پنجشنبه, ۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 23 January, 2025
مجله ویستا

پیام رسان کربلا احیاگر بزرگ حقیقت


پیام رسان کربلا احیاگر بزرگ حقیقت

مردم, آن که مرا می شناسد, می شناسد آن که مرا نمی شناسد خود را به او می شناسانم من علی ع , فرزند حسین ع , فرزند علی بن ابیطالبم من پسر آنم که حرمتش را در هم شکستند و نعمت و مال او را به غارت بردند و خاندان وی را اسیر کردند

مردم، آن که مرا می‌شناسد، می‌‏شناسد. آن که مرا نمی‌‏شناسد خود را به او می‌‏شناسانم. من علی(ع)، فرزند حسین(ع)، فرزند علی‏ بن ‏ابیطالبم. من پسر آنم که حرمتش را در هم شکستند و نعمت و مال او را به غارت بردند و خاندان وی را اسیر کردند. من پسر آنم که در کنار نهر فرات سر بریدند، در حالی که نه به کسی ستم کرده و نه با کسی مکری به کار برده بود. من پسر آنم که او را از قفا سر بریدند و این مرا فخری بزرگ است. مردم آیا شما به پدرم نامه ننوشتید؟ و با او بیعت نکردید؟ و پیمان نبستید؟ و به پیکار او برنخاستید؟ چه زشت‏کارانید و چه بداندیشه و کردارید. اگر رسول خدا(ص)به شما بگوید: فرزندان من را کشتید! و حرمت مرا در هم شکستید! شما از امت من نیستید، به چه رویی به او خواهید نگریست؟ بعد از حادثه عاشورا و شهادت امام حسین(ع)، خطر جنگ سرد اسلام را تهدید می‌کرد، همچنین وقتی یزید فهمید که اشتباه کرده، تلاش کرد ماهیت انقلاب امام حسین(ع) را از بین ببرد و حرکت امام را یک شورش علیه حکومت وقت جلوه دهد، بی‌خبر از آنکه شمشیر منطق خاندان پیامبر(ص) برنده تر از منطق بی پایه و اساس یزید و پیروان اوست و می‌تواند حقایق را در هر شرایطی آشکار کند.

از درخشان‌ترین صفحات زندگی امام سجاد(ع)، سخنان افشاگرانه‌ او در مسجد اموی بود. امام علی بن الحسین‌(ع) در لباس اسارت همان جهاد عظیمی را انجام داد که حسین بن علی‌(ع) در کربلا در قالب خون و شهادت به انجام رسانده بود. او با یک خطبه‌ غرا، انقلابی شگفت در قلمرو امپراتوری شام به وجود آورد و تحولی بزرگ در مردم آن سامان ایجاد کرد. خطبه‌های حضرت زینب(س) و سخنرانی امام سجاد(ع) مردم به خواب رفته شام را بیدار کرد و جنایات یزید و پسر مرجانه را آشکار ساخت، سخنان امام سجاد(ع) تحولی شگفت در کوفیان ایجاد کرد و از هر سو بانگ گریه برخاست. مردم یکدیگر را سرزنش کردند، سپس علی ‏بن‏ الحسین(ع) بر این نکته تأکید کرد که سیرت ما باید چون سیرت رسول خدا(ص) باشد که نیکوترین سیرت است.

مردم کوفه که مجذوب سخنان حماسی و مخلصانه سید ساجدان قرار گرفته بودند، فریاد برآوردند که ما فرمانبردار توایم و از تو نمی‌بریم و با هر کس که گویی پیکار می‌کنیم و با آنکه خواهی در آشتی به سر می‌بریم! یزید را می‌گیریم و از ستمکاران بر تو بیزاریم. امام علی ‏بن ‏‌الحسین علیه‌السلام که با موضع سست کوفیان آشنا بود، فرمود: هیهات!‌ای فریبکاران دغل باز،‌ای اسیران شهوت و آز، می‌خواهید با من هم کاری کنید که با پدرانم کردید؟ نه به خدا. هنوز زخمی که زده‏‌اید، خون‌فشان است و سینه از داغ مرگ پدر و برادرانم سوزان است. تلخی این غم‌ها گلوگیر و اندوه من تسکین‏ ناپذیر است. از شما می‏‌خواهم نه با ما باشید نه بر ما. روزی یزید، خطیب درباری خود را به منبر فرستاد و او در مذمت و نکوهش علی و حسین‌(علیهما السلام) و مدح معاویه و یزید سخن گفت. ناگاه امام سجاد(ع) از میان جمعیت فریاد برآورد:«وای بر تو‌ای خطیب! خشنودی خلق را به خشم خداوند خریدی و جایگاهت را در آتش دوزخ قرار دادی» آن گاه از یزید خواست تا رخصت دهد بالای منبر برود و سخنی چند برای مردم بگوید. یزید به رغم این که هیچ تمایلی به این کار نداشت و گفته بود که اگر آن جوان بر فراز منبر برود، خاندان ابوسفیان را رسوا خواهد کرد، با اصرار مردم به علی بن الحسین (ع) اجازه‌ سخن داد.

آن گاه امام سجاد‌(ع) چنین فرمود: مردم! خداوند به ما خاندان پیامبر(ص) «شش» امتیاز ارزانی داشته و با «هفت» فضیلت بر دیگران برتری بخشیده است. شش امتیاز ما این است که خدا به ما علم، حلم، بخشش و بزرگواری، فصاحت، شجاعت و محبت بخشیده که مکنون در دل‌های مؤمنان است. هفت فضیلت ما این است که پیامبر برگزیده‌ خدا از ماست، صدیق(علی بن ابیطالب) از ماست، جعفر طیار از ماست، شیر خدا و شیر رسول او(حمزه سید‌الشهدا) از ماست، دو سبط این امت‌(حسن و حسین) از ماست، زهرای بتول(یا مهدی امت) از ماست.‌ای مردم! هر کس که مرا می‌شناسد که می‌شناسد و هر کس که نمی‌شناسد، خود را به او می‌شناسانم.

من پسر مکه و منایم، من پسر زمزم و صفایم، من فرزند آن بزرگواری هستم که حجرالاسود را با گوشه‌ عبا برداشت... منم فرزند علی مرتضی، منم فرزند کسی که آن قدر با مشرکان جنگید تا زبان به لا اله الا الله گشودند... منم پسر فاطمه‌ زهرا، سرور زنان جهان، منم فرزند خدیجه‌ کبری، من پسر آنم که او را به ستم به خون کشیدند و سرش را از قفا بریدند، من پسر آنم که تشنه جان داد و تن او بر خاک کربلا افتاد و عمامه و ردای او را ربودند در حالی که فرشتگان آسمان در گریه بودند... من پسر آنم که سرش را بر نیزه نشاندند و زنان او را از عراق به شام به اسیری بردند. در این هنگام صدای گریه‌ مردم بلند شد. یزید که ترسید شورش بر پا شود، به مؤذن دستور داد اذان بگوید.

وقتی به «اشهد ان محمد رسول الله» رسید، امام از بالای منبر رو به یزید کرد و گفت: «آیا محمد جد من است یا جد تو؟ اگر بگویی جد توست، دروغ گفته‌ای و حق را انکار کرده‌ای و اگر بگویی جد من است، پس چرا فرزندان او را کشتی!؟ شامیان حاضر در مسجد که تحت تأثیر تبلیغات امویان در غفلت به سر می‌بردند و خاندان پیامبر(ص) را نمی‌شناختند، با این خطبه‌ امام سجاد‌(ع) متوجه واقعیت شدند، به همین دلیل یزید از ادامه‌ خطبه جلوگیری کرد و سپس برای کسب وجهه‌ عمومی، گناه را به گردن ابن زیاد انداخت. آری، افشاگری‌های امام سجاد‌(ع) و حضرت زینب‌(س) چنان امویان را رسوا ساخت که مجاهد بن جبیر، یکی از شخصیت‌های اسلامی آن روزگار، می‌گوید: به خدا قسم، عموم مردم، یزید را لعنت کردند و به او عیب گرفتند و از او روی گرداندند، چرا که بزرگ مبلغ نهضت عاشورا رسالت خویش را به نحو شایسته ایفا کرد و چهره مجلس ابن زیاد در کوفه و یزید در شام را با تبلیغ رسای خود دگرگون کرد و مجلس یزید با رسوایی خاندان بنی امیه و یزید بن معاویه پایان یافت. در آن روزی که حسین بن علی(ع) شهید شد، در سراسر جوامع اسلامی بیش از یکی دو سه تن مسلمان واقعی باقی نمانده بود. امام صادق‌(ع) می‌فرماید: « پس از حسین‌(ع) تمام مردم به سوی کفر بازگشتند، مگر سه نفر که هنوز در عقاید خود استوار بودند.» این روایت، تابلوی زنده و گویایی است که قیافه‌ جامعه اسلامی آن روز را در برابر ما قرار می‌دهد. در چنین دوره‌ تاریک و سیاهی بود که امام علی بن الحسین‌(ع) می‌بایست زمام امور را در دست گیرد و به نام انجام وظیفه‌ امامت، اسلام را از یک سقوط قطعی و مسلم نجات بخشد.

فاصله‌ اسلام با مرگ و نابودی، بیش از یک قدم نبود، در و دیوار ممالک اسلامی از تیرگی گناه سیاه شده بود و می‌رفت تا یک باره به سوی جاهلیت بر گردد و بت، جایگزین خدا شود و مسجد‌ها بتکده گردند و ظلم و ستم بر عدالت چیره شود. قدرت‌ها همه در دست مخالفان اسلام بود و نا‌جوانمردانه می‌کوبیدند و جلو می‌رفتند. در چنین شرایط سخت و خطرناکی بود که می‌بایست امام سجاد‌(ع) پا به میدان مبارزه می‌گذاشت و با تمام کژی‌ها و انحرافات مبارزه می‌کرد. از یک طرف، امکانات امام زین العابدین‌(ع) برای وصول به این هدف بزرگ در حد صفر بود و از طرف دیگر، قدرت‌های مادی و ظاهری نیز همه در اختیار دشمن بود. او اکنون به صورت یک انسان اسیر، در چنگ خون آلود دشمن قرار دارد، مردم همه سنگ امویان را به سینه می‌زنند و طرفداران خاندان نبوت و آنان که قلب و دلشان به یاد خدا می‌تپید، همه و همه در خاک و خون غوطه ور شده‌اند. امام (ع) از کربلا به سوی کوفه رفت تا در لباس اسارت، تبلیغات عظیم خود را علیه ایجاد کنندگان صحنه‌ کربلا شروع کند.

در دوره‌ اول تلاش امام این بود که هر چه بیشتر باطن ننگین دودمان اموی را در برابر مردم ظاهر سازد و عقربک توجه آنان را از کشش به سوی این خاندان ستمگر، منحرف گرداند. باید آزادی فکر در جامعه‌های اسلامی تأمین شود و روح مردم از سیطره‌ حکومت وحشت و ترور یزید خارج گردد. پس از وصول به این هدف است که امام (ع) می‌تواند دوره‌ دوم زندگی خود را با ورود به مدینه و پس از مرگ یزید که دو سال بعد از واقعه‌ عاشورا رخ داد، آغاز کند و توجه به خدا و فضیلت را در روح مردم زنده گرداند. امام حسین(ع) بر اساس وظیفه الهی خویش و با هدف احیای اسلام و جلوگیری از انحراف در دین بیش از آنچه واقع شده و برای زنده کردن سنت نبوی و روشن نمودن این قضیه که اسلام راستین غیر از آن اسلامی است که بنی‌امیه و دیگران در جامعه مطرح کرده‌اند، قیام کرده و برای همیشه تاریخ روشن کرد و بر مکاتب و مذاهب خارج از مسیر اهل‎ بیت(ع) خط بطلان کشید.

آن حضرت با قربانی کردن خود و بهترین یارانش در راه این هدف به آیندگان درس داد که من فرزند رسول خدا(ص) معیار حق و اسلام و قرآن هستم. بنی امیه و سایر خلفا همه از مسیر حق خارج بوده و خواهند بود. در حقیقت هدف امام، پاسداری از امامت بود که امام سجاد علیه‌السّلام با مواضع خاصی که با توجه به شرایط خاص زمان خود این هدف امام را محافظت کرد، استمرار مسیر هدایت را با امامت استوار نمود و تمام اهداف قیام امام حسین(ع) را در دوره اسارت و پس از آن تبیین کرد.

منابع: تاریخ یعقوبی، تعلیق از: سید محمد صادق بحرالعلوم، ج ۳، بحارالانوار، ج ۴۶، شیخ مفید، الارشاد، ج ۲، سید جعفر شهیدی، زندگانی علی بن الحسین(ع)، سید غلامحسین حسینی، «سرفصل‌هایی از حرکت سیاسی امام سجاد (ع) در نهضت کربلا»، مجله‌ حکومت اسلامی، سال هفتم، زمستان ۱۳۸۱، ص ۳۶۸.