سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

فرانسه به همه فرانسوی ها تعلق نداشت


فرانسه به همه فرانسوی ها تعلق نداشت

نزدیك یك ماه از اواخر اكتبر تا اواسط نوامبر ۲۰۰۵ است كه هم فرانسویان و هم جهانیان شاهد تداوم اعتراضات خشونت آمیز جوانان فرانسوی عرب آفریقایی تبار در حومه پاریس هستند

جوانان و نوجوانان معترض تاكنون نزدیك به سی هزار ماشین را به آتش كشیده اند، نیروهای پلیس از هزار و پانصد به ده هزار نفر افزایش پیدا كرده اند، هشتصد نفر از معترضین دستگیر شده اند و شدت حوادث تا بدانجا پیش رفته كه دولت فرانسه مجبور به اعلام سه ماه وضعیت فوق العاده شده است. وقوع این شورش های غیرمنتظره مفسرین اجتماعی و سیاسی را به گمانه زنی وادار كرده است. اهمیت وقایع مذكور به حدی است كه به نظر می رسد تبیین آنها در ماه ها و سال های آتی همچنان موضوع بررسی جدی تحلیل گران اجتماعی باشد. در این مجال كوشش می كنم، به عنوان یك علاقه مند به تجزیه و تحلیل جنبش های اجتماعی، ارزیابی خود را از اعتراضات مذكور، كه از دور شاهد آن هستیم، در چهار فراز ارائه دهم.

الف) چرا این اعتراضات پردامنه در فرانسه اتفاق افتاد؟ در زیر تفاسیر صاحب نظران را در سیزده علل خلاصه كرده ام.

• علل شورش جوانان فرانسوی عرب -آفریقایی تبار

۱- دو حادثه، به منزله دو عامل تحریك كننده و مسبب اصلی اعتراضات اخیر، باید به حساب آید. یكی تعقیب دو جوان بی گناه عرب- آفریقایی تبار توسط پلیس فرانسه كه در نهایت به برق گرفتگی و مرگ آنها منجر شد. حادثه دیگر بی احترامی صریح وزیر كشور كه معترضین را «لات و اوباش» خواند. بدین ترتیب توسط جوانان معترض ماشین سوزی به راه افتاد.

۲- فرانسویان برای خود اصالت اختصاصی قائل اند. لذا نه فقط تاكنون مهاجرین نسل اول و دوم عرب- آفریقایی تبار را در خود جذب نكرده اند، بلكه حتی جوانان ۱۴ تا ۲۰ ساله نسل سوم این مهاجرین را كه همه متولد فرانسه هستند نپذیرفته اند. لذا این شورش ها و اعتراضات شهری به خاطر شكست سیاست جذب و ادغام مهاجرین از سوی فرانسویان پس از جنگ جهانی دوم تاكنون است.۱

۳- عامل محرومیت اقتصادی و بیكاری مضاعف در میان جمعیت عرب- آفریقایی تبار: گفته می شود در حالی كه در كل فرانسه حدود ده تا دوازده درصد بیكاری هست در میان جوانان مهاجرتبار این درصد تا سی درصد افزایش پیدا می كند. از هر دو سه نفر جوان زیر ۲۵ساله یكی بیكار است.

۴- عامل انزوای مهاجرین عرب- آفریقایی تبار از متن اصلی جامعه فرانسوی: انزوای مذكور هم حالت فیزیكی دارد به طوری كه از كنار «گتوهای فرانسه» (یا محله های سكونت مهاجران) هم بزرگراه ها و هم راه آهن می گذرد اما این گتو ها به این مسیرها به طور مستقیم دسترسی ندارند. غیر از انزوای فیزیكی انزوای شغلی هم وجود دارد. به طوری كه سفیدها پنج برابر فرانسوی های عرب- آفریقایی تبار شانس استخدام دارند. به عبارت دیگر در گتوها روند توسعه كُند بوده است.

۵- فرآیند اجتماعی شدن جوانان عرب- آفریقایی تبار به درستی انجام نشده است. از یك طرف خانواده های آنها فاقد اقتدار اخلاقی هستند و نسل سوم (یعنی جوانان ۱۴ تا ۲۰ ساله مهاجرین مذكور ) از پدران و مادران خود حرف شنوی ندارند. از طرف دیگر مدارس در گتوها فاقد امكانات و آموزگاران كارآمد است و روند آموزش و تربیت به درستی انجام نمی گیرد. از این رو فرآیند جامعه پذیری و شهروندسازی جوانان عرب- آفریقایی تبار به درستی صورت نمی گیرد. لذا جمعیتی كه از روند مدنیت محروم است در شرایط تبعیض و انزوا مستعد واكنش های خشونت آمیز می شود.

۶- عامل بحران هویت: بدین معنا كه جوانان نسل سوم مهاجرین از یك طرف نمی توانند خود را فرانسوی بدانند زیرا می بینند كه در جامعه فرانسوی پذیرفته نمی شوند و از طرفی دیگر الجزایری، مراكشی و تونسی هم نیستند چون همچون پدرانشان در كشورهای مذكور به دنیا نیامده و تجربه زندگی آنها را ندارند. این بحران هویت زمینه اعتراض و عصیان جوانان را فراهم می كند.۲

۷- جوانان معترض خود را معصوم و قربانی می دانند، آنها فاقد مهارت فنی و اجتماعی هستند. لذا قادر نیستند مسئولیت مدنی خود را در برابر مشكلات و معضلات واقعی جامعه مدرن فرانسوی ایفا كنند. محیط اجتماعی آنها در واقع جامعه پیچیده فرانسه نیست بلكه همان محیط ساده و محروم در اطراف خانه هایشان در گتوها است. جوانان مذكور جامعه پیچیده فرانسه را به درستی درك نمی كنند بلكه این جامعه را از درون «منشور فرهنگی» خود می بینند نه از درون آنچه كه رسانه های رسمی فرانسه تبلیغ می كند. بنابراین جوانان در واكنش به كشته شدن دو جوان بی گناه به جای اینكه طبق روال مدنی به مقامات قضایی شكایت ببرند مستقیماً خشم خود را در خیابان ها به نمایش می گذارند.

۸- این نیروی فردی جوانان معترض نیست كه باعث تداوم بی نظمی شده است بلكه نیروی اصلی این جوانان در نیروی گروهی آنها است. این جوانان اغلب در گروه های كوچك عضو هستند و با یكدیگر آشنایی دارند. قبلاً با هم تجربه مصرف مواد مخدر، قاچاق مواد و تخلفات سازمان یافته داشته اند. در جریان این شورش ها اگر عضوی از گروه صحنه را ترك كند و دست به تخریب نزند بزدل و ترسو است و در گروه جایگاهی ندارد. لذا همه اعضا سعی می كنند در داغ نگه داشتن درگیری ها كم نیاورند.

۹- واكنش خشونت آمیز جوانان آفریقایی تبار فرانسه در اصل به رفتار خشونت آمیز و نژادپرستانه پلیس فرانسه بازمی گردد. برای جوانان مذكور همه كارمندان دولت جاسوس اند و نیروهای پلیس دشمن به حساب می آیند. (سازمان عفو بین الملل در سال ۲۰۰۴ پلیس فرانسه را به خاطر خشونت و نژادپرستی علیه غیرسفیدها محكوم كرده بود.)

۱۰- ترور و خشونت امروز از طریق رسانه ها به یك امر جهانی تبدیل شده است. در حالی كه فرزندان در معرض تبعیض فرانسویان عرب- آفریقایی تبار دائم در رسانه های جمعی شاهد خشونت علیه فلسطینیان و عراقی ها هستند زمینه برای ایجاد یك انتفاضه فرانسوی۳ توسط آنها فراهم می شود. به محض اینكه خونشان با كشته شدن دو جوان بی گناه توسط پلیس به جوش می آید همدیگر را از طریق پیام های كوتاه تلفنی (SMS) و چت روم ها (اتاق های گپ در اینترنت) مطلع كرده آماده پیگیری مبارزه شده اند.

۱۱- وجود نیروهای معترض و چابك آن هم با تاكتیك مبارزه آسان و با آثاری جهانی: این شورش ها عمدتاً توسط جوانان ۱۴ تا ۲۰ ساله انجام می شود. تاكتیك مبارزه آنها چیز پیچیده ای نیست. كافی است از تاریكی شب استفاده كنند و در اطراف منزل خود یك ماشین را گیر آورده و آن را به آتش بكشند. و در شرایطی كه خبرنگاران همه رسانه های مهم جهان در اطراف گتوها حاضرند تا تصاویر ماشین های در حال سوختن را به نمایش بگذارند. و بدین سان به راحتی جوانان می توانند قدرت خود و ضعف حكومت فرانسه را به جهانیان نشان دهند و حداقل موقتاً تشفی پیدا كنند.

۱۲- عدم قاطعیت حكومت خصوصاً عدم قاطعیت پلیس در برخورد با جوانان شرور باعث شده كه آنها در انجام هر تخریب به جای اینكه تنبیه شوند عملاً به تداوم این بی نظمی ها تشویق شوند.

۱۳- وجود شكاف سیاسی در حكومت فرانسه در برخورد با اعتراضات و بی نظمی ها باعث سستی حكومت در اداره این بحران ملی شده است و معترضین از فرصت استفاده كرده همچنان خیابان ها را صحنه آتش بازی كرده اند. شكاف سیاسی به این معنا است كه از یك طرف طرفداران میانه روی نخست وزیر (دومینیك دوویلپن) در حكومت از اقدامات اساسی و اصلاح طلبانه در مواجهه با این بی نظمی ها دفاع می كنند. طرف دیگر طرفداران افراطی دست راستی در حكومت به رهبری وزیر كشور (نیكلا ساركوزی) هستند كه معتقد به برخورد قاطع با اقلیت ها خصوصاً اقلیت های عرب- آفریقایی تبارند. جالب اینكه هر دو مقام سیاسی مذكور كاندیدای انتخابات آینده ریاست جمهوری فرانسه هستند و جلب رضایت مردم و آرای آنها برایشان حیاتی است. لذا بر مواضع خود پافشاری می كنند. شكاف مذكور در هیات حاكمه باعث فلج شدن حكومت فرانسه و ایجاد یك فرصت برای معترضین شده است كه با هزینه و تلفات كم دست به تخریب می زنند.۴تمام عوامل مذكور در فوق می تواند در شورش های اخیر فرانسه دخالت داشته باشد. اما سئوال این است كه تعداد زیادی از عوامل از سال ها قبل در فرانسه وجود داشته و شورشی هم رخ نداده است. لذا سئوال این است كه چرا این شورش ها حالا اتفاق می افتد و تداوم پیدا می كند؟ برای پاسخ به این سئوال به نظر من علت یك و سیزده و یازده و ده شمرده شده از «علل موثر» در این رخداد ها هستند و بقیه علل جزء «علل زمینه ای» اند. به بیان دیگر شرایط این اعتراضات از سال ها قبل ریشه در علل زمینه ای مذكور دارد و علل موثر این شرایط را به شورش های مكرر تبدیل كرده است. در كوتاه مدت به میزانی كه دولت خود را برای مهار این بحران منسجم تر كند این شورش ها كنترل خواهد شد. زیرا هزینه عمل اعتراضی برای جوانان و خانواده های آنها بالا خواهد رفت. اما كنترل این تنش ها به معنای حل آن نیست و تا وقتی فكری اساسی برای رفع علل زمینه ای برای حوادث (یعنی ۹ علل دیگر) نشود جامعه فرانسه همچنان می تواند آبستن بحران و اعتراض باشد.

ب) آیا اعتراضات اخیر یادآور جنبش دانشجویی ۱۹۶۸ فرانسه نیست؟ این دو رخداد هر دو اعتراضی بودند ولی مشابه هم نیستند. اعتراضات اخیر شورشی علیه تبعیض و نژادپرستی فرانسه بود، در حالی كه جنبش دانشجویی اعتراضی علیه سلطه بوروكراتیك دولت و اقتصاد فرانسه بود. حاملان اعتراضات اخیر بیكار و ناامید هستند كه از یك طرف از ریشه های فرهنگی بومی خود تغذیه نمی كنند و از طرف دیگر از تغذیه منابع مدنیت فرانسوی محروم اند. در صورتی كه حاملان جنبش دانشجویی اغلب فرزندان طبقات متوسط فرانسوی بودند، بیكار، فقیر و ناامید نبودند. شورش های اخیر بیشتر خودانگیخته است و فاقد سازماندهی و رهبری عمودی است و خواسته های مشخص و از قبل برنامه ریزی شده را در برابر دولت مطرح نمی كنند. در حالی كه جنبش دانشجویی ۱۹۶۸ دارای ساماندهی و رهبری بود و خواسته های انقلابی و ساختارشكن از دولت فرانسه داشت. لذا روشنفكران نقش محوری در جنبش دانشجویی داشتند و در شورش های اخیر هیچ نقشی ندارند.

ج) اعتراضات اخیر نشان دهنده چه ضعف اساسی در ساختار سیاسی - اجتماعی است؟ حداقل از دو ضعف اساسی می توان نام برد. ضعف اولی این است كه هنوز پس از دویست سال ساختار دولت ملی در فرانسه خوب كار نمی كند. شعار انقلاب فرانسه (۱۷۸۹) برابری، برادری و آزادی (برای همه شهروندان صرف نظر از تفاوت های قومی، نژادی و طبقاتی، جنسی و مذهبی) بود. وقایع اخیر نشان داد هنوز شعار اصلی انقلاب مذكور تحقق نیافته است و هنوز فرانسه برای همه فرانسویان نیست. بیش از پنج میلیون اقلیت آفریقایی تبار در این كشور از تبعیض رنج می برند. دولت ملی فرانسه بر خلاف دولت ملی آمریكا از مدل لائیكی اداره جامعه پیروی می كند. بدین معنا كه سیاستمداران و روشنفكران چپ و لائیك فرانسه همیشه مفتخر به این بوده اند كه دولت فرانسه در فرستادن مذهب از نهاد دولت و نیز از عرصه عمومی به عرصه خصوصی جدی و موفق بوده است. این مدل لائیكی دولت ملی الگویی برای روشنفكران منتقد و بخشی از اپوزیسیون ایرانی تنها مدلی است كه نهایتاً ایران باید برای برون رفت از بحران های سیاسی- اجتماعی خود، به آن رجوع كند. حتی این منتقدان ایرانی مهمترین ضعف فكری اصلاح طلبان را در دوران اصلاحات (۸۴-۱۳۷۶) در عدم توجه به مدل لائیكی دولت در فرانسه می دیدند. حالا همه ما شاهد هستیم كه ماشین توسعه و دولت لائیك فرانسه مدت یك ماه است كه دارد دود می كند. حوادث اخیر نشان می دهد كه فرآیند دولت ملی حتی در فرانسه ناتمام است.۵ (لذا چالش های فرآیند دولت ملی در كشورهای جهان سوم جای خود دارد.)ضعف دوم در ضعف سیاست های دولت رفاهی فرانسه است. فرانسویان سال ها است كه كشورهای انگلوساكسون خصوصاً آمریكا و انگلیس را به تمسخر می گیرند، آنها را اسیر لیبرالیسم وحشی و نولیبرالیسم افسارگسیخته می دانند. فرانسویان جوامع انگلوساكسون را میزبان نابرابری فاحش اقتصادی، بی قانونی و بی ثباتی مزمن می دانند. حرف فرانسویان این بود كه ما از انگلوساكسون ها كمتر كار می كنیم ولی در مجموع برآیند كارمان بهتر از آنها است. اما هم اكنون فرانسویان مشاهده می كنند كه سیاست های دولت رفاهی در كشورفرانسه تنبل خانه درست كرده و به رشد بیكاری و انفجار اجتماعی در اطراف پایتخت این كشور دامن زده است. ظاهراً جامعه فرانسه در حل مشكل بنیادی اقتصادی خود با موانع اساسی روبه رو است. (گفته می شود در ۱۹۶۰ نرخ بیكاری فرانسه ۲ درصد بوده، در نیمه ۱۹۷۰ به ۳/۴ درصد و در ۱۹۸۰ به ۹/۸ درصد و در دهه ۱۹۹۰ به ۱۲ درصد رسیده است و با ادامه سیاست های دولت رفاهی رشد فزاینده بیكاری ادامه خواهد داشت.) این ضعف بنیادی جامعه فرانسه در حل مشكل فقر و بیكاری جمع كثیری از فرانسویان مهاجرتبار نشان می دهد كه فرانسه نمی تواند همچنان به سیاست های دولت رفاهی دل خوش كند و اقتصاد رقابتی كشورهای انگلوساكسون و سیاست جذب مهاجرین آنها را به تمسخر بگیرد.

پی نوشت ها:

۱ - گفته می شود آغاز حضور بیش از پنج میلیون اقلیت غیرفرانسوی عمدتاً با مهاجرت نیروهای كار از قاره آفریقا (خصوصاً الجزایر، تونس و مراكش) پس از جنگ جهانی دوم به كشور فرانسه شروع شده است.

۲ - گفته می شود در ارزیابی این شورش ها از سوی ژاك شیراك رئیس جمهوری فرانسه به بحران هویت اشاره شده است.

۳ - جالب است كه اغلب صاحب نظران شورش های اخیر فرانسه را به عوامل اجتماعی- اقتصادی- سیاسی ارجاع داده اند و آن را مستقیماً به عامل مذهب تقلیل نداده اند. اتفاقاً نقش گروه های اسلامی در حوادث اخیر آرام كردن اوضاع بوده است.

۴ - یكی از نكات جالب توجه این شورش ها این است كه در طول این حوادث عده زیادی توسط پلیس دستگیر و بازجویی شده اند ولی كسی كشته نشده است. در صورتی كه در كشورهای جهان سوم معمولاً اعتراضات خشونت آمیز (مثل اعتراضات اخیر فرانسه) به شدت سركوب می شود و این اعتراضات به دشمنان خارجی نسبت داده می شود.

۵ - نگارنده چالش های دولت ملی را در مقاله مفصلی در شماره اخیر ماهنامه مدرسه مورد بررسی و ارزیابی قرار داده است.

حمیدرضا جلایی پور