جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

ولایت برترین رکن دین


ولایت برترین رکن دین

شرح مختصری بر حدیث معروف سلسله الذهب به مناسبت سالروز ولادت باسعادت امام رضا ع

ارتباط توحید و ولایت و جایگاه رفیع ولایت در تکمیل و تتمیم توحید، حقیقتی است که در لسان روایات به انحاء گوناگون مورد اشاره و تاکید قرار گرفته است. حضرت امام رضا (ع) در حدیث مشهور به "سلسله الذهب"، از قول خدای سبحان، کلمه توحید "لا اله الا لله" را دژِ مستحکمِ نجات دهنده از عذاب الهی معرفی کرده و پذیرش ولایتِ خود را شرط دخول در حصن توحید، دانسته است: "... الله جل جلاله یقول: لا اله الا لله حصنی فمن دخل حصنی أمن من عذابی... بشروطها و أنا من شروطها"(۱). سرّ ناگسستنی بودن ارتباط توحید و ولایت آن است که انکار ولایت به انکار رسالت برمی‌گردد و انکار رسالت به انکار توحید یا نقص در آن می‌انجامد، از این رو قرآن کریم، توحیدِ منکران رسالت را ناقص می‌داند: "و ما قدروا الله حق قدره إذ قالوا ما أنزل الله علی بشر من شیء"(انعام/۹۱)، چنانکه اطاعت در برابر رسول خدا را، فرمان‌پذیری از خدا می‌داند: "من یطع الرسول فقد أطاع الله"(نساء/۸۰). در روایات نیز، این پیوند گسست‌ناپذیر مورد توجه و اهتمام ویژه واقع شده است.

امام باقر (ع) به ابوحمزه فرمودند: "عبادت واقعی از آنِ خداشناس است، اما کسی که خدا را نمی‌شناسد، او را این گونه (مانند عامه از مردم) گمراهانه عبادت می‌کند. ابوحمزه گفت: فدایت شوم، معرفت خدا چگونه است؟ حضرت فرمود: این است که آدمی خدا و رسولش را تصدیق کند و با پذیرفتن ولایت و امامت حضرت علی (ع) و سایر پیشوایان هدایت، از دشمنانشان بیزاری بجوید"(۲). از امام صادق (ع) نیز روایت شده است: "لا یعرف الله عز و جل إلا بسبیل معرفتنا؛ خداوند جز از طریق معرفت ما شناخته نشود"(۳). این پیوستگی توحید و رسالت و امامت، به گونه‌ای است که به فرموده امام باقر (ع) در عالم ذرّ، در کنار پیمان بر توحید، میثاق بر رسالت و ولایت نیز گرفته شده است: "إن الله أخذ میثاق شیعتنا بالولایه و هم ذرٌ یوم أخذ المیثاق علی الذرّ و الإقرار له بالربوبیه و لمحمد بالنبوه"(۴) همچنین تصریح فرموده است که منکران ولایت ما کسانی هستند که در آنجا نیز آن را نپذیرفتند: "... ثم دعاهم الی الاقرار بالنبیین فأقرّ بعضهم و أنکر بعضهم؛ ثم دعاهم إلی ولایتنا فأقر بها والله من أحب و أنکرها من أبغض؛ خداوند ایشان را به اقرار نسبت به پیغمبران دعوت کرد، برخی اقرار و برخی انکار نمودند، آن گاه به ولایت ما دعوتشان کرد، به خدا سوگند، کسی بدان اقرار کرد که خدا او را دوست داشت، و کسی آن را انکار کرد که خدا او را دشمن داشت"(۵).

در دعایی که از شیخ الائمه امام صادق (ع) وارد شده و بعد از نماز عید غدیر خوانده می‌شود، حضرت اقرار به ولایت امیرالمؤمنین علی (ع) را نه تنها موجب اکمال دین و اتمام نعمت می‌داند، بلکه آن را متمم توحید و اخلاص معرفی می‌کند: "بر یگانگی و وحدانیت تو این گونه با اخلاص شهادت می‌دهم که تو خدایی هستی که غیر از تو معبودی نیست و محمد (ص) بنده و رسول تو و علی بن ابی‌طالب (ع)، امیر مؤمنان است و اقرار به ولایت او جلوه اقرار به توحید، اخلاص در وحدانیت، کمال دین و اتمام نعمت و فضیلت بر جمیع مخلوقات تو است. به راستی که تو گفتی و به حق گفتی که: الیوم اکملت لکم... خدایا، حمد و سپاس از آنِ توست که بر ما منت نهادی و اخلاص بر وحدانیت خود را به ما عطا کردی، آن گاه که ما را به موالات ولیّ خودت که هادی بعد از نبی منذر تو است، هدایت کردی و به سبب ولایت او راضی شدی که اسلام، دین پسندیده باشد"(۶).

بنابراین، توحید بی‌ولایت، توحید نیست و با هیچ ضمیمه‌ای از اخلاق یا اعمال صالح نمی‌توان آن را جبران نمود، همان گونه که نماز بی‌رکوع، سجود یا سایر ارکان، نماز نیست و به هیچ وجه نمی‌توان آن را با ضمایمی همانند سجده سهو، نماز احتیاط و ... تصحیح کرد. امام باقر (ع) از قول خدای سبحان نقل کرده است: "هر کس که ولایت پیشوای ستمگری را بپذیرد، بدون تردید گرفتار عذابم خواهد شد، نه توحید نفعی به او می‌رساند و نه اعمال عبادی. در مقابل، پذیرش ولایت امام عادل، موجب برخورداری از عفو و رحمت من خواهد شد، هر چند لغزشهایی در اعمال و عباداتشان باشد"(۷). همچنین فرمودند: "اسلام بر پنج پایه استوار است، نماز، زکات، روزه، حج و ولایت و هیچ یک از آن ارکان به پای رکن رکین ولایت نمی‌رسد". زراره می‌گوید: پس از اینکه امام باقر (ع) ارکان پنجگانه اسلام را بیان کرد از آن حضرت پرسیدم: کدام یک از این ارکان برتر است؟ حضرت فرمودند: ولایت برترین پایه است؛ زیرا ولایت در میان ارکان دین، نقش کلیدی دارد و امام راهنمای دین است. سپس فرمودند: اگر کسی تمامی شبها به نماز ایستد و همه روزها را روزه بدارد و همه اموالش را صدقه بدهد و هر ساله حج خانه خدا کند، اما ولایت ولیّ خدا را نشناسد تا آن را بپذیرد و همه کارهایش را با راهنمایی او انجام دهد، از طرف خدا هیچ ثوابی ندارد و از اهل ایمان نیست(۸).

بی‌شک پیمودن صراط مستقیم توحید در سیر علمی و سلوک عملی، بسیار ظریف و حساس است، به گونه‌ای که لحظه‌ای غفلت و اندکی زلّت موجب خروج از راه مستقیم توحید و غلتیدن در بیراهه شرک می‌شود. از این رو در روایات آمده است: "الاشراک فی الناس أخفی من دبیب النمل علی المسح الاسود فی اللیله المظلمه؛ نفوذ شرک در مردم ظریف‌تر و مخفی‌تر از اثر راه رفتن مورچه بر روی جسم سیاه رنگ در شب تاریک و ظلمانی است"(۹). اینکه قرآن کریم بیشتر مدعیان ایمان و توحید را گرفتار شرک و دوگانه‌پرستی می‌داند: "و ما یؤمن أکثرهم بالله الا و هم مشرکون"(یوسف/۱۰۶)، به خاطر همین ظرافتی است که در مرزبندی توحید و شرک وجود دارد. بی‌تردید، تبیین زوایای توحید و یکتاپرستی و تشریح مرز جدایی آن از شرک در میدان علم و گسترة عمل، تنها از عهده کسانی بر‌می‌آید که با تلاشی صادقانه برای رسیدن به اخلاص در توحید، مقام مخلِصان را پشت سر گذاشته و به مدد یگانه هستی بخش، به مقام مخلَصان رسیده باشند؛ چنانکه در زیارت جامعه کبیره، اهل بیت (ع) با عنوان "و المخلَصین فی توحید الله" توصیف شده‌اند.

با این بیان، سرّ تأکید روایات بر محوری بودن اصل ولایت و امامت، و متوقف بودن قبولی اعمال بر پذیرش ولایت ائمه هدی علیهم السلام، دانسته می‌شود، چه اینکه بدون پذیرش ولایت و بهره‌مندی از هدایت آنان، اعمال انسان مشوب به شرک بوده و مورد قبول درگاه الهی نخواهد بود. افزون بر این، بیانات رسا و بلند ائمه اطهار (ع) درباره خداشناسی و مباحث توحیدی، مخصوصاً بیانات عمیق امیر بیان در نهج البلاغه و غیر آن، از چنان اوج و عظمتی برخوردار است که اگر ائمه (ع) نمی‌بودند، این معارف بلند هرگز به دست نمی‌آمد و جامعه بشری، نه تنها توان پشت سر گذاشتن کلاس‌های آغازین توحید را نداشت، بلکه از جهل مرکب خویش نیز خارج نمی‌شد و نمی‌توانست بفهمد که چنین معارف عمیقی وجود دارد. بیان این معارف عمیق و دقیق از سوی اهل بیت (ع)، سبب شد که آنان به عنوان ارکان توحید شناخته شوند: "و ارکاناً لتوحیده"(زیارت جامعه کبیره).

از مجموع آنچه گذشت می‌توان دریافت که ولایت، مکمل و متمم توحید است و بدون پذیرش ولایت، توحید و به تبع آن اعمال عبادی انسان، ناقص و مورد قبول درگاه خداوند نخواهد بود.

علی مهدوی

پی‌نوشتها:

۱- التوحید، شیخ صدوق، ص۲۵

۲- الکافی، ص۲۵۴، باب معرفه الامام و الرد الیه

۳- همان، ج۱، ص۱۸۴

۴- همان، ج۲، ص۳۱۸

۵- همان

۶- نورالثقلین، ج۱، ص۵۸۹

۷- الکافی، ج۲، ص ۲۰۶

۸- بحارالانوار، ج۶۵، ص۳۳۲

۹- بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۷۱



همچنین مشاهده کنید