چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
بررسی تبارشناسانه غزل امروز
در این مقاله به بررسی مختصری پیرامون شکلگیری غزل امروز در اواخر دهه ۴۰ و بررسی شعر چند تن از افرادی که بهطور مشخصتر در این سالها جریان شعر نئوکلاسیک را هدایت کردهاند، میپردازیم. ضمناً این نکته را نیز باید متذکر شد که مطمئناً ریشه غزل نئوکلاسیک نه در آنچه ذکر خواهد شد، بلکه در نیما، ایرجمیرزا و حتا پیش از آن یافت میشود و حتا در آنچه آمده است نیز جای نام بسیاری از افرادی که در شکلگیری و هدایت این جریان نقش داشتهاند، خالی است که مطمئناً علت گذشتن از آنها نه فراموشی و مسامحه، بلکه پرداخت بیشتر به غزل امروز به جای بیان تاریخها و اسامی است! حسین منزوی در سال ۱۳۵۰ مجموعه «حنجره زخمی تغزل» را به چاپ رساند. در این مجموعه، غزلهایی نظیر «دریای شورانگیز چشمانت...» هرچند بسیار کمتعداد، خبر از تغییری عمده در غزل فارسی میدادند؛ تغییری که شاید تجربههای «ایرجمیرزا» و «عشقی» برای تلفیق زبان و دغدغههای نو با حفظ قالب و صنایع ادبی بدون غلتیدن در ورطه ژورنالیسم را میتوانست به کمال برساند. خود منزوی با اشاره به غزل «لبت صریحترین آیه شکوفایی است...» در اینباره میگوید: «نخستین غزلی که از من چاپ شد، (منظور غزل در حال و هوای تازهای است که راهی را در غزل امروز گشود) این غزل بود. منزوی در کتاب «عشق در حوالی فاجعه» به همراه مجموعه «از کهربا و کافور» توانست چهره زنی را در غزل نئوکلاسیک تبیین کند که از معشوق در شعر گذشته، فراتر رفته و دارای شخصیتپردازی و حرکت در طول و عرض روایت بود. این رویکرد بر یکی از جریانهای مهم غزل امروز (جریان اول) تاثیرات فراوانی را بهصورت مستقیم یا غیرمستقیم گذاشت که در همین مقاله به بررسی آن خواهیم پرداخت. مجموعههای بعدی منزوی تا زمان مرگش به هیچ عنوان قابل بحث و مقایسه با کارهای قبلی او نبود. زبان منزوی هرچند امروزی است اما صلابت خاصی دارد که ترکیب آن با محتوای عاشقانه غزلها پارادوکس دلچسبی را به دست میدهد. منزوی بیش از آنکه محتواگرا باشد، به ایجاد زیبایی در سطح غزل فکر میکند. البته قابل ذکر است که مهارت او نیز در شعرهای عاشقانه زمینی بسیار بیشتر است و هرجا به آن زن ملموس پرداخته، قدرت بیشتری را از خود نشان داده است.
سیمین بهبهانی در مجموعه «رستاخیز» (۱۳۵۳) آثاری دارد که به نوعی بیانگر حرکت او به سمت غزل نئوکلاسیک بودند؛ آثاری با دغدغههایی تازهتر و زبانی روانتر! هرچند فخامت بیدلیل زبان بهبهانی در سالهای بعد نیز ادامه یافت و با آنکه به ترکیب و سازگاری با زبان امروز دست زد اما هیچگاه فخامت کلاسیک زبانش و استفاده از واژههای مهجور از بین نرفت و باعث شد بسیاری از تلاشهای وی برای نزدیکی به زبان امروزین شعر عقیم بماند! دو اثر بعدی بهبهانی «خطی زسرعت و آتش»(۱۳۶۰) و «دشتارژن» (۱۳۶۲) جدا از غزلهای نئوکلاسیک، تجربههای جدید وزنی او را نیز نشان دادند. خود بهبهانی در اینباره میگوید: «در بسیاری از موارد بوده و هست که نخستین پاره از عاطفه و خیالی که در قالب جمله یا الفاظ کوتاه به ذهنم متبادر شده، خود دارای نوعی وزن است که من حالا به خوبی و آسانی عادت کردهام که همان وزن را در حال و هوای برانگیختنش دنبال کنم». بهبهانی در کتاب «یک دریچه آزادی»(۱۳۴۷) در بخش «بال و خیال» اشعاری دارد که شاید بعضی از آنها برای اولینبار فضاهای «سوررئال» را وارد غزل فارسی میکنند و بعدها پایهگذار یکی از جریانهای غالب غزل امروز میشوند. ما مخصوصاً در آثار ابتدایی این دفتر با نشانهها و حرکت در ضمیر ناخودآگاه به خوبی مواجه هستیم. سیمین بهبهانی نیز در سالهای اخیر با چاپ کتاب «یکی مثلاً اینکه...» نشان داد در همان مسیر قبلی گام برمیدارد... شعرهای او آنجا که از تصاویر و نشانهها فاصله میگیرند، به نوعی شعارزدگی دچار میشوند که شاید حضور او در فعالیتهای سیاسی و فرهنگی در این زمینه بیتاثیر نبوده است اما نکتهای که نمیتوان از آن چشم پوشید، فضای روایی حاکم بر اکثر آثار او و دیالوگهای بهجایی است که توانسته شخصیتپردازی را در غزل به انجام برساند و صداهای گوناگون (هر چند تحت سلطه استبداد کلاسیک و روابط دودویی ارزشگذاریها) را در کنار هم بیاورد. خود او در اینباره میگوید: «غزل مرا میتوان چندصدایی خواند، از جهت اینکه کاراکتر و اندیشهها متعدد، متنوع و متشخصاند».
این فضای روایی در کنار شعرهای تصویری او بعدها بر روی شاعران جوان تاثیر بهسزایی داشت. به موازات این دو نفر «محمدعلی بهمنی» نیز در سال ۱۳۵۰ مجموعه «باغ لال» را به چاپ رساند که هرچند بهطور جدی به غزل نپرداخته بود اما آثاری نظیر «زندگی»، «خسته» و حتا «کدام معجزه» نشاندهنده حضور یکی از پیشگامان غزل نئوکلاسیک بودند اما این فضاهای تازه برای سالها جای خود را به شعر نیمایی میدهند تا نوبت به چاپ مجموعه «فصلی دیگر» در سال ۱۳۵۷میرسد که حاوی غزلهایی به زبان بسیار امروزیتر، صمیمیتر و فضاهایی قابل دسترستر است. این حرکت بعدها به «گاهی دلم برای خودم تنگ میشود» میرسد که باید آن را کاملترین مجموعه بهمنی نامید. غزل بهمنی زبان بسیار ملایم اما امروزی دارد (در زمان خودش) که شاید مهمترین علت استقبال از آن باشد. کارها بسیار حسّی است و حتا وقتی به موضوعاتی نظیر «جنگ» و «امام» نیز میپردازد، به جنبههای درونی و حسیتر موضوعات اشاره میشود و خود را از هرگونه بحث و حرف دور میکند. شعر بهمنی نیز شعری ساختارشکن و عصیانگر نیست.
غزل او با همان زبان صمیمیاش (هرچند با دایره واژگانی محدود) سعی در تکامل داشته است و بعد از حرکتی که در ابتدای راه کرد، به نوآوری و جسارت دیگری دست نزده است. بعدها شاعرانی ازجمله حسن ثابت محمودی (سهیل محمودی) سعی در تقلید زبان صمیمی اما کمفراز و نشیب او کردند اما هیچکدام نتوانستند به موفقیت او دست پیدا کنند، زیرا شاید زمان و جریانهای اجتماعی، فلسفی و سیاسی، دیگر اجازه اوج گرفتن شعری از این نوع را نمیداد. نسل بعدی شاعران را باید «نسل شاعران متعهد» نامید. شعرهای محتواگرا عرصه را بر فضاهای فانتزی و حسی تنگ کردند که این با توجه به وضعیت جامعه و پیرامون هنرمندان چندان هم دور از انتظار نبود اما دستاورد این دوره، تازهتر شدن ضمنی زبان و وارد شدن پارهای از مسایل اجتماعی روز به شعر بود که توانست غزل نئوکلاسیک را به اوج خویش برساند. هرچند عدهای از منتقدان نیز با بیان شباهتهای شعر این دوره با شعر دوره مشروطه آن را حرکتی مقطعی و ژورنالیستی میدانستند و این تلفیق را نوعی بازگشت ادبی میشمردند اما «غزل دوره انقلاب اسلامی با غزل مشروطه تفاوتهایی اساسی داشت. غزل مشروطه فاقد تخیل و تصویرسازی بدیع بود و دارای رفتارهای زبانی و تصویری به ندرت هنرمندانه و زیبا بود». در این نسل بسیاری از شاعران کلاسیک، طبعآزمایی کردند اما کسی که غزل نئوکلاسیک را با شعر متعهد آشتی داد، بهطور یقین «قیصر امینپور» بود.
او با چاپ مجموعه «تنفس صبح» در سال ۱۳۶۴ نشان داد که به زبان و تکنیکهای مدرن (هرچند در قالب غزل نئوکلاسیک) دست یافته است. شاید استفاده از کلمات غیرشعری و روزمره بدون فارغ شدن از کشف و اتفاق در ابیات (که انتظار مخاطب آن زمان از غزل بود) کلید موفقیت امینپور و مورد تقلید قرار گرفتن او با وجود شاعرانی نظیر «ساعد باقری»، «سهیل محمودی»، «فاطمه راکعی» و دیگر جوانانی بود که در آن سالها غزل میگفتند. چاپ مجموعه بعدی او در سال ۱۳۷۳ نشاندهنده کمال پختگی او در سبک خویش بود؛ ایرادهای قافیهای در خدمت محتوا! و غزلهایی با ارتباط عمودی ابیات (البته نه به شکل روایت). شاید آخرین گامهای غزل نئوکلاسیک برای بقا (و از سویی دیگر برای کشف فضاهای جدید) بود. هرچند این حرکت روبه رشد همانگونه که انتظار میرفت، در مجموعه بعدی «امینپور» ادامه نیافت و نوعی رکود و تکرار شعر، او را پر کرد. البته تغییر درک زیباییشناسی مخاطب در طول این سالها را نیز در عدمموفقیت کارهای سالهای بعد او را نباید ندیده گرفت. یکی دیگر از ایرادهای امینپور از این شاخه به آن شاخه پریدن بود. او طی این سالها شعر نیمایی را نیز رها نکرد و به چاپ آثاری برای نوجوانان و حتا مجموعه رباعیات دست زد.
مطمئناً در صورت حرکت متمرکز او پیرامون غزل آثار حتا موفقتری را نیز میشد از او شاهد بود. در سال ۱۳۶۹ کتابهای متعددی به چاپ رسید، غیر از مجموعه «سهیل محمودی» که حرف چندان تازهای در غزل نئوکلاسیک نداشت، «علیرضا قزوه» با مجموعه «از نخلستان تا خیابان» و «عبدالجبار کاکایی» با مجموعه «آوازهای واپسین» بهنوعی آخرین نسل موفق غزل نئوکلاسیک را رقم زدند. در شعر این دو قابلیتهای محتوایی بسیار پررنگتر از تکنیکها بود و با توجه به تعلق داشتن سالهای سرایش غزلها به نیمه دوم سالهای جنگ، این نکته عجیب نبود. هرچند شعر «کاکایی» حسّیتر و شعر «قزوه» اعتراضیتر و عصیانگرتر بود اما هر دو کارهای موفقی را ارایه دادهاند که شاید آخرین نمونههای خوب غزل از نسلی است که با تغییر فضای اجتماعی، سیاسی و... خود و شعرشان نیز باید دچار تغییرات عمدهای میشدند. بسیاری از غزلسرایان این دوره پس از آنکه غزل را اشباعشده دیدند، به جای نوآوری در آن به سراغ قالبهای دیگر رفتند. خود قزوه نیز که در «از نخلستان تا خیابان» زبان اعتراضی و طنزآلود خاص خود را در شعر سپید نشان داده بود، بیشتر به سراغ شعر سپید و قالب اولیه کارهای خویش یعنی رباعی و دوبیتی رفت و از آن به بعد کارهای جدید و بدیع کمتری در زمینه غزل از او و همنسلانش شاهد بودیم. با پایان جنگ و حال و هوای آن پس از یک دوره کوتاه، هجوم غزلهای نوستالژیک که گاهی نیز به اعتراض به وضعیت حاضر بدل میشدند، شعر نئوکلاسیک را دچار رکود کردند. جامعه یکسویهای که غزل آن روز را دربرگرفته بود، ناگهان به صورت پارههای نامرتبطی درآمد که هر جزو به ساختن کل حاکم بر خویش میپرداخت، بالعکس گذشته که فراروایت حاکم بر جامعه نوعی کلیت را بر غزل آن روز حکمفرما کرده بود.
از طرف دیگر توجه جوانان غزلسرا به زبانشناسی، فلسفه و... در راستای ترجمه نظریات و آثار اندیشمندان ساختارگرا و پساساختارگرا و همزمانی این مساله با نزدیک شدن شاعران غزلسرا و سپیدسرا به یکدیگر و در عین حال حضور انبوه غزلهای متوسطی که روانه بازار میشد، باعث شد که نیاز به تغییراتی بنیادین در غزل احساس شود. در این هنگام در پاسخ به نیاز ایجادشده، حرکتهایی در غزل ایجاد شد که میتوان آنها را به دو دسته تقسیم کرد؛ گروه اول که به گونهای میتوان آنها را ادامه فرایند طبیعی شعر نئوکلاسیک دانست (که امروزه به نامهای «غزل فرم» و «غزل روایی» از آنها یاد میشود) و گروه دوم که تحولات بنیادینی را در قالب غزل خواستار بودند و بهنوعی به شعر سپیدی میاندیشیدند که در قالب وزن و قافیه قرار گرفته باشد که بیشتر با اسامی«غزل پستمدرن» و «غزل متفاوت» شناخته شدهاند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست