جمعه, ۲۱ دی, ۱۴۰۳ / 10 January, 2025
رهیافت های نوین آموزش
آموزش،یكی از مؤلفه های مهم در تربیت افراد كارآمد است و هر اندازه سطح كیفی آموزش بهبود یابد، میزان كارآمدی افراد نیز می تواند ارتقا پیدا كند.
رهیافت ها و فلسفه های جدید آموزشی دارای كاركردهایی هستند كه آنها را از الگوهای قدیمی و كهن آموزشی متمایز می سازد. ویژگی ها و پیامدهای به كارگیری رهیافت های قدیم و جدید آموزشی، مبنای گفت وگویی است با مجتبی كیانی، عضو هیأت علمی مركز انفورماتیك دانشگاه تهران. او به كارگیری رهیافت های نوین آموزشی را در پیشرفت كشور مؤثر می داند.
در حال حاضر به شیوه های آموزش و یادگیری نظام آموزشی ما انتقادات زیادی وارد است و از جمله گفته می شود كه توجه به خلاقیت در این شیوه ها جایگاهی ندارد. نحوه تأثیرگذاری شیوه های یادگیری رایج در ایران به چه شكلی بروز پیدا می كند؟
آموزش كنونی رایج در كشور ما عمدتاً مبتنی بر محفوظات است و تكرار كردن این محفوظات از طرف دانشجو. ما وقتی می گوییم دانشجو موضوعی را یاد گرفته كه عیناً بتواند مطالب گفته شده را بازگو كند. چنین روشی تقریباً شبیه الگوی «رفتارگرایی» است. رفتارگرایی عبارت است از ایجاد تغییر دررفتار كسی كه مورد آموزش قرار می گیرد. یعنی كاری می كنیم او رفتاری را انجام دهد كه ما از او می خواهیم. انتظار داریم رفتاری را كه ما انجام می دهیم او نیز انجام دهد. به بیان دیگر، اگر یك استاد به شیوه خاصی مسأله ای را حل می كند، عین همان را انتظار داشته باشیم كه دانشجو انجام بدهد.
در رفتارگرایی ما انتظار داریم كه رفتار دانشجو و دانش آموز، شبیه آن چیزی باشد كه ما می خواهیم آن رفتار را از خودش نشان دهد.
الان هم تقریباً همینطور است. ما مطالبی را پای «تخته» یا «وایت برد» می نویسیم و می گوییم، مسائلی را حل می كنیم و شیو ه هایی را یاد می دهیم و انتظار داریم عین همان كارها را دانشجو یا دانش آموز انجام دهد.
البته منظور من از رفتار، در حقیقت رفتار اخلاقی نیست. منظورم رفتار و حركت در آن حوزه علمی است؛ مثل جغرافی، مهندسی و هنر.
به غیر از مكتب رفتارگرایی، چه مكاتب و رهیافت هایی در زمینه آموزش مورد توجه بوده است؟
به طور كلی دو مكتب «شناخت گرایی» و «ساخت گرایی» عرضه شده است.
در مكتب شناخت گرایی، آنچه مهم ارزیابی می شود این است كه فرد بتواند از دانش، یك «نمایش» یا یك «بازنمایی» برای خودش ایجاد كند. بازنمایی از دانش به این معنا است كه فرد قادر باشد یك موقعیت را نشان بدهد.
ویژگی اصلی شناخت گرایی این است كه شخص بتواند اجزای مختلف یك حوزه علمی را كنار هم قرار بدهد و به یك صحنه ای برسد كه وضعیت واقع را نشان بدهد.
در این مكتب تفاوتی بین «واقعیت» یعنی آنچه كه در دنیای خارج وجود دارد و «بازنمایی» ذهن ما از واقعیت قائل می شوند. گفته می شود آنچه كه «علم» ما را تشكیل می دهد بازنمایی ذهن ما از دنیای واقع است.
مثال ساده اش این است كه میز و صندلی در دنیای واقع و در دنیای خارج از ذهن ما وجود دارد. اما مهم این است كه ما چگونه در ذهن خودمان آنها را بازنمایی كنیم، روابط آنها را با همدیگر و مكان هایی را كه آنها قرار گرفته اند در ذهن مان تداعی نماییم.
وقتی ما بتوانیم از دنیای واقع، یك بازنمایی در ذهن مان ایجاد كنیم، آن وقت قادر خواهیم بود كه در بازنمایی ذهن، جست وجو كنیم و به سؤالاتی را كه برای ما مطرح می شود با توجه به آن بازنمایی، پاسخ بدهیم. یك مثال علمی در این زمینه می تواند بیشتر به درك موضوع كمك كند.
فرض كنید كه یك دانشجو می خواهد فیزیك مكانیك را یاد بگیرد. در ابتدا استاد سعی می كند دنیای خارج و قواعد حاكم بر آن را برای دانشجو شرح دهد تا دانشجو بتواند یك بازنمایی دقیق از دنیای خارج در ذهن خود داشته باشد. مثلاً فرض كنید راجع به شتاب، جاذبه و جرم بخواهد استاد مطالبی را ارائه دهد. او بایستی در ابتدا ذهن دانشجو را آماده كند كه تصویری از دنیای خارج به دست آورد. وقتی كه دانشجو این دانش یا تصویر از دنیای خارج را كسب كرد، استاد سؤالاتی را مطرح می كند. استاد می گوید اگر ما جسمی را با یك زاویه مشخص رها كنیم به كجا برخورد می كند؟ دانشجو سعی می كند از آن بازنمایی خودش استفاده كند و موقعیت و وضعیت آن جسم یا گلوله را تشخیص دهد و به سؤال پاسخ بدهد. یعنی با توجه به اصولی كه در بازنمایی اش از دنیای خارج به دست آورده می كوشد به جواب برسد. در شناخت گرایی دو اصل مهم وجود دارد: یكی بازنمایی دنیای خارج است و دیگری جست وجو در این بازنمایی.
این مكتب از چه زمانی مطرح شده؟
اصولاً شناخت گرایی همراه با پیشرفت هایی كه در زمینه علوم كامپیوتر و هوش مصنوعی به دست آمده، رشد پیدا كرد.
مكتب سوم هم مكتب ساخت گرایی است. در این زمینه باید مقدمه ای بیاورم. از زمان كانت، فیلسوف معروف آلمانی مربوط به قرن هفدهم درك مان از دنیای خارج مقداری پیچیده تر شده است و دیگر آن حالت ساده گذشته را ندارد.
قبل از كانت دو نگرش كلی در مورد چگونگی درك انسان از دنیای خارج وجود داشت. عقل گرایان كه نمونه برجسته آنها دكارت بود این ادعا را مطرح می كردند كه آنچه دانش را تشكیل می دهد به صورت فطری در ذهن و مغز انسان وجود دارد.
در مقابل گروهی به رهبری «جان لاك» اندیشمند بریتانیایی معتقد بودند آنچه كه به عنوان دانش به ذهن و مغز ما وارد می شود به طور كلی حاصل تجربه است. جمله «ذهن ما یك صفحه كاملاً سفید است» جمله ای بسیار معروف جان لاك می باشد. آنها معتقد بودند تجربیاتی را كه به دست می آوریم، باعث انباشته شدن دانش در ذهن ما می شود.
این دو نگرش در منتهی الیه یك طیف بودند. یك عده می گفتند دانش در ذهن ما به صورت فطری قرارداده شده است و عده دیگری می گفتند دانش از راه تجربه به دست می آید. اما كانت به تلفیقی از این دو حالت اعتقاد داشت. او می گفت درست است كه ما دنیای بیرون را تجربه می كنیم ولی ذهن ما هم چیزهایی به آن اضافه می كند و مجموعه اینها، درك ما را از دنیا تشكیل می دهد.
درحقیقت ما به دنیا نگاه می كنیم و چیزهایی را از دنیا می گیریم كه این «تجربه» نام دارد و عناصری هم در ذهن ما به آن اضافه می شود و حاصل كار، برداشت ما از دنیا و محیط پیرامونی ما را شكل می دهد. كانت این برداشت را پدیده نامید.
از زمان كانت تلفیقی از تجربه گرایی خام و عقل گرایی خام موردپذیرش قرارگرفت.
برتری یافتن نگرش كانتی چه كمكی به پیشبرد اهداف آموزشی می كند؟
در گذشته تصور می شد و الآن هم در كشور ما هنوز وجوددارد كه می توان دانش جدیدی را به دانشجو یا دانش آموز منتقل كرد. استاد فكرمی كند كه باید این معلومات را منتقل كند و دانشجو هم آن را جزو مخزن اطلاعات خودش قرارمی دهد.
در اینجا اعتقاد بر این است كه در ذهن دانشجو چیزی وجودندارد و فقط كافی است آن را با دانش پركنیم. بنابراین می توانم بگویم اكثر استادانی كه ما امروز با آنها روبه رو هستیم به نوعی طرفدار ایده جان لاك هستند.
چون تصورشان این است كه تعدادزیادی «لوح سفید» دركلاس وجوددارند و باید دانش را به ذهن آنها انتقال دهند و از این طریق، می توانند صاحب دانش نشوند.
اما تا جایی كه من اطلاع دارم، جان لاك آموزش تحمیلی را قبول ندارد.
تاحدودی شما درست می گویید. لاك می گوید خود شخص هم باید برود تجربه كسب كند. ولی سیستم آموزشی ما فكر می كند با تحمیل هم می شود این كار را انجام داد. یعنی به صورت تحمیلی می توان اطلاعات را به ذهن دانشجو وارد كرد. اما از دیدگاه كانت به قضیه نگاه كنیم اینجوری نیست و دانشجو، دانش آموز و یا هرشخصی یك دانش پیشینی در ذهن خود دارند و وقتی دانش جدید می خواهد به ذهن فرد وارد شود، با تلفیق آن دانش پیشین و این دانش جدید است كه برداشت جدید هم شكل می گیرد.
به بیان دیگر وقتی دانش های جدید به ذهن فرد وارد می شوند، اینگونه نیست كه این دانش ها در گوشه ای از ذهن بنشینند و دانش ما را افزایش بدهند. بلكه این دانش های جدید با آنچه كه قبلاً در ذهن ما بوده وارد تعامل می شوند و اگر این تعامل شكل بگیرد می توانیم ادعا كنیم كه چیز جدیدی یاد گرفته ایم.
كانت را به تعبیری می توان بنیانگذار واقعی ساخت گرایی بدانیم؟
بله؛ می توان كانت را پدر ساخت گرایی بدانیم. اما یك شاخه از این مكتب به نام «ساخت گرایی اجتماعی» رشد پیداكرده كه من هم به آموزه های این گرایش از ساخت گرایی باور دارم.
ایده اصلی در این گرایش این است كه ما در خلأ زندگی نمی كنیم و ذهن ما هم در خلأ زندگی نمی كند. بلكه ما در یك اجتماع بزرگ حضور داریم و حاصل كنش اجتماعی ما، درحقیقت باعث آموزش ما می شود.
درواقع اعتقاد بر این است كه ما در تماس با آدم های دیگر به ساختن معنی اقدام می كنیم.
به عبارت دیگر، ما با تعامل با دیگران است كه می توانیم نظرات خودمان را در میان بگذاریم و دراین حالت است كه سعی می كنیم آنها را متقاعد كنیم و از نظرات دیگران هم استفاده می كنیم و دراین تعامل اجتماعی است كه علم شكل می گیرد. درحقیقت، علم یك ساخته اجتماعی است و نه فردی.
در تعلیم وتربیت این موضوع، خودش را اینگونه نشان می دهد كه دانشجویان در كلاس و مؤسسات آموزشی در تعامل با همدیگر باید چیزی را یاد بگیرند، با یكدیگر همكاری داشته باشند و چیزی را متوجه بشوند.
بنابراین در تعامل با همدیگر و با تشكیل گروههای كوچك به ساخت علم دست می زنیم. ساختن علم همان خاصیتی را دارد كه ما به آن آموزش می گوییم.
در اینجا بحث ساختن علم مطرح می شود ولی در روش رایج در كشور ما عمدتاً تأكید بر حفظ كردن مطالب بسیار برجسته است.
