سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

زبان جمال زاده


زبان جمال زاده

سیدمحمدعلی جمالزاده, در دوازدهم جمادی الثانی سال ١٣٠٨ هجری قمری برابر با دوازدهم ژانویه ی ١٨٩٢ میلادی در اصفهان دیده به جهان گشود بسیاری او را پدر قصه نویسی مدرن ایران دانسته اند و آغازگر تحولی بزرگ در عرصه ی داستان نویسی

مجموعه‌ داستان‌های او عبارتند از: یكی بود، یكی نبود (‌١٣٠٠)، عمو حسینعلی ـ شاهكار ـ (‌١٣٢٠)، قصه‌ی قصه‌ها (‌١٣٢٠)، دارالمجانین (‌١٣٢٢)، صحرای محشر (‌١٣٢٦)، قلتش دیوان (‌١٣٣٨)، راه آبنامه (‌١٣٣٩)‌، كهنه و نو (‌١٣٤٠)، شورآباد (‌١٣٤٠)، غیر از خدا هیچكس نبود (‌١٣٤٠)، تلخ و شیرین (‌١٣٤٣)، سر و ته یك كرباس ـ دو جلدـ (‌١٣٤٣)، آسمان و ریسمان (‌١٣٤٣)، قصه‌های كوتاه (‌١٣٥٢).

جمالزاده همچنین به‌ امر ترجمه هم پرداخته است و از او ترجمه‌هایی چون: خسیس - مولیر - (‌١٣٣٦)، دونكامولوس - شیللر - (‌١٣٣٥)، ویلهلمتل - شیللر - (‌١٣٣٤)، دشمن ملت - ایبسن - (‌١٣٣٤)، قنبرعلی - گونبیو - (‌١٣٥٢)، داستان‌های گزیده (‌١٣٥٢)، هفت كشور (‌١٣٤٠) و جنگ تركمن - گوبنیو - (‌١٣٤٠) برجای مانده است.

از دیگر نوشته‌های جمالزاده می‌توان به خلقیات ما ایرانی‌ها، طریقه‌ی نویسندگی و داستان‌سرایی (‌١٣٤٥)، افسانه (‌١٣٤٣)، فرهنگ لغات عامیانه (‌١٣٤١)، هزارپیشه - دو جلد - (‌١٣٢٦)، داستان‌های مثنوی - بانگ نای - (‌١٣٣٧)، اصفهان (‌١٣٥٢)، آزادی و حیثیت انسانی (‌١٣٣٨) و هزار داستان اشاره كرد.

محمدعلی جمالزاده، آبان‌ماه سال ‌١٣٧٦، برابر با نوامبر سال ‌١٩٩٧ میلادی، در ژنو درگذشت. “نمودهای پویایی و ایستایی زبان در آثار سیدمحمدعلی جمال‌زاده“ عنوان مقاله‌ای نوشتهٔ جواد اسحاقیان است كه آن را به نقل از كتاب منتشرنشدهٔ ”نقد و بازخوانی ادبیات داستانی: محمدعلی جمال‌زاده” می‌خوانیم.

الف . فراز و پویایی زبان

‌١) سادگی زبان نوشته : با توجه به چهار روندی كه بر نثر آثار همروزگار نویسنده چیره بود ، وی چاره را در ساده نویسی و پرهیز از انشای ادیبانه ، فرنگی مآبی و آشفته زبانی یافت . در دیباچهٔ یكی بود یكی نبود بر این است كه در هر صورت ” انشای ساده ممدوح است و نویسندگان همواره كوشش می كنند كه هرچه بیشتر همان زبان رایج و معمول مردم كوچه و بازار را . . . به لباس ادبی درآورند . ” او برای زبان نوشته ، رسالت بیداری افكار عمومی قایل است و باور دارد كه ” جهل و چشم بستگی گروه مردم ، مانع هرگونه ترقی است ” و با همین اعتقاد است كه از نویسندگانی كه به زبان ساده و بی پیرایه می نویسند ، تمجید می كند . در دشت جنون وقتی با هدایت علی خان ( صادق هدایت ) در دارالمجانین روبرو می شود ، زبان ساده و غنی او را می ستاید : ” هرگز به عمر خود كسی را ندیده بودم كه زبان فارسی را به این سادگی و روانی حرف بزند . در ضمن به قدری اصطلاحات پرمعنی و مناسب و بجا می آورد كه انسان از صحبتش هرگز سیر نمی شد . ” و بیزاری خود را از زبان ادیبانه و فاضلانه از زبان هدایت علی خان ، چنین نشان می دهد : ” من یك مرض مضحكی دارم و از اشخاصی كه در ضمن صحبتهای معمولی ، عموماð به قصد بازارگرمی و فضل فروشی ، یك ریز كلمات قلنبه و اصطلاحات علمی و فتی به قالب می زنند ، بیزارم . ” (‌١)

‌٢) جمال زاده در مقاله ای كه به عنوان نقد مدیر مدرسه در تابستان ‌١٣٣٧ در مجلهٔ راهنمای كتاب ( سال اول ، شمارهٔ ‌٢ ) نوشته ، زبان ساده و عامیانهٔ جلال آل احمد را می ستاید و می نویسد : ” با فضل فروشی سر و كاری ندارد و آنچه را می خواهد بگوید ، درست و حسابی و صاف و پوست كنده می گوید و با زبان سهل و ساده ـ كه چه بسا می توان سهل و ممتنع خواند ـ مطالب مشكل را علناð روی دایره می ریزد و حلاجی می كند . . . در باب زبان و انشای كتاب ، همین قدر می گویم كه تمام كتاب به زبان مكالمه و محاوره و به قول اصفهانیها اختلاط نوشته شده ؛ شیرین و دانشین است و دارای چنان سرعت و ایجاز و به قدری آمیخته با طعن و طنز كه می توان آن را انشای كاریكاتوری خواند . ” (گزیدهٔ آثار/ ‌٢٨٧)

‌٢) پیوند میان زبان و ذهنیت: اگر در پهنهٔ مقاله نویسی از دهخدا بگذریم او نخستین نویسنده ای است كه در گسترهٔ داستان نویسی جانب پیوند میان زبان و ذهنیت نگه داشته . تا پیش از او ، زبان كسان داستان با ذهنیت اجتماعــی ، طبقاتــی و فرهنگیشان پیوندی نداشت و آنچه پیوسته بر زبــان روان می شد ، زبان و بیان نویسنده بود كه فصاحت و بلاغت از آن می بارید و به انواع آرایه های لفظی و معنوی آراسته . به رمان شمس و طغرا نوشتهٔ محمد باقر میرزا خسروی استناد می كنیم تا دریابیم چگونه كسان داستان از جوان روستایی گرفته تا دایه و خاتون اشراف زاده ، زبانی یكسان و بیانی همگون دارند . این رمان در سال ‌١٣٢٥ قمری ( ‌١٢٨٦ شمسی ) منتشر شده و نویسندهٔ مشروطه خواه آن بیشتر تحت تأثیر قصه های كهن فارسی بوده .

‌١. زبان جوان روستایی : از بام مسجد به آنجا بالا رفته ، آنها را با كمند پایین می دهیم . شما كه گفتید كمند آهوگیر خود را همراه دارید ؟ گفت : از حسن اتفاق همراه است . شمس گفت : این كمند را می افكنم ؛ بگیرید . . . بیا به دوش من تا تو را فرود ببرم . . . قلابهای آن را در كنار بام محكم كرده ، بیاویزید تا آمده شما را خلاص كنم .

‌٢. زبان دایه : مرا از وحشت دست و پا به كلی از كار افتاده ، قدرت چنین كاری ندارم . این خاتون [ طغرا ] هم ممكن نیست به چنین كاری اقدام نماید .

‌٣. زبان طغرا : خوش بختم كه به یاری و جوان مردی این جوان اصلمند از سوختن و مردن رها گشتم . نمی دانم این فرشتهٔ رحمت و ملك نجات از كجا رسید كه به آن سهل و چالاكی ما را خلاص كرد و عمری دو باره بخشید . متحیرم به چه زبانی شكر او بگزارم و از این جوان عذر زحماتش را بخواهم .

‌٤. زبان نویسنده : دایه از ضرب آن ضفته [ فشار ] و شرم آن ضرطه [ تیز دادن ] از هوش برفت . (‌٢)

آنچه زبان كسان رمان را یكسان ساخته و تفاوتهای زبانی تیپهای مختلف را از میان برده و زبانی غیر داستانی به آن بخشیده ، سه نكته است :

‌١. كاربرد وجه وصفی : یعنی كسان داستان به جای كاربرد فعل ، از وجه وصفی بهره می جویند و اصرار دارند كه واو عطف را پس از كاربرد فعل در وجه وصفی ، حذف كنند كه مخالفت با قیاس نداشته باشد ؛ مانند آمده شما را خلاص كنم ( به جای : بیایم و شما را خلاص كنم )

‌٢. كاربرد واژگان ادبی :اصرار برای نهادن واژگان ادبی و فصیح مكتوب بر زبان كسان داستان ـ كه فاقد ذهنیت ادبی هستند ـ زبان رمان را سنگین میكند ؛ رنگ واقعگرایی گفت و شنودها را از قصه میگیرد مانند كاربرد واژهٔ اصلمند ، بیاویزید ، اقدام نماید به جای: اصیل ، پایین بیندازید،بكند

‌٣. كاربرد حرف نشانهٔ ” را ” برای فك اضافه : چنین كاربردی نه تنها در روزگار نویسنده رایج نبوده بلكه خود در زبان قصه جایی ندارد ؛ مانند مرا از وحشت دست و پا از كار افتاد به جای ” دست و پایم از وحشت از كار افتاد ” اما آنچه به زبان نویسنده مربوط می شود ، تقلیدی كوركورانه از نثر مقامه ای است و نشان می دهد كه نویسنده بیش از آنچه به القای معنی بیندیشد به اسجاع متوازن ( ضرب ، شرم ) و متوازی ( ضغته ، ضرطه ) اندیشیده پروای خواننده نمی كند .

* * *

اینك به آثار جمال زاده بازگردیم تا دریابیم زبان شخصیتها در ارزیابی پایانی تا چه اندازه با ذهنیت اجتماعی و فرهنگی آنان همخوانی دارد :

‌١. زبان زن حلاج : هی برو و زه زه سر پا بنشین ؛ پنبه بزن و با ریش و پشم تار عنكبوتی به خانه برگرد ؛ در صورتی كه همسایه مان ـ حاج علی كه یك سال پیش آه نداشت با ناله سودا كند ـ كم كم داخل آدم شده و برو بیایی پیداكرده . ( رجل سیاسی / ص ‌٦٧ )

‌٢. زبان پادو سیاسی ( حاج علی ) : البته شنیده ای كه یك دست صدا ندارد ؛ آن هم مخصوصاð در كارهای سیاسی كه یك دسته از رندان ، میدان را جولانگاه خودشان تنها نموده و چشم ندارند ببینند حریف تازه ای قدم در معركهٔ آنها بگذارد . ( رجل سیاسی / ص ‌٧٢ )

‌٣. زبان شاگرد قهوه چی : ای خورشید خانم ! باز بنای شوخی و لوندی را گذاشتی و روبندت را پایین انداختی . اگر تفم یخ نمی بست ، یك تف به آن روی چون سنگ پایت می انداختم ؛ اما افسوس ! ( دوستی خاله خرسه / ص ‌٨٨ )

‌٤. زبان آموزگار : اشتباه كرده بودم . تصور كرده بودم كه مقصود ، ادای مرام و مقصود است و اكثریت مردم حتی مردم باسواد ، به اصل و ریشهٔ الفاظ كاری ندارند . همین قدر كه بتوانند مطالب سادهٔ خودشان را با رسم الخط آسانتری بنویسند ، شكر خداوند را به جا می آورند . (میرزا خطاط / صص ‌١٢٧ـ‌١٢٨)

این ویژگی در زبان داستان نویسی مورد ستایش منتقدان خودی و بیگانه قرارگرفته . عبدالعلی دست غیب می نویسد : ” زبانی كه آدمهای داستانی یكی بود یكی نبود با آن سخن می گویند ، بسیار شیرین و مناسب است . فرتگی مآب ، شیخ ، جوانك كلاه نمدی . . . هركدام به زبانی سخن می گویند كه می تواند شناسای نمونهٔ همگانی این كسان باشد . ” (‌٣) آفت رستمووا از محققان شوروی نوشته : ” . . . به راستی هم تمام داستانهای مجموعهٔ یكی بود . . . به زبان زندهٔ مردم است

. . . هر شخصیتی به شیوهٔ مخصوص ، افكار و احساسات خود را بیان می كند . نویسنده تلاش می كند كه سخنان و افاده های قهرمانان خود را به همان صورت عینی و ملموس ـ كه در زندگیشان رخ می دهد ـ اداكند . ” (‌٤)


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید