پنجشنبه, ۲۸ تیر, ۱۴۰۳ / 18 July, 2024
مجله ویستا

مشهد حرم, یک زوج


مشهد حرم, یک زوج

هر شب تنهایی

دهمین فیلم سینمایی رسول صدرعاملی دومین بخش از سه گانه یی با عنوان اولیه «شهری که دوستش می داریم» است. این سه گانه با محوریت شهر مشهد به افرادی می پردازد که با انگیزه های مختلف زائر حرم امام هشتم(ع) هستند.

اولین بخش از این سه گانه فیلم «شب» بود که در جشنواره بیست و ششم فجر حضور پیدا کرد و با وجود حضور بازیگرانی چون مرحوم خسرو شکیبایی، عزت الله انتظامی و امین حیایی نتوانست انتظارها را برآورده کند. به خصوص برای کسانی که صدرعاملی را پس از ملودرام های اولیه اش با سه گانه نوجوانانه «دختری با کفش های کتانی»، «من ترانه ۱۵ سال دارم» و «دیشب باباتو دیدم آیدا» در ذهن دارند، این فیلم راضی کننده نبود. در اولین نگاه هرچند عنوان سفارشی فیلم های «هر شب تنهایی» و «شب» می تواند واکنش برانگیز باشد اما نگاه موشکافانه فیلمساز، حضور یک فیلمنامه نویس مستقل با نگاه عمیق و همچنین گروه بازیگران حرفه یی تا حدی وجه سفارشی آنها را تعدیل کرد تا علاقه مندان سینمای صدرعاملی به تماشای زاویه نگاه او به زائران حرم امام رضا(ع) بنشینند.

با ذکر این نکته که طرح اولیه این سه گانه متعلق به اصغر فرهادی نویسنده و فیلمساز و فیلمنامه های مستقل دو فیلمی که تاکنون بر اساس آن ساخته شده نوشته کامبوزیا پرتوی است، نگاهی تحلیلی به «هر شب تنهایی» داریم.

این فیلم قصه زن و شوهری جوان است که برای زیارت به شهر مشهد می روند. گزینه اولیه برای نزدیک شدن به این زوج یک موقعیت عام است یعنی زوجی که برای سفر ماه عسل به مشهد آمده اند. اما این احتمال چندان نمی پاید به خصوص با توجه به ظاهر زن و مرد، نوع رفتار آنها با هم و نهایتاً جمله کنایی راننده تاکسی و سکوت زوج که نشان می دهد موقعیت و انگیزه سفر آنها چیز دیگری است. کمی بعد به تدریج کدهای ارائه شده در این جهت حرکت می کنند که عطیه و شوهرش برای حل یک مشکل لاینحل و به گفته بهتر برای باز شدن گره کارشان به زیارت آمده اند. اینجا هم گزینه اولیه می تواند انگیزه زیارت آنها را به سمت و سوی زوجی ببرد که در آرزوی بچه دار شدن هستند. اما این احتمال هم پاسخ منفی می گیرد و بیماری لاعلاج عطیه تبدیل به انگیزه و هدف اصلی این زوج برای زیارت حرم امام هشتم می شود. طرح سوال های ایجادشده برای رسیدن به هر احتمال، رد گزینه ها و نهایتاً رسیدن به پاسخ اصلی از نقاط قوت کار است که به اندازه لازم روی آنها مانور داده شده و موقعیت به سرعت تغییر سطح می دهد.

در این مقطع با زوجی سروکار داریم که مطمئن هستیم با بیماری لاعلاج زن دست و پنجه نرم می کنند و اولین گزینه برای انگیزه سفر آنها طبعاً طلب شفا برای بهبودی و زنده ماندن زن است.

هر چند تا این لحظه معرفی شخصیت ها و مساله شان به گونه یی تدریجی انجام شده و به نتیجه رسیده، اما واقعیت این است که با رسیدن به این نقطه همه داشته های قصه به اتمام می رسد و مخاطب از خود می پرسد تا انتهای فیلم باید در انتظار یک شفای عاجل عطیه باشد یا پذیرش واقعیت مرگ؟

امتیاز فیلمنامه در این است که روند تغییر در احتمالات پیش رو را رها نکرده و در همین موقعیت هم برگی برای حرکت برخلاف انتظار مخاطب رو می کند. این نکته که شوهر عطیه سفر به مشهد را نه صرفاً برای شفا گرفتن بلکه برای راضی کردن او به عمل جراحی ترتیب داده، انگیزه یی منشعب از هدف و انگیزه اولیه است که می تواند آن را از عام و قابل پیش بینی بودن دور کند.

به علاوه اینکه تدریجی بودن رسیدن به پاسخ نهایی کمک می کند تا مخاطب درگیر کدهای ارائه شده در رابطه بین عطیه و شوهرش شود و این درگیری به همراهی با آنها می انجامد.

هر چند چینش اولیه رابطه، توزیع اطلاعات و روند ارائه کدهای تدریجی به گونه یی که اشاره شد اوج و فرود مناسبی برای همراه کردن مخاطب دارد اما وقتی به جزییات این پرداخت و کارکردی بودن کدهای ارائه شده دقت می کنیم، کاستی ها خودنمایی می کنند.

در واقع موقعیت های مستعدی در بخش میانی و همراهی عطیه و شوهرش وجود دارد که برخی با پررنگ شدن و برخی هم با کمرنگ شدن نتوانسته اند جایگاه خود را در کلیت رابطه خاص این زوج پیدا کنند.

رابطه خاص از این جهت که عطیه به دلیل از دست دادن امید و ترس از مرگ انگیزه های خود را برای زندگی، درمان و ادامه دادن از دست داده و جسم و روحش به یک نسبت در عذاب است. در حالی که شوهرش به شدت عاشق او است و می خواهد به طور غیرمستقیم روحش را آرام کند تا آمادگی لازم برای درمان جسمش را داشته باشد.

به این ترتیب این رابطه تنگاتنگ بر لبه باریکی از حساسیت های بیمارگون عطیه حرکت می کند که با توجه به عشقی که در پس زمینه وجود دارد، رابطه آنها را خاص و واجد افت و خیزهایی جذاب و غیرقابل پیش بینی می کند. مانند رفتار مهرآمیز آنها بعد از دعوا در رستوران و قهر کردن شوهر و همچنین آن تنهایی سرخوشانه در اتاق هتل؛ جایی که عطیه و شوهرش از یک بگو مگوی تند به آشتی می رسند و زن پس از بدزبانی از مرد می خواهد برایش آواز بخواند و آرام می شود.

این لحظه های خاص به خصوص در محدودیت های پرداختن به تنهایی یک زوج در سینمای ایران می تواند رابطه بین عطیه و شوهرش را از جنسی دیگر ملموس و باورپذیر کند. اما متاسفانه بهره بردن از چنین موقعیت های مستعدی که در قصه وجود دارد محدود به همین چند مورد کوتاه است و بقیه لحظات صرف وجوه دیگر شده که برخی از آنها نکته تازه یی دربر ندارند.

مانند سکانس پرسوز و گدازی که عطیه در اتاق هتل تنها مانده و دچار حمله بیماری می شود که صرفاً عمق بیماری لاعلاج او را نشان نمی دهد بلکه بر وجوه ملودراماتیک موقعیت او برای همراهی مخاطب تاکید می کند. در حالی که همراهی مخاطب با پرداختن به وجوه دیگری از این موقعیت هم امکان پذیر است که به نمونه یی از آن اشاره شد.

اما ادامه این مسیر که قرار است عطیه را از ناامیدی به امید در زندگی برساند، طبیعی است که در حرم اتفاق می افتد و طبق روال رایج قصه های اینچنینی از سر تصادف عطیه با یک کودک گمشده همراه می شود که حتی زبان او را نمی فهمد.

فرمول آشنای این نوع همراهی های مقطعی و کوتاه مدت طبعاً تاثیرپذیری فرد آسیب دیده از جلوه یی از زندگی است که در اینجا دختربچه گمشده است. بعد از ساعتی مادر کودک پیدا می شود و عطیه سر قرار با شوهرش می رسد اما با تاخیر و...

عکسی که عطیه با دخترک در عکاسی انداخته است؛ همان ضربه کاری است که در اشل موقعیت محوری فیلمنامه و پتانسیلی که برای بازگشت عطیه به زندگی لازم است، شخصیت و قهرمان را دچار تغییر کرده و او را در حالی از شهر مشهد بدرقه می کند که گرمایی از این تجربه کوتاه در دل دارد و می تواند کد رسیدن او به آرامش و رضایت به عمل جراحی و عواقب آن باشد.

اما از جمله وجوهی که در خلاصه داستان فیلم به آن پرداخته شده و در موقعیت و روند قصه نمی تواند کارکردی پیدا کند شغل عطیه به عنوان یک مجری و گوینده است.

این وجه با توجه به اینکه همه زمان فیلم از ورود زوج به مشهد تا بازگشت از این شهر می گذرد، نمی تواند نمودی کارکردی پیدا کند. مگر هنگام ورود عطیه و شوهرش به شهر و معرفی اولیه آنها که در این موقعیت هم مونولوگ های زن به جای اینکه بتواند تک گویی های همیشگی او را در تضاد با واقعیت زندگی خودش قرار دهد بیشتر به شعارزدگی پهلو می زند و به بافت درام و تغییر موقعیت شخصیت نزدیک نمی شود.

«هر شب تنهایی» از حضور لیلا حاتمی و حامد بهداد در نقش زوج محوری فیلم بهره می برد که نامتعارف بودن این همراهی به علاوه نقش هایی که از تصویر آشنای آنها فاصله دارند، رابطه خاص این زوج را جذاب تر کرده است.

به خصوص که بهداد این بار عاشق بودن را به شیوه یی درونی تر و متفاوت تر بروز می دهد و حاتمی هم از مظلومیت و معصومیت صرف فاصله گرفته و در لحظاتی خاص با آزار عامدانه شوهری که می داند دوستش دارد، موقعیت بیمارگون شخصیت را از وجه روحی و جسمی باورپذیرتر می کند.