بله؛ در كشور ما مطالبی از طرف استاد مطرح می شود و هیچ تعبیری در مورد این مطالب توسط دانشجو ارائه نمی شود. در این صورت، دانشجو نمی تواند رابطه ای بین این مطالب با آنچه كه ازقبل یادگرفته، برقراركند و از آن بدتر این است كه بین آن مطالب و دنیای خارج از خودش هم نمی تواند ارتباطی برقراركند.
چون تصور غالب این است كه آموزش عبارت است از انتقال علم از معلم به دانش آموز یا دانشجو. در صورتی كه این مكتب با این حرف ها مخالف است و آموختن را عبارت از ساختن علم می داند؛ آن هم نه ساختن فردی و اینكه بنشیند و فكر كند و متوجه شود كه دنیا چه شكلی است. بلكه درواقع آموزش یك ساختن اجتماعی قلمداد می شود.
درك دیرهنگام این رهیافت ها ناشی از نوع نگرش برنامه ریزان حوزه آموزشی است؟
به احتمال زیاد، بستگی به معلمانی دارد كه اینقدر بددرس می دهند.
شاید آنها هم به معلمان و استادان قبل از خودشان ارجاع دهند ولی چرا شناخت ما از تحولات اجتماعی و آموزشی به موقع حاصل نشده است؟
من فقط یك سناریو یا صحنه ای را كه دارد اتفاق می افتد توضیح دادم و اینكه نحوه آموزش ما باید چگونه باشد و تخصص من هم در همین حد است.
بخشی از تحقیقات و حوزه شغلی شما در زمینه آموزش الكترونیكی است. در حالی كه رویكرد رفتارگرایی استادان تغییر پیدا نكرده، آموزش الكترونیكی چه ثمراتی برای جامعه دارد؟
این دقیقاً خود مشكل است. در سالهای پایانی قرن بیستم و اول قرن بیست و یكم ابزاری به اسم فناوری اطلاعات وارد دنیای ما شده است. مهمترین ویژگی این فناوری هم این است كه ارتباطات را تسهیل می كند. لااقل به بهترین وجه هرگونه ارتباطی را با كمترین امكانات را برای ما برآورده می كند. با این فناوری می توان اطلاعات را به شكلهای مختلف نگهداری كرد وبه پردازش اطلاعات پرداخت. به نظر می رسد كه فناوری اطلاعات، ابزار خوبی است ولی باید ببینیم ما چه برخورداری با آن داریم.
متأسفانه در حال حاضر شیوه غالب ما آموزش مبتنی بر اصل انتقال دانش است. یعنی انتقال دانش از ذهن استاد و به كمك بیان او به ذهن دانشجو. اما این را باید در دنیای فناوری اطلاعات و اینترنت به تصویر كشید تا متوجه شویم وضعیت به چه صورت است. ما می توانیم فیلم استاد را به صورت دیجیتال دربیاوریم و روی شبكه بگذاریم و از دانشجویان بخواهیم به آن توجه كنند و با این كار به گونه ای اقدام كنیم كه چارچوب آموزشی را تغییر ندهیم.
در كشورهای توسعه یافته، مكاتب آموزشی جدید عرضه شده اند. آیا در همان جوامع گذار از استفاده از رویكردهای رفتارگرایی تا ساخت گرایی به صورت قاعده مند اتفاق افتاده است؟
به نظر می رسد كه چنین روندی طی شده باشد ولی با بررسی تجربه آنها شاید جواب بهتری برای این سؤال هم پیدا كنیم. شركتهای كامپیوتری معروف دنیا برای گسترش آموزش الكترونیكی موفق شده اند محیط های آموزشی الكترونیكی مناسبی را بسازند . البته بسیاری از آن محیط های آموزشی از كیفیت بالایی برخوردار نیستند. ممكن است بسیاری از استادان ما این محیط های الكترونیكی را ببینند ولی احساس كنند كه ۹۰درصد ابزارهای آنها كاربردی ندارد.
اگر این محیط های آموزشی الكترونیكی مورد استقبال نباشد این موضوع دلالت بر این دارد كه چارچوب كلی آموزش تغییر نمی كند و پایبندی به روشهای قبلی باز تداوم دارد؟
در گفت وگو با مجتبی كیانی عضو هیأت علمی مركز انفورماتیك دانشگاه تهران
گفت وگو از: یوسف ناصری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست