چهارشنبه, ۱۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 29 January, 2025
مشاهیر طب ایران
●شیخالرئیس بوعلیسینا
▪ نام و نسب و سال ولادت
شرف الملک حجهالحق شیخالرئیس ابوعلی حسین بن عبدا... بن حسن بن علی بن سینا، معروف به اینسینا یا ابوعلی سینا یکی از بزرگترین دانشمندان و مفاخر ایران و مقدم حکما و اطباء در ادوار اسلامی و از متفکران و دانشمندان عالیقدر دنیا است که سهم بهسزای در ترقی و تکامل علوم در جهان داشته است. اروپائیان وی را Avicenne یا Avicenna مینامند.
پدرش از مردم بلخ و اسماعیلی و از عمال دولت سامانی بود که در عهد سلطنت نوحبنمنصور (۳۶۶ ۳۸۷ هـ.ق) به بخار منتقل و امور مالی (امین دارائی) قریه خورمثین (خرمثین) به وی واگذار گردید.
در نزدیکی قریه به خرمثین دهی بهنام افشنه بود، عبدالله در این ده زنی گرفت که ستاره نام داشت و از وی ابنسینا و فرزند دیگری بهنام محمود متولد شدند، پس از ولادت محمود عبدالله مجدداً به بخارا برگشت و پسران در آنجا پرورش یافتند. ابنسینا تا پنج سالگی در خرمثین بود.
در باب تولد ابنسینا بین مورخان و شاگردان وی مانند ابوعبید جوزجانی و دیگر تذکرهنویسان اختلاف بسیار است. چنانچه بیهقی تاریخ ولادت ایشان را سال ۳۷۰ هـ. ق دانسته و پارهای از مورخان سال ولادت شیخ را سال ۳۷۳ هـ.ق دانستهاند. قطعهای نیز در باب سال تولد و فرا گرفتن علوم و وفات شیخ آمد:
حجهالحق ابوعلی سیناد
در شجع آمد از عدم بهوجود
در شصا کسب کرد کل علوم
در تکز کرد این جهان بدرود
بدین معنی که در سال ۳۷۳= شجع متولد گردید و به سال ۳۹۱= شصا جمیع علوم را فرا گرفت و به سال ۴۲۷= تکز وفات یافت. اما به ظن قوی و نزدیک به یقین میتوان گفت ولادتش به سال ۳۷۰ هـ.ق اتفاق افتاده است.
● تحصیل علوم و استادان شیخ
پس از آنکه محمود برادر کوچک شیخ به دنیا آمد. عبدالله به بخارا رفت و حسین در آنجا آموختن قرآن و ادب را فرا گرفت که در ده سالگی باعث تعجب و تحیر همگان گردید.
عبدالله، حسین را برای آموختن حساب، هندسه و جبر و مقابله نزد سبزیفروش (بقال) و علوم ریاضی (حساب) را نزد محمود مساح و علوم فقه را نزد اسماعیل زاهد فرستاد و این سه تن معلمان و استادان نخستین شیخ بودند.
در این هنگام ابوعبید ناتلی حکیم و فیلسوف، شاگرد ابوالفرج بنالطبیب به بخارا رفت پدر ابن سینا وی را در منزل خود پذیرفت. حسین آموختن فلسفه را نزد وی شروع کرد و در تحقیق حد جنس، مسائل جدیدی آورد که باعث شگفتی ناتلی گردید. آنگاه ناتلی عبدالله را از گماردن حسین به شغلی غیر از علم بر حذر داشت. حسین پس از آنکه در ظاهر علم منطق مطالبی از استاد آموخت شخصاً به تحقیق و تشریح آن پرداخت تا اینکه در علم منطق قوی استوار گردید. سپس نزد ناتلی شروع به آموختن اشکال هندسی نمود و در مدت کوتاهی آنچنان شد که در بسیاری مسائل که ناتلی آنها را نمیتوانست حسین به حل آنها حتی به تفهیم بر ناتلی توفیق حاصل کرد.
طبیعات و ماوراءالطبیعه را پیش خود آموخت و سپس به آموختن علم طب رغبت کرد و نزد ابومنصور و حسن بن نوح قمری این علم را آموخت و در آن به مشکلاتی برخورد نمیکرد. برخلاف، در حکمت و ماوراءالطبیعه دچار مشکلات میگردید تا آنجا که چهل بار کتاب مابعدالطبیعه ارسطو را خواند و تمام مطاب آن را به خاطر سپرد ولی حقیقت آن را نیافت و کار بد آنجا کشید که از خود مأیوس شد.
شیخ درباره آموختن علم طب میگوید: علم مشکلی نیست. کتابهائی را که در این علم نوشتهاند خواندم و در کمترین مدت در آن متبحر گردیدم تا آنکه پزشکان فاضل، این علم را نزد من میآموختند و بیماران را پرستاری میکردم و درمانهائی که به وصف نباید انجام میدادم.
حسین در شانزده سالگی تصمیم گرفت علومی را که خوانده و فرا گرفته منظم و مرتب نماید، لذا قریب یک سال و نیم هنگامیکه همسالانش ایام را به بازیهای بچهگانه میگذراندند، وی به مطالعه کتب و یادداشتهایش میپرداخت و اغلب شبها را نمیخوابید، در کار فلسفه و منطق و امثال آن مداقه کامل میکرد و هرگاه در حل مسئله و یا موضوعی توفیق نمییافت، به مسجد میرفت و پس از گزاردن نماز از خداوند حل مشکل را میخواست. شبها به خانه برمیگشت به خواندن کتبم میپرداخت و چون ضعف بر وی غلبه میکرد با صرف نوشیدنی، نیرو میگرفت. شیخ در شرح حال خود که به ابوعبید تقریر کرده میگوید: آنگاه که خواب مرا درمیگرفت بسیاری از مسائل را در خواب میدیدم و حل آنها در خواب بر من آشکار میشد.
چون سن بوعلی به هفده و نیم رسید، در علوم فقه و ریاضی و ادب و منطق مسلط گردید.
بوعلی به الهیات توجه داشت و کتاب ما بعدالطبیعه ارسطو را خواند چون ترجمههای این کتاب آنطور که باید رسا نبود بدین جهت با آنکه جمیع نکات آن را به ذهن میسپرد، متأسفانه از فهم آن عاجز گردید، تا آنجا که از خود مأبوس شد، از فضا روزی هنگام عصر در بازار کتابفروشان (واقان) بخار به دلالی برخورد کرد که کتابی در دست داشت و آن را برای فروش به شیخ عرضه کرد. شیخ آن را رد کرد، دلال گفت: کتاب را بخر که ارزان و صاحب آن به پولش محتاج است، آن را به تو به سه درهم میفروشم بوعلی کتاب را خرید و آن کتاب ابونصر فارابی در اغراض مابعدالطبیعه بود. چون شیخ به خانه آمد. در قرائت کتاب بسیار شتاب کرد و بسیار زود اغراض را دریافتع چون موضوع بر شیخ آشکار شد بسیار خشنود گردید، لذا مال زیادی را به تهیدستان صدقه داد.
بدینشکل تلاش بوعلی در باب تحقیق علوم آن دوران در حقیقت به پایان رسید و در سن هفده و نیم کاری را که پیران سالخورده نتوانسته بودند به انجام برسانند، به انجام رساند. بدین معنی که یک دوره از علوم آن زمان را بهخوبی فرا گرفته بود که دیگر احتیاج به تحصیل در خدمت استاد نداشت از این زمان شهرت حسین تمام بخارا را که مرکز بزرگ علمی و ادبی آن زمان بود فرا گرفت، بهویژه آنکه اطباء این مرکز بزرگ به وی معتقد گردیدند و این جوان دانشمند با درمانهائی که مینمود باعث شد که پزشکان نزدش بیایند و به خدمتش آمد و شد کنند.
تا اینجا در حقیقت شرح حال از تلمیذ و دوران تحصیل شیخ میباشد. از این به بعد بر اثر نبوغ کمنظیر و شهرت فوقالعادهاش در بخارا و اطراف زندگی درخشان و درمانهای عجیب و غریب وی شروع میگردد.
●دوران پس از تحصیل
در این هنگام نوح بن منصور سامانی، بیمار شد که پزشکان از درمان پادشاه عاجز گشتند. پزشکان بوعلی را برای درمان امیر معرفی کردند. بوعلی پس از معالجه امیر نزد وی مقام و منزلتی ارجمند یافت و از روی اجازه ورود به کتابخانه سامانیان را خواست، امیر اجازه داد. در آن کتابخانه سامانیان را خواست امیر اجازه داد. در آن کتابخانه شیخ شروع به خواندن کتابهای اوایل (مقصود علوم یونانی پرداخت و آنها استفاده کامل برد و در این کتابخانه کتابهائی را دید که قبل از آن ندیده بود و پس از آن هم ندید).
شیخ میگوید: چون به هجده سالگی رسیدم از جمیع این علوم فارغ شدم. آن روز بیشتر از علم به یاد داشتم ولی امروز پختهترم و مقدار علم بر من از پس از آن تفاوتی نداشت.
اتفاقاً کتابخانه تماماً سوخت و دشمنان بوعلی این آتشسوزی را به وی نسبت دادند که خواسته تمام علوم و اطلاعات را کسب نماید و به خود نسبت دهد و انتساب آن علوم را به صاحبانش از بین ببرد. پس از این اتاق بوعلی به تصنیف و تألیف کتب پرداخت و از این دوره به بعد یعنی سال ۳۹۰ دوران تلمذ و تعلم شیخ پایان یافته و دوران تصنیف و تألیف آثارش شروع میگردد.
عدهای از مورخان زندگی وی را به دو قسمت بزرگ تقسیم کردهاند. قسمت اول از زمان ولادت تا بیست و یک سالگی یا بیست و دو سالگی یعنی زمان وفات پدرش عبدالله و نخستین آثار وی و قسمت دوم از بیست و یک سالگی تا وفات وی میباشد. قسمت اول زندگی وی در حقیقت سالهائی بوده که شیخ با خیالی راحت و بدون دغدغه سپری کرده و قسمت دوم دوران پر دغدغه سپری کرده و قسمت دوم دوران پر دغدغه و پر از نشیب و فراز حوادث عمر وی میباشد.
بوعلی در بیست و دو سالگی در حدود سالهای ۳۹۱ هـ.ق پدرش را از دست داد و چون کار سامانیان رونقی نداشت اجباراً بخارا را ترک گفت و به گرگانج در خوارزم شتافت. و در دربار علی بن مأمون از امرا و سلاطین خوارزمشاهیان راه یافت و در خدمت وزیر وی بهنام سهیلی و پس از آن وزیر ابوالعباس مأمون بن مذمون بود که از مردان دانشمند بود و ابوعلی در نزد وی مقام و منزلتی رفیع یافت، پس از چندی به دربار خوارزمشاه نزد ابوالحسین احمد بن محمد سهیلی که مردی دانشمند و فاضل و حکیم دوست بود، رسید. سلطان محمود غزنوی نامهای به خوارزمشاه فرستاد که چند تن از دانشمندان دربار را با ذکر نام به دربارش بفرستد، خوارزمشاه نامه را برای ابونصر و ابوریحان، ابوالخیر خمار و ابوعلی و بوسهل خواند و گفت: با قدرتی که محمود دارد ومن نمیتوانم در برابرش مقاومت کنم. در این میان ابوعلی و ابوسهل به دربار سلطان محمود رسید. سلطان محمود که مقصودش از این نامه بهدست آوردن بوعلی بود دستور داد تا صورتی از بوعلی بر کاغذ رسم کنند و نقاشان را دستور داد چهل صورت بدان شکل از بوعلی بر کاغذ نگارند و با فرامینی چند به اطراف فرستاد که چنین صورتی بوعلی است. هرگاه بدین شکل مردی را دیدند او را نزد وی (سلطان ممود) بفرستند.
اما بوسهل مسیحی و ابوعلی به طرف گرگان روانه شدند و همان روز ۱۵ فرسنگ راه پیمودند، بامداد بر سر چاه یرسیدند، بوعلی تقویم گشود و طالع را دید و روی به ابوسهل کرد و گفت: با چنین طالعی راه را گم میکنیم و سخنی بسیاری خواهیم دید، ابوسهل گفت راضی هستیم به فیض و قدر الهی، میدانم که در این سفر زنده نمیمانم. در بیابان خوارزم از بیآبی و تشنگی بوسهل مرد و بوعلی با هزاران مشقت به باور رسید. سپس به شقان و سمنقان جاجرم و گرگان روی نهاد، پادشاه گرگان، قابوس مردی حکیم و فضل دوست بود لذا بوعلی در این شهر رحل اقامت افکند، شیخ در مدت اقامتش در گرگان به ابوعبید جوزجانی برخورد کرد که یکی از مریدان شیخ شد که رساله سرگذشت شرح زندگانی ابوعلی نوشته اوست و وی آن را تحریر نموده است و از این به بعد سرگذشت شیخ توسط ابوعبید نوشته شده است.
بوعلی سرگذشت خود را از ابتدای تولد تا رسیدن به گرگان و پیوستن ابوعبید جوزجانی به روی برای ابوعبید تقریر کرد.
ابوعبید در رساله سرگذشت گوید: آنچه که تا گرگان نوشتهایم گفته استاد بود و از این به بعد مطالبی است که دربارهاش شنیده و یا دیدهام. ابوعبید گوید: شیخ در کودکی از زیباترین مردم روزگار بود و چون روزهای آدینه از خانه به مسجد جامع میرفت مردم در کمین بودند که به زیبائی وی بنگرند.
در گرگان مردی بهنام ابومحمد شیرازی، دوستدار علم بود. شیخ خانهای در همسایگی خود خرید و من (ابوعبید) هر روز با شیخ معاشرت داشتم و نزدش منطق و علوم دیگر را فرا میگرفتم. شیخ برای ابومحمد شیرازی کتاب المبدا و المعاد و کتاب الارصادالکلیه را تهیه کرد. همچنین شیخ کتاب اول قانون و رسالات دیگر را نگذاشت و سپس به جانب ری رهسپار شد و در آنجا به خدمت امیر مدالدوله دیلمی رسید. از فضا مجدالدوله بیمار گشت و شیخ به مداوای وی پرداخت و در همین شهر به تألیف کتاب المعاد مشغول شد.
پس از آن شیخ راه همدان را در پیش گرفت، ابتدا به قزوین و سپس به جانب همدان رهسپار شد و در آنجا مدتی به وزارت شمسالدوله دیلمی مشغول بود. در این دوران بود که شیخ شروع به تألیف طبیعیات کتاب شفا نمود. شیخ رئوس کتاب شفا را طی ده روز بدون آنکه به اصل با مأخذی رجوع کند نگذشت. سپس این یادداشتها را نزد خود داشت و روزی ۵۰ برگ مینوشت تا آنکه جمیع طبیعیات و الهیات بهجز دو کتاب حیوان و نبات را تألیف کرد و سپس شروع به نوشتن کتاب منطق نمود. بعد از آن شیخ به همراه چند تن از یاران خویش راهی اصفهان شد. علاءالدوله کاکویه شیخ را با اکرام پذیرفت و دستور داد شبهای جمعه با حضورش برای شیخ مجلس مناظره ترتیب دهند و علما و دانشمندان از هر طبقه در آن مجلس حضور یابند، طبق نوشته ابوعبید هر شب جمعه که این مجلس تشکیل میشد هیچیک از آنان در هیچ دانشی یارای او (شیخ) را نداشتند. شیخ در اصفهان کتاب شفا را تمام کرد و بسیاری دیگر از رسالات را به پایان رسانید.
● علت و زمان مرگ شیخالرئیس ابوعلی سینا
سرانجام ابوعلی سینا بهعلت حضور در پیشآمدها و کشمکشها و مسافرتهای طولانی به همراه علاءالدوله بود بسیار فرسوده و ناراحت شد. تا آنکه در یکی از سفرهای وی به همدان از پای درآمد و در این شهر وفات یافت. آنچه که شاگرد وی یعنی ابوعبید در اینباره در رساله سرگذشت تحریر نموده بدین شکل است: در سالهای آخر عمر نیروی شیخ به ضعف گرائید و نتیجتاً بر اثر قولنج فوت کرد. چون علاءالدوله عزم همدان کرد شیخ با او عازم این شهر شد که در اواسط راه بیماری عود نمود تا آنکه به همدان رسید شیخ دانست که قوایش از بین رفته و دیگر نمیتواند بر مرض غلبه کند. بدین جهت از درمان دست کشید و میگفت: مدبری که تدبیر مرا مینمود، از تدبیر فرو مانده و اکنون درمان سودی ندارد. شیخ مدتی به این حال ماند و سپس در تاری ۴۲۸ هـ.ق در سن ۵۷ سالگی درگذشت.
رضا هوشنگی (مدیر اجرائی مؤسسه مطالعات و اطلاعرسانی ترویج گیاهان داروئی پونا)
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست