جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

پل نیومن کورنگ بود


پل نیومن کورنگ بود

وقتی برای اولین بار او را در فیلم «جام نقره ای» در سینما رکس دیدم و چندی بعد در سینما کریستال فیلم «یک کسی آن بالا مرا دوست دارد» هیچ فکر نمی کردم که روزی با او کار کنم اما سال ها گذشت و سرنوشت مرا در شرکت سینه پلکس ادئون به کار گماشت

وقتی برای اولین بار او را در فیلم «جام نقره‌ای» در سینما رکس دیدم و چندی بعد در سینما کریستال فیلم «یک کسی آن بالا مرا دوست دارد» هیچ فکر نمی‌کردم که روزی با او کار کنم.اما سال‌ها گذشت و سرنوشت مرا در شرکت سینه پلکس ادئون به کار گماشت. این شرکت در آمریکا و کانادا ۱۸۰۰ سینما داشت و شروع بخش تهیه و پخش آن در لس‌آنجلس اتفاق مهمی قلمداد می‌شد که من یکی از دو نفر مسوول این بخش بودم. اولین فیلم ما فیلم «باغ‌وحش شیشه‌ای» اثر تنسی ویلیامز بود. پل نیومن آن را کارگردانی کرد و همسرش جوآن وود وارد که سال‌ها پیش برای فیلم «سه چهره حوا» اسکار گرفته بود به اتفاق جان ملکویچ، کارن آلن و جیمز نوتون نقش‌های فیلم را بازی می‌کردند.

علت اینکه پل نیومن می‌خواست نمایشنامه‌ای را که قبلا دو بار به فیلم برگردانده شده بود بار دیگر بسازد این بود که همسرش روی صحنه بازی خارق‌العاده‌ای ارائه داده بود و او می‌خواست که این بازی را برای همیشه روی فیلم ثبت کند و چنین کرد. او این پروژه را به تمام استودیوها که برای فیلم‌های تجاری‌شان خواهان او بودند پیشنهاد کرده بود و همه خیلی مودبانه آن را رد کرده بودند. وقتی پروژه را به شرکت ما آورد استقبال کردیم به خاطر اینکه کار اول شرکت هم متن درجه یکی داشت و هم گروهی که قبول کرده بودند با حداقل دستمزدی که اتحادیه‌شان اجازه می‌داد در فیلم بازی کنند همه فوق‌العاده بودند و بودجه فیلم در حدی که ما توان آن را داشتیم بود. به خاطر این فیلم و فیلم دیگری که شرکت ما با پل نیومن ساخت به نام «آقا و خانم بریج» اثر جیمز آیوری من توانستم با او برخوردهای متعددی داشته باشم.

اولین ملاقات گروهی ما شامل مدیرعامل شرکت سینه پلکس ادئون، من که یکی از چهار معاون ارشد مدیرعامل بودم به اتفاق چند نفر دیگر از شرکت با پل نیومن و وکیلش در رستوران معروفی در نیویورک بود که با هم ناهار خوردیم. وقت سفارش غذا پل نیومن پرسید چه کسی حاضر است یک همبرگر را با من نصف کند؟ من داوطلب شدم و بعدها وقتی دیدم همیشه نصف هر غذایی را می‌خورد پرسیدم چرا؟ گفت که این عادت تمام عمر من است و فکر می‌کنم همیشه یک نفر در دنیا هست که نیاز به نصف دیگر آن داشته باشد.

در یکی از ملاقات‌هایش من فیلم شازده احتجاب را به او دادم و پس از آن به رفتارش که همیشه مهربان و دوستانه بود احترام حرفه‌ای را نیز اضافه کرد. وقتی فیلمبرداری و مونتاژ تمام شد و هنری من‌سینی (Henri Mancini) مشغول ساخت موسیقی متن بود قرار شد که ما با موسیقی موقت فیلم را به روسای استودیوهای مختلف نشان بدهیم تا شاید یکی از شرکت‌های بزرگ پخش جهانی آن را به عهده بگیرد. پل به من تلفن کرد و گفت که چون فیلم میکس نهایی نشده، تو باید در تمام نمایش‌های فیلم در استودیوها حضور داشته باشی و قبل از شروع بگویی که فیلم میکس نهایی نشده و موسیقی نیز موقتی است.

او تاکید کرد که هیچ‌کس جز روسای استودیوها نباید فیلم را ببینند. وقتی این کار تمام شد مدیرعامل شرکت ما به من تلفن کرد و گفت فیلم را برای من بفرست که من هم ببینم. گفتم پل نیومن تاکید کرده هیچ‌کس جز روسای استودیوها فیلم را نبیند. مدیرعامل شرکت گفت من پولش را داده‌ام و می‌خواهم فیلم را ببینم. من هم فیلم را فرستادم ولی به پل نیومن نیز خبر دادم. پل نیومن که همیشه به مهربانی معروف بود به دلیل بی‌حرمتی مدیرعامل شرکت ما به حریم یک هنرمند او را جلوی همه کارکنان ارشد سکه یک پول کرد. فیلم در بخش مسابقه جشنواره کن قبول شد من برای فروش فیلم به کشورهای دیگر به اتفاق مدیرعامل شرکت با گروه این فیلم به کن سفر کردیم.

شرکت ما شام مفصل ۸۰ نفره‌ای به افتخار پل نیومن و گروه فیلم «باغ‌وحش شیشه‌ای» داد که معروف‌ترین هنرپیشه‌های سینما که در جشنواره کن بودند در این شام شرکت داشتند. سر شام جان ملکویچ تعریف می‌کرد که روز اول فیلمبرداری «باغ‌وحش شیشه‌ای» من خواب ماندم و به جای ۸ صبح حدود ۱۲ سر صحنه رسیدم. گفت که مطمئن بودم پل نیومن عذر من را خواهد خواست و هنرپیشه دیگری را جای من خواهد گذاشت. ولی او چیزی نگفت و بهانه من را که کار نکردن آلارم ساعتم بود به راحتی پذیرفت. آن روز عصر وقتی به آپارتمانم برگشتم دیدم پل نیومن حدود ۵۰ عدد ساعت در اندازه‌های مختلف بسته‌بندی شده به آپارتمان من فرستاده بود و من حساب کار خودم را کردم. برای افتتاح فیلم «باغ‌وحش شیشه‌ای» به نفع «اکتورز استودیو» به نیویورک رفته بودم.

بعدازظهر همان روز پل نیومن یک کنفرانس مطبوعاتی سالانه‌ که داشت برای تقسیم سود شرکت غذایی‌اش بود. در فرصتی کوتاه از او پرسیدم راستی چطور شد با این همه کار شرکت غذایی هم تاسیس کردی؟ او گفت: من سال‌ها بود سس سالاد مخصوصی را خودم درست می‌کردم که بین دوستان و آشنایان پخش می‌کردم. آقای آ.ای.هاچنر (A.E Hotchner) (نویسنده بیوگرافی ارنست همینگوی) همسایه و دوست من بود و گفت چرا این سس مخصوص را به صورت تجارتی تولید و پخش نمی‌کنی؟ شروع به این صورت بود ولی من از اول گفتم که سود این شرکت باید بین خیریه‌های مختلف تقسیم شود و هر سال وقتی بیلان شرکت و سودش روشن می‌شود این کار را می‌کنم.

پل نیومن معتقد بود که در زندگی‌اش بسیار خوش‌اقبال بوده و می‌خواست این خوش‌اقبالی را با دیگران تقسیم کند. یکی از کارهای بسیار دلپذیر پل نیومن ساخت یک اردوگاه برای بچه‌هایی بود که بیماری‌های لاعلاج داشتند. او در این اردوگاه تعداد سیصد تا چهارصد بچه مریض را برای یک هفته پذیرایی می‌کرد و برای هر کودک یک آرزویش را برآورده می‌ساخت. مثلا کودکی می‌گفت که آرزویش این است که مایکل جوردن، بسکتبالیست معروف را ببیند.

پل نیومن به مایکل جوردن تلفن می‌کرد و او را برای یک روز به این اردوگاه می‌آورد. اسم این اردوگاه (گروه سوراخی در دیوار) بود (A hole in the wall gang) که این نیز نشانه تواضع او بود چون A hole in the wall را در اصطلاح زبان انگلیسی، به محلی پیش پا افتاده می‌گویند. شاید نسل امروز این را نداند که پل نیومن با چشمان آبی آسمانی‌اش بیماری «کوررنگی» داشت و تمام جهان را سیاه و سفید می‌دید. شاید به خاطر این بود که همیشه در کنار و پشتیبان آدم‌های بی‌بضاعت بود و در تمام تظاهرات سیاه‌پوستان برای عدالت و برابری، پل نیومن ستاره بزرگ سینما که بیش از ۵۰ سال در اوج بود در کنار آنها بود و از آنها حمایت می‌کرد.

یکی از افتخاراتش این بود که نیکسون، رئیس‌جمهور آمریکا نام او را در صدر لیست دشمنان دولت آمریکا ثبت کرده بود. پل نیومن ۲ بار ازدواج کرده بود. ازدواج اول قبل از سوپراستار شدن بود که حاصلش ۲ فرزند بود، یک پسر و یک دختر. پسرش اسکات نیومن در جوانی به علت زیاده‌روی در مصرف مواد مخدر فوت کرد. پس از این اتفاق، پل نیومن بنیاد اسکات نیومن را تشکیل داد که کارش ترک دادن جوانان معتاد و پیشگیری از اعتیاد جوانان است. ازدواج دوم با جوآن وودوارد Joanne woosward که حاصلش سه دختر و پنجاه سال زندگی مشترک است. من تجربه آشنایی با پل نیومن را جزو اتفاقات مهم زندگی‌ام می‌دانم و تا هستم هر وقت فیلمی از او می‌بینم یاد آن مدت کوتاهی که به خاطر دو فیلم با او تماس داشتم، می‌افتم.

● درباره این ضمیمه

با وجود فراگیری صنعت سینما در جهان امروز و با وجود سنت روزنامه‌نویسی سینمایی در ایران چندی است که فقر رسانه‌ای به جان هنر سینما در ایران افتاده است. شاید توقیف مجله دنیای تصویر در آغاز سال جاری نتواند گویای همه ابعاد این فقر رسانه‌ای باشد، امّا به‌راستی با این حجم قابل ملاحظه فیلم‌های سینمایی که از رسانه‌های ایرانی (تلویزیون – ویدئو – سینما) پخش می‌شود و با این حجم DVD‌های موجود در بازار ایران تیراژ (و نه تعداد) نشریات سینمایی ایران برای اطلاع‌رسانی درباره صنعت سینما (و نه فقط سینمای هنری) کافی است؟

از سوی دیگر فاصله آثار مطرح سینمای جهان با معیارهای رسمی اخلاق سیاسی و عمومی در ایران مانع از آن می‌شود که روزنامه‌ها و رسانه‌های دولتی به‌خصوص صداوسیما بتوانند حتی از دریچه نقد به این آثار بپردازند و در صورت چاپ نقد در روزنامه‌های مستقل چنان رازآلود از آثار سینمایی مطرح جهان حرف می‌زنند که اصل موضوع مغفول می‌ماند و صداوسیما نیز چنان آثار را مثله می‌کند که همان اصل موضوع فراموش می‌شود. شهروند امروز در ادامه مجموعه ضمیمه‌های ماهانه خود در دومین هفته هر ماه قصد دارد ضمیمه‌ای به نام راهنمای فیلم منتشر کند که به معرفی آثار سینمای ایران و جهان در هر سه رسانه سینما ـ تلویزیون و ویدئو می‌پردازد و در صورتی که آثاری از ارزش‌های اخلاقی جامعه ایران فاصله داشته باشد افزون بر بررسی به نقد آنان نیز توجه می‌کند.

کارکرد اصلی راهنمای فیلم شهروندامروز البته بیش از نقد، بررسی است تا به کار مخاطب عام سینما (و نه عوام که عام یعنی بینندگان غیرحرفه‌ای اما روشنفکر سینما) بیاید و سیاستمداران، اقتصاددانان، دانشجویان، فیلسوفان و روشنفکران ایرانی هم «فرصت دیدن» بیابند. ما تنها روایتگریم، نه یک کلمه کم، نه یک کم بیش.

بهمن فرمان‌آرا