جمعه, ۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 24 January, 2025
علم دینی
علم و دین و رابطه برقرار میان آنها از دیرباز موضوع اندیشهورزی و گفتگو میان فیلسوفان و متکلمان و عالمان الهیات بوده است. دامنه این مباحث بسی گسترده است و منظرهای گفتگو گاه بسی متباعد و ناسازگار، درک و دریافت ارباب این مباحث از علم و دین و ماهیت و محتوای هریک چندان از یکدیگر فاصله دارد که گاه موضع نزاع را مغشوش و راه تفاهم را مسدود میکند. بنابراین، باید بحث از ماهیت هریک از «علم» و «دین» و تحلیل مبانی، ساختار، غایات، آمال و فعلیتهای هریک از این دو را مدخل ضروری ورود به مباحث علم و دین شمرد. نگاهی به دامنه وسیع موضوعات مربوط به این بحث ضروری بودن پرداختن به این مدخل را آشکارتر میسازد.
بحث درباره تعارض علم و دین شاید یکی از آشناترین و در عین حال حساسترین مباحثی باشد که مطرح بوده و هست. تعارض علم و دین خود عنوان فراخ دامنی است که از تعارض گزارههای دینی و علمی تا تعارض دین با فرهنگ و تمدن برآمده از علم و نگرش علمی را دربرمیگیرد.
طرح تعارضات گوناگون میان علم و دین به همان میزان از شناخت طراحان نسبت به ماهیت علم و دین رنگ میگیرد که مساعی کوشندگان برای رفع و دفع تعارض.
در کنار گفتگو از تعارض علم و دین از تعاطی و تعاون علم و دین نیز بسیار سخن رفته است. سخن از تعارض و یا سازگاری و تعاطی و تعاون علم و دین گاه ریشه در نگرشهایی خام نسبت به علم و دین و چیستی آن دو داشته است و گاه ناشی از ژرفنگریهایی نسبت به دین و قلمرو آن و علم و کاستیها و ناتوانیهای آن بوده است و به هر روی، شناخت خاصی از علم و دین راهبر مدعیان تعاطی و تعاون است و از هر منظری چنین ادعایی قابل طرح نیست.
علم دینی با همه صورتهای قابل تصور و ادعای آن یکی از شیوههایی است که از رهگذر آن تعاطی و تعاون علم و دین به تصویر کشیده میشود. التزام به صورتهای مختلف این مدعا مستلزم مقدمات و پیشفرضهای مختص و مشترکی است. دستهای از این پیشفرضها به دین مربوط است. مباحثی همچون قلمرو دین و زبان دین از جمله مهمترین این پیشفرضهاست. اگر قلمرو دین امور مادی و دنیوی را شامل نباشد ساحت سخنان دینی از ساحت گزارههای علمی جدا خواهد بود و آنگاه وام گرفتن از دین به اتکای راست گفتاری خداوند و اولیاء معصوم دین مقدر نخواهد بود. همچنین اگر کسی زبان دین را بههیچوجه زبان واقعگویی و اخبار نداند و یا گزارههای دینی را انشائیات محض بشناسد، آنگاه به دشواری میتواند از گزارههای دینی موادی برای معرفت علمی از واقعیت خارجی فراهم آورد. با چنین موضعی در خصوص زبان دین حداکثر میتوان در قلمرو برخی علوم کاربردی مجالی برای حضور دین فراهم آورد که آن هم البته از منظر روششناسی این علوم خالی از ابهام و اشکال نخواهد بود.
از دیگر پیشفرضهای مهم در طراحی صور مختلف علم دینی «معرفت دینی» است. باید نخست چگونگی تحصیل معرفت نسبت به آموزههای یک دین معلوم شود و رتبه یقینی بودن معرفت ما به دین و آموزههای آن آشکار شود و چون مبدأ وثوق به آن آموزهها را چیزی برتر و فراتر از روشهای متعارف بشری دانستیم، آنگاه قادر خواهیم بود وحی را واسطهای استوار برای تحصیل معرفت نسبت به انسان و طبیعت بشماریم. کسانی که معرفت دینی را همچون دیگر معارف محروم از یقین و رنجور از ظن و گمان میشناسند، نهتنها معرفت دینی و دیگر شیوههای معرفتی را همارز مییابند و در عرض هم مینشانند، بلکه دیگر معارف را مقدم و تعین بخش به معرفت دینی میدانسته. نمیتوانند علم دینی را بنیان نهند؛ چرا که از این منظر روشنگری چراغ وحی چندان نخواهد بود که بتوان آن را بر میکروسکوپ و تلسکوپ و سنجشهای آماری ترجیح داد.
علمشناسی نظریهپردازان نیز در طراحی و قضاوت درباره علم دینی بسیار مؤثر است. اگر هنوز کسی روش علمی را پدید آورنده معرفت یقینی به طبیعت بداند و دیگر روشها را عقیم از معرفتزایی ارزیابی کند نمیتواند از علم دینی سخن بگوید، ولی اگر آنگونه که امروزه از مسلمات علم بشمار میآید، قطعیت معرفت علم از این حد فروتر باشد و دخالت پیشفرضهای مابعدالطبیعی و دیگر عناصر غیرعلمی در تکوین علم به رسمیت شناخته شود و امکان علمهای رقیب پذیرفته شود آنگاه راه بر تصویر کردن علم دینی باز میشود، هرچند که راه تا تحقق آن بسیار باشد.
یکی از مباحث مهمی که در ارزیابی صور مختلف علم دینی مؤثر است روششناسی علم دینی است. گفتنی است که همه صورتهای علم دینی روش واحدی را برای داوری پیشنهاد نمیکنند. برخی از آنها روش داوری دوگانهای را لازم میدانند و معتقدند پارهای از اجزاء علم دینی بر دینی بودن متکی هستند و وثاقت خود را از اتکاء بر دین وام میگیرند و پارهای دیگر از اجزاء علم دینی از روش تجربی تأیید و امضاء میگیرند. روششناسی چنین تصویری از علم دینی تلفیقی است و به طور همزمان از تجربه و روششناسی علوم دینی بهره میگیرد.
برخی دیگر از صور علم دینی وحدت روش را پیشنهاد میکنند. این روش واحد در برخی پیشنهادها روش علوم دینی است. مثلاً آن صورت از علم دینی که پیشنهاد میکند روش فقهی متبع در کتابهای فقه سنتی الگوی پیریزی علم دینی باشد بر روش دینی تکیه میکنند و داور نهایی را دین و روش دینی میشمارند، هرچند نظرورزیهای عقلی و تجربی را قراین و وسایطی برای تفسیر متون دینی بشناسند، در نهایت تأیید گزارههای علم دینی را برعهده روش تفسیر متون دینی میگمارند.
روش واحد پیشنهادی در صورتهای دیگری از علم دینی روش تجربی است. از این صورت علم دینی انتظار میرود که علمی تجربی فراهم آورد، علمی که از روشهای علوم تجربی استفاده میکند و مدعی است با تکیه بر دین، علم تجربی رقیبی را تولید خواهد کرد که سمت و سو و احیانا ساختاری متفاوت از علوم تجربی موجود خواهد داشت و چهره عالم را به گونهای متناسب با اهداف دین ترسیم خواهد نمود. این صورت نیز خود چهرههای گوناگونی میتواند داشت. عدهای به جا به جا کردن پیشفرضهای متافیزیکی دلبستهاند و عدهای رجوع به آموزههای دینی را روشی برای نظاممند کردن مقام کشف و جمعآوری (Context of discovery) میدانند و در مقام داوری (Context of Justification) به روش تجربی تکیه میکنند و از این راه کارآمدی محصول علمی خود را میجویند.
هریک از صور علم دینی با ابهامها و پرسشهایی روبرویند برخی از این پرسشها با تحلیل درست مدعا پاسخی قطعی خواهد یافت و برخی دیگر نیازمند زمان و در انتظار رهآورد عملی مدعای علم دینی است.
مقالاتی که در این شماره از فصلنامه «حوزه و دانشگاه» تقدیم خوانندگان گرامی میشود عمدتا (مستقیم یا غیرمستقیم) مربوط است به پیشفرضهای علم دینی و چند و چون علمشناسانه و دینشناسانه مدعای علم دینی.
بیشک «علم دینی» نیازمند بحثهای نظری بیشتری است، افزون بر آنکه مدعیان نباید از آزمودن مدعای خود در میدان عمل غفلت کنند. امید میرود انتشار این مجموعه به گرم کردن مباحث مربوط به این موضوع یاری دهد و در شمارههای آینده شاهد بالندگی بیشتر نظرپردازی در این قلمرو باشیم.
● آیا علم دینی معنا دارد؟
مهدی گلشنی
رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
با درود به روان پاک امام امت و شهیدان حوزه و دانشگاه علیالخصوص شهید آیتالله مطهری و شهید دکتر مفتح سخنم را آغاز میکنم.۱
موضوع سخن بنده علم دینی است و بنده این موضوع را از این جهت انتخاب کردم که مسئله علم دینی، اسلامی کردن علم و اسلامی کردن دانشگاهها در سالهای اخیر به شدت مورد مناقشه و تشکیک قرار گرفته و حتی بعضی از اهل علم را میبینیم که در قضیه تشکیک کردهاند. من به عنوان نمونه دو مورد آن را برایتان میخوانم:
۱) یکی از اساتید دانشکده الهیات دانشگاه تهران در مقالهای که در مجله راه نـو از ایشان به چاپ رسیده است مینویسند:
«اینجانب از همه صاحبنظران دینی که چنان تعبیراتی را بهکار میبرند تقاضا میکنم به صراحت اعلام کنند منظورشان از چسباندن پسوند اسلامی به اموری که به وضوح اموری عقلانی و برنامهای هستند چیست؟ امروز تا این مطلب دقیقا روشن نشود صاحبان قرائت رسمی و قرائت نواندیشانه به گفتگو و بحث نتیجهبخش با یکدیگر موفق نخواهند شد».
۲) یکی از استادیاران دانشکده علوم سیاسی دانشگاه تهران میگویند:
«نمیدانم دین و ایمان داشتن استادی که میخواهد فیزیک درس بدهد چقدر مهم است؟»
بنده میخواهم به بررسی این نوع شبهات بپردازم. البته، اگر این قبیل شبهات بیست سال پیش یعنی قبل از انقلاب مطرح میشد چندان تعجببرانگیز نبود. البته نه به دلیل وقایعی که داخل مملکت اتفاق افتاده، بلکه به دلیل وقایعی که خارج از این مرز و بوم اتفاق افتاده است. بیست سال پیش در حوزههای علم، صحبت از دین مجاز نبود حتی دقیقا یازده سال پیش که بنده در کنفرانسی در امپریال کالج لندن در مورد تعبیر فیزیکی نظریه نسبیت اینشتین شرکت کرده بودم؛ یک فیلسوف مسیحی که اشاره به نظریههای کیهانشناسی درباره پیدایش جهان میکرد اسمی از خدا برد؛ بلافاصله یکی از استادان فیزیک دانشگاه استانفورد آمریکا بلند شد و گفت در کنفرانس فیزیک اسمی از خدا نباید برده شود. وضعیت در گذشته آنچنان بود و امروز درس علم و دین طبق نوشته مجله نیوساینتیست (New Scientist)پررشدترین درس در دانشگاهها بوده است. فقط در دو سال اخیر بیش از دویست دانشگاه در آمریکا درس علم و دین را ارائه کردهاند. در سال اخیر دانشگاه لیدز انگلستان مرکز مطالعات میان رشتهای در مورد تعامل علم و دین را تأسیس کرده است و از یکی دو ماه پیش دوره فوق لیسانس علم و دین را ارائه کرده و دانشگاه باستون (Boston)در آمریکا دوره دکترای علم و دین و فلسفه را اعلام کرده است، و این در حالی است که الان بزرگترین جایزه روز که از جایزه نوبل نیز از نظر مبلغ بالاتر است (یعنی یک میلیون و دویست و سی هزار دلار) در رشته علم و دین داده میشود. بنابراین، در سطح بینالمللی وضعیت تا این حد تغییر کرده است. در حوزههای فلسفه علم و در حوزههای علم بسیاری از چیزها تغییر کرده است و متأسفانه اصلاً نسیمی از این جریانات به گوش این آقایان که این مسایل را مطرح میکنند نرسیده است.
● پیشینه تاریخی
گاهی گفته میشود که مقصود از علم دینی این است که کشفیات علم را به قرآن و احادیث برگردانیم و بهجای تجربه به سراغ قرآن و احادیث برویم یا از قرآن و حدیث استفاده کنیم که چگونه آزمایش انجام دهیم و غیره، ولی هیچیک از اینها مطرح نیست. مسئله در یک سطح بسیار بنیادیتر مطرح است. البته مسئله اسلامی کردن علم در جهان اسلام یک امر نوظهوری نیست. پیش از شروع قرن حاضر سیداحمدخان در هندوستان کالجی به راه انداخت که علوم جدید را به مسلمانان ارائه کند. در اوایل این قرن (حدود ۸۰ سال پیش) به ارزیابی محصول این دانشگاه پرداختند و متوجه شدند که فارغالتحصیلان آن دانشگاه اکثرا لائیک هستند. به همین دلیل از مرحوم مودودی و دیگران خواستند که از نظر فکری به آنان کمک کنند که چگونه میتوان دانشگاه اسلامی داشت. همان موقع مرحوم مودودی علیرغم آنکه فیلسوف هم نبود خیلی خوب به رخنهای که در قضیه وجود داشت و موضوع اصلی که در آن دانشگاه مورد غفلت واقع شده بود پیبرد و گفت اینکه شما بیایید فلسفه الحادی را تدریس کنید و درسهای دیگر را ارائه کنید و در کنار آن یکی دو درس تعلیمات اسلامی بگذارید مشکل را حل نمیکند. دانشجو علیالاصول محشور است با درسهایی که دست کم خدا در آنها مورد غفلت است و با خدا کاری ندارد و یا آنکه خدا در آن دروس انکار میشود.
دقیقا یکسال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، کنفرانس عظیمی در مکه تحت عنوان تعلیم و تربیت اسلامی به راه افتاد که ۳۱۳ نفر از دانشمندان بزرگ اسلام در آن شرکت کردند ـ از آن جمله آقای دکتر سیدحسین نصر از ایران و دکتر عطاءالرحمن که از شیمیدانهای بنام پاکستانی است و جمعی از اسلامشناسان دیگر از اقطار عالم اسلام. همه بحثها بر حول همین مسأله میچرخید و خلاصهاش همان چیزی است که امروز من در این همایش مطرح خواهم کرد که علم اسلامی مفهوم دارد، علم دینی مفهوم دارد. در ده بیست سال گذشته هم در اقطار عالم اسلام شما میبینید که کنفرانسهایی تحت عنوان اسلامی کردن علم برپا شده است. البته متأسفانه گزارشی که از این کنفرانسها در مطبوعات منعکس شده است گزارش صحیح و دقیق نیست و تحریف شده است. اخیرا دیدم یکی از اساتید دانشگاه تهران آمده است کل این کنفرانسها را خلاصه کرده است در اینکه منظور از اسلامی کردن یعنی این که مطالب علمی را به قرآن و حدیث برگردانیم. بنده به عنوان کسی که در کنفرانس مالزی که از بزرگترین این کنفرانسها بود و در ۱۴ سال پیش به دعوت دولت مالزی برگزار شد شرکت داشتم شهادت میدهم که اصلاً مسئله اعجاز علمی قرآن محوریت نداشت. بلکه بحث فلسفه علم و جای اساسیای که علم اسلامی میتواند داشته باشد مطرح بود. به هر حال در جهان اسلام از آن زمان به بعد مرتب این مسئله مطرح بوده است و این تهمتها هم همواره مطرح بوده است که مگر فیزیک و شیمی، اسلامی و غیراسلامی دارد؟ مگر علوم اجتماعی، اسلامی و غیراسلامی دارد؟ علم عینیت دارد فرقی نمیکند در روسیه یا در آمریکا یا در جای دیگر انجام گیرد. البته آنها کار خودشان را ادامه دادند و به این حرفها اعتنا نکردند و ما هم باید کار خودمان را انجام دهیم و البته پشتوانه برهانی خیلی خوبی هم برای این مسئله داریم که عرض خواهم کرد، ولی مسئله اسلامی کردن علم منحصر به جهان اسلام نیست. دینی کردن علم در جهان غرب هم مطرح بوده است. در تابستان امسال در کانادا کنفرانسی تحت عنوان علم در زمینههای خداباورانه Science In Theiry Contexsبرگزار شد. کنفرانس عظیمی بود. همه مطلب آن این بود که علم در زمینهای خداباورانه با مفهوم است، و این چیزی است که من میخواهم به توضیح آن بپردازم. پس این مسئله یعنی مسئله علم دینی در جهان یک مسئله کاملاً جاافتادهای است.
● طرح علم دینی
ما مرتب در جامعه و مطبوعاتمان میبینیم که مطرح میشود، مگر علم اسلامی و غیراسلامی دارد. من میخواهم بگویم از دو جهت علم میتواند دینی باشد و به عبارت دیگر علم دینی معنادار است.
۱) علم چه علم تجربی طبیعی و چه علوم اجتماعی همه دارای مفروضات متافیزیکی بسیار قوی هستند و فکر نکنید که فقط علوم اجتماعی مفروضات فلسفی دارند. متأسفانه این مسئله که علوم طبیعی مملو از پیشفرضهای فلسفی است در محیط ما کاملاً مغفول مانده است، ولی در غرب این بحثها بحثهای رایجی است. پس نکته اول این است که علوم طبیعی مبتنی بر برخی پیشفرضهای متافیزیکی هستند.
۲) علم دینی یک علم جهتدار است و روی کاربردهای علم اثر میگذارد و از تخریبهایی که علم سکولار موجود به بار آورده است و میآورد جلوگیری میکند.
وقتی این دو نکته را در سطح بالاتری نگاه کنیم وضعیت جالبتر از این است که گفته شد.
در مورد علوم تجربی مخصوصا فیزیک و زیستشناسی که زیربنای دیگر علوم تجربی هستند فرضیات زیادی وجود دارد و متأسفانه کتابها فرضیات را از واقعیات تجربی تفکیک نمیکنند. به عنوان مثال، علم کیهانشناسی با ساختار بزرگ مقیاس جهان سروکار دارد؛ اینکه جهان چه زمانی بهوجود آمده، و چه تحولی را طی کرده است و اگر بناست پایانی داشته باشد تا آنجا که فیزیک میتواند بحث کند، پایانش چیست؟ ولی این علم از نظر پیشفرض، پیشفرضهای خیلی قوی دارد که از خود علم تجاوز میکند. ما در گوشهای از جهان قرار گرفتهایم و در مورد کل جهان قضاوت میکنیم. واسط بین ما و بقیه جهان هم نور است، یعنی: ما اطلاعاتی که از بقیه جهان داریم عمدتا از طریق امواج الکترومغناطیسی است، که نور مرئی بخشی از آن است. اگر میدانیم در ماه چه چیزی وجود دارد از طریق نور عمده اطلاعاتمان را به دست آوردهایم، اگر میدانیم ساختمان خورشید چگونه است، اگر میدانیم کهکشانهای بسیار دور چگونه است همه اینها از طریق نور است. در اینجا فرضیات بسیار مهم و اساسی وجود دارد که از تجربه به دست نمیآید. مثلاً فرض میکنیم که قوانینی را که بطور موضعی و محلی کشف کردهایم به تمام جهان قابل تسری است. ما در اینجا عنصر سدیم را به صورت گاز تهیه میکنیم میگذاریم جلوی شعله آتش و نورش را پشت اسپکتروسکپ (Spectroscope)میبینم، دو خط زرد در نور آن مشاهده میکنیم. اگر در طیف ستاره دیگری هم این دو خط زرد را دیدیم میگوییم آنجا هم سدیم هست و قوانین محلی را به همه جهان تعمیم میدهیم و این از علم کیهانشناسی برنمیآید. یک فرض بسیار مهم دیگر در این علم وجود دارد و آن این است که هیچ نقطهای از این جهان از هیچ نقطه دیگری متمایز نیست، شما هر جای جهان بایستید یک وضعیت یکسان و مشابه را در اطرافتان میبینید اینمطلب بهاصل کیهانشناختیمعروف است. این اصل چگونه از کیهانشناسی برمیآید تجربه اینها را تأیید میکند، ولیاز تجربه برنمیآید. آنچه در کل کیهانشناسی ما از تجربه داریم این است که (۱) نوری که از ستارگان به ما میرسد به طرف قرمز میل میکند (نسبت به نوری که در زمین دریافت میکنیم) و این را به انبساط جهان تعبیر میکنیم (۲) یا اشعهای وجود دارد که از همه جوانب به ما میرسد و به آن اشعه میکروویو (Microwave)جهانی میگویند و این منبع اطلاعات بسیاری برای ما شده است و (۳) ما مقدار هلیوم (Helium)موجود در جهان نسبت به ئیدروژن را اندازه میگیریم. به کمک این سه اطلاعات میخواهیم به ساختار جهان اولیه پی ببریم. ببینید مابراساس دو سه مبنای زمینی داریم سرنوشت کل عالم را تعیین میکنیم و از اینجاست که یکی از اخترفیزیکدانان بنام دانشگاه پرینستون (Prinstone)که امسال یکی از بزرگترین جایزههای اخترفیزیک را گرفت میگوید: البته من در مقام مقالهنویسی مجبورم این حرفها را بزنم و برای امرار معاشم ناچارم اینها را بگویم، ولی خیلی گستاخانه است که ما بخواهیم در مورد۳۹-۱۰ ثانیه پس از انفجار بزرگ صحبت کنیم. این خیلی دور از تواضع است. من به عنوان نمونه یکی از این رشتهها را به صورت کلی برایتان مطرح کردم که در آن فرضیاتی میکنیم که از علم تجربی برنمیخیزد.
اجازه بدهید وارد برخی از این مسایل بنیادی بشوم. یک وقت شما در مقام جمعآوری دادههای تجربی هستید، این دادههای تجربی فرقی نمیکند در ایران یا در آمریکا جمعآوری شود. در مقام گردآوری پیشفرضها مهم است و مثالش را خواهم زد، ولی شما عموما در مقام پس از گردآوری است که این تعبیرها و پیشفرضها و گرایشهای فلسفی نقش خودشان را بازی میکنند. البته در مقام گردآوری هم اعتقادات مهم است نردبانی را که در جهت یافتن ساختار ریزتر و ریزتر ماده طی میشود دنبال نکند؛ آقای هایزنبرگ (Heisenberg)که یکی از ستارگان درجه اول فیزیک جهان در قرن حاضر بود میگفت: «شما این کار را ادامه ندهید و متوقف کنید؛ زیرا او با ایده تجزیهپذیری نامحدود ماده بر اساس زمینههای فلسفی مخالف بود و چون فرد خیلی مهمی بود برای چند سالی ساختن دستگاههای شتابدهنده تولید کننده ذرات بنیادی پرانرژی را متوقف کرد؛ یعنی پیشفرضها میتواند حتی در مقام گردآوری تأثیر بگذارد»۱. ولی عمدتا پیشفرضها در مقام تعبیر اثر میگذارد که چند نمونه آن را من ذکر میکنم:
۱) واقعیتی است که در ۲۰ـ۳۰ سال اخیر کشف شده است که اگر شما به ثابتهای بنیادی طبیعت نگاه کنید (ثابتهای بنیادی طبیعت؛ یعنی آن اعداد ثابتی که تغییر نمیکنند و همه ناظرها روی آنها یک نظر دارند مانند بار الکترون، سرعت نور، عدد پلانک و امثال آن) قوت نیروهای شناخته شده طبیعت را میشود بر حسب این ثابتهای بنیادین طبیعت بیان کرد. مثلاً ما چهار نیرو در طبیعت میشناسیم و هیچ دلیلی هم ندارد که تا چند سال دیگر به این نیروها اضافه نشود، همانطور که در ابتدای قرن حاضر ما فقط دوتا نیرو میشناختیم. به هرحال مطالعات انجام گرفته این مطلب را نشان میدهد که اگر مثلاً شدت نیروی ثقل کمی کمتر از مقدار کنونی یا کمی بیشتر بود جهان به وضعیت فعلی تشکیل نمیشد. حیات برای بروزش به یک ابزار مادی نیاز دارد. از نظر فیزیولوژی و زیستشناسی آن ابزار فلز کربن است. این است که حیات ما را حیات مبتنی بر کربن میگویند. کربن در شرائط خاصی در ستارگان ساخته میشود. ستاره باید عمر بسیار طولانی داشته باشد و تحت شرائطی این کربن را بیرون بریزد و ستاره دیگری آن را دریافت کند. خود ستاره برای آنکه آن عمر را پیدا کند باید نیروهای طبیعت شرائطی داشته باشند. به این طریق آمدهاند و دیدهاند که این ده بیست بیلیون سالی که الان برای عمر جهان حدس زده میشود لازم بوده است تا کربن وجود پیدا کند و در نتیجه حیات مبتنی بر کربن پدید آید. اینها نشان میدهد که مثلاً اگر نسبت شدت نیروی الکترومغناطیسی به نیروهای هستهای قوی اندکی کمتر یا بیشتر بود امکان نداشت کربن پدید آید، یا ستارگان خیلی زود تشکیل میشدند و کل جهان انبساطش متوقف شده بود و جهان برگشته بود به وضعیت انقباض در جهت عکس وضع فعلی، و یا اینکه به این مراحل کنونی نمیرسید. بنابراین، یک تنظیم بسیار ظریفی لازم است بین نیروهای طبیعت رخ داده باشد تا کربن بتواند بهوجود آید. من نمونههایی از این تنظیم را در کتاب از علم سکولار تا علم دینی ذکر کردهام و اگر اندکی این تنظیم ظریف متفاوت بود کربن پیدا نمیشد. این تنظیم ظریف به نام اصل آنتروپیک معروف است.
متألهین و فیزیکدانان خداباور این تنظیم ظریف را نمودی جدید از برهان نظم دانستهاند، برهان نظم در سطح بالاتری که خدشههای داروینی به آن وارد نیست و در واقع این تنظیم ظریف را یک تعبیر خداباورانه کردهاند؛ یعنی این تنظیم به اراده خداوندی صورت گرفته است، ولی غیرمتالهین و خداستیزان دنبال تعبیرهای دیگر رفتهاند، اما تعبیرهایی که اینها دنبالش رفتهاند همانقدر متافیزیکی است که تعبیر متألهان متافیزیکی بود. اینها گفتهاند ما به جای اینکه فقط یک جهان داشته باشیم بلیونها بلیون جهان داریم و در هر کدام از این جهانها ثابتهای بنیادی جهان طبیعت مقدار خاصی دارند و اگر بلیونها بلیون جهان وجود داشته باشد بالاخره در یکی از این بلیونها بلیون، جهان به صورت تصادفی آن تنظیم ظریف که به پیدایش کربن منتهی میشود وجود پیدا کرده است. آنها به این طریق معتقد به بلیونها بلیون جهان میشوند که از فرض وجود خدا خود را رها سازند. اینجاست که هویل (Hoyle)یکی از بزرگترین اخترفیزیکدانان دوران ما که تمام تلاشش در دهه ۵۰ و ۶۰ این بود که برود سراغ آن نظریه کیهانشناسی که جهان را ازلی و دائمی میداند؛ یعنی نظریه جهان ماندگار، ناچار شد اعتراف کند که هیچ چیز به اندازه اصل آنتروپیک، الحاد وی را نلرزانده است. پس موضوع واحدی از طریق تجربه به ما ارائه شده است، (یک تنظیم ظریف) ولی در مقام تعبیر هم تعبیر خداباورانه و هم تعبیر غیرخداباورانه کردهاند.
۲) نمونه دیگر نظریه تکامل داروینی است. من کاری به ثبات یا عدم ثبات انواع ندارم از باب مماشات میگوییم: فرض کنید انواع طبق نظری که داروین ارائه کرده ـ و البته بعد از وی اموری به آنها اضافه شده است ـ به وجود آمده باشند. پیدایش این انواع دو نوع تعبیر شده است؛ تکاملگرایان غیرخداباور مانند داکینز (Dawkins) استاد جانورشناسی دانشگاه آکسفورد صریحا میگوید: «نیروهای بیهدف تکامل کافی هستند که تمام عجایب حیات ذهن را توضیح دهند»۲، ولی تعداد بسیار زیادی از فیزیولوژیستهای خداباور میگویند ما تکامل را قبول داریم، اما این مکانیسم را خداوند برای پیدایش بشر انتخاب کرده است. برخی از آنها آن بعد غیرمادی اضافه شده به بشر را هم قبول دارند. پس من به تئوریهای جزیی کاری ندارم. اگر بنا باشد شما طیف یک عنصر را بخواهید بررسی کنید فرقی نمیکند در ایران یا آمریکا یا جای دیگر بررسی کنید، ولی مسئله مهم آنجایی است که شما با تئوریهای بنیادی سروکار دارید و میخواهید تصمیمهای نهایی را بگیرید و حرفهای جهانشمول و بزرگ درباره جهان بزنید.
۳) نمونه سوم، مسئله حیات است که کسانی امثال داکینز و اتکینز Atkins چیزهای کاملاً مکانیکی فرض میکنند و فکر میکنند که همین تحولات فیزیکوشیمیایی میتوانند مسئله حیات را توضیح دهند. در مقابل بعضی دیگر معتقدند که مسئله حیات و مسئله شعور بسیار پیچیدهتر از آن است که با فیزیک و شیمی توضیح داده شود. من به یاد ندارم که در بیست سال پیش در میان فیزیکدانان یا شیمیستها کسی بوده باشد که به چنین قولی معتقد باشد، ولی در سالهای اخیر دانشمندان بسیار برجسته را میبینید که میگویند مسئله شعور با علم فعلی قابل توضیح نیست. ویگنر، فیزیکدان درجه اول قرن حاضر و برنده جایزه نوبل، میگوید: «من هنوز مطمئن هستم که حیات یک پدیده بنیادی است که کاملاً خارج از اهتمام فعلی فیزیک است»،۳ یا پنروز که از اساتید برجسته و طراز اول دانشگاه اکسفورد، است بر این باور است که مسئله شعور را نمیتوان با فیزیک کنونی توضیح داد و باید برویم سراغ یک ریاضیات غیرالگوریتمی که کاملاً از مقولهای دیگر باشد. او به طریق ریاضی استدلال میکند که نمیتوان شعور را با کامپیوتر پیشرفته مقایسه کرد. شعور از مقوله دیگری است. اینها میگویند شما ابزار بروز حیات را کشف کردهاید، اما این به معنای آن نیست که بتوانید غیر از آن را نفی کنید. یکی از دانشمندان مثال خوبی زده است. او میگوید شما فرض کنید خبر ندارید که دستگاه فرستندهای در تهران امواجی را میفرستد، میآیید یک ترانزیستور، یک خازن و تعدادی چیزهای دیگر را که در یک رادیوی ترانزیستوری وجود دارد برمیدارید و به شکل خاصی به هم وصل میکنید و رادیوی ترانزیستوری آماده میشود و شما آن را روشن میکنید و صدایی را میشنوید و فکر میکنید که این صدا از خود این رادیوست. البته اگر این رادیو خراب شود شما صدا را نمیشنوید؛ زیرا برای شنیدن صدای دستگاه فرستنده این ابزار لازم است. خوب این سیستم یک آثاری را بروز میدهد که در اجزاء آن نبود. این دانشمندان غیرمعتقد به خدا میخواهند بگویند که یک سیستم پیچیده خواصی را بروز میدهد که در مؤلفههای تشکیلدهنده آن نبوده و در فیزیک از این نوع سیستمها زیاد است. پدیده حیات هم از همین نوع است، ولی دانشمندان برجستهای را میبینم که این را قبول ندارند. تاونز(Charls Towns) ، برنده جایزه نوبل فیزیک، میگفت: «زیستشناسان مانند ما فیزیکدانان سرشان به سنگ نخورده است که از خر شیطان بیایند پایین و به چیزهایی که ما اکنون حاضریم اقرار کنیم اقرار کنند»۴. نمونههای متعدد دیگری میتوانم ذکر کنم؛ مثلاً نظریه کوانتوم را میتوانید علی و یا غیرعلی بسازید و در هر دو صورت پیشبینیهای واحدی را بدست آورید.
پس علم میتواند هم بر مبنای خداباورانه و هم برمبنای غیرخداباورانه تفسیر شود. نکته دیگری هم وجود دارد که جامعهشناسان علم در ده بیست سال اخیر معتقد شدهاند که علم یک محصول اجتماعی است و از کنش متقابل بین دانشمندان پدید میآید و آن عینیت و بیطرفیای را که قبلاً برای علم ادعا میشد قبول ندارند ـ البته افراد افراطی هم در میان آنها هستند. برخی میگویند که علم در شکلگیری، فرمولبندی، ترویج و پذیرش از عوامل اجتماعی و روانشناختی متأثر است، برخی هم مرحلهبندی میکنند: در مرحله شکلگیری، عوامل روانشناختی و در مرحله ترویج و انتشار، عوامل اجتماعی مؤثر هستند.
چند دهه قبل پال فورمن (Paul Forman)، عالم برجسته آمریکایی، تحلیل جالبی ارائه داد که بسیار سروصدا به راه انداخت. این نظریه را ارائه کرد: «طرد علی ت توسط فیزیکدانان آلمانی در عصر وایمار (Weimar)، یعنی ۱۹۱۹ـ۱۹۳۳، عکسالعملی در برابر محیط فرهنگی موجود در دوران قبل از تکون مکانیک کوانتومی و در اثناء شکلگیری آن بود. از پایان جنگ جهانی اول تا زمان عرضه شدن مکانیک ماتریسی هایزنبرگ در ۱۹۲۵، تعداد زیادی از فیزیکدانان شهیر، نظیر اکسنر، وایل، نرنست، زومرفلد، رایشنباخ و ...، با علیت وداع کردند. استدلال فورمن به قرار زیر بود: علیت برای فیزیکدانان اول قرن معرف قانونمندی طبیعت بود و رویکرد علمی نیز یک رویکرد عقلانی تلقی میشد. وقتی بعد از شکست آلمان در جنگ جهانی اول، علم مسؤول وضعیت غمناک آلمان به حساب آمد، عکسالعملی علیه عقلانیت بروز کرد و این به معنای نفی علم و در نتیجه نفی قانونمندی طبیعت تلقی شد. لذا اگر فیزیکدانی میخواست تصویر خوبی در جامعه داشته باشد باید علیت را ترک کند و این درست راهحلی بود که برای حل مسائل موجود فیزیک اتمی در آن دوران، کارا تلقی شد. به عقیده فورمن مسائل اساسی فیزیک اتمی نقش ثانویه در طرد علیت داشت. «اما در حالی که فورمن بیشتر روی عوامل جامـعهشـناختی تکـیه داشـت، بعـضی نظـیر کوشـینگ (J. Cushing) معتقدند که عوامل روانشناختی نیز در شکلگیری مفاهیم و نظریهها و تعبیر آنها مؤثرند و در واقع عوامل روانشناختی نقش بیشتری در شکلگیری و تعبیر نظریهها دارند تا عوامل جامعهشناختی، در حالی که عوامل جامعهشناختی نقش اساسی در پذیرش و انتشار نظریهها دارند».۵ دانشمندان هم اگر میخواستند محبوبیت داشته باشند در آغاز سخنرانی خود در دانشگاهها باید گریزی به رها کردن اصل علیت میزدند. او این مطلب را به صورت مستند نشان میدهد، که هرچند برخی از موارد آن را جواب دادهاند، ولی فیالجمله سخن ایشان درست است. بنابراین، چیزی که مورد غفلت کسانی است که این شبهات را در جامعه ما مطرح میکنند این است که علم پشتوانه بسیار قوی متافیزیکی دارد و این پشتوانه میتواند خداباورانه باشد و جهان را هدفدار و دارای نظام اخلاقی و متکی به خداوند بداند. در کنفرانس امسال کانادا یکی از دانشمندان استدلال کرد که این که گفته میشود در آغاز قرن هفدهم که علم جدید شروع شد دانشمندان منکر غایتمندی جهان بودند نادرست است و درشتنمایی شده است. پس به طور خلاصه در نظریههای علمی پیشفرضهای متافیزیکی نهفته است. نکته دیگری که مسأله علم دینی را موجه میسازد مسئله جهتگیری و کاربرد علم است و آن بسیار مهم است و بسیاری از دانشمندان برجسته جهان غرب متفطن به این مسئله شدهاند که علت پیدایش مفاسد و خرابیهای جامعه غرب از دست دادن جهتگیری الهی آن است.
یکی از برندگان جایزه نوبل پزشکی در سخنرانی خود در دهه ۶۰ ادعا کرد که ۵۰% دانشمندان و مهندسان عالم در موسسات و مراکزی که در مراتب مختلف اسلحهسازی قرار دارند، مشغولند؛ یعنی ۵۰ درصد تحقیقات به اسلحهسازی اختصاص یافته است. هماکنون علوم زیستشناسی و علم ژنتیک افقهای جدیدی را به وجود آورده است و تأثیری که میتوان در ژن انسانها ایجاد کرد مطرح کردهاند. نگرانی نسبت به این مسائل در میان دانشمندان متدین غربی مشاهده میشود، ولی در جامعه ما این مسایل اصلاً مطرح نیست. ما باید پیشقدم باشیم و تابع و منفعل نسبت به این مسایل نباشیم.
نکته دیگر، این است که میگویند چرا میگویید علم اسلامی و دینی و نمیگویید عالم اسلامی و عالم دینی. پاسخ این است که بهقدری مسئله دادههای علمی و تعابیر در کتابها در هم تنیده شده است که تفکیک آنها بسیار مشکل است، مگر برای کسانی که اهل فن باشند. به قول انیشتین فرد باید فیلسوف باشد، فیزیکدان باشد، ریاضیدان باشد تا در باب علیت بحث کند و فیزیکدان تنها حق ندارد در این باب بحث کند. به علاوه مواردی در علم مطرح است که ربطی به عالم ندارد مستقیما از دین آمده وارد علم شده است. اینشتین میگوید: «یکی از اسرارآمیزترین چیزها برای من قابل فهم بودن جهان است»، در جای دیگر میگوید: «قابل فهم بودن طبیعت را ما از دین گرفتهایم، به این یعنی [حوزه دین [همچنین ایمان به امکان این که نظمهای ساری در جهان وجود عقلانی هستند؛ یعنی برای عقل قابل درکند، تعلق دارد. من نمیتوانم هیچ دانشمند واقعی را بدون آن ایمان عمیق تصور کنم. وضعیت را میتوان به وسیله یک تصویر بیان کرد: علم بدون دین لنگ است؛ دین بدون علم کور است۶». دانشمندانی که درصدد بررسی دلایل رشد علم در غرب برآمدهاند (حتی غیرمتالهان آنها) به این موضوع اعتراف کردهاند. مورد جالبتر موضوعی است که در همین تابستان گذشته من در آمریکا شاهد آن بودم و آن اینکه یکی از کارهای مهمی که در فیزیک در قرن اخیر دارد انجام میگیرد اصل وحدت نیروهاست. ما در طبیعت چهار نیرو داریم و فیزیکدانها درصدد بودهاند که این چهار نیرو را به یک ابرنیرو برگردانند. آنها میگویند در آغاز جهان یک ابرنیرو بوده است و بعد تبدیل به چهار نیرو شده است. مسئله وحدت نیروها از بزرگترین کارهای علم در عصر حاضر است و سه نفر از جمله عبدالسلام مسلمان، جایزه نوبل را در مورد آن دریافت کردند. امروز همه دنبال نظریه همه چیز هستند (theory of every thing). نظریهای که همه نظریهها و محصولات علم از آن بیرون میآید. آقای آندره لینده، فیزیکدان درجه اول روسی عصر حاضر که تئوری جهان خودزا را ارائه داده است و جایی برای خدا قایل نیست، امسال در کنفرانسی در برکلی میگفت: «کل کیهانشناسی عمیقا متأثر از سنت غربی توحید است... این ایده که ممکن است جهان را از طریق یک «نظریه همهچیز» نهایی بفهمیم ناشی از اعتقاد به خدای بیگانه است».۷ پس، علم دینی معنا دارد؛ زیرا جهانبینی میتواند پشتوانه علم قرار گیرد، ولی برخی از این حد بالاتر میروند، و بنده هم جزو اینها هستم ولی منفرد نیستم. برخی از فیلسوفان غربی معتقدند که اگر از یک سطح بالاتر نگاه کنیم علم بدون مبنای خداباورانه مفهومی ندارد و قابل فهم نیست. علم موفق است، ولی توفیق علم را نمیفهمیم. مغز انسان ریاضیات را خلق میکند. چرا با ریاضیاتی که ما خلق میکنیم میتوانیم جهان را بفهمیم؟ چرا عدد ۱۴/۳ ( ) که نسبت محیط دایره به قطر آن است در ساختار ریز اتم ئیدروژن که هیچ ربطی به دایره ندارد (زیرا در آنجا مسیر و مدار و همه این مقولات را منتفی اعلام کردهاند) وارد میشود. آقای ویگنر مقالهای دارد با عنوان «اعجاز در ریاضیات» که محتوای آن این است که چرا ریاضیات در توضیح جهان طبیعت موفق است. در خاتمه، سخنان آقای تریگ، استاد فلسفه دانشگاه واریک، را که از فیلسوفان عصر حاضر است، برایتان نقل میکنم. وی آشکارا اعلام میکند که علم در غیر یک متن خداباورانه مفهومی ندارد:
برای کار علمی باید قبول کنیم که جهانی که مورد مطالعه علم قرار میگیرد قانونمند است و منظم. این را نمیتوان از علم استخراج کرد؛ زیرا ما نیازمند به یک فرض فلسفی هستیم که «ناشناخته مانند شناخته شده است» و الا هرگز نمیتوانستیم یافتههای علمیمان را تعمیم دهیم و فرض کنیم که تمام بخشهای واقعیت یکسان است و قابل درک، حتی اگر قابل مشاهده نباشد. ما نیاز به مبنایی داریم که به ما اطمینان دهد که کشفیات علم را میتوان با اطمینان در زمانها و جاهای مختلف به کار برد. کاربردپذیری ریاضیات در مورد جهان فیزیکی خود حاکی از این است که یک عقلیت زیربنایی در ساختار جهان به کار رفته است. این غیرعادی است که علائم تولیدشده در عالم انسان بتواند عمیقترین اسرار جهان فیزیکی را کشف کند و به ما قدرتی برای تسلط بر طبیعت بدهد. به نظر میرسد که نظمی در درون اشیاء باشد که قابل شناخت برای ذهن انسان است. علم بدون این استعداد انسانی برای فهم ساختار واقعیت فیزیکی غیرممکن میبود. یک جواب به این سؤال که چرا واقعیت یک نظم ذاتی دارد، این است که این درست وضعیتی است که اشیاء دارند، اما این استدلال وزنهای ندارد که موجب اطمینان به جهانشمولی ادعاهای علم شود. یک جواب اساسیتر این است که واقعیت اینچنین است که هست؛ زیرا خداوند جهان را اینچنین آفرید. این حرکتی از رئالیسم متافیزیکی به خداباوری است. در واقع، میتوان ادعا کرد که علم نمیتواند در هیچ زمینه دیگری مشروعیت پیدا کند میتوان گفت کار علم مستلزم پیشفرضهایی است که تنها میتوان از خداباوری آنها را استنتاج کرد. قطعا تاریخ تکون علم جدید مؤید این مطلب است (پایان مطلب آقای تریگ).
نکته پایانی من، این است که این که برخی میگویند ما علم را به صورت مجرد در نظر میگیریم که ایرانی و آمریکایی و اسلامی و غیراسلامی نداشته باشد، در صورتی ممکن است که ما فقط حقایق تجربی را جدول کنیم و بگوییم اگر این عنصر را حرارت دهیم این نور را میبینیم و اگر این فلز را حرارت دهیم طولش اینقدر افزایش مییابد و امثال آن، ولی واقعیت این است که فیزیکدانان بزرگ هیچگاه قانع نبودهاند که به این مقدار بسنده کنند. اینشتین میگفت: «من میخواهم بفهمم خداوند چگونه این جهان را ساخته است، من به این یا آن پدیده، یا طیف این یا آن عنصر علاقهای ندارم. من میخواهم افکار خدا را بدانم. بقیه جزئیات هستند».۸ آقای ویتن که از بزرگترین فیزیکدانان جوان قرن حاضر است (و برنده جایزه فیلد در ریاضیات) میگوید: من میخواهم بدانم در جهان چه میگذرد. من به بازی ریاضی کاری ندارم.
مهدی گلشنی
پاورقیها:
* متن حاضر، سخنرانی دکتر مهدی گلشنی در یازدهمین همایش علمی سالانه حوزه و دانشگاه میباشد.
۱. M.Gardner, The whys of a Philosophical Scrivener (Oxford: Oxford University press, ۱۹۸۳), p. ۴۳۷.
۲. Richard Dawkins, The Blind Watchmaker (New York, W. W. Norton & Co, ۱۹۹۸), p. ۳۸۲.
۳. Henry Margenau and Ray A. Varghese, eds., Cosmos, Bios, Theos (La Salle, Illinois: Open Court, ۱۹۹۲), p. ۲۷۷.
۴. The Christian Science Monitor, July ۹, p. B۴.
۵. J. T. Cushing, Quantum Mechanics (Chicago: The University press, ۱۹۹۴), pp. ۹۷-۱۰۰.
۶. A. Schilpp: Albert Enstein, Philosopher - Scientist (La Salle, Ill.: Open Cowrt, ۱۹۷۰). p.
۷. The Christian Science Monitor, July ۹. ۱۹۹۸, p. B۴.
۸. A. P. French, Enstein, A Contenary Volume (London: Heinmann, ۱۹۷۹), p. ۶۷.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست