چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
وقتی همه خوابیم; تبلور حقیقت هنر
وقتی همه خوابیم فیلمی به کارگردانی بهرام بیضایی ازآن جاکه حرف های زیادی برای گفتن داشت آنقدرشایسته هست که بارها وبارها به ارزیابی، نقد وتحلیلش بپردازیم.
بهرام بیضایی کارگردانی است که هنر را خوب می شناسد و بار معنایی و یا پیام را به مثابه علت تامه کارهای هنری به ویژه سینما می داند. او فیلم را برای فروش نمی سازد، او می سازد تا وظیفه حقیقی سینما را بازگو کند. افسوس که ارزش این دسته فیلم ها نادیده انگاشته می شود. اگر چه همچون سایر ساختههای بیضایی دشوار است که فیلم را به صورت داستان بیان کرد، اما ناگزیریم جهت ورود به بحث، خلاصه ای از فیلم را به صورت داستان برای مخاطبان ترسیم کنیم.
در واقع فیلم گروهی را به تصویر می کشد که قصد ساختن فیلمی با همین نام را دارند. موضوع فیلمی که این گروه فیلمبرداری مشغول ساخت آن هستند از این قرار است که چکامه چمانی، سال قبل شوهر و فرزندش را در سانحه رانندگی در جاده شمال از دست می دهد و تنها خود زنده می ماند تا پس از گذراندن یک سال اندوه، تاب زنده ماندن را از دست بدهد. سپس تصمیم می گیرد با طرح نقشه ای، خویشتن را توسط مردی به نام نجات شکوندی که تازه از زندان آزاد شده است از بین ببرد. او به نجات شکوندی می گوید که خواهرش در سانحه رانندگی همراه همسرش بوده و به سزای خیانتش بایستی کشته شود و در پایان نیز خویشتن را به کام مرگ می فرستد.
زنگ آغاز فیلم با دلهره زندگی به صدا در می آید. آسمانخراش هایی با جداره شیشه ای، اسکلت های نیمه کاره ساختمانها، بوق مکرر آمبولانس، ترافیک و چراغ قرمزهای پشت سرهم. همه اینها که شلوغی فکر و خیال و در نتیجه فشار عصبی را به دنبال دارد و نیز تو در تو شدن زندگیها که منتهی به منفعت طلبی افراد و زیر پا گذاشتن حقوق، آزادیها، منابع و منافع دیگران برای منفعت بیشتر می شود و در این اوضاع به هم ریخته، بی اعتمادی افزایش یافته و نهایتا به امضاها و مهرها نیز نمی شود اعتماد کرد چه رسد به حرف ها و قولها. به همین خاطر بیضایی فیلم را اینگونه می آغازد.
جلوتر رفته و به بررسی رخدادهای فیلم می پردازیم:
فرض کنید گروهی از افراد تنها با شنیدهها و خبرها می توانند به وقوع رخدادها پی ببرند. لذا اگر خبرها توسط صاحبان رسانه دست کاری شده و آنگاه منعکس شود. اذهان عموم همپای رسانه و نه واقعیت پیش می رود.
حال جریان فیلم و انعکاس آن در رسانه را مرور می کنیم:
فیلم در جریان است و کارها به خوبی توسط کارگردان و تیم اش پیش می رود. دستیار با معرفی اسپانسر جدید کارگردان را زیر فشار می گذارد تا مانی اورنگ را تغییر دهد (انعکاس در رسانه: مانی اورنگ از فیلم وقتی همه خوابیم کنار کشید)
سپس دوباره به کارگردان فشار می آورند تا پرند پایا را تغییر دهد. (انعکاس در رسانه: پرند پایا به علت اختلاف نظر با کارگردان از فیلم وقتی همه خوابیم خط خورد)، سپس بدون اطلاع دادن به نویسنده، به تغییر فیلم نامه اقدام کرده آنگاه برای پیش برد بهتر اهداف خویش، کارگردان را نیز تغییر می دهند (انعکاس در رسانه: نیرم نیستانی از ادامه کارگردانی فیلم وقتی همه خوابیم انصراف داد)، تازه همه تقصیرها را گردن کارگردان می اندازند و او را به شدت تخریب کرده و به کارگردان جدید خروارها عنوان و مدرک و درجه و مقام دروغین می چسبانند و در پایان نیز نام فیلم را هم تغییر می دهند.
در این فضای تک بعدی، مخاطبان پا به پای رسانهها پیش رفته و از واقعیت امر بی خبر می مانند. کلا در فضاهای این چنینی که اطلاعات و اخبار به صورت تک بعدی انعکاس و انتشار می یابند، موقعیت برای دور کردن ذهن مخاطب از واقعیت وجود داشته و رسانههای تک قطبی همیشه به اغوای اذهان پرداخته اند. لذا اتفاقاتی پیش می آید و رخدادهایی به وقوع می پیوندد که افراد از آن بی خبر بوده و یا به قول بهرام بیضایی در خواب به سر می برند.
به این فرایند توجه کنید: جریانی در حال سپری کردن سیر طبیعی خویش می باشد.
یک دسته افراد، رخدادها، وضعیات، حالات، موقعیات و به طور کلی دسته ای از عوامل که بدوا جایی در این جریان نداشته، می آیند و با ابزارهای موثر خویش آن جریان را تحت تاثیر قرار داده و با تشویق، تحریک، انگیزش وعده و وعیددر آن رسوخ نموده سپس با اتکا به ابزار قدرت خویش به جریان فشار می آورند تا به مرور زمان از برخی حقوق خویش کوتاه بیایند. افراد نیز چاره ای جز سازش با قدرت نمی یابند. چندی که می گذرد، عوامل بیرونی جای پای خود را محکم تر کرده، حقوق بیشتری را از جریان گرفته، تغییرات بیشتری را در آن ایجاد کرده و در پی آن می آیند که عوامل اصلی را از هدایت و ایفای نقش در جریان باز دارند و با انعکاس دروغ رفتارهای خویش، اذهان عموم را فریفته و از واقعیت دور کنند به طوری که افراد، آرزوها، اهداف، برنامهها و خواستههای آغازین خویش را فراموش می کنند و کاملا تحت سلطه قدرت جدید در می آیند. دقیقا همان داستان و جریانی که اورول در کتاب قلعه حیوانات ترسیم می کند.
لذا با به دست آوردن اذهان عموم، به جایگزینی خویش می پردازند. اکنون دیگر کسی از گذشته و خواستهها و آرزوهایشان در آن زمان چیزی به یاد نمی آورد.
اینگونه است که تحریف واقعیت و تبدیل دروغ به حقیقت، امری چندان دشوار نمی نماید.
در این فضا وقتی که گوشی برای شنیدن حقایق و یا دردها وجود ندارد و یا آن گوش با دروغ پر شده است، شاید مجبور شویم برای خالی کردن دردهایمان، با خودمان حرف بزنیم و نیز در چنین فضایی آنجا که به نفعمان است به قانون و تبصره های قانونی استناد کرده و آنجا که به نفعمان نیست، آن را زیر پا گذاشته و یا تفسیر به رای کنیم. هرگاه سودمان اقتضا کند، معنویت و اخلاق را به میان آورده و آن را ابزار و دستاویزی برای آراستن اهداف خویش قرار دهیم. در این فضا، برخی به ناحق لجن مال می شوند و برخی به نالایقی مقام می یابد. بعضی زندگیها به سطل آشغال ریخته می شوند و بعضی به قیمت قربانی کردن زندگیهای دیگران زیبایی می یابند. واژه استعمار را دقیقا در چنین فضایی می توان تعریف نمود، چرا که مصادیق آن به فراوانی در این بستر یافت می شود. بهرام بیضایی چه خوب از شاهنامه و مفهوم آن در این فضا استفاده می کند به شاهنامه فردوسی یعنی سند هویت و فرهنگ ایران که بنگریم در می یابیم که آغاز داستانهای آن با شاهکار، جان فشانی، فداکاری، یکدلی و همنوع دوستی برای ایجاد آینده ای آرمانی همراه است، اما در پایان هیچ نشانه ای از آرمان های گذشته نیست و همه آنها به دست فراموشی سپرده می شوند. جریانی دیگر خارج از چارچوب و جریان آغازین می آیند، ابتدا جریان گذشته را لجن مال کرده سپس با اعلام آرمانهای تازه و حتی بزرگتر و زیباتر، ذهن عموم را با خود همراه کرده و دوباره همان پایان پیشین یعنی افول را برای این جریان نیز مشاهده می کنیم.
شاهنامه آخرش خوش نیست، خیلی هم تلخ است چرا که یا جمشید به دست ضحاک عرب دونیم می شود، یا مغز جوانان توسط ضحاک خورده می شود، یا سهراب به دست پدر کشته می شود، یا اسفندیار به ناجوانمردی می میرد، یا خون سیاوش به ناحق در غربت ریخته می شود، یا رستم در خان هشتم به دست شغاد از پای در می آید و در پایان نیز تمدن چند هزار ساله ایرانیان به دست اعراب بادیه نشین به یغما برده می شود.
اما در این میان با حقیقت تحریف شده چه باید کرد ؟
بزرگی می گوید: مردم سه دسته اند: گروهی اتفاقات را می سازند، برخی به مشاهده اتفاقات می پردازند و بسیاری نمی دانند چه اتفاقی افتاده است.
گروهی که نمی دانند چه اتفاقاتی می افتد، کسانی هستند که اذهانشان اغوا گردیده و در خواب رفته است. گروهی که اتفاقات را می سازند کسانی هستند که دارای اهرم قدرت می باشند، اگر چه قدرت خویش را از عوام گرفته اند. مشاهده گران دو دسته اند: برخی سکوت گزیده و ترجیح می دهند خود را به دردسر نیندازند و یا سکوت کرده و بر آنچه پیش آمده و می آید اندوه می خورند. که اگر اینگونه کنند نه تنها حقوقشان را از دست می دهند بلکه به مرور زمان از موجودیت خویش نیز نمی توانند دفاع کنند. و برخی تحریف شدن حقیقت را نمی توانند تاب بیاورند و سعی در بازگویی حقیقت می کنند اگر چه حتی نزد خودشان اینکار را انجام دهند. چرا که لااقل به وجدان خود بدهکار نمی شوند و شاید روزی حقیقت را بر دروغ چیره گردانند و خود، آفریننده اتفاقات تازه ای باشند. هر چند به قول شاهنامه هم اینان نیز روزی با پایان تلخ خود، آغاز شیرینی برای دیگران خواهند شد. چون: مثل همیشه، وقت شروع صحبت شاهکاره، بعدش هم سعی می کنیم یه جوری نابودش کنیم، چیه درد ما نمی دونم، چرا دستت به کار نره؟
باید خیال کنیم خوابی بود و گذشت. حداقل بهتر است تصور کنیم کابوسی بود که می توانست بسیار بدتر از این تمام شود!
نویسنده : سعید رفیعی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست