چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

سازگاری معنویت و مدرنیته


سازگاری معنویت و مدرنیته

همیشه وقتی بحث در باب ارتباط دین و مدرنیته یا دین و تجدد درمی گیرد كسانی كه در این بحث وارد می شوند چه آگاه باشند و چه نباشند در واقع راجع به ارتباط دینداری و تجدد گفت وگو می كنند

▪ گفت وگو با مصطفی ملكیان

● آقای ملكیان به نظر می رسد اگر در ابتدای بحث چكیده آرای خودتان را درباره نسبت كلی میان دین و مدرنیته بیان كنید برای شروع و طرح نكات جدید خالی از فایده نباشد.

من در ابتدا سه نكته ایضاحی را عرض می كنم. نكته اول اینكه همیشه وقتی بحث در باب ارتباط دین و مدرنیته یا دین و تجدد درمی گیرد كسانی كه در این بحث وارد می شوند چه آگاه باشند و چه نباشند در واقع راجع به ارتباط دینداری و تجدد گفت وگو می كنند. اصلا در باب ارتباط دین و تجدد با یكدیگر، امكان گفت وگو وجود ندارد. به زبانی ساده تر، بحث بر سر این است كه آیا می توان هم دیندار بود و دین ورزید و هم متجدد بود و مدرن، یا نه بنابراین در تمام این گفت وگو هرجا نام دین آورده شود منظور، دینداری است و سخن از ارتباط دینداری و تجدد خواهد رفت.

نكته دوم اینكه آیا دینداری و تجدد با هم رابطه مساعدت آمیز دارند یا تعارض آمیز، با هم سازگارند یا ناسازگار همگی بستگی به معنای مدنظر ما از مدرنیته دارد. اگر منظور شما از دینداری یك چیز و از مدرنیته چیز دیگری باشد ممكن است میان آنها سازگاری مشاهده كنید اما از سوی دیگر اگر كسی از دینداری یك معنا و از مدرنیته معنای دیگری را مراد كند مشاهده ارتباطی ناسازگارانه میان آنها محتمل است. بنابراین كاملا بستگی دارد كه ما هویت و جوهره دین و هویت و جوهره مدرنیته را در چه چیزی معنا می كنیم یا به تعبیری مولفه یا مولفه های دین و مدرنیته را چه می دانیم و بعد از این معلوم می شود كه ارتباط دین و مدرنیته مساعدت آمیز است یا تعارض آمیز. لذا چون در این بحث، با مفاهیم انتزاعی مثل مدرنیته و دینداری سروكار داریم باید آنها را از نظرگاه خود روشن كنیم چراكه با مفاهیمی عینی مثل آب یا لیوان سر و كار نداریم كه ابتدا قابل دیدن باشد و سپس قابل بحث كردن.

نكته سوم اگرچه بنده قائل هستم به اینكه می شود درباره ارتباط دینداری و مدرنیته یك رای كلی داد ولی در عین حال معتقدم این رای كلی درباره دینداری تمام عیار و مدرنیته تمام عیار است، یعنی یك سنخ آرمانی Ideal Type از دینداری و مدرنیته. اما چون در مقام عمل و واقع، چه بسا كم باشند افرادی كه كاملا دیندار یا كاملا مدرنند در حالی كه انسان های مدرن متدین یا متدین مدرن را هم می بینیم، ممكن است بپرسیم: چگونه عده ای قائل به ناسازگاری دینداری با مدرنیته اند ما در حقیقت در اینجا از سنخ های آرمانی استفاده كرده ایم. در هر بحث علمی نیز ناگزیر از ارائه مطلب خود به وسیله تیپ های آرمانی هستیم ولو پس از ارائه بحث برای مخاطب خود توضیح دهیم كه آنچه در مقام واقع موجود است اصلا مصداق این تیپ آرمانی نیست. مثل اینكه اگر شما بخواهید فیزیك تدریس كنید چاره ای جز این ندارید كه سطحی بدون اصطكاك را برای طرح بحث مورد نظرتان در نظر بگیرید اما بعدا به مخاطب خود توضیح خواهید داد كه در اینجا اصطكاك، صفر منظور شده است، اما در عالم خارج، هیچ گاه سطح بدون اصطكاك وجود ندارد. اما اگر اصطكاك را صفر منظور نمی كردیم فاكتورهای دیگری وارد بحث می شد كه ما را از پرداختن به مبحث اصلی وا می گذارد. حال وقتی من سخن از دینداری و مدرنیته می گویم در حقیقت بحث خود را با توجه به سنخ آرمانی آنها پیش می برم ولو اینكه این سنخ آرمانی فقط در یك جای عالم واقع محقق شود و در هزار جای دیگر نه.

حال بر اساس این سه نكته ایضاحی، معتقدم مدرنیته با دینداری سازگار نیست و جان كلام من برای نشان دادن این ناسازگاری این است كه به نظر من قوام دینداری به تعبد است. مادامی كه شما نسبت به سخن كس یا كسانی متعبد نباشید نمی توان گفت كه شما دیندار هستید. كسی بودایی است كه مطلقا در سخن بودا چون و چرا نكند كسی مسلمان است كه در سخن پیامبر اسلام به هیچ وجه چون و چرا نكند. دینداری، بدون تعبد یعنی بدون پذیرش بی چون و چرای گزاره های دینی امكان پذیر نیست.

اینكه شما یك متدین باشید یا یك دین پژوه، بسیار متفاوت است. متدین به دین مسیح یا بودا بودن، با آموختن سخنی از بودا یا مسیح یا اعتقاد به اكثر سخنان آنان، بسیار متفاوت است. كسی بودایی است كه هیچ گونه چون وچرایی در سخنان بودا ندارد و نه تنها چون و چرا ندارد بلكه اساسا همه نزا ع های دیگر را هم با رجوع به سخن بودا فیصله می دهد. او همه نفی و اثبات ها، رد و قبول ها، تضعیف و تقویت ها و جرح و تعدیل های دیگر را نیز بر اساس سخن بودا انجام می دهد. این گونه فردی را می توان یك متدین به دین بودا یا مسیح یا اسلام دانست. حال این تعبد را هرگونه كه می خواهید تعبیر كنید.

می توانید بگویید تعبد به معنای تقدس قائل بودن برای كس یا كسانی است اما چون تقدس مفهوم بسیار مبهمی است من از آن استفاده نمی كنم و تعبد را به كار می برم. شما زمانی متعبد به x هستید كه به فرض بگویید: الف ب است چون x به این گزاره اعتقاد دارد. به نظر می رسد كه اگر این تعبد وجود نداشته باشد شخص می تواند یك دین پژوه یا موافق با گزاره های یك دین و یا صاحب نظر در یك دین باشد در حالی كه متدین نیست. از سوی دیگر، به نظر من قوام مدرنیته به عقلانیت است. من اعتقاد دارم كسی مدرن است كه ترازوی هرگونه رد و قبول، انكار و تایید، جرح و تعدیل، تضعیف و تقویت را در درون خود قرار دهد. یعنی برای پذیرفتن یا وازدن هر گزاره و یا رد و قبول هر باوری به مجموعه ادراكات خود توجه كند.

عقلانیت یعنی ترازوی هر كس در درون اوست نه خارج از او. البته این به معنای نیاموختن از دیگران، زانو نزدن و شاگردی نكردن نزد استادان، استفاده نكردن از تجربه های دیگران و بی اعتنایی به دستاورد های بشر نیست. اتفاقا تفاوت عمده انسان با سایر حیوانات در این است كه حیوانات از صفر شروع می كنند و زمانی كه مرگشان فرا می رسد حال و روز پدر و مادرشان را در حال مرگ تجربه می كنند و این اتفاق، صرفا به حكم غریزه رخ می دهد. ما به جای غریزه، سنت داریم و سنت یعنی فرادهش. پدران و مادران ما آنچه را كه در طول نسل بشری، به طور كلی و در طول عمر خودشان با تمام شكست ها و ناكامی ها و هزینه های فراوان به دست آورده اند، در اختیار ما قرار می دهند و ما یك، دو و یا ده پله از آنها جلو می افتیم. اگر این فرادهش یا سنت وجود نداشت ما هم زمان مرگ، مثل پدرانمان بودیم.

هر دو از یك نقطه آغاز می كردیم و در یك نقطه به پایان می رسیدیم منتها با یك اختلاف سی، چهل ساله اما این گونه نیستیم چون از طریق نهادی كه به صورت كلی به آن نهاد آموزش و پرورش می گوییم و من آن را سنت می نامم، مجموعه معارف به دست آمده طی صدها قرن را در اختیار داریم. همه این امكانات وجود دارد اما ترازو باید از آن من باشد بدین معنا كه من از شما می آموزم، در كلاس ها یتان شركت می كنم، كتاب هایتان را می خوانم و با شما مشورت می كنم و در عین حال به آزمایشگاه و طبیعت رجوع می كنم اما در نهایت برای رد یا پذیرش یك سخن به مجموعه قوای ادراكی خود رجوع می كنم و این، معنای عقلانیت است. بنابراین در ساخته و پرداخته شدن این ترازو همه این عوامل نقش دارند اما در نهایت، با این ترازو باید همه باورها و گزاره ها وزن شوند. به اعتقاد من مدرنیته از زمانی آغاز شد كه عقلانیتی بدین معنا یعنی خوداندیشی و یا داوری استقلالی پدید آمد. اگر این دو سخن را بپذیریم شكی باقی نمی ماند كه دینداری با مدرنیته سازگار نیست.

چون در دینداری تعبدی هست كه با عقلانیت، یعنی با خوداندیشی و داوری استقلالی سازگاری ندارد. حال اگر شما به یكی از كتب مقدس یكی از ادیان نیز به همین چشم بنگرید، گزاره به گزاره آن را با مجموعه نیروهای ادراكی خودتان بسنجید و بخشی از آن كتاب را قبول و بخش دیگری را رد كنید آن گاه باز هم شما عقلانی هستید در صورتی كه دیگر متدین نخواهید بود چون متدین كسی نیست كه می گوید: این سخن بودا درست است چراكه با ترازوی درون من سازگار افتاده بلكه متدین كسی است كه سخن بودا را چون بودا گفته است درست بداند. به این معنا بنده می گویم دینداری با مدرنیته سازگاری ندارد. اما معتقدم برای اینكه این نظر فهم شود و مهمتر از آن مقبول واقع شود جزئیات زیادی وجود دارد كه دوستان می توانند در آن مناقشه كنند. در آن صورت بنده حاضر به گفت وگو خواهم بود.

به عبارت دیگر، عدم سازگاری دین و مدرنیته وقتی اتفاق می افتد كه ما به جوهره عقلانیت برای مدرنیته و به جوهره تعبد برای دینداری به معنای كامل كلمه قائل باشیم. برای تكمیل سخن شما باید این قید را هم به سخنم اضافه كنم كه ما نمی توانیم به عنوان یك دیندار، بخشی از دین خود را به صورت عقلانی بپذیریم و بخش دیگر را به شكل تعبدی. از سوی دیگر، متجددی هم كه در برخی زمینه ها با ملاك های عقلی و بعضی زمینه های دیگر با ملاك های غیرعقلی زندگی می كند نه دیندار كامل است و نه متجدد كامل.

بله، البته با فرض این كه سخن چنین افرادی انسجام و سازگاری داشته باشد. گرچه حتی آن سخن هم برای من پذیرفتنی نخواهد بود. به عقیده من كسی كه چنین عمل می كند مجموعه نظام اندیشه ای اش با یكدیگر سازگاری درونی ندارد. اما با فرض اینكه سازگاری درونی هم وجود داشته باشد من به چنین شخصی خواهم گفت: تو نه یك مدرن تمام عیار هستی و نه یك دیندار تمام عیار. اما قابل دفاع بودن یا نبودن این موضع به خودی خود، بستگی به سازگاری یا عدم سازگاری درونی Consistancy آن دارد. یعنی آیا ممكن است كه انسان یك بام و دو هوا عمل كند به فرض مثال، آیا می توان ادعا كرد كه بنده در دپارتمانی از دپارتمان های زندگی خود عقلانی هستم و در دپارتمانی دیگر اهل تعبد و تسلیم به گمان من این سخن نیز سازگاری ندارد. ولی از دیگر سو، ما انسان ها ماشین اندیشه نگار هم نیستیم كه لزوما سراسر زندگی مان، سرشار از سازگاری باشد. بنابراین ممكن است یك عمر، بدون سازگاری زندگی كنیم. در آن صورت تنها چیزی كه می توان گفت این است كه ما به رغم زیستن، نه یك دیندار تمام عیاریم و نه یك مدرن تمام عیار. بنابراین دو نكته را باید عرض كنم نكته نخست اینكه این كار منطقا قابل دفاع نیست. اگرچه همه ما انسان ها هم منطقی نیستیم و ممكن است یك عمر، در اوضاعی غیرمنطقی به سر ببریم. در آن صورت به نكته دوم اشاره می كنم كه این، یك سنخ آرمانی برای دینداری و مدرنیته نیست.

● وقتی به عنوان یك دیندار، از بازسازی در دین صحبت می كنیم و از سنجش عقلانی گزاره های سنت یا دین سخن می گوییم می توان گفت كه از عقلانیت درون دینی استفاده می كنیم

نه.

● یعنی باید بپذیریم كه هنوز مدرن نشده ایم اما قصدمان این است كه در دنیای جدید بر اساس ضوابط عقلی موجود، بازاندیشی دینی انجام دهیم. یعنی بازاندیشی دینی به معنای جمع میان سنت و مدرنیته معنا پیدا نمی كند.

دقیقا. به همین دلیل است كه بارها گفته ام «روشنفكری دینی» مفهومی پارادوكسیكال است. چون قوام روشنفكری به عقلانیت و قوام دینداری به تعبد است و همان طور كه گفتم این دو با یكدیگر سازگاری ندارند. كسی می تواند بگوید كه من همه آنچه در كتاب مقدس آمده است را قبول دارم اما در عین حال معتقدم تفسیر الهی دانان گذشته از آن، تفسیر صحیحی نیست و تفسیر من درست تر است. البته این رای با آرای الهی دانان سابق بر این فرد ناسازگار است و با این همه، او هم دیندار است.

اما اگر این فرد، حتی یك گزینه را انكار و یا آن را در منظومه فكری خود خنثی و كان لم یكن تلقی كند از دایره دینداران خارج خواهد شد. به تعبیر قرآن «نومن ببعض و نكفر ببعض» دینداری به حساب نمی آید. به عقیده من در دینداری یك حالت همه یا هیچ وجود دارد. البته همان طور كه گفتم امكان دارد این حالت همه یا هیچ در دیندار یا دیندارانی وجود داشته باشد، در حالی كه خودشان به این نكته آگاه نیستند. كسی كه حتی به یك گزاره كتاب مقدس خود بی اعتنایی نشان دهد و یا انكارش كند دیندار نخواهد بود. من در اینجا قصد ارزش داوری ندارم كه دیندار نبودن خوب است یا بد. دیندار یعنی: من تسلیمم و ان الدین عندالله الاسلام. به عقیده من این سخن تنها اختصاص به قرآن ندارد و جوهر دینداری تسلیم است.

من گمان می كنم كه هم ناقدان و هم مدافعان دینداری بر سر این مسئله كه دینداری همراه با تسلیم است، اتفاق نظر دارند. كسی مانند كی یركگور تا جایی پیش می رود كه می گوید: اگر دین خردستیز هم بود آن را قبول می كنم یعنی به رغم خردستیزی، آن را قبول می كنم. منتقدان دین هم كه در این باب عمیقا تامل و تحقیق كرده اند می فهمند كه جوهره دین تعبد است. لذا اگر مراد از روشنفكری، مدرن بودن باشد و دینداری هم به همان معنایی كه گفتم به كار رود، پروژه روشنفكری دینی ناموفق خواهد بود. چرا چون روشنفكری دینی به قیمت وفا نكردن به روشنفكری می تواند دینی بماند و از دیگرسو، به قیمت بها ندادن به دینداری می تواند روشنفكر باشد. وفا كردن به هر دو امكان پذیر نیست حضرت امیر درباره نسبت دنیا و آخرت جمله ای را بیان می كند و آنها را به دو همسر یك مرد تشبیه می كند كه در اثر محبت به یكی، دیگری آزرده می شود. حال درباره نسبت روشنفكری و دین هم وضع به همین گونه است.

صدرا ساده

فاطمه شمس


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید