پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
تبیین دوساحتی دوره پهلوی دوم
در یک نگاه کلی به تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دوره ۳۷ ساله رژیم پهلوی، به این نتیجه می رسیم که در این دوره به تدریج قدرت سیاسی با محوریت دربار، حوزه های دیگر نظام اجتماعی را در خود ادغام کرده و هرگونه تعامل معنادار بین اجزای اصلی و فرعی آن را از بین برده است. در این دوره نیز نظام اجتماعی ایران به صورتی یک سویه و با واسط قدرت و به تبع آن پول در حوزه سیاست و اقتصاد بازتولید شده و در بلندمدت شاهد سلطه سیستم بر جهان زیست هستیم. منابع فرهنگی - مذهبی جهان زیست با نفوذ بیش از حد سیستم در آن مختل می گردد و از طرف دیگر با بسته شدن کامل عرصه عمومی در فرآیند گسترش عقلانیت سیستمی تعمیم ناپذیر، امکان کنش های ارتباطی معتبر فروکش می کند. کنش های ارتباطی یک سویه در تعارض با عقلانیت ارتباطی، اخلاق ارتباطی و توانش ارتباطی قرار گرفته و تنها عقلانیت ابزاری در بازتولید نظام موثر واقع می شود و همین امر کلیت نظام را با دو بحران انگیزش و مشروعیت روبرو می سازد.
با توجه به کم و کیف تغییرات اجتماعی، سه مرحله متناوب برای تحلیل و بررسی تحولات این دوره را می توان از هم تفکیک نمود: مرحله اول که شامل تاسیس حکومت پهلوی دوم ۱۳۲۰( ) تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است. مرحله دوم که از روی کار آمدن زاهدی در ۲۹ مرداد ۱۳۳۲ تا قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ را شامل می شود و آخرین مرحله از فردای ۱۵ خرداد ۴۲ شروع و در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ پایان می یابد. تعامل فرهنگ و سیاست در هر یک از این سه دوره تاریخی قابل بررسی است. استدلال می شود که در دوره اول حداقل تعامل امکان پذیر بوده و در دوره دوم زوال تعامل دوسویه شروع می شود و در دوره سوم تعامل این دو حوزه کاملا به صورتی یک جانبه در آمده و بحران های انگیزش و مشروعیت در رژیم تشدید می گردد.
در بررسی تحولات این دوره نکاتی قابل توجه است:
الف) در این مقطع تاریخی می توان تفکیک های ساختاری حداقلی بین حوزه های مختلف اجتماعی از جمله حوزه سیاست و حوزه فرهنگ را مشاهده کرد. در این دوره هنوز نیروهای مختلف اجتماعی در دولت ادغام نشده است. در دوره رضاخان به دلیل تصلب شدید نظام سیاسی، نیروهای اجتماعی مستقل از حوزه سیاست غیرقابل رویت بودند. در آن دوره به تدریج همه نیروهای سیاسی و اجتماعی برآمده از نهضت مشروطیت قلع و قمع شدند. با فروپاشی دولت استبدادی رضاشاه، بار دیگر نیروهای اجتماعی با علایق مستقل در صحنه سیاسی ایران ظاهر شدند و حداقل زمینه برای رقابت آنان جهت توافقی کردن سیاست و اداره آن براساس این توافق وجود داشت؛
ب) در این دوره می توان، لایه زیرین سیاست در ایران و مشکلات آن را مشاهده کرد. استدلال این است که در عین حال که زمینه برای مباحثه، گفتگو و توافقی کردن زندگی عمومی برای نیروهای سیاسی و اجتماعی و نیز افکار عمومی مهیاست و می توان براساس کنش های ارتباطی معتبر به شکل گیری یک نظام اجتماعی متعادل، پایا و پویا و خود افزاینده امید بست، در عمل به خاطر ضعف نیروهای مختلف جامعه و گروه های دیگر مردمی، آنها نمی توانند چنان امیدی را متحقق سازند. منظور این است که توانش ارتباطی و اخلاق ارتباطی لازم برای بروز کنش های ارتباطی معتبر وجود نداشت و در نتیجه عقلانیت ارتباطی شکوفا نشد. در عمل فضای باز سیاسی، هرج و مرج سیاسی را نیز با خود به همراه آورد؛
ج) این دوره تنها دوره فضای باز سیاسی نبود. اقلا چهار ویژگی متعارض در هم تنیده بودند:
۱) فضای باز سیاسی: فرو ریختن استبداد رضاشاهی به نیروهایی که هیچ گاه نتوانسته بودند نفسی آزاد بکشند، این فرصت را داد که دوباره خود را در شرایط جدید بازسازی نمایند. بعد از سوم شهریور ۱۳۲۰ و سقوط رژیم گذشته، احزاب سیاسی، گروه ها و دستجات سیاسی و اجتماعی، مطبوعات آزاد و انتقادی، توده های شاکی از وضع گذشته با رشدی سریع پا به عرصه فعالیت های سیاسی و اجتماعی گذاردند. در مطبوعات صریحا هیات حاکمه مورد حمله قرار می گرفت. پنجاه حزب و تشکل بزرگ و کوچک با گرایش های متفاوت مذهبی، سوسیالیستی، ملی گرایی، فاشیستی و باستان گرایی، هرکدام با روزنامه و نشریات متعدد که در سطح محلی یا عمومی منتشر می شد، به صحنه آمدند.
۲) استبداد: به طور نسبی هنوز استبداد هم وجود داشت و رگ و ریشه آن قطع نشد. استعفای رضاشاه امری فردی بود و بسیاری از نخبگان سیاسی وابسته به استبداد در شرایط جدید در کرسی های مختلف دربار، وزارت و وکالت باقی ماندند. فروغی آخرین نخست وزیر رضاشاه و اولین نخست وزیر محمدرضا شاه، به بهانه احترام به قانون از به هم خوردن انتخابات مجلس سیزدهم که در زمان رضاخان نمایندگانش به صورتی فرمایشی انتخاب شده بودند، جلوگیری کرد. شخص شاه با لطایف الحیل تلاش می کرد به تدریج بر قدرت خود بیفزاید. تا ۱۳۲۶ خود را شاه مشروطه خطاب می کرد و مدعی می شد که با پدرش متفاوت است؛ اما از تاریخ آبان ۱۳۲۷ در انتخاب نخست وزیران دخالت مستقیم داشت. بعد هم با تغییر قانون اساسی بر اختیارات خود افزود. قدرت ارتش زیرنظر دربار افزایش یافت و آزادی های سیاسی کم رنگ تر شد.
۳) هرج و مرج: در فضای باز سیاسی هرج و مرج بر جامعه و دولت حاکم بود. ترورهای سیاسی متعددی اتفاق افتاد: ترور شاه، وزیر دربار (علا)، نخست وزیر (رزم آرا)، نویسنده (محمد مسعود) و بسیاری از شهروندان عادی در همین دوره صورت گرفت. اغتشاش های زیادی در شهرهای مختلف حادث می شد. ستیزهای طبقاتی در شهرها و رقابت های قومی بخصوص بین قبایل همسایه، فرقه های مذهبی و گروه های زبانی در روستاها در می گرفت. بلوای ۱۷ آذر نمونه ای بارز از این به هم ریختگی هاست. نشانه دیگر این هرج و مرج تغییر مداوم دولت ها و نخست وزیران است. در چهار سال اول نه بار دولت ها عوض شدند و بعد از یک دوره دو ساله، دوباره از ۱۳۲۶ تا ۱۳۳۲ دولتهای متزلزل یکی پس از دیگری روی کار آمده و ساقط شدند. در مجموع بیش از بیست نوبت دولت ها با دوازده نخست وزیر و ۳۱ نوبت کابینه ها تغییر یافتند. غائله آذربایجان و کردستان و تمرد بعضی از سران گروه های سیاسی و اجتماعی در مقابل یکپارچگی کشور کهن ایران، نمونه ای دیگر از هرج و مرج طلبی این دوره است. این وضعیت در مناطق شیخ نشین جنوب ایران و ایلات بختیاری نیز به تدریج در حال پدیدار شدن بود. در سطح عموم، رشوه گیری، باج گیری، ره گیری، فساد و تباهی در امور اداری، جنگ ها و درگیری های مذهبی (مانند درگیری های متعدد بین ارمنی ها و مسلمان ها) پیش آمد، دزدی و سرقت و ناامنی و بی ثباتی، وضعیت هرج و مرج زده را رقم می زد.
۴) استعمار: نفوذ استعماری نیز در این دوره صورتی آشکار به خود گرفت. کشور بی طرف در جنگ جهانی دوم از شمال و جنوب و غرب از سوی نیروهای متفق اشغال شد. شوروی و بریتانیا با همان شیوه هایی که به دشمنان خود نسبت می دادند، به ایران حمله کردند. ایالات متحده آمریکا با اعزام چند هیئت از مستشاران مالی، نظامی، بهداشتی، کشاورزی و نفتی در۱۳۲۱ ، دخالت در امور سیاسی - اجتماعی ایران را شروع کرد. تا سال ۱۳۲۴ که ایران در اشغال متفقین قرار دارد، سیاست داخلی و خارجی تحت تاثیر خواسته های نیروی بیگانه قرار گرفت. هر سه دولت بزرگ روی مسئله اخذ امتیازهای نفتی به رقابت برخاستند. در غائله آذربایجان، شوروی ها هم در به وجود آمدن و هم در پایان یافتن آن دخالت مستقیم داشتند. حوزه برنامه اول توسعه عمرانی در سال ۱۳۲۷ توسط عوامل آمریکایی ریخته شد و اجرای آن هم با کمک های آنان بنا شده بود که اجرا بشود - هرچند در عمل موانعی اجرای آن برنامه را عقیم گذاشت. در سقوط دولت ملی دو دولت انگلیس و آمریکا نقش اساسی ایفا کردند.
د) دوره فضای باز سیاسی به تدریج و با سیر صعودی به سمت بسته شدن فضای سیاسی و استقرار دیکتاتوری پیش رفت. بین ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۷ نیروهای اجتماعی از یک طرف و نیروهای درباری از طرف دیگر بدون اینکه نزاعشان را با همدیگر آشکار کنند، صرفا مشغول یارگیری هستند و هر دو طرف تلاش می کنند به انسجام درونی - تشکیلاتی دست پیدا کنند. هر دو طرف در برخورد با همدیگر احتیاط می کنند. شاه دائما با کابوس فضای باز سیاسی روبرو می شود و نیروهای اجتماعی نیز هنوز استبداد گذشته را در چهره فرزند به یاد می آورند. در این مدت نه نیروهای اجتماعی، به سمت تشکیل احزاب رادیکال رو آوردند - حتی حزب توده خود را حزبی درون قانون اساسی مشروطه اعلام کرد - و نه شاه برای فعالیت احزاب سنگ اندازی می کرد. از ۱۳۲۷ تا ۱۳۳۰ نیروی دربار و نیروهای اجتماعی - سیاسی متشکل شده بودند و طرفین به صورتی آشکار به نزاع با هم دیگر برخاستند. شاه بعد از ترور در ۱۵ بهمن۱۳۲۷ ، حزب توده را منحل کرد. با تصویب قانونی، آزادی مطبوعات را محدود نمود. با تشکیل مجلس موسسان، اختیار خود در انحلال مجلس شورای ملی و سنا را قانونی ساخت. بر بودجه ارتش نیز افزوده شد.
شاه جرات یافت با این اقدامات آشکار در مقابل نیروهای اجتماعی قد علم کند. اما نیروهای اجتماعی نیز بیکار ننشستند و آن ها نیز موفق شدند تا سال ۱۳۲۸ در قالب یک جبهه بزرگ ملی در یک صف وزین برای مبارزه با مظاهر استبداد داخلی و دخالت های خارجی، قرار بگیرند. تماس نزاع های این دوره مانند دوره قبل روی محور اقتصاد سیاسی نفت دور می زد. از این رو با ملی شدن صنعت نفت در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ و نخست وزیری مصدق در اوایل۱۳۳۰ ، بعد از دو سال، پیروزی نیروهای اجتماعی بر قدرت دربار مسجل گشت. از همین جا وارد مرحله سوم نزاع این دو نیروی اجتماعی و قدرت رسمی سیاسی می گردیم که از ۱۳۳۰ شروع می شود و با سقوط دولت مصدق در ۱۳۳۲ پایان می یابد.
در سال ۱۳۳۰ چهره ای ملی گرا قدرت اجرایی را به دست گرفت و به تدریج در سال اول حکومت خود قدرت شاه را با حمایت عظیمی که از سوی افکار عمومی به رهبری روحانیت از ایشان به عمل می آمد، محدود نمود. قدرت ارتش و دخالت های خانواده سلطنتی محدود شد. مجلس سنا منحل شد و مصدق با سلطه بر قوه اجراییه یکه تازی شروع شده از ۱۳۲۸ به وسیله دربار را مهار نمود. اما این پیروزی مستعجل بیش از یک سال دوام نیاورد و از فردای قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱ ورق به نفع تدریجی نیروی استبداد و ضعف تدریجی جبهه ملی برگشت. بعد از ۳۰ تیر ۱۳۳۱ به علل معلوم و نامعلومی توان حکومت برخاسته از قدرت اجتماعی فروکش کرد. استبداد و استعمار دست به هم داده و این نیروی در حال زوال را به نابودی کشاندند.
این حوادث نشان داد که جامعه استبداد زده و سیاست زده ایران ضعیف تر از آن است که بتواند در فرصت های مساعد براساس یک توافق عقلانی بین گروه ها و نیروهای مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، شکل گرفته و به صورتی پسین بازتولید گشته و برکنار از هرگونه بحران، انسجام اجتماعی آن تضمین گردد. این چنین بود که با انجام کودتا و سقوط دولت مصدق، راه برای بازگشت به دوره پهلوی اول هموار شد.
گلناز مقدم فر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست