پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

چه و چگونه می توان دانست


چه و چگونه می توان دانست

فهم عرفی در مرکز توجه معرفت شناسان معاصر است

چندی پیش پژوهشگاه علوم انسانی نشست معرفت‌شناسی تطبیقی را با حضور دکتر احمدی، دکتر میری و دکتر مبینی برگزار کرد. آنها به بحث در مورد امکان معرفت پرداخته و هر یک از دریچه‌هایی این منظره را وصف کردند. آنچه می‌خوانید گزارشی از این نشست است.

دکتر احمدی نخست‌ در بیان اهمیت «چیستی معرفت» آن را وابسته به شرایط تاریخی و اجتماعی دانست. از نظر وی نخستین اثری که بحث درباره چیستی معرفت را در خودش پرورانده از آن افلاطون است و در شرایطی شکل می‌گیرد که اردوگاهی بنام «سوفسطائیان» وجود دارد که فیلسوفان باید آنچه را ایشان علم و دانش و آگاهی می‌دانند مورد تحلیل قرار دهند. بنابر این این بحث حداقل در زمان سقراط و افلاطون نزاعی تاریخی و اجتماعی بوده است و این فیلسوفان در پی جلوگیری از پیامدهای تلقی نادرست سوفسطائیان از معرفت بوده‌اند. امروزه نیز سوفسطائیان تلقی خود را از آگاهی و دانایی دارند و فیلسوفان سعی در مهار تلقی آنها دارند و به عبارتی در پی آنند که آن را معرفت به حساب نیاورند. تاکید سقراط و افلاطون براین که معرفت باوری است که مدلل باشد و مدعایی که صادق بوده و این صدق با وجاهت و دلایلی همراه باشد پیشینه‌‌ای تاریخی و اجتماعی دارد که باید به آن توجه کرد.

نکته دیگری که این عضو پژوهشگاه به آن پرداخت، امکان جذب تحلیل سنتی و کلاسیک سقراطی در فرهنگ‌های مختلف بود. وی با اشاره به این که در قرون وسطای مسیحی مواجهه غربیان با این تحلیل از چسیتی معرفت، مواجهه‌ای همراه با عدم پذیرش به علت عدم سازگاری آن با دین آنها بوده است گفت: مسیحیان دین را از چنین نگرشی به آگاهی تهی دیدند و نتوانستند وفاقی میان دین و ایمان خود و آگاهی به معنای سقراطی و افلاطونی برقرار سازند و به تفاوت این دو مشرب رای دادند و تمدنی را با این پایه‌ها آفریدند که پیامدهای آن را تجربه کردند. بنابر این قبول یک تلقی در باب معرفت و پاسخ به این سوال که «آگاهی چیست؟» بحثی راهبردی و اساسی است و جایگاهی بنیادی در یک تمدن می‌تواند داشته باشد.

وی در ادامه به بیان رویارویی فیلسوفان تحلیلی با این تعریف در دهه پنجاه و شصت میلادی پرداخته و درباره آرای «کواین و ویتگنشتاین» در این رویارویی سخن گفت. دکتر احمدی نگاه ویتگنشتاینی را نقد نگاه «کواینی» به معرفت دانست و بدین روی از «کواین» آغاز کرد و گفت: برای فهم تلقی این فیلسوف باید دانست که تلقی سنتی و افلاطونی از معرفت فقط این نیست که معرفت باور صادق موجه است بلکه در این نگاه صادق و موجه بودن معرفت براساس بدیهی بودن مبانی آن در نظر گرفته شده است و بدون پذیرش این مبانی بدیهی و نقد ناپذیر تلقی ایشان از معرفت تمام نیست. کواین می‌گوید در این تعریف، مبناگرایی گنجانده شده است بنابراین بدون قبول این بدیهیات ثابت نمی‌توان از «معرفت» سخن گفت. از این روی تمام فیلسوفان کلاسیک این مبانی را قبول کرده و معرفت را به این مبانی بدیهی ارجاع می‌داده‌اند.

▪ نکته:

معیار معرفت‌شناسان معاصر‌ در مساله معرفت، فهم عرفی است و مشکل این است که فهم عرفی با معیار سنتی «باور صادق موجه» منطبق نیست و معیار فهم عرفی در موضوعات بسیاری، از جمله باورهای علمی و غیرعلمی قابل طرح است‌

در ادامه نشست «معرفت‌شناسی تطبیقی» دکتر مبینی به بیان گره‌های کور مطرح در بحث تعریف معرفت از نظر خودپرداخت. او ابتدا معرفت امروز غرب را معرفت در قالب «شناخت قضیه‌ای» دانست که در آن از I Know that… استفاده می‌شود که «Know» با واسطه «That» به قضیه ختم می‌شود. در فارسی نیز «من می‌دانم که ...» همیشه به قضیه ختم می‌شود و ما هیچ‌گاه نمی‌گوییم «من تهران را می‌دانم» بلکه همواره ما قضیه‌ای را می‌دانیم. وی پرسید: «ما دنبال کدام معنا از علم هستیم؟» و این چه دردی دوا می‌کند؟ و در ادامه علمی را که معرفت‌شناسان به دنبال آن هستند علمی دانست که «ارزشمند است از این نظر که نداشتنش نقص محسوب می‌شود». بنابراین اگر مجموعه اعتقاداتی از این نظرحائز ارزش شناختی نباشد مشکل خواهد داشت. این نگاهی ایجابی به علم است و معرفت‌شناسان به دنبال تبیین چیستی این علم هستند.دکتر مبینی در ادامه بیان داشت: معیار معرفت‌شناسان معاصر «فهم عرفی» است که جای کار بسیار دارد و این «فهم متعارف معرفت شناسان»‌ است. بنابر این یکی از معرفت‌شناسان «گتیه» با بیان مثال‌هایی عنوان می‌دارد که «فهم عرفی» این مثال‌ها را علم محسوب نمی‌کند در حالی که این مثال‌ها برتعریف «باور صادق موجه»‌ منطبق است. برروی خود «فهم عرفی» بحث زیادی صورت نگرفته و شایسته است برروی این معیار بسیار اندیشیده و کار شود. دکتر مبینی با بیان این که «پلانتیگا» در بیان فهم عرفی می‌گوید ما از بالا به پایین و برعکس می‌توانیم معرفت را تعریف کنیم، اظهار کرد: می‌توان نگاهی از بالا و قیاسی و آرمانی به معرفت داشت و با وجود غیرمعرفت بودن معتقدات انسان‌ها، آن معتقدات را حفظ کردند. نگاه دیگر نگاه استقرایی از پایین به بالاست به شکلی که بیشتر معتقدات خود را واجد ارزش معرفتی بدانیم و نمونه‌های روشنی را که در فهم عرفی خود علم می‌دانیم پیش آوریم و به عنوان پارادایم بقیه معتقدات خود را با ‌آن بسنجیم. ایشان با بیان مثال فهم عرفی در ادامه عنوان داشت: این که گفته شود «هر بچه‌ای مادرش را به علم می‌شناسد» قضیه‌ای «ممکنه» است و ضرورت و وجوب ذاتی ندارد اما نمونه روشن معرفت محسوب می‌شود. اما نگاه قیاسی چون ضرورت ایجاب نمی‌کند و خلاف این امر محال نیست، آن را علم نمی‌داند اما معرفت‌شناسی معاصر کار را با این نمونه‌های روشن معرفتی پیش می‌برد.

دکتر مبینی پیش فرض گتیه را این دانست که علم فقط به امور ضروری تعلق نمی‌گیرد و ادامه داد: این به معنی آن است که ما در مواردی که به لحاظ منطقی ممکن است نیز می‌توانیم «علم» داشته باشیم و در عین حال همواره خلاف آن نیز باوجود شواهد بسیار از نظر منطقی امکان خواهد داشت وی به بیان مثالی از نزد خود به جای مثال سوال برانگیز «گتیه» پرداخته و گفت: نمونه‌ای از این مثال توسط «راسل» نیز مطرح شده است. مثال این است که شما شواهد قطعی دال برحضور آقای «X» در اتاقی دارید به گونه‌ای او را قبلا کاملا می‌شناختید و او را دیده و با او ملاقات و صحبت داشته‌اید و برایتان حضور وی قطعی است.

به لحاظ منطقی ممکن است او در اینجا نباشد اما باور شما هم صادق است چون این شخص در اتاق هست و موجه است زیرا دلایل کافی و قطعی بر حضور او موجود است. اما می‌توان به طور استثنایی فرض کرد که فردی کاملا شبیه آقای «X» اینجا حضور دارد به نام آقای «Y»‌. شما می‌دانید آقای X در این جلسه است. حال فرض می‌کنیم آقای X هم در همان اتاق در جایی پنهان از دید شما واقعا حضور دارد اما شما ایشان را ندیده‌اید در این مثال باوجود باور صادق موجه شما نمی‌توانید شناخت خود را «علم» بدانید. این مشکل به این جهت است که ما امور ممکن را علم می‌دانیم و امور ممکن نیزهمیشه دارای استثناء است.

مهدی امام‌بخش