یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

قیام برای انتقام


قیام برای انتقام

اگرچه بازیسازان پلاتینوم گیمز بخوبی توانسته اند اعتبار خود را در این صنعت تثبیت کنند اما واگذاری ساخت عنوانی متفرقه برای یکی از محبوب ترین سری بازی های تاریخ این صنعت, آن هم با وجود خالق سختگیری چون میکامی, اصلا قابل پیش بینی نبود البته یک بار دیگر این استودیوی قدرتمند توانست قدرت خود را به رخ کشیده و زمینه ساز تجربه ای حقیقتا عالی شود

اگرچه بازیسازان پلاتینوم گیمز بخوبی توانسته‌اند اعتبار خود را در این صنعت تثبیت کنند؛ اما واگذاری ساخت عنوانی متفرقه برای یکی از محبوب‌ترین سری بازی‌های تاریخ این صنعت، آن هم با وجود خالق سختگیری چون میکامی، اصلا قابل پیش‌بینی نبود البته یک بار دیگر این استودیوی قدرتمند توانست قدرت خود را به رخ کشیده و زمینه‌ساز تجربه‌ای حقیقتا عالی شود.

هر چند از نظر نگارنده ایراداتی وجود دارد که برای پلاتینوم گیمز به نوعی درجا زدن و حتی پسرفت محسوب می‌شود که در ادامه کنار نقاط قوت به آنها نیز اشاره خواهم کرد. داستان بازی چهار سال پس از وقایع Guns of Patriots اتفاق می‌افتد و حول کاراکتر رایدن می‌چرخد.

او وظیفه محافظت از نخست‌وزیر آفریقایی، «نْمانی» را به عهده دارد. در ابتدای داستان شاهد حمله گروهی تروریست موسوم به «دسپرادو» به خودروی نخست‌وزیر هستیم. اعضای گروه نخست‌وزیر را دزدیده و با وجود تلاش رایدن، او را به قتل می‌رسانند. عطش انتقام در وجود رایدن شعله‌ور می‌شود.

او که دوران کودکی خود را در جنگ و ستیز گذرانده، اعتقاد به برقراری عدالت دارد و از هیچ کاری برای آن فروگذار نمی‌کند.

با تحقیقات بیشتر رایدن و گروه همکاران وی، با عنوان ماوِریک معلوم می‌شود اعضای دسپرادو در حال دزدیدن کودکان و فروش اعضای بدن آنها هستند؛ کمااین‌که این تمام ماجرا نیست و آنها با بیرون آوردن مغز کودکان، قصد پرورش یک ارتش سایبورگی عظیم را دارند. رایدن بار دیگر به دل دشمن می‌زند؛ اما این بار با دشمنی بزرگ‌تر از دسپرادوها روبه‌رو خواهد شد؛ دشمنی به نام وجدان...

متاسفانه پلاتینوم گیمز از همان ابتدا با انتشار عناوین بایونتا و وَنکوییش نشان داد علاقه (شاید هم توانایی) لازم برای خلق روایت قوی و منسجم را ندارد.

عنوان Anarchy Reigns یک استثنا بود که با وجود پیچیدگی داستان آن، بخوبی موضوعات متعددی را کنار هم جای داده بود؛ اما دیگر عناوین این استودیو از ضعف داستانی رنج می‌برند و رایزینگ هم از این قاعده خارج نیست.

بازی در تمام شش تا ده ساعتی که برای اتمام زمان می‌برد (باتوجه به درجه سختی انتخابی و توانایی بازیکن) از خلق یک تجربه متقاعدکننده و به یادماندنی روایی بازمی‌ماند.

رایدن یک ضدقهرمان فوق‌العاده است؛ یا حداقل قالب یک ضدقهرمان فوق‌العاده را دارد. به عبارت بهتر، سازندگان ایده‌های بسیار خوبی برای پرورش شخصیت وی داشته‌اند، اما در روند ساخت بازی نتوانسته‌اند بخوبی آنها را با شخصیت داستان منطبق کنند و رسیدن در مسیر افراد و تفریط در گردش است.

صحنه‌هایی مانند حمله رایدن به پزشک فاسد، با وجود کودکی که به گروگان گرفته است از هایلایت‌های بازی محسوب می‌شود.

صداپیشه نقش رایدن به پیچیدگی شخصیتی او افزوده و یکی از بدترین ضربه‌ها را به بازی زده است. هیچ‌گاه نمی‌توان فهمید آیا با یک کاراکتر جدی طرف هستیم یا یک کاراکتر شوخ؟! دیگر صداپیشگان کار قابل‌قبولی ارائه کرده‌اند.

سانتراک بازی فوق‌العاده، و نحوه استفاده از آن خارق‌العاده است! به گونه‌ای که حتی نبرد با اولین رئیس نیز احساس نبرد با یک رئیس آخر در بازی‌های کپکام (البته آن زمانی که عناوین خوب عرضه می‌کرد!) را تداعی می‌کند.

ظاهر بازی واقعا دیدنی است. همه چیز ظاهری شارپ و قوی دارد و با این‌که بازیکن مدت زمان زیادی را در محیط‌های بسته و شدیدا شبیه هم سر می‌کند، دچار نارضایتی نمی‌شود.

قدرت گرافیکی بازی واقعا ستودنی است. سایت‌های نقد بازی در اینترنت تعاریف فرای عرف و اغراق‌آمیزی از فیزیک بازی کرده‌اند، در حالی که تمام دشمنان و اشیا به یک شکل تکه‌تکه می‌شوند و در زمان مثله شدن دشمنان اثری از اعضا و احشای داخلی بدن نیست.

ظاهر شکستن شیشه‌ها، هیچ تمایزی با نحوه مثله شدن دشمنان ندارد که قطعا ضعف یک معیار بدیهی در بازی‌های این نسل محسوب می‌شود.

رایزینگ از نظر فنی، توانمندی خاصی برای عرضه ندارد که از وَنکوییش و بایونتا قوی‌تر ظاهر شود، اما همان روانی بی‌مانند در گیم‌پلی را ارائه می‌کند.

در نسخه‌های کنسولی گاهی افت فریم دیده می‌شود و دوربین (بخصوص در فضاهای بسته) می‌تواند بشدت قدرت مانور بازیکن را کاهش بدهد. با این حال رایزینگ در بخش فنی نمره قابل قبولی را نصیب خود می‌سازد.

گیم‌پلی بازی شباهت زیادی به DMC و بخصوص بایونتا دارد. بازیکن امکان انتخاب یک سلاح اصلی و یک سلاح قوی را دارد.

سلاح‌های قوی پس از شکست رئیس‌ها به‌دست می‌آیند یا از دسته سلاح‌هایی است که کمتر در بازی‌ها دیده شده (مانند چنگک) یا سلاح‌هایی که انواع تغییریافته و خلاقانه نمونه‌های قبلا ارائه شده (مانند چوبدست‌‌‌/‌‌‌ شلاقی ـ مشابه شمشیر شلاقی که در بازی‌های دیگر دیده‌ایم) هستند. نقطه عطف بازی، حالت Blade Mode است.

با پر شدن نوار سلامت و نگهداشتن تریگر چپ، وارد این حالت می‌شوید و می‌توانید دشمنان خود را به صورت افقی و عمودی تکه‌تکه کنید.

این گزینه حیاتی‌تر از آن است که به نظر می‌آید. در این حالت باید شمشیر را به نقطه‌های خاص بدن دشمن نشانه رفته و ضربه بزنید تا آیتم‌های خاصی مانند احیاگر سلامتی و اطلاعات محرمانه داخل دست سایبورگ‌ها، برای تولید ارتقاهای قدرتمندتر را به‌دست بیاورید.

همچنین تعداد ضربات و قطعات بدن دشمن در کسب تجربه و خرید توانایی‌های جدیدتر نقشی حیاتی ایفا می‌کنند البته این حالت هم خالی از اشکال نیست؛ خیلی اوقات بازی محل اصابت را تشخیص نمی‌دهد و ضربات بازیکن بی‌ثمر می‌ماند.

همچنین دشمنان می‌توانند در حین این ضربات رایدن را مورد اصابت قرار دهند که در هر دو صورت، اگر بازیکن محتاج بازیابی سلامت باشد، دچار باختی ناخوشایند خواهد شد. تغییر سلاح‌های اصل و فرع به شکلی ابتدایی و با توقف بازی صورت می‌گیرد که واقعا جای تاسف دارد.

تعدادی سلاح فاعلی و انفعالی، از آر.پی‌جی گرفته تا سطل آشغال برای استتار در بازی وجود دارد که ظاهرا بجز موشک‌انداز حرارت‌یاب (که استفاده از آن تعدادی از لحظات ضعیف بازی را رقم می‌زند) بقیه برای دلخوشی هواداران سری MGS در بازی گنجانده شده‌اند. مخفیکاری‌های بازی هم گویا با همین هدف لحاظ شده‌اند.

با توجه به ضعف‌ این عناصر، بهتر بود تهیه‌کنندگان زمان خود را معطوف بهتر‌کردن داستان می‌کردند. مبارزه با رئیس‌ها از لحظات خیلی خوب بازی است و اکنون که این سبک بازی در این زمینه ضعیف ظاهر شده، الگوهای خوبی ارائه می‌کند.

بعد از اتمام بازی نیز حالت New Game Plus را دارید تا با حفظ توانایی‌ها، اسرار متنوع بازی را که شامل اسلحه جدید هم می‌شود، پیدا و تکمیل کنید. این عنوان را با توجه به خشونت خاص آن و درجه سنی مورد نظر، به گیمرهای بزرگسالی که اهل سرعت و دقت هستند توصیه می‌کنیم.

عنوان: Metal Gear Solid: Revengeance

پلتفرم: Xbox۳۶۰، PS۳، PC

ناشر: Konami

سازنده: Platinum Games

سبک: اکشن

امتیاز: ۸.۰

سیاوش شهبازی