جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
جنگ , سرطان تمدن
در یک عبارت میتوان گفت موضوعی که خود را بر وسایل ارتباط جمعی در دهه نخست قرن ۲۱ تحمیل کرد، جنگ است؛ بویژه جنگی که آمریکا در عراق و افغانستان به راه انداخت.
واقعیت این است که جنگی که پرچمداران آن جورج بوش پسر و همپیمانش بلر بودند، تنها حلقهای از حلقههای جنگهای منطقهای است که ریشه در شرایط جنگ جهانی دوم دارد. یعنی جنگهای منطقهای که حکومت آمریکا و همپیمانانش در کره و ویتنام به راه انداختند کما اینکه با کمونیسم در افغانستان جنگیدند سپس به «عراق صدام» در دهه نود قرن گذشته هجوم آوردند، همه این جنگها در چارچوب جنگ سرد در گرفته بین اردوگاه سرمایهداری به رهبری آمریکا و اردوگاه کمونیسم به زعامت اتحاد شوروی صورت گرفت.
بقیه کشورهای جهان و جهان عرب و جهان اسلام جولانگاه این جنگ بودند، این کشورها هم قربانی این جنگها بودند و هم مورد هدف واقع شد ، کما اینکه رقابت بر سر سیطره بر آنها در گرفته بود.
همین که فروپاشی اتحاد شوروی مبرهن گشت بوش پدر پایان جنگ سرد را اعلام نمود و برپایی نظام نوین جهانی را اعلام کرد. (۲۵/۱۲/۱۹۹۱)
آنچه پس از اعلام پایان جنگ سرد جلب توجه کرد این بود که تحلیلگران استراتژیک در وسایل ارتباط جمعی آمریکا و مراکز مطالعاتی این پرسش را مطرح میکردند که دشمن آمریکا در آینده و پس از اینکه کمونیستها به رهبری اتحاد شوروی از صحنه برون رفتند چه کسی خواهد بود؟ و خود تلاش کردند به آن پاسخ دهند. پاسخی که اکثرشان ارائه دادند این بود: دشمن آینده، اسلام خواهد بود.
باری بوزان (Barry Buzan) استاد مطالعات بینالمللی دانشگاه وارویک از نخستین کسانی بود که ایده برخورد «تمدنی» با اسلام را مطرح کرد. او در مقالهای به عنوان «سیاست عملی در جهان نوین: الگوهای جدیدی امنیت جهانی در قرن ۲۱» این موضوع را مطرح کرد.
به این ترتیب این نویسنده پس از برشمردن مهمترین ویژگیهای نظام امنیتی که در قرن ۲۱ در جهان حکمفرما خواهد بود، به این نتیجه رسید که برخورد تمدنی در قرن ۲۱ مشخصا بین غرب و اسلام خواهد بود. او دلایلی چند را در توجیه نظریاتش مطرح کرد، از جمله عوامل فرهنگی که اساس آن تضاد ارزشهای سکولاریسم غربی و ارزشهای اسلامی و رقابت تاریخی مسیحیت، اسلام و... عوامل روانی همانند احساس رشک مسلمانان نسبت به نیروی غرب و همچنین عامل جغرافیایی (که عبارت است از همسایگی غرب و اسلام) که ارتباط و برخورد با دیگری پیامد آن است. هانتینگتون بعدها همین ایده را در پیش گرفت و آن را در مقاله معروفی مطرح کرد و پس از آن همین موضوع را در کتابی شرح داد.
همین که خواننده نوشتههای بوزان، هانتینگتون و... را مرور کند جنگهایی در ذهنش تداعی میشود که در بالا به آن اشاره شد و حتما دیدگاه مورخ ـ فیلسوف بریتانیایی آرنولد توین بی (۱۸۸۹ ـ ۱۹۷۵) درباره جنگهای تمدن غربی را به یاد خواهد آورد که در دایرهالمعارف تاریخ خود که «پژوهشی در تاریخ » نام دارد، به آن پرداخته است. توین بی با در نظر گرفتن تجربههای جهان غرب که از رهآورد جنگ نصیبش شد، سخن راند و آخرین آنها تا به آن روز جنگ جهانی دوم بود و او تحت عنوان «جهان امروز از بیماری جنگ رنج میبرد»، این جنگها را واکاوی کرد. او نوشت: آینده ما را میترساند، آینده دلهرهآور است، زیرا ما تجربه سختی را پشت سر گذاشتیم... ما در گذر یک نسل دو حقیقت را یاد گرفتیم: نخست آن که جنگ همچنان نهادی است که در جامعه غرب به رسمیت شناخته شده است و دوم آن که هر جنگی در جهان غرب در عصر کنونی با توجه به اوضاع فنی و اجتماعی کنونی، جنگی خواهد بود که نسلکشی در پی خواهد داشت و ادامه میدهد که تاریخ جهان غرب مدرن بیانگر آن است که جنگها با نیروی فزایندهای ادامه پیدا کرد و از هماکنون میتوانیم بگوییم که جنگ جهانی دوم پایان راه برخوردهای فزاینده نخواهد بود و حرکت سلسلهوار آن ادامه خواهد یافت تا اینکه نابودی بشریت به شکل کامل امری قطعی خواهد گشت.
حقیقت این است که اگر نگاهی به تاریخ تمدن غرب بیندازیم سلسله جنگهایی را خواهیم دید که از زمان فتوحات اسکندر مقدونی شروع شدند، در مرحله بعد جنگهای امپراتوری رخ داد و سپس شاهد جنگهای مذهبی و ملی در قاره اروپا بودیم. در گام بعد اروپای استعمارگر جنگهای مستعمراتی را پشت سر گذراند. جنگهای جهانی اول و دوم در قرن بیستم رخ دادند و اروپا بر ضد جنبشهای آزادی بخش ملی در آسیا، آفریقا و آمریکای جنوبی جنگید که خود جنگهای دیگری را به همراه داشت. غرب از فردای جنگ جهانی دوم به رهبری آمریکا جنگهایی را به راه انداخت. یعنی جنگ بر ضد کره و ویتنام و در گام بعد اسرائیل را مسلح کرد و به افغانستان، عراق و... یورش برد. مروری بر این جنگها باعث میشود که شخص بیاختیار بگوید تاریخ تمدن غرب عبارت است از سلسله جنگهای پیوسته که نه تمدنهای قدیمی شرق، نه تمدن چین، فارس و نه تمدن عربی اسلامی چنین جنگهای دنباله داری را به خود دیدند.
توین بی به این موضوع اشاره میکند که بشریت از مصیبتهایی رنج برد که خود برای خود ایجاد کرد؛ مصیبتهایی همچون بردگی، کشمکش طبقاتی و بیعدالتی اجتماعی و تاکید میکند: جنگ اما از همه موارد پیشین تفاوت دارد، زیرا جنگ، علت اصلی نابسامانی اجتماعی و معنوی انسان در دورههای مختلف تاریخی است که انسان بر خود تحمیل کرد.
طبق سخنان مورخ شهیر بریتانیایی بهحق میتوان گفت: جنگی که آمریکا علیه عراق و افغانستان به راه انداخت و همچنان ادامه دارد؛ پرده از این موضوع برداشت که موضوع جنگ از زمان جنگ جهانی دوم به نهاد بدل گشته، نهادی که به اندازه زیادی بر سیستم اقتصادی و سیاسی آمریکا سیطره دارد، علاوه بر آن که اساسا بر منطق و سلطه مهمترین نهادهای آمریکایی حکمرانی میکند، همچون وزارت دفاع، وزارت امور خارجه، وزارت امنیت داخلی، وزارت اقتصاد، نهادهایی که اسلحه تولید میکنند و تجارت اسلحه را به عهده دارند، شرکتهای نفتی و نیز نهادهای تحت نظارت راست افراطی دینی که صهیونیستها بر آن سیطره دارند... به نحوی که میتوان گفت جنگ در آمریکای کنونی نهتنها یکی از نهادهای آن است، بلکه درواقع اساس همه نهادهاست.
نوین بی: بشریت از مصیبتهایی رنج برد که خود برای خود ایجاد کرد، مصیبتهایی همچون بردگی، کشمکش طبقاتی و بیعدالتی اجتماعی جنگ اما از همه موارد پیشین تفاوت دارد، زیرا جنگ علت اصلی نابسامانی اجتماعی و معنوی انسان در دورههای مختلف تاریخی است که انسان بر خود تحمیل کرد
سخن درباره آمریکا بدان معنا نیست که منظور ملت آمریکاست یا اینکه روی سخن با ابعاد دیگری از تمدن آمریکا و فرآیند پیشرفت آن است یا نادیده گرفتن نقش ارزنده آمریکا در ریشهکنی بسیاری از بیماریهایی که جسم انسان را مورد هدف قرار میدهند، همچون بیماری سرطان که به مرگ انسان میانجامد، بلکه روی سخن با نهاد جنگ است که همچون سرطان، اقتصاد و شهرت، آمریکا را هدف قرار داده است؛ علاوه بر به جای گذاشتن کشته، مجروح، معلول و... سرطان جنگ شعار جامعه رفاه که نهادهای حاکم در آمریکا سر میدهند را در حقیقت به جامعه بلایا تبدیل کرده است!
آیا حال و روز افغانستان مهر تاییدی بر سخنان پیشین نیست؟
● اسرائیل و سرطان جنگ
تاریخنگاران معمولا هنگام سخن درباره جنگ بین علل مستقیم و علل غیرمستقیم در گرفتن جنگ تفاوت قائل میشوند. در علل مستقیم، جنگ به سبب عوامل کم اهمیت و در اکثر موارد به علت موضوعات بیچیز و بیارزشی رخ میدهد به همان سان که جنگ جهانی اول و دوم رخ داد و همچنین این امر بر داستان به راه افتادن جنگهای استعماری صدق میکند. به عنوان مثال به ذکر یک مورد بسنده میکنیم و آن داستان اشغال الجزایر توسط فرانسه در سال ۱۸۳۰ است. «الدای» در آن زمان حاکم الجزایر بود و در اصل گماشته عثمانیان بر آن سرزمین. او هنگام استقبال از کنسولگری فرانسه و به علت آن که مناقشه بین آنها بالا گرفت با بادبزنی که در دست داشت بر سر نماینده فرانسه زد. فرانسه این عمل را اهانت به دولت خود قلمداد کرد و ناوگان و سپاهیان خود را برای تادیب الدای روانه الجزایر کرد، اما آنچه رخ داد تادیب الدای نبود، بلکه تخریب آبادی الجزایر و آوارگی ملت آن و کشتن هزاران الجزایری بود. سپس اشغالگران رو به الجزایر نهادند، آنجا را اشغال کرده و ادعا نمودند که الجزایر سرزمینی فرانسوی است (۱۸۳۰)! این مورد یکی از موارد نشانگر سرطان جنگ در تمدن غرب، به گفته توین بی است!
از آن زمان پنجههای سرطان جنگ، جهان عرب و اسلام را همچون گذشته مورد هدف قرار داده است و همچنان به سرزمینهای دیگری در آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین دستاندازی میکند. در جهان عرب، اما مشاهده میکنیم که پس از اشغال الجزایر توسط فرانسه کشورهای اروپایی دارای نفوذ آرزوهای محمدعلی پاشا را در مصر نقش بر آب کردند. او میخواست نهضتی را در مصر و جهان عرب شکل دهد و از وابستگی به امپراتوری عثمانی رهایی بخشدهنگامی که انقلاب عربی پاشا در مصر آغاز شد، بریتانیا با قوای نظامی خود به آن حمله کرد (۱۸۸۲) و آن را اشغال کرد، اما در عین حال آن را تابع خلافت عثمانی قرار داد، ولی بار دیگر آن را سال ۱۹۱۴ تحت حمایت خود درآورد، یعنی در فردای جنگ جهانی اول و در چارچوب پایان دادن به اختلافات کشورهای استعماری و تقسیم جهان عرب و مستقیما بعد از جنگ، استعمارگران ورثه امپراتوری عثمانی را در چارچوب سیستم تحتالحمایگی بین خود تقسیم کردند و بر پایه این سیستم بود که پس از جنگ جهانی دوم قسمتی از جهان عرب را از آن جدا و به یهودیان تقدیم کردند. این کار با هدف برپایی دولت ملی یهودیان صورت گرفت تا به این وسیله ضررهایی که یهودیان در کشورهای اروپایی در قرون گذشته و بویژه در جنگ جهانی دوم (المان نازی) متحمل شدند، جبران شود!
از آن زمان جهان عرب از نوع دیگری از سرطان جنگ رنج میبرد که صهیونیستها آن را با خود آوردند که حامل تمدن اروپایی بودند و این بیماری در دولتشان یعنی اسرائیل از زمان تاسیس آن در فلسطین رواج یافت. سرطان جنگ در اسرائیل از همان زمانی که تنها طرحی بیش نبود شکل گرفت و در وجود آن ریشه دوانید تا اینکه به جزئی از ماهیت اسرائیل بدل گشت. به نحوی که توانایی از بین بردن این بیماری در این رژیم وجود ندارد، علیرغم آن که ۶ دهه از تاسیس این رژیم صهیونیستی میگذرد. اسرائیل جشن برپایی خود را هر ساله برگزار میکند یعنی یادبود آغاز جنگ نخستش با عربها، اما «هرچند امکان دارد که بتوان آغازی برای شروع جنگ مشخص کرد، اما نمیتوان پیشبینی کرد چه زمان به آخر خط میرسد». آری نه اسرائیل و نه رهبران اروپا که اسرائیل را تشکیل دادند تا آن را انگشت ششمی قرار دهند که در دستان تمدنشان پرورش یافت، نمیتوانند معین کنند چه زمانی این جنگ به پایان عمر خود خواهد رسید، جنگی که همچنان هستی اسرائیل و سرنوشت آن را مورد تهدید قرار میدهد، زیرا به گفته توینبی: جنگ همچون بلایای دیگر به شکلی ظاهر میشود که احتمال تصور آن وجود دارد، اما سریعا خود را بر گردن جنگجو میپیچاند به نحوی که توانایی برونرفت از آن وجود ندارد و عرصه را آنقدر بر او تنگ خواهد کرد که به مرگ او میانجامد؛ بسان سرطان!
بر این باورم تا زمانی که اسرائیل به سرطانی که از زمان شکلدهی به آرزوی برپایی دولت ملی از نیل تا فرات، بیماریای که همچون موریانه وجود آن را میخورد، مبتلاست؛ ایدهای که بر ضد ملت فلسطین و ملتهای عرب است و نیز تا زمانی که کشورهای اروپای غربی و آمریکا از توهم سیطره بر خاورمیانه، نفت، کانال سوئز، بابالمندب و... رهایی نیابد برپایی صلح حقیقی در این منطقه امکانپذیر نخواهد بود، منطقهای که در گذشته حال و آینده قلب جهان خواهد بود.
زیرا پنجههای سرطان جنگ در اسرائیل و تمدن اروپا همیشه گشوده خواهند بود و نهتنها دشمن را از بین نخواهند برد، بلکه نسل انسانی را از بین خواهند برد و موجب تخریب عمران و آبادی خواهد گشت. اسرائیل این امر را با توطئه چینی یا سکوت غرب در سالهای گذشته در لبنان و غزه انجام داد؛ به همین سان آمریکا در عراق و افغانستان به این امر دست میزند، بدون آن که پیروزی نصیبش شود. آری سرطان جنگ هیچ محصولی را درو نخواهد کرد، نه در فلسطین و نه در افغانستان. سرطان درمانی در بر نخواهد داشت و صلحی را به ارمغان نخواهد آورد. سرطان جنگ صلحآور نخواهد بود، بلکه نقیض آن سر بر خواهد آورد یعنی «سرطان ترور» و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. تانکهای سرطان در فلسطین، عراق، افغانستان و... نقیض خود را شکل میدهند، یعنی بمبهای بشری؛ «سرطان ترور».
محمد عابد الجابری
مترجم: رحیم حمداوی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست