی، طول عمر و استانداردهای زندگی را به شکلی غیرقابل تصور برای اجداد ما بالا برده، ولی برای نابودی انسانها و تخریب محیطزیست نیز به کار رفته است. تعداد بسیار زیادی از علما در موسسات نظامی به تولید وسایل تخریب انبوه اشتغال داشتهاند و جامعه علمی نیز متاسفانه نقشی منفعلانه در این زمینه ایفا کرده است. این متن، ترجمه مقاله ارایه شده استاد گلشنی در سیزدهمین اجلاس آکادمی علوم جهان اسلام در مالزی است که بخشی از آن خدمت شما مخاطبان ارجمند ارایه میشود.
یکی از خصوصیات دانشمندان در قرون وسطی این بود که به طبیعت دید کلنگر داشتند. آنها همه حوزههای دانش را نظیر شاخههای یک درخت میدانستند و میکوشیدند که یک دیدگاه وحدتبخش از طبیعت به دست دهند. امروزه، به علت تخصصگرایی افراطی، دانش هم در داخل رشتهها و هم بین رشتهها چندپاره شده است؛ برای مثال، افرادی که در یک حوزه خاص فیزیک کار میکنند، نسبت به فعالیتهای حوزههای دیگر فیزیک بیگانهاند؛ و این به فقدان یک بینش کلنگر در عالمان منجر شده و افرادی به وجود آورده است که هر یک فقط علایق خود را دنبال میکنند و کل جهان برای آنها محدود به همان حوزه است.
مساله دیگر این است که جهانبینی هر عالم با مفروضات و روشهای تخصصی او تعیین میشود؛ برای مثال، آنان که در علوم زیستی کار میکنند، این تصور را دارند که تمام کارهای انسانها را با ژنها میتوان توضیح داد. همچنین تمرکز انحصاری یک عالم بر حوزه خاص خود، مانع از این میشود که به عناصری نظر کند که حوزه کاری آن را در متن وسیعتری قرار میدهند. پس چندپارهشدن علوم، ما را از داشتن یک دیدگاه کلنگر محروم کرده است. از این جهت، بعضی از عالمان برجسته زمان ما از باریکبینی بینش عالمان معاصر درباره واقعیت شکایت کردهاند. برای مثال هایزنبرگ میگوید: «امروزه افتخار دانشمند، عشق به تفصیلات کشف و تنظیم کوچکترین آشکارسازیهای طبیعت در یک حوزه محدود است؛ و این بطور طبیعی همراه است با احترام بیشتر برای هنرمند در یک موضوع خاص، متخصص و از دستدادن درک ارزش همبستگیها در یک مقیاس بزرگ. در این دوران، به سختی میتوان درباره یک بینش وحدتیافته از طبیعت سخن گفت. جهان عالم، حوزه باریکی از طبیعت است که او عمرش را صرف آن میکند.»
محصول دیگر این چندپارگی علوم این است که علوم فیزیکی و طبیعی، به آنچه در علوم انسانی میگذرد، بیتوجه هستند. اما اگر قرار باشد علم را انسانها بهکار ببرند و برای حل مسائل انسانی از آن استفاده کنند، چگونه میتوان علوم فیزیکی و علوم زیستی را از علوم انسانی جدا کرد؟ علم مدرن به علت محدود بودن ظرفیتش نمیتواند به بسیاری از سوالات مورد دغدغه انسان، درباره معنا و هدف حیات انسانی پاسخ دهد؛ از جمله: «ما در اینجا چه میکنیم؟»، «هدف حیات چیست؟» علم همچنین درباره زیباییها و ارزشهای اخلاقی ساکت است. به قول شرودینگر: «تصویر علمی جهان حول ما بسیار ناقص است. با این تصویر، اطلاعات زیادی به دست نمیآید و تمام تجارب ما در نظمی بسیار متقن قرار میگیرد. این تصویر درباره چیزهایی که واقعا به قلب ما نزدیک و واقعا برای ما مهم است، ساکت است. نمیتواند درباره قرمز و آبی، تلخ و شیرین، درد و شادمانی جسمانی چیزی به ما بگوید؛ و چیزی درباره زیبا و زشت، خوب و بد، خدا و ابدیت نمیداند. علم گاهی وانمود میکند که به سوالات در این حوزهها پاسخ میگوید، ولی پاسخها گاه آنقدر احمقانه است که تمایلی نداریم آنها را جدی بگیریم.»
