یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
مجله ویستا

نقدی بر مجموعه داستان «آخرین غروب های زمین» نوشته روبرتو بولانیو


نقدی بر مجموعه داستان «آخرین غروب های زمین» نوشته روبرتو بولانیو

پل ریکور در کتاب مهم خود «خویشتن همچون دیگری», تحلیلی جامع از نقش «دیگربودگی» در ساخته شدن «خویشتن» بطور کلی ارایه می کند و شرح می دهد که هر خودی دربردارنده قسمی دیگربودگی در درون خویش است و همین باعث می شود که حتی اندیشیدن بدون دیگری امری ناممکن تلقی شود

پل ریکور در کتاب مهم خود «خویشتن همچون دیگری»، تحلیلی جامع از نقش «دیگربودگی» در ساخته شدن «خویشتن» بطور کلی ارایه می‌کند و شرح می‌دهد که هر خودی دربردارنده قسمی دیگربودگی در درون خویش است و همین باعث می‌شود که حتی اندیشیدن بدون دیگری امری ناممکن تلقی شود. اساسا از نظر ریکور هر گونه روایت کردن (که طبیعتا می‌تواند همه انواع روایت ادبی، فلسفی و حتی علمی را دربر گیرد) مستلزم قرار گرفتن خویشتن در موقعیت دیگری است و تنها با این تمهید است که چیزی به نام روایت امکانپذیر می‌شود. در دل هر روایتی این تمهید، این آینه بازی میان خویشتن و دیگری که همچون ژرفنایی در دل متن دهان گشوده است، وجود دارد و در اعماق نامکشوف زبان، این دیگری است که در قالب خویشتن سخن می‌گوید. در بیشتر داستان‌های مجموعه «آخرین غروب‌های زمین» رابطه میان خویشتن و دیگری نقشی تعیین‌کننده و پیش‌برنده دارد خصوصا اینکه این رابطه اغلب به صورت رابطه‌یی آمبی والانسی تصویر شده که بشدت با دست‌اندازهای روحی و آسیب‌های روانی همراه است: در داستان سنسینی رقابت دو نویسنده که چونان مکمل/ مازاد یکدیگر عمل می‌کنند، در «ماجرایی ادبی» شخصیتA که همزاد گمشده B به نظر می‌رسد، یا انریکه مارتین در داستانی به همین نام که تجسم نیمه پنهان و رازآلود همه تبعیدی‌های شیلیایی از جمله خود راوی است و... در نگاه اول به نظر می‌رسد که بولانیو می‌کوشد فرمول ابدی «خویشتن همچون دیگری» را که به تعبیر ریکور در ژرفنای هر روایتی نهفته است، به سطح خودآگاه متن بیاورد و به فرم ادبی داستان‌های خود بدل کند و راهبرد او این است که ژرفنای یاد شده را از اعماق به سطح متن بکشاند تا بتواند در پرتوی نور روز با آن مواجه شود، غافل از اینکه به قول بلانشو ژرفنا خود را رو در رو تسلیم نمی‌کند و تنها با پنهان شدن در اثر است که آشکار می‌شود. بولانیو می‌خواهد در هم تنیدگی هستی شناختی خویشتن و دیگری را در روشنایی و در نور روز ببیند حال آنکه مواجهه با این مغاک مستلزم رفتن به عمق، پایین رفتن تا دروازه دنیای زیرزمینی هادس و مواجهه با تاریکی و نگریستن به درون شب است. اوریدیس در تاریکی اعماق متن آرمیده و تلاش برای در معرض نور روز آوردن او بی‌نتیجه است.

«خویشتن همچون دیگری» متاعی نیست که بتوان در سطح اثر ادبی، در روساخت روایت و در روز داستان به حراجش گذاشت، بلکه گوهری است که برای صیدش باید به ژرفنای روایت، به زیر ساخت متن و شب قصه سفر کرد. با این حساب معلوم می‌شود که همه تکنیک رو کردن‌های روبرتو بولانیو در این داستان‌ها و خیز برداشتنش به سمت یک ایده فلسفی بسیار پیچیده نه اقدامی از سر تسلط یا حتی نوعی زورآزمایی با مفاهیم نظری، بلکه صرفا پوششی ریاکارانه است بر شیفتگی دیوانه‌وار او به تالیف «خویشتن بدون دیگری» که نشانه‌هایش را در پر کردن فضای داستان‌ها از ردپای یک راوی تکثیر شده (زیر سیطره اصل اینهمانی) و بیرون راندن تمام دیگربودگی‌ها می‌بینیم. دیگری در داستان‌های او همواره تکرار خویشتن است با همان ساختار مالوف زبانی، فکری و روانی: انریکه همان راوی است به علاوه مقداری شهرت، B همان A است به علاوه مقداری موفقیت ادبی، سنسینی همان راوی است به علاوه چند جایزه ادبی بیشتر و... سرانجام اینکه نمایش مایوس‌کننده بولانیو در به صحنه آوردن یک سلسله شخصیت‌های تک افتاده، نویسندگان شکست خورده و تبعیدی‌های سرخورده با چاشنی سایه‌بازی با مفاهیم همزاد، نیمه گمشده، مکمل و دیگری دستاوردی ندارد جز بازتولید مکانیکی یک رشته شخصیت‌های سرد و کلیشه‌یی که در منطق همسانی اسیرند و چیزی بیش از رونوشت‌هایی صرف از یکدیگر نیستند.

اینها همه محصول خودآگاه شدن فرآیند نوشتن از موضوعی چون رابطه خویشتن و دیگری است که منجر به خنثی شدن میل و انسداد مسیرهای جست‌وجو می‌شود. در داستان‌های بولانیو از اودیسه، از سفر به مثابه جست‌وجو( Quest) و نه گونه‌یی وقت‌کشی یا تجدید خاطره- اثری نیست. اودیسه‌یی که در بطن ماجراهای آن، خویشتن سفر می‌کند و دیگری پنه‌لوپه‌وار بافتار روایت را می‌بافد و باز می‌شکافد. عنصری که در کار نویسندگانی چون مارکز جلوه‌گر است. به همین خاطر است که شاهکاری چون «صد سال تنهایی» همچون یک سوغات یا ارمغان از سفری جادویی فارغ از منطق مبادله به دیگری که چیزی جز خویشتن نیست تقدیم می‌شود اما داستان‌های بولانیو با آن امساک روایی غریبشان، همچنان در منطق مبادله گرفتارند. شگفتی و رمز و راز در نوشته‌های بولانیو برخلاف نوشتار مارکز، محصول به کارگیری تکنیک‌های ادبی است نه باورها و زمینه‌های فرهنگی و همین باعث می‌شود که در نهایت چیزی بیش از وانموده‌هایی فرساینده نباشند.

فرشید فرهمندنیا