دوشنبه, ۱۱ تیر, ۱۴۰۳ / 1 July, 2024
مجله ویستا

باران عشق


باران عشق

● ملاقات با انبیا در قدس
پیامبر(ص) با جبرئیل در سفر معراج به بیت‌المقدس می‌رسند، معبدی که سلیمان نبی(ع) آن را بنا نهاد و عیسی‌مسیح(ع) بعد از تولد خود در بیت‌ لحم در آن نماز خواند، …

ملاقات با انبیا در قدس

پیامبر(ص) با جبرئیل در سفر معراج به بیت‌المقدس می‌رسند، معبدی که سلیمان نبی(ع) آن را بنا نهاد و عیسی‌مسیح(ع) بعد از تولد خود در بیت‌ لحم در آن نماز خواند، پیامبر از جبرئیل پرسید؛ اینها چه کسانی هستند که به من سلام می‌دهند، جبرئیل پاسخ داد؛ اینها برادران تو از انبیاء الهی از عهد آدم تا عیسی‌مسیح(ع) هستند، انبیایی که با شرک و بت‌پرستی و افکار باطل به مبارزه برخاستند.

پیامبر(ص) پیش رفت و دو رکعت نماز در مسجدالاقصی خواند، سپس پیامبران به ثناء خدای بزرگ پرداختند، ابراهیم نبی(ع) عرض کرد؛ سپاس خدایی را که مرا خلیل خود قرار داد و آتش نمرود را بر من سرد کرد، موسی گفت؛ سپاس خدایی را که با من سخن گفت و فرعون و قومش را به دست من هلاک گرداند و بنی‌اسرائیل را به دست من نجات داد، آنگاه داوود عرض کرد؛ سپاس خدایی را که ملکی عظیم به من داد و آهن را در دست من نرم ساخت و کوه‌ها را مسخر من گرداند، تا با من تسبیح گویند، سپس سلیمان به محضر الهی عرض کرد؛ سپاس خدایی را که مرا ملکی داد که به هیچکس نداد و باد را مسخر من گرداند و زبان پرندگان را به من آموخت و تمام جن، انس، پرندگان و حیوانات را فرمانبردار من گرداند، سرانجام عیسی گفت: سپاس خدایی را که، مرا چون آدم از خاک خلق گرداند و مرده را به دست من زنده ساخت و بیماری و پیسی را به دست من شفا داد.

آنگاه پیامبر(ص) به محضر الهی عرض کرد سپاس خداوندی که مرا رحمت عالمیان گرداند و بر جمیع مخلوقات مبعوث کرد و امتم را بهترین امت و مرا خاتم همه پیغمبران قرار داد، آنگاه جبرئیل دست پیامبر را گرفت و نزدیک آن سنگی برد که برای معراج پا بر آن نهاده بودند و آن صخره بیت‌المقدس است، پیامبر(ص) به همراه جبرئیل از صخره بیت‌المقدس به آسمان عروج کرد.

ملاقات با فرشتگان الهی

ملاقات با فرشتگان در عروج به آسمان آغاز می‌شود، پیامبر(ص) از جبرئیل درباره فرشته ترسناک می‌پرسد؛ جبرئیل پاسخ می‌دهد؛ ایشان، فرشته مرگ است که جان مردم را می‌ستاند، ما نیز از هیبت او خوفناک هستیم، پیامبر(ص) به جبرئیل گفت: آیا هر کس می‌میرد او را می‌بیند، جبرئیل پاسخ داد: آری او را می‌بیند، پیامبر ادامه داد می‌خواهم به او سلام کنم پیامبر به اتفاق جبرئیل نزد فرشته مرگ می‌روند و به او سلام می‌کنند، عزرائیل از جبرئیل می‌پرسد؛ ایشان کیست؟! جبرئیل پاسخ می‌دهد؛ ایشان پیامبر الهی است. سپس عزرائیل به پیامبر(ص) تحیت می‌دهد سپس اضافه می‌کند که من آثار خیری در امت تو می‌بینم، پیامبر(ص) پرسید؛ این لوح چیست که در دست توست؟! عزرائیل پاسخ می‌دهد که این لوح اجل‌هاست.

و من به اجل‌ها می‌نگرم تا آنها را قبض روح کنم، اما روح کسانی که قبض کردم در لوح دیگری است، سپس پیامبر(ص) پرسید: چگونه قبض روح می‌کنی و در همه نقطه هستی حضور داری در حالی که تردد نمی‌کنی؟ عزرائیل پاسخ می‌دهد؛ دست من به همه جای جهان می‌رسد و افراد من به اشاره من قبض روح می‌کنند و روح را از پایین بدن به سمت حلق می‌کشند و من روح متوفی را می‌ستانم، چون ستاندن روح هر انسانی با من است.

سپس فرشته‌ای دیگر را دیدم که بسیار پرهیبت و ترسناک بود، از جبرئیل درباره او پرسیدم؛ جبرئیل پاسخ داد؛ او مامور جهنم است که تاکنون شاد نبوده است. از جبرئیل خواستم تا مرا به او معرفی کند، جبرئیل چنین کرد و از او خواستم گوشه‌ای از جهنم را به من بنماید، وی گوشه‌ای از دوزخ را که پر از آتش، دود سیاه و بسیار هولناک بود به من نشان داد و من از هوش رفتم. بعد از آن فرشتگان زیادی را دیدم که تسبیح خدای بزرگ می‌گفتند سرانجام پدرمان؛ آدم را دیدم که به سمت راست خود نظاره می‌کند و از حضور فرزندان خود در بهشت شاد می‌شود و به سمت چپ نظاره می‌کند، از افتادن فرزندانش در جهنم غمناک می‌شود تا اینکه به مرتبه‌های بالاتر آسمان رفتم.