در جهانبینی علمگرایانه رایج، نه تنها سوالات نهایی دغدغهانگیز انسان بدون پاسخ میماند، بلکه حتی اعتبار این سوالات هم انکار میشود. بنابراین، معنای حیات اهمیت خود را از دست داده است و انسانها تحت تاثیر قدرت خیره کننده فناوری، بیشتر دنبال رفاه مادی هستند و بعد معنوی خود را تضعیف میکنند. چنانکه پیش?تر عنوان شد، علم و فناوری انسان را قادر ساخته است که محیط فیزیکی، شیمیایی و ژنتیکی خود را کنترل کند و خیرات و شرور بسیاری برای بشر به بار آورد. در واقع، انسان در زمان حاضر با آلودگی محیط زیست، تضییع منابع طبیعی و وسایل تخریب جمعی روبرو است؛ و همانطور که به پیش میرویم، آثار علم بر انسان با نرخ روزافزونی رشد میکند لذا این سوال مطرح میشود که آیا باید اجازه داد علم بدون هیچگونه محدودیتی رشد کند. شک نیست که باید علل رخداد شرور ناشی از علم و فناوری را حذف کرد. به نظر ما، آثار منفی علم و فناوری را میتوان حذف کرد، اگر اقدامات زیر صورت گیرد:
الف) چنانکه دیدیم، توسعه علم و فناوری به خاطر خودش و بدون دغدغه درباره تاثیر آن بر جامعه و محیط زیست، تهدید زیادی برای نژاد انسانی فراهم کرده است. باید حساسیت در برابر دغدغههای اخلاقی در کار علمی افزایش یابد؛ این مخصوصا درباره عصر ما، که زیستشناسی مولکولی و مهندسی ژنتیک توان انسانی برای دستکاری موجودات زنده را به نحو بیسابقهیی افزایش داده، صادق است.
بدون یک قطبنمای اخلاقی، هر چیزی ممکن است رخ دهد. چنانکه آنتونی گیدنز میگوید: «نه فقط به تاثیر خارجی، بلکه همچنین به منطق توسعه بدون ملاحظه علم و فناوری باید توجه شود. اگر بخواهیم از آسیب جدی و برگشتناپذیر جلوگیری شود، انسانیساختن فناوری احتمالا مشتمل است بر واردکردن رو به افزایش ملاحظات اخلاقی در رابطه فعلا ابزاری، که بین انسان و محیط ایجاد شده است.» و به بیان زیبا و پر بصیرت فریمان دایسون: «اگر فناوری در مسیر فعلیاش ادامه یابد و نیازهای فقرا و منافع روزافزون اغنیا را نادیده بگیرد، فقرا دیر یا زود علیه ظلم فناوری شورش خواهند کرد و در پی علاجهای غیرعقلانی و خشن برخواهند آمد... شکاف رو به افزایش بین فناوری و نیازهای انسانی، تنها با اخلاق قابل پرکردن است... اخلاق میتواند نیرویی بس قویتر از سیاست و اقتصاد باشد. بازار آزاد به خودی خود فناوری مناسب برای فقرا ایجاد نخواهد کرد. تنها فناوری هدایتشده با اخلاق میتواند چنین کاری را بکند.» از زمان بقراط ـ یعنی تقریبا ۲۵۰۰ سال پیش ـ یک دستورالعمل اخلاقی برای پزشکان وجود داشته است. پس حالا که در عصر ما سرنوشت انسانیت در دستان علما است، به دستورالعمل اخلاقی برای علمای تمام حرفهها نیاز است و برای آزمودن آثار درازمدت پروژههای علمی باید کمیتههای اخلاقی وجود داشته باشد. متاسفانه بخش قابل ملاحظهیی از جامعه علمی در خدمت تقاضاهای سیاستمداران و موسسات نظامی قرار گرفته است، بدون آنکه دغدغهیی برای کارهای خود داشته باشد. لازم است در نقش عالمانی که در صنعت سلاحهای نظامی یا تحقیقات نظامی کار میکنند، تجدیدنظری جدی شود و درباره کاربردهای دانش علمی بحثهای جدی صورت گیرد؛ و این، مستلزم کار بینرشتهیی بین علوم فیزیکی و زیستی با علوم انسانی است. اینها باید ابعاد مختلف جوامع انسانی، از قبیل مسائل اخلاقی، اجتماعی و محیطی را در نظر بگیرند.
جهانبینی شاملی که بر علم آینده حاکم میشود، باید علم و اخلاق را درهم آمیزد؛ و این، مستلزم آن است که تربیت محققان با آموزش اخلاقی همراه باشد تا احساس مسوولیت در همه مراحل حیات را به آنها القا کند. این امر را در یک زمینه دینی میتوان به بهترین وجه انجام داد زیرا دین میتواند برای ارزشهای اخلاقی توجیه فراهم کند و انسان ها را برای حفظ محیط زیست به تحرک درآورد. به قول شوماخر: «غیر ممکن است بدون ایمان به معانی و ارزشهایی که فراتر از آسایشهای فایدهگرایانه و بقا است بهعبارت دیگر، بدون یک ایمان دینی تمدنی باقی بماند». با دین است که شناختی متقن و منسجم از حیات، انسانها و کیهان به دست میآید.»
ب) در قرون وسطی، علم عمدتا وسیلهیی برای دستیابی انسان به حقیقت به شمار میرفت و انتظار میرفت که به انسانها در سطح عملی کمک کند. در علم معاصر، بسیاری از این اهداف از دست رفته است. امروزه، کار علمی را اغلب حکومتها سرمایهگذاری میکنند، و در کشورهای پیشرفته صنعتی، کار علمی غالبا تحتالشعاع اهداف عملی فوری است. پس، از آن حوزههایی از علم حمایت میشود که اهداف فایدهگرایانه دارند و به تقویت قدرت سیاسی و اقتصادی و نظامی منتهی میشوند. این تجاری شدن علم باعث شده است هم ارزش آن پایین بیاید و هم غیرانسانی شود. هدف علم باید ارتقای ابعاد بالاتر انسانی باشد. علم فقط وقتی میتواند برای انسان خوشبختی و نجات به بار آورد که با حکمت همراه باشد.
ج) چنانکه عنوان شد، علم فعلی فقط با جهات فیزیکی جهان ما سر و کار دارد و واقعیات فوق فیزیکی را نادیده میگیرد. پارادایم اساسی علم این است که تمام پدیدههای طبیعی را برحسب فیزیک و شیمی توضیح دهد؛ پس در نظم طبیعی جایی برای خدا در نظر نمیگیرد. علم تنها به نیازهای مادی انسان توجه دارد و برای کنترل طبیعت و جوامع انسانی به کار گرفته میشود. این باعث شده است که علم معاصر دیدگاه محدودی از واقعیت داشته باشد و علم و محصولات آن به عنوان ابزارهای شیطانی برای انحراف انسان از نقشی که خداوند برای وی مقرر کرده است، بهکار گرفته شود. راهحل قضیه در تغییر جهتگیری و هدف علم و فناوری است و اینکه از چارچوبی وحدتبخش استفاده شود که همه سطوح واقعیت و تمام ابعاد حیات انسانی را دربرگیرد. جورج الیس این مطلب را زیبا بیان کرده است: «نظم زیربنایی جهان وسیعتر از آن است که صرفا با شناخت فیزیک توصیف شود. این نظم با کل عمق تجارب انسانی، خصوصا فراهم کردن مبنایی برای اخلاق و معنا، مرتبط است.»
الیس برای تمایز قایلشدن بین این چارچوب وسیعتر و دیدگاه رایج، واژه کیهانشناسی با حرف c کوچک را برای ارجاع به ابعاد فنی کیهانشناسی فیزیکی به کار میبرد و کیهانشناسی با حرف بزرگC را زمانی استفاده میکرد که مسائلی نظیر ارزشها، هدف، دین و سوالات نهایی را نیز شامل باشد.
در جهانبینی اسلامی، واقعیت هم ابعاد مادی دارد هم ابعاد معنوی؛ پس علم آینده باید هر دو جنبه واقعیت و تعامل آنها را تشخیص دهد. تنها تحت هدایت چنین جهانبینی است که انسانها میتوانند هماهنگ با طبیعت و سایر موجودات زندگی کنند و دیدگاهی جامعتر درباره واقعیت داشته باشند.
د) چنانکه از برتراند راسل نقل شد، منافع علم به ثروتمندان و قدرتمندان رسیده، ولی دانش علمی فقر را حذف نکرده است. بنابراین، رویای نهرو در این باره که علم مسائل گرسنگی و فقر را حل کند، در قرن بیستم تحقق نیافت. در حقیقت، علم و فناوری، شکاف بین اغنیا و فقرا را پر نکردهاند و کیفیت حیات انسانی را به سطح قابل قبولی نرساندهاند. علم آینده باید این توزیع ناهموار برکات علم را اصلاح کند. پس علم باید وسیله برکتی برای همه مردم باشد، نه ابزار غلبه بر طبیعت و سایر همنوعان.
ه) چنانکه عنوان شد، جداشدن حوزههای علمی از یکدیگر، ما را از رسیدن به یک دیدگاه وحدتبخش از واقعیت محروم کرده است. البته جلوی تخصصیشدن را نباید گرفت، چراکه نه ممکن است نه قابل توجیه. اما در ضمن نباید از ضرورت درج تخصص فرد در یک چارچوب وسیعتر غفلت کرد؛ وگرنه دید وحدتبخش از واقعیت و نیز معنای حیات خویش را از دست میدهیم. بنابراین، ما به ترکیب نتایج تخصصها نیاز داریم، به نحوی که خصوصیات ویژه آنها حفظ شود و در ضمن نشان دهد که حوزههای متفاوت چگونه با هم تلفیق میشوند و چگونه میتوان آنها را در متن وسیعتری بههم مربوط کرد. باید اهمیت و وضع حوزههای مختلف را در متن شخص انسان و جهان بزرگ دید و آنها را برحسب پیچیدگیشان در سطوح دارای مراتب مختلف قرار داد، بطوری که از فیزیک شروع و به علوم انسانی ختم شود. معنای این مطلب آن است که فیزیک مفصلترین اطلاعات را درباره جهان مادی میدهد و ما با گذر از سطوح بالا، به علوم انسانی میرسیم که رفتار انسان را توصیف میکنند. نکته مهم دیگر این است که دانش علمی تنها نوع دانش معتبر نیست؛ بلکه بعضی حوزههای مورد توجه انسان وجود دارد که علم نمیتواند چیزی درباره آنها بگوید. برای مثال علم نمیتواند درباره ارزشهای اخلاقی، کارهای هنری و حوزه ماوراء طبیعی چیزی بگوید یا به سوالات نهایی انسان پاسخ دهد یا مبانی خود را توجیه کند. برای پرداختن به این مسائل عمیقتر، علم باید جا را به علوم انسانی (دین، فلسفه و ... ) بدهد. به زبان پیتر مداوار (برنده جایزه نوبل در پزشکی): «پس فقط علم نیست که برای پاسخ دادن به سوالات مربوط به اشیا اول و آخر باید به آن رجوع کرد، بلکه برای این منظور، از ادبیات تخیلی یا دین هم باید استعانت جست.» نادیدهگرفتن این سوالات فوق علمی است که علم را غیرانسانی کرده است. توسل به سحر، آسترولوژی و عرفان در غرب، شاهدی گویا بر ناتوانی علم در ارضای نیازهای عمیق انسان است. بنابراین، به ارزیابی مجددی از نظام آموزشی فعلی نیاز است تا بر بصیرت دانشپژوهان بیفزاید و آنها را از همبستگی حوزههای مختلف مطلع سازد. این را میتوان با افزودن تعدادی دروس علوم انسانی به برنامه علوم مهندسی دانشگاهها تامین کرد. این نوع کوشش در بعضی از دانشگاههای مهم غرب (نظیر ام.آی. تی، استانفورد، کمبریج و آکسفورد) شروع شده است، ولی کشورهای اسلامی در این زمینه عقبند. چنانکه اشاره شد، علم جدید دانش ما درباره جهان فیزیکی را افزایش داده و به خیرات و شرور زیادی برای بشر منجر شده است. اما وزن شرور، آینده انسانیت را تهدید میکند.
همچنین خاطرنشان شد که منشا این شرور، جهانبینی رایج حاکم بر علم معاصر است. جهانبینی رایج، انسان را به حوزه ماده محدود کرده، احساس اخلاقی انسان معاصر را تضعیف کرده، وسعت دید را از عالمان گرفته و علم را در خدمت قدرتمندان و ثروتمندان قرار داده است تا از طبیعت و انسانها بهرهبرداری کنند. بهعقیده ما، از آثار سوء علم میتوان پرهیز کرد اگر بهجای جهانبینی رایج، یک جهانبینی شاملتر قرار داد که نیازهای انسانی ـ نیازهای مادی و نیازهای معنوی ـ را دربر داشته باشد و حیات انسانی را با بقیه جهان مرتبط سازد. جهانبینی اسلامی، چنین چارچوبی دارد: بر محور توحید میچرخد، در وحی اسلامی ریشه دارد، دیدگاهی کلنگر به طبیعت دارد، ساختاری سلسلهمراتبی برای واقعیت قایل است و منافع درازمدت انسانها را در نظر میگیرد. طبق این جهانبینی، انسان بخشی از یک نظم کیهانی است و باید همه فعالیتهای خود، ازجمله فعالیتهای علمی و فناورانه، را با این نظم کیهانی هماهنگ سازد. اگر این تغییر اساسی در ذهنیت علمای نسل ما صورت نگیرد، علم آینده به نتایج تخریبی بیشتری منجر خواهد شد و آیندهیی برای انسانیت باقی نخواهد ماند.
دکتر مهدی گلشنی
عضو پیوسته فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران، استاد فیزیک دانشگاه صنعتیشریف
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست