چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

به دو راهی رسیده اند


به دو راهی رسیده اند

درباره ریزش ها و رویش ها و عوامل آن به نظر می رسد که ابتدا باید موضوع را درست بفهمیم و بعد آن را تحلیل کنیم چون در اثر تعریف نادرست ممکن است دچار مغالطه شویم گاهی مشترکات لفظی, انسان را به اشتباه می اندازند یعنی بعضی واژه های مثل هم, معنا و بار مشترکی ندارند

درباره ریزش ها و رویش ها و عوامل آن به نظر می رسد که ابتدا باید موضوع را درست بفهمیم و بعد آن را تحلیل کنیم؛ چون در اثر تعریف نادرست ممکن است دچار مغالطه شویم. گاهی مشترکات لفظی، انسان را به اشتباه می اندازند؛ یعنی بعضی واژه های مثل هم، معنا و بار مشترکی ندارند. اگر این ها اشتباه شود، تحلیل موضوع ناقص می شود. رویش و یا ریزش نیز از این دسته اند. ابتدا باید معلوم شود که رویش چیست و ریزش چیست؟ در تحلیل این پدیده قراراست موجودی به نام انسان بررسی شود که دارای ابعاد مختلف است. ضمن این که باید اذعان کرد همه ابعاد انسان برای ما شناخته شده نیست. گوستاو لوبن، کتابی تحت عنوان «انسان، موجود ناشناخته» دارد که بسیار در دنیا صدا کرده است. او در این کتاب گفت که ما انسان را نمی شناسیم؛ برخلاف ادعاهایی که آن زمان از شناخت انسان را می شد و ادعاهای دروغی هم بود.

بنابراین دراین جا می خواهیم افت و خیز و صعود و نزول یک موجود ناشناخته را در انقلاب اسلامی ایران بررسی کنیم که درباره آن چیزی نمی دانیم و اگر می دانیم، اندک است. انقلاب هم همین طور است. هرکسی انقلاب را یک جور تعریف می کند. هنوز برخی نمی توانند درک کنند که اسلامیت نظام با جمهوریت آن چه ارتباطی دارد؟ آیا این دو واژه مکمل اند یا همدیگر را قطع می کنند؟ یا این که این دو واژه را آورده ایم تا مفهوم سومی درست کنیم؟ و... این مسئله ای است که رهبرمعظم انقلاب نیز به طور بسیط به آن اشاره کرده اند که ارتباط این دو با هم چیست. همین که ایشان آن را تبیین و طرح می کنند، پیداست که جزء مسائل روز است. با این تفاسیر متوجه می شویم که تا چه اندازه بحث پیچیده می شود.

انسان موجودی دارای ابعاد مختلف است که اگر ابعادش را بشناسیم، در تبیین این بحث، کمک فراوانی به ما خواهدکرد. زمانی دربین روان شناسان غربی و نحله های فکری آنها، تفاسیر متنوعی در مورد انسان و ابعاد وجودی اش مطرح بود که هرکدام سعی می کردند به نوعی آن را مطرح کرده و در دنیا عرضه کنند.به طور مثال، جناب فروید ادعا می کرد که شخصیت انسان تنها در دو بعد استوار است. شهوت و خشم، اومانیست ها هم تعاریف دیگری از انسان و ابعاد وجودی او ارائه می کردند. این ها تفاسیر ناقص و ابتری بود که شاید چند دهه فکر بسیاری از افراد را به خود مشغول ساخت، در حالی که بسیاری از آنها به اذعان خود دانشمندان غربی از مبانی علمی برخوردار نبود. اگر کتاب های روانشناسی که از حدود ۵۰ سال پیش به این سو در غرب نوشته شده را مشاهده کنید، متوجه می شوید که مملو از این حرفهاست و این تئوری ها بیداد می کند.

اما اگر بخواهیم کاملترین تعریف از انسان را بدانیم، باید به کلام حضرت علی(ع) رجوع کنیم که می فرمایند: «اتزعم انک جرم صغیر؛ آیا تو خیال می کنی که یک جرم کوچکی هستی؟» و «فیک انطوی عالم اکبر؛ درحالی که عالم بزرگی در تو نهاده شده است». در روایات و به اصطلاح عرفای ما، این می تواند تجلی تمام صفات حق تعالی باشد که نمونه اش را در حضرت بقیه الله (ارواحنا له لفداء) و بقیه ائمه معصومین (علیهم السلام) می توان مشاهده کرد. در واقع، ائمه تجلی و مظهر کامل صفات حق تعالی هستند. این انقلاب را هم اگر به معنای واقعی آن درک کنیم، ادامه همان انقلاب انبیاست و هیچ شکی هم در آن نیست. یعنی اگر خاتم الانبیاء هم بود، همین کار را می کرد که امام خمینی(ره) انجام داد. به همین جهت است که این انقلاب می تواند مقدمه ای برای ظهور حضرت ولی عصر(عج) محسوب شود.

چنین انقلابی با چنین هدفی به راه افتاد اما خیلی از افراد این توقع را نداشتند و درمقابل آنها کسانی هم به دنبال رشد بودند که این انقلاب به دردشان خورد و کمکشان کرد. در واقع این دو به هم پیوسته هستند و دو امر جدا نیستند؛ مثل لباس که هم من به او نیاز دارم و هم او به من. من به او می رسم که تمیز بماند و از آسیب ها مصون باشد و او هم من را از گرما و سرما حفظ کند و پوشش من محسوب می شود. این جا هم نباید فراموش کنیم که محیط، در به کمال رسیدن انسان ها بسیار موثر است و نقش اساسی را ایفا می کند و گاه به حال یک عده مضر است. آنها کسانی هستند که نه برای خودشان و نه برای دیگران دغدغه انسانیت ندارند و البته به مرور زمان مشکل پیدا می کنند؛ مثل دوران پیامبر. چه کسانی درمقابل پیامبر می ایستند؟ تمام کسانی که بت داشتند و از کنار آن به منافع مالی جدی رسیدند، جزء این دسته محسوب می شوند. فکر کنید پیغمبر آمد و گردن این بت ها را زد؛ حالا این آدم ها چه کار می کنند؟ می گویند متشکریم؟ قطعا منافع شان به خطر افتاد، و به تکاپو می افتند.

درنظام ما هم مسئله به همین شکل است. مسئولی که به دنبال منافع شخصی اش باشد و مادیات برای او اولویت داشته باشد، چگونه می تواند با ساختارها و شاکله انقلاب همگام بماند و رشد کند؟ این ها مثل چرخ دنده هایی است که اگر به هم بخورند خیلی زیبا با هم کار می کنند و مکمل یکدیگرند؛ اگر نه، مزاحم همدیگرند و اصطکاک دائمی ایجاد می شود تا این که یا انقلاب کوتاه بیاید و یا این که آقایان کوتاه بیایند؛ یکی از این دوتاست. به اعتقاد من شاکله ها اگر با هم بخواند، هیچ مشکلی به وجود نمی آید. انسانی که شاکله اش با شاکله انقلاب رشد نکند، بالاخره روزی دچار ریزش می شود، چرا که انقلاب ما یک انقلاب اقتصادی و مادی صرف نبود، ابعاد مهم دیگری هم داشت که نباید از آن غافل شد.

برای تبیین این موضوع لازم است به چهار نفر از نخبگان و دانشمندان مورد اعتماد امام موسی کاظم(ع) اشاره کنم که از زمانی که ایشان در زندان به سر می بردند، پول خمس و زکات و تمامی اموالی که به امام تعلق می گرفته است را دریافت می کرده اند. روایات فراوانی داریم که از این افراد نقل شده است. حتی اینها را نمی خواهیم به طور کامل کنار بگذاریم، چرا که خیلی از منابع فقهی مان از دست می رود، ولی همین افراد امام را کنار گذاشتند. اینها با تمام مقبولیت و شهرتی که داشتند، وقتی امام هفتم شهید شد، به صراحت اعلام کردند که امام هشتم(ع) امام نیست و به نوعی سرکردگان «واقفیه» شدند. درحقیقت می دانستند که امام رضا(ع) امام است ولی چرا اذعان نمی کردند؟ زیرا شاکله شان با امام(ع) همخوانی نداشت و اسیر طمع پول و مادیاتی شده بودند که زیردست شان بود.

۱) احمدبن ابی بشر سراج که حدود ده هزار دینار پول بیشتر نزد او نبود. اگر هر دینار را یک مثقال طلا حساب کنیم، به پول امروز حدود یک میلیارد تومان می شود. در واقع او به خاطر یک میلیارد تومان، امام(ع) را کنار گذاشت. نقل است که در زمان مرگش هم اعتراف کرد که دروغ گفته است ولی پول ها را خورده بود و دیگر دیر شده بود.

۲) علی بن ابی حمزه بطائنی که بسیاری از افرادی که مدرس فقه هستند، او را می شناسند. بسیاری از آقایانی که در علم رجال استاد هستند- از جمله رهبر انقلاب- این افراد را خوب می شناسند. سی هزار دینار سهم، نزد او بود که امام هشتم(ع) از او مطالبه کردند. همین کافی بود تا به کلی منکر همه چیز شود و حتی درمقابل امامت امام هشتم نیز بایستد.

۳) عثمان بن عیسی رواسی که او هم به خاطر سی هزار دینار و شش کنیز، به همه چیز پشت پا زد و از پایه و اساس، منکر امامت حضرت شد و گفت امام موسی بن جعفر(ع) غایب شده است و بعداً ظهور خواهدکرد!

۴) زیادبن مروان قندی که هفتاد هزار دینار نزدش بود وبه کلی منکر داشتن چنین پولی شد؛ حدود هفت میلیارد تومان امروز. من از مبلغ کم شروع کردم و به این مورد آخر رسیدم؛ یعنی اولی ده هزارتا، دومی سی هزارتا، سومی سی هزارتا و شش کنیز و چهارمی هفتاد هزار.

بنابراین ریزش ها تازگی ندارد، بلکه از زمان حضرت آدم شروع می شود. خداوند دو فرزند به او داد و از همان جا مسئله حق و باطل مطرح شد. نمونه هایی ازاین قبیل- چه در زمان انبیا و چه اهل بیت عصمت و طهارت - فوق العاده زیاد است.

به اعتقاد بنده یکی از فاکتورهای بسیار مهم در پیدایش این پدیده، تعلق به امور مادی همچون ریاست، مقام و... است. خیلی از افراد تا وقتی که مسئولیتی دارند و یا ازسوی کسی مسئولیتی می گیرند از آن فرد خاص و نظام دفاع می کنند، ولی روزی که از آن مسئولیت کنار گذاشته شوند، دچار ریزش می گردند. این جاست که ممکن است فرد به گروه مخالفین هم بپیوندد.

کسی که وابسته به مقام های دنیایی است، به این وضع می افتد که «من جاء بالناس ذهب بالناس؛ کسی که به خاطر مردم آمد، به خاطر مردم هم می رود» اما مقابل این هم وجود دارد که «کسی که با کتاب خدا و سنت رسول بیاید- یعنی بر مبنای ایمان واقعی حرکت کند- اگر کوهها هم کنده شوند، او همچنان استوار خواهدماند.» این انسان را به چه قیمتی خریده می شود؟ اینها همان هایی هستند که تا آخر می مانند و با هیچ اتفاقی از موضع واقعی خود دست برنمی دارند. نمونه آن شهدای جنگ تحمیلی ما بودند که با ایمان واقعی شان و بدون هیچ چشم داشتی، تا آخرین قطره خونشان بر سر مواضع حق ایستادند.

حجت الاسلام دکتر مرتضی آقاتهرانی