جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

دولت رفاه, امید کارگران و بیم سرمایه داران


دولت رفاه, امید کارگران و بیم سرمایه داران

یک دعوای قرن بیستمی که هنوز ادامه دارد عدالت یا آزادی, کدام یک مقدمند این مساله بویژه در عرصه اقتصادی, به یکی از موضوعات اصلی نزاع بین چپ ها و راست ها در میان احزاب سیاسی بسیاری از کشورها مبدل شده است

یک دعوای قرن بیستمی که هنوز ادامه دارد؛ عدالت یا آزادی، کدام یک مقدمند؟ این مساله بویژه در عرصه اقتصادی، به یکی از موضوعات اصلی نزاع بین چپ‌ها و راست‌ها در میان احزاب سیاسی بسیاری از کشورها مبدل شده است.

راست ها یا همان حامیان اقتصاد آزاد، توسعه و پیشرفت اقتصادی و صنعتی را در گرو باز گذاشتن دست سرمایه دار و کوتاه شدن دست دولت از عرصه اقتصاد می دانند. به نظر آنها دولت صرفا یک ناظم است، ناظمی که باید مانع از دزدی و تخلف باشد، اما بازار را باید به بازاریان سپرد، دولت نباید به عنوان فعال اقتصادی وارد بازار شود. دولت تا جای ممکن باید کوچک شود و مالیات ها باید به حداقل کاهش یابد. دولت نباید بر سر راه سرمایه داران موانع زیادی ایجاد کند، زیرا در غیر این صورت سرمایه داران انگیزه فعالیت صنعتی و اقتصادی را که موجب رشد اقتصادی کل جامعه می شود، ازدست می دهند. دولت تا جای ممکن باید دست سرمایه دار را باز بگذارد و به سرمایه داران اطمینان دهد که آنها در عرصه بازار، صرفا با سرمایه داران و صاحبان صنایع خصوصی دیگر در رقابتند، و نه با قدرت همه فن حریفی به نام دولت. همچنین دولت نباید الزامات سختگیرانه مربوط به حقوق کارگران را بر سرمایه دار بار کند، زیرا در غیر این صورت هزینه سرمایه گذاری و کارصنعتی، بالا خواهد رفت و سرمایه داران کمتر به کار صنعتی و تولیدی تمایل نشان خواهند داد.

اما از سوی دیگر چپ ها مدعی اند که دولت باید همه کاره اقتصاد باشد، زیرا اقتصاد خصوصی و نظام سرمایه داری به بردگی و بندگی اکثریت مردم و اربابی اقلیت سرمایه دار می انجامد. هر یک از اقتصادهای چپ و راست در قرن بیستم با معضلات مخصوص به خود روبه رو شده اند. معضل اقتصاد چپ این بود که فرآیند پیشرفت اقتصادی را کند یا حتی متوقف می کرد و در چارچوب اقتصاد دولتی، انگیزه ای برای ابداع ایجاد نشد، زیرا هر ابداعی متعلق به دولت بود و صاحب ابداع هیچ گونه حق ویژه ای نسبت به آن نداشت. همچنین، عملا اقتصاد دولتی به شیوع رانت خواری کارمندان دولت، افزایش فسادهای اداری ای چون ارتشا و... انجامید و جامعه چپگرا به جامعه ای ساکن و خموده، بی روح و غیرپویا مبدل شد. بیشتر مردم به منابع قدرت و ثروت دولتی دسترسی نداشتند و فساد اقلیت دولتمرد ان هر روز بیش از قبل افزایش می یافت.

اما دولت های راستگرا نیز چندان آرمانی نبود. مادامی که بازارهای کشورهای سرمایه داری، رونقی داشت، وضع کارگران بد نبود، اما در دوره های رکود اقتصادی، طبقه ضعیف و کارگر، در معرض آسیب بود، زیرا سرمایه داران و صاحبان صنایع، در دوران رکود اقتصادی، با فروش نرفتن کالاهایشان، مجبور به پایین آوردن تولید می شدند و تولید پایین هم درآمد را کاهش می داد و سرمایه دار کم درآمد، مجبور به اخراج کارگرانش بود. اقتصاد آزاد، در دوران بحران، حامی سرمایه دار بود و بر او سختگیری نمی کرد. بنابراین سرمایه دار نسبت به کارگران خود تعهدی نداشت و هر زمان به آنها نیازی نداشت، آنها را اخراج می کرد. کارگران در چنین وضعی دارای حداقل امنیت شغلی و کمترین درآمد و سخت ترین زندگی بوده و اکثریت جامعه از وضع رفاهی اندکی بهره مند بودند. به عبارت دیگر اکثریت جامعه اصلا از وضع رفاهی بهره مند نبودند، بلکه صرفا کار می کردند تا نیازهای اولیه خود را تامین کنند.

در میان این دو سوی چپ و راست، ایده دولت راست ظهور کرد. می توان گفت دولت رفاه، دولت راست بود با دغدغه های چپ. دولت رفاه در اروپا تقریبا در دهه ۳۰میلادی ظهور کرد. چنین دولتی، حامی اقتصاد آزاد بود و مخالف فعالیت اقتصادی دولت، اما قوانین سختگیرانه ای برای سرمایه داران و صاحبان صنایع وضع می کرد. دولت مجری و ناظر پرداخت مالیات های سنگین صاحبان صنایع بود، این مالیات ها، در راستای ایجاد رفاه اجتماعی برای عموم شهروندان به مصرف می رسید. همه شهروندان، اعم از کارگران، فقرا و بیکاران و حتی مهاجران باید از حداقل امکانات رفاهی، مثل بیمه پزشکی، تامین اجتماعی، مسکن مناسب و تفریح بهره مند باشند. دولت رفاه حتی بر ارثیه افراد ابرسرمایه داران نیز مالیات های سنگین وضع می کند تا مانع تمرکز سرمایه در خانواده ها و نسل ها شود. چنین برنامه ای نیازمند نظارت شدید و سختگیرانه دولت بر فعالیت ها و امور اقتصادی است.

از امتیازهای دولت رفاه این است که هم سعی دارد مزایای اقتصاد راست را به دست آورد و هم به نقد چپ ها به بی عدالتی حاصل از اقتصاد سرمایه داری بی تفاوت نباشد. به عبارت دیگر، دولت رفاه می پذیرد که پویایی و رشد اقتصاد، وابسته به این است که دولت فعالیت اقتصادی نداشته باشد و سرمایه داران خصوصی در یک عرصه رقابتی به فعالیت تولیدی و صنعتی بپردازند. همچنین دولت رفاه می پذیرد که لجام گسیختگی عرصه رقابت بازار به بی توجهی به معیشت کارگران و طبقه ضعیف می انجامد. بنابراین فعالیت های دولت رفاه، تماما غیراقتصادی است تا سرمایه داران در عرصه رقابت بازار وارد شوند و سعی کنند با تولید کالاهای بدیع تر و ارزان تر، گوی سبقت را از یکدیگر بربایند. نتیجه این سعی، پویایی و رشد اقتصادی خواهد بود. کار دولت این است که بخشی از سود سرمایه داران را بگیرد و صرف تامین رفاه بخشی از جامعه کند که از امکانات رفاهی بی بهره اند یا بهره اندکی دارند.

اما دولت رفاه، عملا با یک معضل روبه رو بود و آن این که هر چند خود مستقیما بنا نداشت فعالیت اقتصادی انجام بدهد، ولی سختگیری های مالیاتی آن، سرمایه داران را به سمت خارج کردن سرمایه شان و مهاجرت به کشورهایی که اقتصاد کاملا لیبرال و راست را پذیرفته اند، متمایل می کرد و به این ترتیب دولت رفاه در رقابت با دولت های همجوار راستگرا با شکست مواجه شد و افول دولت رفاه فرارسید.