چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

ترامپیزاسیون فرایند بازگشت ناسیونالیسم افراطی


ترامپیزاسیون فرایند بازگشت ناسیونالیسم افراطی

تا همین چند ماه پیش کمتر کسی حدس می زد که دونالد ترامپ بتواند با غلبه بر رقیبان خود در حزب جمهوری خواه پیروز و به عنوان نامزد رسمی این حزب انتخاب شود

تا همین چند ماه پیش کمتر کسی حدس می زد که دونالد ترامپ بتواند با غلبه بر رقیبان خود در حزب جمهوری خواه پیروز و به عنوان نامزد رسمی این حزب انتخاب شود. پس از انتخاب ترامپ به عنوان نامزد اصلی حزب جمهوری خواه و اظهارنظرهای جنجالی او (درباره زنان، سیاه پوستان، مسلمانان و دیگر اقلیت ها، رسانه ها، ساختار سیاسی آمریکا و دیگر ملت ها مثل مکزیک)، پیش بینی پیروزی او بر هیلاری کلینتون، نامزد حزب دموکرات، شاید بسیار دور از ذهن به نظر می رسید. این خبر این قدر ناگهانی و مانند خود شخصیت ترامپ غیرمنتظره بود که حتی پس از اعلام پیروزی او در انتخابات نیز عده ای به این دل خوش کرده بودند که الکترال های حزب جمهوری خواه در روز ۱۹ دسامبر، برای منافع آمریکا هم که شده به حزب خود پشت کنند و به ترامپ رأی ندهند. اما به هر حال مرد سفیدپوست و زردموی آلمانی تبار، شومن و مجری برنامه های تلویزیونی و البته غول سرمایه دار آمریکایی به آرزوی خود رسید. او به یمن آرای الکترال و تکیه بر رأی سفیدپوستان کم سواد کف جامعه و خسته از سیاست، توانست راه خود را به اتاق بیضی کاخ سفید باز کند و بر صندلی واشنگتن، لینکلن و کندی تکیه بزند. ورود ترامپ به کاخ سفید با تظاهرات های بی سابقه مردم نه تنها در واشنگتن، محل برگزاری مراسم تحلیف و سراسر آمریکا، بلکه در اکثر نقاط دنیا از اروپا و آمریکای لاتین گرفته تا شرق آسیا همراه بود؛ تظاهرات هایی که پیش از این و پس اعلام پیروزی ترامپ شروع شده بود.

ترامپ وارد کاخ سفید شد و در همان روزهای ابتدایی شروع به امضاکردن دستورات اجرایی کرد؛ دستوراتی که رؤسای جمهوری آمریکا سعی می کنند کمتر و فقط در مواقع ضروری از آنها استفاده کنند. اوباما جزء رؤسای جمهوری بود که در مدت هشت سال ریاست جمهوری اش کمترین دستور اجرایی را صادر کرد. جنجالی ترین دستور اجرایی ترامپ، دستور ممنوعیت ورود اتباع هفت کشور مسلمان به خاک آمریکاست؛ دستوری که حتی دارندگان گرین کارت را، که نوعی اقامت همیشگی به حساب می آید، دربر می گیرد. این کشورها شامل ایران، عراق، یمن، سوریه، لیبی، سودان و سومالی هستند. این دستور که به گفته ترامپ علیه اسلام نبوده و برای ایجاد امنیت در آمریکا و درامان بودن از تروریسم است، در حالی از سوی او به مدت ۱۲۰ روز اجرایی شد که تابه حال نام هیچ تبعه ای از این کشورها به عنوان عامل حمله تروریستی در آمریکا ثبت نشده است. نکته جالب توجه اینکه نام کشورهایی چون عربستان سعودی و امارات متحده که افرادی با تابعیت آنها در حادثه ۱۱ سپتامبر دست داشتند به چشم نمی خورد و نام ایران در این لیست وجود دارد. این در حالی است که جامعه ایرانی با جمعیتی بیش از دو میلیون نفر فقط در کالیفرنیا جزء جوامع اقلیتی در این ایالت به حساب می آید که کمترین آمار جرم و جنایت را داشته است و اکثر آنها را سرمایه داران مادی و معنوی تشکیل می دهد و این قضیه در بقیه ایالات آمریکا نیز کم وبیش در مورد ایرانیان صادق است. اما به راستی ترامپ چه اندیشه ای را در سر می پروراند؟

اکسپشنالیسم آمریکایی

جان کلام دونالد ترامپ را در سخنرانی ای که در مراسم تحلیف داشت، می توان تأکیدی بر اکسپشنالیسم آمریکایی دانست. این مفهوم که به معنای استثناگرایی آمریکایی است و می خواهد آمریکا و امر آمریکایی را از همه چیز و همه کس مستثنا کند و جایگاه ویژه ای را برای آن در نظر بگیرد، ریشه در مفهومی قرن نوزدهمی با عنوان سرنوشت آشکار دارد. سرنوشت آشکار، اعتقاد آمریکایی بود که بر آن اساس سرنوشت محتوم ایالات متحده در گسترده شدن در سراسر قاره دیده می شد. این اصطلاح از سوی دموکرات ها در دهه ۱۸۴۰ و به منظور توجیه جنگ مکزیک استفاده شد و پس از آن مورد انتقاد ویگ ها قرار گرفت و از اواسط قرن نوزدهم بود که دیگر استفاده نشد. نظریه پردازان سرنوشت آشکار بر این اعتقاد بودند که توسعه اراضی ایالات متحده نه تنها عاقلانه، بلکه امری آشکار و محتوم بود.

به نظر ویلیام ای.ویکس تاریخ نگار، سه ایده اصلی مطرح شده توسط نظریه پردازان سرنوشت آشکار از این قرارند: اول. خیر و صلاح مردم آمریکا و نهادهای شان؛ دوم. وسعت بخشیدن به این نهادها و درنتیجه، اصلاح و بازتعریف وجهه ایالات متحده در جهان؛ سوم. این مسئله که این کار تحت نظر خداوند انجام می شود.

استثناگرایی آمریکایی را می توان در میراث پیوریتانی آمریکا و خطبه «شهری بر فراز یک تپه» جان وینتروپ، که در سال ١٦٣٠ ایراد شد، نیز قابل جست وجو دانست. چیزی که بعدها در رساله تأثیرگذار «عقل سلیم» توماس پین، در سال ١٧٧٦، نیز تکرار شد. بسیاری از آمریکایی ها بر این باور بودند که ایالات متحده آمریکا مأموریتی، مبنی بر گسترش آزادی و دموکراسی درون مرزهای خود، داشت که این تفکر بعدها از مرزهای ایالات متحده نیز فراتر رفت و ماهیتی بین المللی پیدا کرد. اظهارات و تصمیمات ترامپ امروز پژواک خطبه جان وینتروپ است. وقتی که اولین مستعمره نشینان آمریکا هنوز از کشتی آربلا پیاده نشده بودند و قدم بر خاک آمریکا نگذاشته بودند، او خطبه ای پر از اظهارات استثناگرایانه ایراد کرده، شهری را بر فراز تپه ترسیم کرد که چشم جهانیان به او دوخته شده است. منظور وینتروپ این بود که اگر خطایی از ما سر بزند همه می بینند. این چیزی است که ترامپ بارها تکرار کرده است که ما باید آمریکا را دوباره بزرگ کنیم، نه این که مثل امروز همه به ما نگاه کنند و ما را تحقیر کنند و به ما بخندند. او می گوید: «بیایید نگذاریم بیش از این به کشور بزرگ ما بخندند». اوج اکسپشنالیسم در تفکر ترامپ را می توان در آن قسمت از سخنرانی مراسم تحلیف او دید که می گوید: «از این لحظه به بعد، قرار است آمریکا اول باشد»؛ یعنی اولویت با آمریکاست؛ اول آمریکا، بعد بقیه.

ملی گرایی افراطی

امروز دونالد ترامپ با ایجاد موج نفرت از دیگر ملل و نژادها بر کوس ملی گرایی افراطی می کوبد و تعادل ارزش های آمریکایی را به نفع ناسیونالیسم سنگین می کند و می کوشد ارزش های فردگرایانه لیبرالیستی و دموکراتیک را کم رنگ کند و جایگزین های دیگری برای مردم بتراشد و ناسیونالیسم افراطی و خطرناک و مخربی را رقم بزند که عاری از ارزش های انسانی است. در مصاحبه ای که اخیرا انجام شده است، نوام چامسکی به این نکته اشاره می کند که در نظام سرمایه داری، سیستم مردم را از دموکراسی دور نگاه داشته و آنها را به سمت وسویی دیگر سوق داده و به دنبال جایگزینی برای آن می گردد که آنها را با آن سرگرم کند. این جایگزین می تواند مصرف گرایی باشد یا هر چیز دیگری به غیر از مسائل اصلی. شاید بتوان گفت که مک دونالدیزاسیون و دیزنی فیکیشن و تشدید مصرف گرایی افراطی برای دورکردن مردم از ارزش های دموکراتیک، راهکارهای خوبی برای ترامپ سرمایه دار در جهت تحقق فرایند ترامپیزاسیون خواهند بود.

خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا یکی دیگر از نشانه های بازگشت ناسیونالیسم افراطی است؛ اتفاقی که شاید جدای از دلایل اقتصادی، دلایل فرهنگی ای چون بسته بودن دست کشورهای اتحادیه اروپا از نظر قوانین برای مقابله با هجوم سیل مهاجران به کشورهای عضو، بعد اوج گرفتن افراط گرایی مذهبی، در شکل گیری آن بی تأثیر نیستند. سوارشدن ناسیونالیست های دست راستی بر موج پوپولیسم توانسته است دو اتفاق بزرگ، یعنی خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا و ریاست جمهوری دونالد ترامپ، را رقم بزند و دور از انتظار نیست که به قدرت رسیدن راست های افراطی در دیگر نقاط جهان بتواند بار دیگر دنیا را اسیر فرزندان ناسیونالیسم افراطی چون نازیسم و فاشیسم کند و این چیزی است که می تواند آن را ترامپیزاسیون یا فرایند ترامپیزه شدن جهان دانست.

ترامپ و دورریختن اصول ٧٠ساله

جسیکا متیوز در مقاله ای می نویسد که سیاست خارجی در ایالات متحده در سه دهه اخیر، پس از جنگ سرد، همواره محل نزاع داغ میان سه گروه با نگاه های کاملا متفاوت بوده است. این نبرد بر سر این بوده که میان زور/ اجبار و دیپلماسی کدام باید روش اصلی در پیشبرد سیاست خارجی آمریکا باشد. نومحافظه کاران، که سردمداران تندمزاج جنگ عراق بودند، می خواهند آمریکا پلیس جهان باشد و نه تنها درگیر رفتار بیرونی دولت ها باشد بلکه میزان انطباق داخلی آنها با ارزش های آمریکایی را نیز مورد توجه قرار دهند؛ انطباق با ارزش هایی که آنها معتقدند ایالات متحده باید اساسا از طریق اعمال زور آنها را بر دیگران تحمیل کند. آنها برای توافق های بین المللی اهمیت کمی قائل هستند و اعتقاد دارند که آدم بدها، آنها را دست می اندازند و آدم خوب ها به آنها نیازی ندارند. اینترناسیونالیست های لیبرال که بیشترشان از توافق هسته ای با ایران حمایت می کنند، نیز می خواهند آمریکا در سطح جهانی فعال باشد؛ اما آنها می خواهند با ایجاد سیستم بین المللی قدرتمندی از همکاری و اتحاد، از یک جانبه گرایی اجتناب کنند. آنها پیشرفت بین المللی را ملهم از استقلال روزافزون و قوانین موردتوافق قرارگرفته ای می دانند که آمریکا هرچند هم استثنا باشد، باید به آنها احترام بگذارد. برای رئالیست ها، موتور محرک روابط بین الملل دولت های قدرتمندی هستند که به منافع خود توجه دارند. این نگاه معتقد است که آمریکا باید بر روابطش با دیگر قدرت های بزرگ و تعادل قدرت در مهم ترین مناطق تمرکز داشته باشد و منابع خود را در دیگر نقاط جهان تلف نکند. به طورکلی رئالیست ها از دخالت بسیار محدود آمریکا در تعارضات خاورمیانه دفاع می کنند.

اما آنچه دونالد ترامپ انجام داده است، دورریختن چیزهایی بوده که نومحافظه کاران، رئالیست ها و اینترناسیونالیست های لیبرال همه بر سر آنها توافق داشته اند؛ اینها اصول سیاست خارجی آمریکا هستند که توسط هر دو حزب به مدت ٧٠ سال از پایان جنگ جهانی دوم پابرجا بوده اند و حالا ترامپ به آنها پشت کرده و آنها را دور می ریزد. این اصول از این قرار هستند: اول، امنیت آمریکا باید به واسطه اتحاد گسترده و عمیق این کشور با جامعه جهانی افزایش یابد؛ دوم، اقتصاد باز جهانی بازی با حاصل جمع صفر نبوده و ایالات متحده باید در یک تعامل دوطرفه به دیگر کشورها اجازه رشد دهد؛ سوم، اعتقاد به دموکراسی و مزایای آن باید در اولویت برنامه های سیاسی کشور قرار بگیرد.

ناسیونالیسم و ارزش های آمریکایی

نظریات پیرامون ناسیونالیسم بسیار گسترده هستند که پرداختن به آن در این مقال نمی گنجد. اما به اختصار می توان به این نکته اشاره کرد که عده ای از نظریه پردازان بر مدرن بودن پدیده ناسیونالیسم تأکید داشته و نقطه زایش آن را معاهده وستفالی ۱۶۴۸، انقلاب فرانسه و به وجود آمدن ایده مدرن دولت- ملت می دانند. این در حالی است که برخی از نظریه پردازان، با تأکید بر ریشه های ملت ها در علائق قومی ازپیش موجود که مبنای آن را اسطوره های تاریخی و میراث فرهنگی تشکیل می دهد، ناسیونالیسم را پدیده ای پیشا مدرن می دانند. البته لازم به ذکر است کسانی چون آنتونی دی اسمیت نیز راه سومی را پیش گرفته اند و حدفاصلی بین مکاتب نوگرایی و کهنه گرایی در عرصه نظریه پردازی ناسیونالیسم قائل شده اند. آنچه مسلم است ناسیونالیسم تا اندازه ای حاصل میراث فرهنگی و اسطوره های تاریخ بوده و نه تنها از آن گریزی نیست، بلکه می توان گفت تا جایی که ارزش های انسانی را دربر بگیرد، می تواند سازنده باشد وگرنه به دام افراط گرایی خواهد افتاد. اگر ارزش های تفکر آمریکایی در سپهر سیاسی و اجتماعی را دموکراسی، لیبرالیسم و ناسیونالیسم بدانیم، با نگاهی به تاریخ آمریکا می توان به این نکته پی برد که همیشه گرایش های فردگرایانه لیبرالیستی عاملی برای تعدیل تعاملات جمع گرایانه ناسیونالیستی بوده است و قرار بر این بوده این مکانیسم طوری کار کند که مانع ظهور جنبش هایی چون فاشیسم و نازیسم شود. بی شک می توان اتفاقات اخیر در آمریکا را محک جدی فلسفه سیاسی غرب و دموکراسی دانست و باید صبر کرد و دید که آمریکا چطور به بحران ترامپ واکنش نشان می دهد. آیا می تواند در مقابل ناسیونالیسم افراطی سوار بر موج پوپولیسم قد علم کند، یا ارزش های لیبرالیستی و دموکراتیک زیر چکمه لجام گسیخته ناسیونالیسم له می شوند.

مهدی نوریان

کارشناس ارشد مطالعات آمریکا