چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

نخست وزیری که کشاورز شد


نخست وزیری که کشاورز شد

سیدضیاءالدین طباطبایی از نخستین کسانی بوده که به خانه مخالفان مشروطه بمب می انداخت سیدضیاء در دوران مشروطیت با انتشار مقاله های پرسر و صدا علیه شاه, مورد حمایت مشروطه خواهان قرار گرفت

سیدضیاءالدین طباطبایی از نخستین کسانی بوده که به خانه مخالفان مشروطه بمب می انداخت. سیدضیاء در دوران مشروطیت با انتشار مقاله های پرسر و صدا علیه شاه، مورد حمایت مشروطه خواهان قرار گرفت. وی پس از برقراری مجدد مشروطه روزنامه «شرق» را با سبک و سیاق «ایران نو» تاسیس کرد.

سیدضیاء که بعدها به «سید نعنا» معروف شد، در نیمه اول شهریور ۱۲۶۸ هـ.ش در شیراز به دنیا آمد. پدر وی، سیدعلی آقا یزدی در نتیجه پیگیری ها و تلاش مستمر سیدضیاء به صف هواداران مشروطه پیوست. علی آقایزدی فقیه دربار مظفرالدین شاه بود و با شیخ فضل الله نوری رابطه یی دوستانه داشت. زمانی که قوام الملک (حاکم شیراز) به فرمان محمدعلی شاه مشروطه خواهان شیرازی را تحت فشار قرار داد، سیدضیاء به تهران آمد تا پدرش را از ضدیت با مشروطه بازدارد. او در دوره استبداد صغیر پدرش را به جانبداری از مشروطه و آزادیخواهان ترغیب کرد. این تغییر رویکرد پدرش باعث شد در زمان محمدعلی شاه قاجار و استبداد صغیر، به شهر ساری تبعید شود. خود سیدضیاء بسیار تندروتر از پدر بود و در پیگیری اهداف مشروطه خواهان، با جدیت تمام عمل می کرد. زمانی که مشروطه خواهان دست به اسلحه بردند تا محمدعلی شاه را وادار به پذیرش خواسته های خود کنند، سیدضیاء ۲۰ ساله در نبرد پنج روزه تهران شرکت کرد و فرماندهی بخشی از مجاهدین مسلح را بر عهده داشت. او بعد از استبداد صغیر شرق را در چهار صفحه با قطع بزرگ منتشر می کرد که صفحه چهارم آن به زبان فرانسه بود.

بعد از انتشار چند شماره حسین کسمایی به او پیوست. شرق به دستور شاه توقیف شد. انتشار روزنامه های متعدد کاری بود که سیدضیاء به خوبی آن را فرا گرفته بود. سیدضیاء به نمایندگی از مطبوعات ایران، در جشن تاجگذاری پادشاه انگلیس (جرج پنجم) شرکت کرد و پس از بازگشت به ایران، معروف ترین روزنامه خود یعنی روزنامه رعد را منتشر کرد. در سرمقاله شماره اول آن تحت عنوان «توقیف شرق یا مخاطره شرف ملت» درباره توقیف شرق و انتشار برق نوشت؛ «شرق چه تقصیری داشت - چه گناهی کرده بود جز اینکه وظیفه ملیت خود را ادا کرده بود. آیا از توقیف شرق زبان ما بسته شد؟ قلم ما شکسته گردید؟ افکار ما از میان رفت؟ نیات مان در بوته اهمال ماند، اشتباهی است بس بزرگ و خطایی است بس سترگ. شرق را توقیف کردید برق را منتشر ساختیم، برق را توقیف بکنید رعد را طبع و نشر می سازیم، رعد را از ما بگیرید، لغات معمول دیگر از میان نرفته، خود ما را توقیف کنید. هستند کسانی که نیات و افکار و خیالات ملت پرستانه ما را منتشر سازند.»

او در روزنامه رعد آشکارا از منافع انگلیس سخن می گفت و مانند یک انگلیسی واقعی، به دشمنان بریتانیای کبیر می تاخت. اقدامات سیدضیاء در حمایت از سیاست های انگلیس، به نگارش روزنامه ختم نمی شود. او با نظر سفارت انگلیس، گروهی با نام «کمیته آهن» یا «کمیته زرگنده» (به مناسبت قرار داشتن اقامتگاه تابستانی سفیر انگلیس در زرگنده) تدارک دید که در عین پیگیری تصویب قرارداد ۱۹۱۹، در کار برنامه ریزی برای اجرای مطامع انگلستان بودند. این اقدامات سیدضیاء، او را در ردیف معتمدان انگلیس قرار داد و موجب شد در اجرای کودتای سوم اسفند، نقش کلیدی به او واگذار شود.

بین قرارداد ۱۹۱۹ و شکل گیری کودتای سوم اسفند رابطه وجود دارد. قرارداد ۱۹۱۹ به واسطه مجاهدت آیت الله مدرس به تصویب نرسید و با وجود کوشش رجال و سیاستمداران طرفدار انگلیس، رد شد. بنابراین لازم بود برای تامین منافع حیاتی انگلیس در ایران، چاره یی دیگر اندیشیده شود. لازم به ذکر است در این سال ها، حکومت تزاری در روسیه ساقط شده بود و بلشویک ها در شوروی چندان قدرت نگرفته بودند که خود را حریف انگلیس در ایران ببینند. بنابراین انگلیس می توانست با خیال راحت به اجرای نمایشنامه هایی بپردازد که کارگردانش فقط خودش بود.

اگرچه کودتا در ایران سابقه نداشت، بهترین و سریع ترین روش برای جبران خسارت ناشی از عدم تصویب قرارداد ۱۹۱۹ به نظر می رسید. بنابراین انگلیس به سرعت دست به کار شد و پس از معین کردن مهره سیاسی (سیدضیاء) و نظامی (رضاخان میرپنج)، کودتای سوم حوت (اسفند) را به اجرا درآورد.

برای اجرای کودتا، پنج نفر با یکدیگر هم قسم شده، پشت قرآن را هم مهر کردند. این پنج نفر عبارت بودند از؛ سیدضیاءالدین طباطبایی، رضاخان میرپنج، ماژور مسعودخان، سرهنگ احمد آقاخان (امیر احمدی) و کلنل کاظم خان (سیاح). سیدضیاءالدین هنگام طرح اعتبارنامه اش در مجلس دوره چهاردهم این واقعه را چنین روایت کرده است؛دو روز پیش از کودتا من رفتم به شاه آباد. جلسه یی تشکیل شد در شاه آباد از بنده و آقای رضاخان میرپنج و... من آنها را دیدم. چه دیدم و چه صحبت کردیم و چه تصمیم گرفتیم، از اسرار ماست. این اسرار احتمالاً مربوط به نقش انگلیس در جمع آوری این افراد و قول و قرارهای آنها با سفیر انگلیس است.

پس از کودتا، سیدضیاء دستخط نخست وزیری خود را از شاه دریافت کرد و کابینه تشکیل داد. این کابینه در همان زمان به کابینه سیاه مشهور شد. بعد از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ بود که به گفته مورخان، احمد شاه آخرین پادشاه سلسله قاجار - که به عنوان تنها پادشاه دموکرات تاریخ ایران شهرت دارد- با فشار قزاق ها و سفارت بریتانیا مجبور به دادن حکم نخست وزیری به سیدضیاءالدین طباطبایی روحانی جوانی شد که مدیر روزنامه یی بود و همان روز کودتا عمامه و عبا را از خود دور کرد. کابینه یی که سیدضیاءالدین روز پنجم اسفند سال ۱۲۹۹ در غیاب مجلس به شاه معرفی کرد و برنامه اصلی آن اجرای موازین اسلام و پاک کردن کشور از آثار بیگانگان، بستن کافه ها و سینماها و فاحشه خانه ها و قمارخانه ها و پاکسازی شهر تهران بود، به جز سه تن، همان کسانی بودند که در کابینه های قبلی سابقه نداشتند.

این کابینه بلافاصله پاکسازی و میدان سازی در تهران و دستگیری ثروتمندان و رجال سابق را آغاز کرد و در سه ماهی که بر سر کار بود، با نظامی و امنیتی کردن فضای سیاسی، وحشتی در دل ها انداخته و ابتکارهایی به عمل آورده بود که از آن جمله دوری از تشریفات و پذیرایی از سفیران خارجی با دوغ بود.

کابینه سیدضیاءالدین طباطبایی که «کابینه سیاه» لقب یافت، تنها سه ماه دوام یافت و بعد از سقوط دولت سیدضیاء یکی از رجالی که به زندان افتاده بود (احمد قوام) از زندان به نخست وزیری رسید و بار دیگر رجال آشنا به کار برگشتند.

در تحولات بعدی و از جمله تشکیل دولت سردار سپه، انقراض سلسله پادشاهی قاجار و به سلطنت رسیدن رضا پهلوی هم تغییری ناگهانی در اعضای دولت و وزیران داده نشد. حتی یورش ارتش متفقین به کشور و استعفای پهلوی اول از سلطنت و روی کارآمدن محمدرضاشاه هم باز تغییری چندان در پی نیاورد که مردم با چهره های ناآشنا روبه رو شوند.

میلانی به بخشنامه یی از سیدضیاء طباطبایی در مصدر نخست وزیری ایران اشاره می کند که تامل در مفاد آن گویای بسیاری از الزامات ابتدایی مدرنیسم است که تا کنون نیز جامه عمل نپوشیده است. در این بخشنامه آمده است؛ «هر کاسب باید دکان خود را از اول آفتاب باز و اول غروب تعطیل کند. هر خوراکی فروشی اعم از نانوا، قصاب، کله پز، آبگوشتی، کبابی و فرنی پز باید کف دکان خود را آجرفرش کند، سطح خیابان مخصوص گاری.

درشکه و واگن و پیاده رو ها مخصوص رفت و آمد پیاده ها می باشد. کبوتربازی اکیداً ممنوع است... سربریدن حیوانات امثال گوسفند و مرغ و خروس در انظار عموم به کلی ممنوع است. داد زدن در کوچه ها توسط طواف دوره گرد، طبقی، کاسه بشقابی، قفل و کلیدی، میوه فروشی، گردویی و امثال آن و همچنین تعارف و اصرار کسبه به مشتری ممنوع. از این تاریخ کلیه احزاب منحل می شوند... مصرف تریاک و شیره در اقطار و قهوه خانه ها ممنوع... عموم فروشنده ها موظفند روی اجناس خود مقوای قیمت نصب کنند، هیچ کس از اهالی حق ندارد در معابر به دفع بول و قضای حاجت بپردازد.

قداره کشی، نزاع و عربده کشی و حمل کارد و چاقو، قمه و قداره موجب مجازات سنگین است....اجتماعات خیابانی ممنوع است... معرکه گیری، مارگیری، تلکه گیری، گدایی، کلاشی، رمالی، دعانویسی و ولگردی ممنوع است. گاری ها و چهارچرخه ها باید در شب چراغ و درشکه ها باید نمره، بوق و چراغ داشته باشند. تکلیف شاکی و متشاکی در عدلیه باید ظرف ۴۸ ساعت صورت گیرد.»

البته مدح سیدضیاء در اشعار این دوره به چشم می خورد. عارف قزوینی پس از سقوط کابینه سیاه چنین سرود؛

«ای دست حق پشت و پناهت بازآ

قربان کابینه سیاهت بازآ».

عشقی هم غزل ها و قطعات در مدح سیدضیاء داشت از جمله در مستزاد «دیدی چه خبر بود» که برای مجلس چهارم ساخت، گفته است؛

«کافی نبود هر چه ضیاء را بستاییم

از عهده نیاییم

من چیز دگر گویم و او چیز دگر بود

دیدی چه خبر بود؟»

سیدضیاء با همین حمایت ها توانست قدرت خود را در برابر شاه قاجار تثبیت کند و در این راه از کمک های بی دریغ انگلیس برخوردار شد. انگلیس برای تقویت موقعیت سیدضیاء، از قرارداد پرمنفعت ۱۹۱۹نیز گذشت. حمایت آشکار انگلیس از دولت کودتا، به جز کمک های مالی و اطلاعاتی، کسب اجازه از لرد کرزن بود تا سیدضیاء بتواند با سر و صدا لغو قرارداد دفن شده ۱۹۱۹ را اعلام دارد و به این ترتیب برای خود وجاهتی دست و پا کند. سیدضیاء که در دوره قبل، برای امضای این قرارداد گریبان دریده بود، اکنون برای کسب آبرو، قرارداد را لغو کرد؛ قراردادی که عملاً غیرقابل اجرا بود.

با این حال ادامه کار کابینه سیاه غیرممکن شده بود. سیدضیاءالدین طباطبایی، پس از ۹۳ روز زمامداری و کشمکش هایی با رضاخان سردار سپه، روز ۴ خرداد ۱۳۰۰ ش سقوط کرد و با دریافت ۲۵ هزار تومان، تحت الحفظ به سمت قزوین حرکت داده شد و از آنجا به خارج از ایران تبعید شد.

انگلیس بارها نشان داده برای مهره های خود ارزشی قائل نیست و در صورتی که کاربردی برای منافع بریتانیا نداشته باشند، به راحتی حذف شده و مهره جدید جایگزین آنها می شود. سیدضیاء نیز مستثنی نبود. رضاخان به زودی توانست نظر انگلیس را به خود جلب کند و قول مساعدت بیشتری به انگلیس داد. از این پس راه زیادی تا حذف کامل سیدضیاء از قدرت نمانده بود. بعدها عده یی سیدضیاء را در دول غربی دیدند که به فروش فرش های ایرانی مشغول شده. در ۱۳۳۵ مدتی زندانی شد و از آن پس از سیاست دوری کرد و در آبادی سعادت آباد در شمال غربی تهران به کشاورزی و دامداری مشغول بود. سیدضیاء سرانجام در اسفندماه ۱۳۴۸ بر اثر یک حمله قلبی فوت کرد و در شاه عبدالعظیم حسنی شهرری دفن شد.

امین علم الهدی



همچنین مشاهده کنید