دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
عقلانیت اقتصادی و تئوری بازی ها
به این دیدگاه اعتقاد دارم که «تاریخ در نتیجه کنشهای انسانی و نه طراحیهای انسانی به وجود آمده است». این جمله متعلق به آدام فرگوسن، فیلسوف اسکاتلندی قرن هجدهم است.
برخی اقتصاد را علم رابطه میان اهداف و ابزارهای کمیابی که کاربردهای مختلفی دارند، تعریف کردهاند. از این رو اقتصاد را دانش خیلی وسیعی دانستهاند. علم سیاست و جامعه شناسی نیز مسحور شیوه تحلیل اقتصادی روابط انسانی شده است. این ایده که ما در تمام زندگی همانگونه رفتار میکنیم که در بازار عمل میکنیم، ایدهای است که تلاش میکند تا مبنایی فردگرایانه برای نهادها، هنجارها و فعالیتهای انسانی ایجاد کند و کل گرایی را کنار گذارد. در تئوری اقتصاد، انسانها موجوداتی عقلایی و خود محور تعریف میشوند که هر کدام میخواهند منفعت خود را حداکثر کنند. در ادامه، نخست عقلایی بودن عاملین اقتصادی را تعریف کرده و سپس نگاهی به تئوری بازیها نموده و پس از آن نشان خواهیم داد که هنجارها چگونه ظهور میکنند.
● عاملین عقلایی
اولین اصل اقتصاد این است که عاملین اقتصادی تنها بر اساس منافع خویش عمل میکنند. اگرچه نئوکلاسیکها این فرض را کاملا قبول دارند، اما مارکسیستها و کینزینها این مفهوم را تنها وقتی که میخواهند رفتارهای فردی را تحلیل کنند به کار میگیرند. تئوری رفتار عقلایی با فرض یک فرد که کاملا عقلایی شبیه رابینسون کروزوئه که در جزیره ای تنها بود کار خود را آغاز میکند. عقلانیت این فرد سه بعد دارد: ترجیحات وی کاملا رتبهبندی شده، اطلاعات کامل و یک کامپیوتر کامل در ذهن افراد قرار داشته باشد. رفتار این فرد وقتی عقلایی است که انتخابهایی را انجام دهد که ترجیحات او را در بیشترین حد ارضا کند. مثلا فرض کنید که کروزوئه باید در این مورد تصمیمگیری کند که آیا یک تور ماهیگیری ببافد که ماهی بیشتری بگیرد یا امروز نیز مثل روزهای دیگر با نیزهاش ماهی بگیرد. اگر وی مطمئن باشد که با نیزه صرفا روزی یک ماهی به دست خواهد آورد، اما در روزهای آینده با تور ماهیگیری تعداد ماهی بیشتری (مثلا ۴ ماهی) نصیبش خواهد شد، آنگاه انتخاب عقلایی او به سادگی این خواهد بود که چگونه این دو نتیجه را از دید خود رتبهبندی میکند. او به روشنی انتخابی را برخواهد گزید که منافع آن ارجح باشد.
وقتی عدم قطعیت وجود دارد، کار سختتر میشود. در مساله بالا فرض ما این بود که اطلاعات این فرد کامل بود به این معنی که وی احتمال وقوع هر گزینه را دقیقا میدانست. یعنی یک توزیع احتمالی ذهنی داشت که کامل و سازگار بود. حال این فرد میتواند با کامپیوتر ذهنش مطلوبیت مورد انتظار را محاسبه کند. مطلوبیت مورد انتظار مجموع مطلوبیتهای ناشی از گزینههای مختلف است که با احتمالهای مختلف وقوع هر گزینه موزون شده است. یک انسان عقلایی همواره گزینهای که مطلوبیت مورد انتظار پایین تری داشته باشد را رد میکند.
معلوم است که این مفروضات برای حالتهای ایده آل است. هیچ کدام ما ترجیحات کاملا رتبهبندی شده نداریم. هیچ کدام از ما کامپیوتر صددرصد و بدون خطا در ذهن نداریم. همواره اطلاعات کامل در اختیار ما نیست، اما این مفروضات یک تیپ ایدهآل از آنچه عقلانیت (اقتصادی) تعریف میشود میسازد. انتخاب عقلایی ماهیت ابزاری دارد به این معنا که مهم نیست شما سیب را به پرتقال ترجیح میدهید یا نه، مهم این است که انتخاب شما مطلوبیت مورد انتظار شما را حداکثر کند. فرض مهم این مفهوم همانا منفعت محوری انسانها حداقل در عرصه تجارت و کسب و کار است، گرچه اقتصاددانان این نگاه را به کل عرصه زندگی نیز تعمیم داده اند.
● تئوری بازیها
در مثال رابینسون کروزوئه، از وقتی جمعه وارد داستان میشود، قضایا کمی پیچیده میشود زیرا استراتژیهای کروزوئه با در نظر گرفتن استراتژیهای جمعه ممکن میگردد. در چنین حالتی هر کس حداقل میداند که طرف دیگر نیز عقلایی رفتار خواهد کرد. تئوری بازیها از اینجا آغاز میشود. فرض کنید دو نفر به نامهای الف و ب که هر دو سوار بر ماشین هستند به دو سوی یک پلی رسیدهاند که تنها یک ماشین میتواند از آن گذرکند. هر کدام با این دو گزینه روبهرو هستند یا به حرکت خود ادامه دهند یا متوقف شوند. طبیعی است که تصمیمگیری در این رابطه بدون توجه به تصمیم طرف دیگر ممکن نیست. لذا چهار حالت متصور است:
۱) حرکت الف و توقف ب،
۲)حرکت الف و حرکت ب،
۳) توقف ب، توقف ب،
۴)توقف الف و حرکت ب. این که کدام حالت رخ خواهد داد بستگی به رتبهبندی این حالتها توسط هر کدام از طرفین دارد.
● چهار نوع بازی اصلی
۱) هماهنگی
فرض کنید که برای هیچکدام مهم نباشد که چه کسی باید معطل شود. در این صورت دو گزینه بهتر وجود خواهد داشت و بازی موجود به یک بازی همکارانه تبدیل میگردد. این بازی را میتوان به شکل زیر تصویر کرد. در درون هر خانه دو رقم وجود دارد که رقم سمت چپ بازدهی برای الف و رقم سمت راست بازدهی برای ب است.
حرکت توقف
۱،۱ ۰، ۰ توقف الف
۰،۰ ۱،۱ حرکت ب
مقصود از بازدهی گاه بازدهی مالی است یعنی پولی که فرد نهایتا به جیب میزند، اما گاه مقصود از آن واحد مطلوبیتی است که هر کس به دست میآورد. در جدول بالا دو جواب وجود دارد:
۱) الف حرکت و ب توقف کند،
۲) الف توقف و ب حرکت کند. در اینجا مفهوم تعادل نش ظاهر میشود، یعنی مجموعه استراتژیهای هر طرف نسبت به طرف دیگر، موجب ایجاد یک تعادل میشود. مقصود از تعادل این است که برآیند حاصله پایدار است زیرا با توجه به استراتژی طرف دیگر، برای هیچ کدام استراتژی بهتری قابل تصور نیست. گزینه توقف الف و توقف ب یک تعادل نیست زیرا اگر الف توقف کند، برای ب بهتر است که حرکت نماید. در حالت تعادل ایجاد شده هیچ کدام نمیدانند قصد طرف دیگر چیست. لذا مجبور میشوند مثلا به شانس و اقبال متوسل شده و برای تصمیمگیری شیر یا خط کنند. در اینجاست که مفهوم استراتژیهای ترکیبی ظاهر میشود. در بازیهای هماهنگی دو (یا چند) تعادل وجود دارد و هر طرف باید تصمیم بگیرد که کدامیک را انتخاب میکند. باید توجه داشت که بازی فوق یک نوبته است به این معنی که یک بار صورت میگیرد. اگر این بازی تکراری بود، به این معنی که الف و ب هر روز سر این پل به هم میرسیدند و با این وضعیت روبهرو میشدند، آنگاه برای شان بهتر بود که یک قاعده ای را وضع کنند که هر دفعه ناچار به تصمیمگیری نشوند. مثلا میتوانستند این قاعده را وضع کنند که «خانمها مقدمند» یا «راننده ای که به سمت شمال میراند حق تقدم دارد». نمونه بازی تکراری رانندگی است که در خیابانها ماشینها بر اساس یک قرارداد تصمیم گرفتهاند که از سمت راست برانند یا از سمت چپ، چرا که لازم نباشد هر روز در مورد این مساله توافق و تصمیمگیری کرد. باید توجه داشت که نتایج حاصل از تئوری بازیها در حالت هماهنگی لزوما متقارن نیست بلکه میتواند کاملا غیر متقارن باشد.
حرکت توقف
۲،۲ ۰، ۰ توقف الف
۰،۰ ۱،۱ حرکت ب
در وضعیتی که در بالا ترسیم گردیده، حرکت ب بر حرکت الف تقدم داشته شده است. در شکل فوق یک تعادل دیگر هم وجود دارد که نسبت به تعادل اول در وضعیت فروتر و نامطلوب تری قرار دارد. به اصطلاح تعادل اول، تعادلی از نوع بهینه پارتو است به این معنی که نمی توان بدون تضعیف وضعیت کسی، وضعیت کس دیگری را بهبود بخشید. با این وصف مشخص میشود که در شکل بالا، تنها یک راه حل وجود دارد که همانا حرکت ب و توقف الف است.
ویژگی منحصر به فرد بازیهای هماهنگ این است که طرفهای بازی، همواره تمایل
دو جانبه ای دارند تا با هم هماهنگی و همکاری داشته باشند. دلیل آن هم این است که تعارض منافعی وجود ندارد فلذا بسیار بعید است که دو طرف نتوانند به راه حل سودمندی برای هر دو سمت دست یابند (خصوصا در بازیهای تکرارشونده). با این توصیف، انسانهای منفعت محور میتوانند با هم جامعه ای تشکیل دهند زیرا منافع آنها با هم همسو است و با تشکیل جامعه وضعیت همه بهتر میشود. اگر منافع با هم در تعارض نباشد، تحقق جامعه مدنی از طریق بازیهای همکارانه میسر خواهد بود و آنارشیستها حق خواهند داشت که بگویند نیازی به وجود دولت نیست.
۲) معمای زندانی
از آنجا که ما یک شرایط ایده آلی را تصویر میکنیم به این معنی که همه کاملا عقلایی هستند، شاید عیبی نتوان بر آنارشیستها گرفت که زندگی اجتماعی را نیز ایده آل میبینند، اما در جهان واقعی منافع با هم تضاد دارند و حتی در جهان خیالی و اتوپیایی نیز میتوانند با هم تعارض داشته باشند. وقتی که منافع کاملا متعارض باشند، چارهای جز جنگ باقی نمی ماند و از دست تئوری بازیها چیزی بر نمیآید، اما اگر این منافع با هم همپوشانی داشته باشند ولی کاملا با هم منطبق نباشند، در این صورت تئوری بازیها ابزار جذابی خواهد بود.
فرض کنید که الف و ب با هم رفیق شوند و هر دو دریابند که هر دو به دزدی و جنایت تمایل دارند. با هم شروع به قتل میکنند. پلیس آنها را دستگیر میکند. پلیس میداند که آنها دزدی کردهاند، اما شواهد کافی برای متهم کردن شان به قتل ندارد و برای محکوم کردن آنها نیازمند اقرار آنها است. این دو نفر در دو اتاق جدا نگهداری میشوند. پلیس به هر کدام میگوید: «اگر تو به جنایت اقرار کنی، ولی دیگری اینکار را نکند، تو آزاد خواهی شد و آن شخص دیگر محکوم و اعدام میشود و بالعکس، اما اگر هر دو اقرار کنید، هر دو محکوم به ۱۰ سال حبس میشوید. اگر هیچ کدام اقرار نکنید، هر دو به اتهام دزدی دو سال حبس خواهید کشید».
وضعیت بازی گونهای که در این حالت ایجاد میشود در شکل زیر نشان داده شده است. اینکه هر دو سکوت کنند، بهتر از آنست که هر دو اقرار کنند (نمره ۳ در برابر ۲). اما در عین حال هر دو وسوسه میشوند که به کلی آزاد شوند؛ چرا که اگر دیگری سکوت کند ولی او اعتراف کند، شخص اعترافکننده به آزادی خواهد رسید. از سویی هر کس میداند که اگر او سکوت کند ولی دیگری اعتراف نماید، وضع او بدتر از حالتی خواهد شد که هر دو اعتراف نمایند (نمره ۱ در مقابل ۲). به عبارتی الف، با خود میگوید، اگر ب سکوت کند، برای من بهتر است که اعتراف کنم.
اگر ب اعتراف کند، بازهم برای من بهتر است که اعتراف کنم. لذا تصمیم میگیرد که اعتراف کند. طرف مقابل نیز همین استدلال را خواهد کرد و او نیز به این نتیجه میرسد که اعتراف کند. لذا با وجود اینکه عدم اعتراف و سکوت دو جانبه بهتر از اقرار و اعتراف دو جانبه است، اما در عمل شاهد آن خواهیم بود که هر دو اعتراف خواهند کرد.
اقرار سکوت
۱،۴ ۳،۳ سکوت الف
۲،۲ ۴،۱ اقرار ب
حال بیایید مساله را انتزاعی تر نگاه کنیم. الف میگوید، اگر ب سکوت کند، در حالت اقرار ۴ امتیاز و در حالت سکوت ۳ امتیاز خواهم گرفت. اگر ب اقرار کند، در حالت اقرار ۲ امتیاز و در حالت سکوت ۱ امتیاز خواهم گرفت. لذا امتیاز اقرار در هر صورت (یعنی فارغ از واکنش طرف دیگر) بیشتر از سکوت خواهد بود. به این حالت، استراتژی مسلط میگویند. عین همین استدلال برای فرد ب مطرح است. انسان عقلایی استراتژی مسلط را همواره انتخاب خواهد کرد. لذا هر دو اعتراف خواهند کرد. نکته مهم در این مساله آن است که پلیس آنها را در دو اتاق جداگانه گذارده و امکان هماهنگی و همکاری را از آنها گرفته است. اگر این امکان وجود داشت، هر دو توافق میکردند که سکوت اختیار کنند، اما آیا به این توافق پایبند میماندند؟ روشن است که باز هر کدام دچار این وسوسه میشوند که زیر توافق بزنند و به نمره بهتر (یعنی گزینه آزادی) دست یابند. لذا باز هر دو به گزینه اعتراف میرسند. نتیجه حاصل به لحاظ معیار پارتو کارا نیست زیرا امکان بهبود وضعیت هر دو وجود داشت اگر هر دو سکوت میکردند.
اگر این وضعیت بارها و بارها تکرار شود، هر کس به مرور خواهد فهمید که زرنگ بازی در نهایت به زیان او و دیگری تمام میشود و عمل به توافقات و سکوت برای هر دو بهتر است. در این حالت، استراتژی «موشک جواب موشک» جذاب خواهد بود به این معنی که در دور اول هر کدام منتظر نتیجه میمانند و اگر دیدند که دیگری زیر قول و قرار زد، دفعه بعد این طرف زیر این قول و قرار میزند. به مرور هر دو به گزینه عدم سکوت میرسند.
اما یک اشکالی در اینجا وجود دارد. اگر قرار باشد که این بازی ۱۰ بار تکرار شود. از دید افراد بازی دهم، بازی یک نوبته تلقی میشود زیرا دفعه یازدهمی وجود ندارد که طرف دیگر بخواهد فرد متخلف از قول و قرار را مجازات کند. لذا همان استراتژی مسلط در بازی تک نوبته در اینجا اعمال خواهد شد. حال به بازی نهم میرسیم. در بازی نهم نیز دلیلی برای همکاری و تعهد به توافقات باقی نمی ماند زیرا هر کس با خود میاندیشد در دور دهم قرار است هر کس کار خود را بکند و قرار نیست که در دور دهم بابت عدم توافقات کسی تنبیه گردد. مشابه همین استدلال را در مورد دور هشتم، هفتم، ششم و غیره نیز میتوان گفت و کل اساس بازی همکارانه فرو میریزد. نتیجه ناگواری است! این نتیجه ناگوار در حالتی که بازی بینهایت بار تکرار شود یا دو طرف ندانند که این بازی کی به پایان خواهد رسید، رخ نخواهد داد.
۳) بازی جازدن (جوجه)
وقتی که الف و ب از زندان آزاد شدند، از دست هم عصبانی خواهند بود و تصمیم میگیرند که با هم دوئل کنند. شیوه دوئل آنها این خواهد بود که هر کدام سوار یک ماشین میشوند و در یک مسیر باریک با سرعت به سمت هم حرکت میکنند. هر کدام که در بین راه فرمان را کج کند، جا زده است. برای هر دو طرف، بیآبرو شدن خسارت بزرگی است، اما باز بهتر از نتیجه تصادف است. این وضعیت در شکل زیر به صورت عددی نشان داده شده است.
با کله پیش رفتن کنار کشیدن
۱،۴ ۳،۳ کنار کشیدن الف
۲،۲ ۴،۱ با کله پیش رفتن
این بازی با بازی معمای زندانی از این جهت فرق میکند که دارای دو نقطه تعادل با دو استراتژی خالص (غیر ترکیبی) است. این دو تعادل از با کله پیش رفتن یک نفر و کنار کشیدن طرف دیگر ایجاد میشود. الف میداند که اگر ب با خود تصور کند که الف در هر صورت با کله به سمت تصادف جلو خواهد آمد، به طور عقلایی به این نتیجه میرسد که کنار بکشد. لذا الف سعی میکند تا برای خود شهرت بی کله بودن را ایجاد کند و خود را متعهد به چنین وصفی نشان دهد تا همواره طرف دیگر کوتاه بیاید. لذا الف از استراتژی شهرت ساختن و خود را متعهد نشان دادن استفاده میکند.
۴) جنگ بر سر جنس مقابل
اسم این بازی از کتابهای فروید برگرفته شده است. فرض کنید که تخاصمهای الف و بعد تمام شد و به تدریج با هم دوست شدند. یک روز با هم قرار میگذارند که فردا عصر با هم به گاو بازی یا کنسرت روند. کمی با هم کلنجار میروند تا به تصمیم برسند. فردا هر دو فراموش میکنند که بالاخره تصمیم نهایی چه شد و متاسفانه راهی نیز برای ارتباط با هم ندارند. از دید هر کدام، با هم بودن بهتر از تنهایی به جایی رفتن است. از سوی دیگر الف از گاوبازی بیشتر خوشش میآید ولی ب از کنسرت بیشتر از گاوبازی لذت میبرد. در این وضعیت آنها چه کار خواهند کرد؟
شکل زیر بازی را به صورت عددی نمایش داده است. کاملا مشخص است که باهم به گاوبازی یا با هم به کنسرت رفتن بر دیگر گزینهها ترجیح دارد. لذا بازی دارای دو تعادل است، اما این بازی هیچ استراتژی خالصی ندارد. اگر فرض کنیم که ب زن باشد و این رسم در جامعه متداول باشد که زنها معمولا به خواست مردان تسلیم میشوند، بازی میتواند تمام شود. چون الف میداند که ب انتظار خواهد داشت تا الف به گاوبازی رود، با اطمینان به گاوبازی خواهد رفت و میداند که نهایتا ب نیز به او خواهد پیوست. حتی اگر بازی بارها تکرار شود و از نوع تکرار شونده باشد، باز همواره مجبور به گاوبازی رفتن خواهد شد. با این مثال میتوان فهمید که چرا برخی بازندگان از نحوه تقسیم قدرت در جامعه باز هم به آن رضایت میدهند. دلیل آن این است که آنها به صورت عقلایی گزینههای غیرتعادلی را بدتر ارزیابی میکنند. در این مثال، این گزینه که هر کس به راه خود رود و کاری به دیگری نداشته باشد (گزینههای غیرتعادلی) برای هر دو طرف بدتر از گزینههای تعادلی هستند.
کنسرت گاوبازی
۱،۲ ۴،۳ گاوبازی الف
۴،۳ ۲،۱ کنسرت
قرارداد اجتماعی
برخی تئوری بازیها را مهمترین ابزار تحلیلهای فردگرایانه قلمداد میکنند. جان استوارت میل معتقد بود که مهمترین ویژگیهای انسان در جامعه را میتوان از قواعد فردی ناظر بر تک تک افراد استخراج نمود. جان الستر جلوتر رفته و ادعا کرده بود که «کوچکترین واحد زندگی اجتماعی کنشهای تک تک افراد انسانی است». حال میخواهیم ببینیم که آیا میتوان نهادهای اجتماعی و تغییرات اجتماعی را ناشی از کنشها و تعاملات انسانا دانست و به این ترتیب آن را تفسیر کرد؟
مهمترین سوال این است که چرا اصلا جوامع وجود دارند. پاسخ ساده این است که جوامع به دلیل یک قرارداد اجتماعی شکل گرفتهاند و این قرارداد از طریق انسانهایی به وجود آمده که هماهنگی را به طور عقلایی سودآور تشخیص داده اند. بازی هماهنگی که پیش از این تشریح شد این پاسخ را روشن تر میکند به این معنا که نهادها نوعی رسم، سنت و قراردادی هستند که از تکرار بازیها حاصل میشوند و کارکرد آنها نیز هدایت افراد در شرایطی است که در بازی چندین نقطه تعادل وجود دارد. وقتی هیچ تعارض منافعی در کار نیست، انسانها چیزی برای از دست دادن ندارند و به قواعدی تن میدهند که تبعیت از آن برازنده هر فردی است. اگرچه نمیتوان وجود هر نهادی را ناشی از یک بازی هماهنگی قبلی قلمداد کرد، اما میتوان وجود جوامع را پاسخی به مساله اصلی هماهنگی و همکاری میان انسانها دانست. به عنوان مثال میتوان زبان را قراردادی دانست که به نفع همه افراد درگیر در مساله هماهنگی است. اگر این تفسیر از جامعه درست باشد، نیازی به دولت نخواهد بود.
نگاه دیگر به قرارداد اجتماعی، بازی اصلی در جامعه را معمای زندانی میداند. این دیدگاه متاثیر هابز فیلسوف انگلیسی است. هابز معتقد بود که عطش قدرت آدمی سیری ناپذیر است که تبلوری از خصوصیت حداکثر کردن مطلوبیت مورد انتظار است. هابز میگفت سه عامل برای نزاع وجود دارد: رقابت، بی اعتمادی و حسادت و تحقیر. به نظر هابز در وضعیت طبیعی جنگ همه برضد همه وجود دارد و همه دائما در حالت ترس و اضطراب هستند. به نظر هابز ترس از مردن میتواند ما را به سازش کردن با همدیگر سوق دهد. در عین حال هابز معتقد بود که این عامل آنقدر قوی نیست که بتواند بر انگیزه جنگیدن آدمیان به کلی غلبه کند. همواره ضعیفترین آدمها نیز قادر به کشتن قویترین انسانها خواهد بود. به طور طبیعی حمله بر ضد دیگری یک استراتژی مسلط است، اما ترس از یک قدرت مافوق و خیلی قویتر میتواند انگیزه جنگیدن را به کلی از بین ببرد. انسانها میدانند که صلح به نفع هردوست لذا با همان قرارداد میبندند که صلح کنند کما اینکه در مثال معمای زندانی، وقتی دو زندانی امکان ارتباط با همدیگر مییابند میفهمند که به نفع هر دوست که قرار بگذارند تا هر دو سکوت کنند. وقتی این قرارداد بسته شد هر انسانی وسوسه میشود تا رفتار سواری مجانی در پیش گیرد به این معنی که از مزایای این قرارداد یعنی صلح و آرامش استفاده کند، اما خود آن را نقض کند همانگونه که در معمای زندانی، دو نفر با هم قرار میگذارند تا هر دو سکوت کنند، اما هر کدام وسوسه میشوند که زیر این قرار زده و خود اعتراف کند. چون این امر در مورد تمام افراد جامعه صادق است، جنگ همه برضد همه ایجاد خواهد شد. به نظر هابز قراردادها بدون قدرت قاهره پشتیبان، کلماتی بیش نخواهند بود. دولت از دیدهابز نهادی است که متکی به ابزار زور است و میتواند پشتیبان قراردادها قلمداد گردد. نهایتا اینکه در این تفسیر هابزی، تشکیل جامعه راهی برای فرار از معمای زندانی است.
● هنجارها و همکاریها
تا کنون دو روش فردگرایانه برای تحلیل هنجارهای اجتماعی عرضه شد. در نگاه اول اجماع مبنای مدل قرار میگرفت و در نگاه دوم تضاد. مبنای فردگرایانه هر دو بازی، آن را یک بازی غیرهمکارانه میگرداند. شاید این اصطلاح با آن مفهومی که از بازی هماهنگی در ذهنها نشسته خلط شود. در تئوری بازیها، وقتی یک بازی همکاری قلمداد میشود که هر کدام از طرفین بتوانند روی توافق ایجاد شده و قرارداد ظاهر شده حساب کنند. سوال اصلی این است که چگونه بازیهای غیرهمکارانه میتوانند نرمها و نهادهایی را ایجاد کنند که از سنخ همکاری باشند؟
پاسخ هابز این است بازیهای غیرهمکارانه به صورت غیرمستقیم به این نتیجه میرسند به این ترتیب که انسانهای عقلایی میتوانند روی ایجاد قدرتی تفاهم کنند که بعدا نتوانند از آن فرار کنند. وقتی لویاتان ایجاد شد، هر کس جداگانه با او قراردادی میبندد و هر کس میداند که چون لویاتان دارای قدرت تنبیه است، اگر او بخواهد بد عمل کند تنبیه خواهد شد. قبل از وجود لویاتان برای هر کس تا بن دندان مسلح بودن بهتر از مسلح نبودن بود، اما پس از ایجاد لویاتان امکان زیست
صلح آمیز فراهم میشود.
این به آن معنی است که به هنجارهایی چون تعهد به قولها، حقیقت گویی و احترام به اخلاقیات به طور کلی تا وقتی تضمینهای تنبیهی در پشت سر آنها هست عمل میشود.
هیچ جامعه ای بدون اعتماد شکل نمی گیرد. در مثالهای فوق که عقلانیت ابزاری به کار گرفته شده بود، این مساله نامشخص باقی ماند که تا کجا میتوان به انسانهای کاملا عقلایی اعتماد نمود. دلیل آن نیز این است که اولا در مورد انگیزههای انسانهای عقلایی به طور کامل صحبت نکردیم و ثانیا معنای اعتماد کاملا شکافته نشد. آنگونه که از یک ساعت زنگ دار میتوان مطمئن بود سر ساعت زنگ بزند، از افراد عقلایی نمی توان مطمئن بود که کاری را انجام دهند. در جامعه به آن معنا از اعتماد نیاز داریم که افراد به قولها و قرارهایشان احترام بگذارند حتی وقتی که جریمهای در کار نیست.
از تئوری بازیها چنین برداشت میشود که انسانها آینده نگر هستند و از تنبیههای آتی در تصمیمگیری متاثر میشوند حتی وقتی که این تنبیهها درونی است. مثلا اینکه وقتی فردی بر خلاف قولش عمل کند، احساس بدی به آدمی میدهد که یک نوع تنبیه است. از دید تئوری بازیها دلیل انجام یک کار خاص، گذشته نگری نیست یعنی بر اساس وقایع گذشته عمل نمی شود. این حرف نوع دیگری از عقلانیت را معرفی میکند. اگر هر کس کاری را انجام دهد که بهترین پیامد را برایش داشته باشد به نوع خاصی از جامعه منتهی میشود. گزینه دیگر این است که افراد بر حسب قواعدی عمل کنند که اگر همه به آن پایبند باشند، جامعه به مراتب بهتری به وجود آید. در این صورت عقلانیت حکم میکند تا این نوع جامعه به جامعه اول ترجیح داده شود. این حرف البته مخالفان و منتقدانی دارد که میگویند یک نوع نگاه کانتی در آن هست که با واقعیت انسانهای عقلایی ناهمخوان میباشد. به هرحال چنین به نظر میرسد که تحقق همکاری منوط به وجود هنجارهایی از قبل پذیرفته شدهای است که از این تئوریها بیرون نمیآید. همچنین این مساله که ترجیحات چگونه شکل میگیرند نیز از خود تئوری بازیها مشخص نمی شود. مثلا به تجربه میدانیم که ترجیحات افراد با نقشهای اجتماعی شان همسو است و ترجیحات افراد تحت تاثیر عوامل اجتماعی است. مثلا کارگران فرانسوی سیاستهای چپ گرایانه را ترجیح میدهند. فرماندهان نظامی راه حلهای نظامی برای مسائل سیاسی را معمولا توصیه میکنند.
مارتین هولیس
ترجمه و تلخیص: علی سرزعیم
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست