شنبه, ۲۲ دی, ۱۴۰۳ / 11 January, 2025
مجله ویستا

ایمان بین تصدیق و عمل و عقل


ایمان بین تصدیق و عمل و عقل

بر اساس قرآن کریم, ایمان قابلیت افزایش وکاهش یافتن شدت و ضعف را دارد

بر اساس قرآن کریم، ایمان قابلیت افزایش وکاهش یافتن [شدت و ضعف] را دارد. ایمان هنگامی افزایش می‌یابد که با کار نیکو اقتران پیدا کند و از اعمال بیهوده دوری جویند و هنگامی ضعیف می‌شود که شک و ‌تردید و عدم اطاعت‌ورزی ملازم آن شود. اما اسلام همان‌گونه که گذشت تنها اقرار بر زبان است که به آن نطق شهادتین گفته می‌شود و افزایش یا کاهش نمی‌یابد مگر هنگامی که نفاق در کار باشد.

این گفته‌ها درباره ایمان و این‌که قابلیت افزایش یا کاهش یافتن را دارد، مساله‌ای را مطرح می‌کند که از دیرباز تاکنون بین مذاهب اسلامی محل اختلاف است و آن این‌که آیا ایمان تنها تصدیق به قلب است یا تصدیق و اطاعت را با هم شامل می‌شود؟

سخن را به آنچه از قرآن دراین‌باره درک و فهم می‌شود خلاصه می‌کنیم به این ترتیب که: ایمان در قرآن اغلب با عمل صالح ذکر شده است و عبارت «ایمان بیاورید و عمل صالح انجام دهید» در قرآن به شکل چشمگیری تکرار شده است به حدی که موجب می‌شود معتقد شویم که ایمان به تنهایی بسنده نمی‌کند و شرط کمالیت آن عمل نیکوست یا حداقل در شایستگی کسب نتایج آن در قیامت. این مساله در عبارت «الذین آمنوا واتقوا» صدق می‌کند (یعنی از آنچه خدا نهی کرده دوری جویند.)

اگر تمام آیه‌هایی که در آن واژه ایمان آمده است را برشماریم، می‌بینیم که یا با عمل نیکو (انجام فضیلت‌ها) یا پرهیزگاری (دوری از رذائل) مقترن گشته است و در هر مرتبه در چارچوب شایستگی کسب ثواب و پاداش در دنیا همانند آخرت ذکر شده است. از آن جمله این آیه: «در حقیقت کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند باغ‌های پرنعمت خواهند داشت که در آن جاویدان می‌مانند. وعده خداست که حق است و هموست شکست‌ناپذیر سنجیده‌کار( »لقمان ۸ ۹.)

چگونه مقارنت بین ایمان و کار نیکو از یک سو و ایمان و پرهیزکاری از سوی دیگر را بفهمیم؟

اگر به قرآن نظری بیفکنیم مشخص می‌شود که متضاد ایمان کفر است که معنایش ایمان نداشتن به خدا و ملائکه و پیامبران و روز جزاست و اگر کافر در این معنی، پیام پیامبران به گوشش نخورد مجازات کفر که عذاب است شاملش نمی‌شود. خدای بلند مرتبه می‌فرماید: «و ما تا پیامبری برنینگیزیم به عذاب نمی‌پردازیم( »الاسراء ۱۵.) اما در صورتی که پیام پیامبر به گوشش برسد و آن را تکذیب و استجابت کند در این صورت مستوجب عذاب می‌شود. اما اگر ایمان آورد و پیامبر را تصدیق کند اما واجبات و پرهیزکاری و کار نیکو را انجام ندهد، ایمانش او را از محدوده کفر خارج می‌گرداند، اما ثواب ایمان نصیبش نمی‌شود مگر به ۲ چیز: پرهیزکاری و عمل نیکو. و خداوند هر دو را در یک لفظ به کار برده است: «و در نیکوکاری و پرهیزگاری با یکدیگر همکاری کنید و در گناه و تعدی دستیار هم نشوید و از خدا پروا کنید که خدا سخت کیفر است( »المائده ۲.)

این است معنای پرهیزکاری نزد مفسران و اصولیون و فقیهان که صوفیان سنی مذهب معنای دیگری به آن می‌افزایند که آن را تا درجه پارسایی و زهد بالا می‌برند. به عنوان نمونه محاسبی در ارتباط با مفهوم تقوی بین دو سطح تفاوت قائل می‌شود. سطح عبادت نمایان شده که حوزه‌اش اعضای بدن است و حقیقت آن انجام حق و ترک گناهان است و سطح عبادت باطنی که حوزه‌اش وجدان و حقیقتش اراده دینداری در امور واجب (یعنی گرایش مومن به اراده خود به سوی خدا) و اخلاص عمل در امور واجب، یعنی به وسیله راز و نیاز و نماز و روزه و همه کارهایی که خداوند بندگانش را به انجام آنها فراخوانده است.

[اما] چگونه ایمان حاصل می‌شود؟ اگر ایمان معنایش تصدیق پیامبران است چه چیزی انسان را وامی‌دارد که این تصدیق را باور کند؟

می‌توان گفت در یهودیت و مسیحیت وسیله اصلی نه تنها وسیله که حضرت موسی و حضرت عیسی برای واداشتن مردم به ایمان آوردن به پیام خود به کار می‌بردند؛ معجزات است یعنی معجزات دهگانه موسی که تبدیل عصا به اژدها در راس آنها بود. اما حضرت عیسی اقدام به انجام کارهای خارق‌العاده کرد، ازجمله زنده کردن مردگان و شفا بخشیدن بیماران و...

با این‌که تورات و انجیل شأن و مرتبه خردورزی را بالا می‌برند و به به‌کارگیری عقل فرامی‌خوانند اما کم کردن غلظت کارهای خارق‌العاده به عنوان معجزه در دعوت حضرت محمد (ص) و اکتفایش به مخاطب قرار دادن عقل [از طریق اعجاز قرآن] خود را به عنوان پدیده‌ای تحمیل می‌کند که اسلام را از یهودیت و مسیحیت متمایز می‌کند. پاره‌ای از قریش که دشمنان دعوت حضرت محمد (ص) بودند چندین بار از محمد(ص) خواستند معجزاتی را همانند پیامبران گذشته بیاورد تا باور کنند که از طرف خدا فرستاده شده است؛ اما همیشه پاسخ، رد این مبارزه‌طلبی بود از جمله این آیه: «و چیزی ما را از فرستادن معجزات بازنداشت مگر [همین امر که پیشینیان آن را تکذیب کردند( »الاسراء ۵۹.) سپس به این موضوع اشاره می‌شود که معجزات خارق‌العاده پیامبران هدفش تنها پرده برداشتن از حقایق نیست، بلکه هدف ترساندن است که اجبار مردم بر فرمانبرداری از پیامبران است. همان‌گونه که در این آیه آمده است: «و ما [این گونه] معجزات را جز برای بیم دادن نمی‌فرستیم( »الاسراء۵۹.)

در آیات دیگری، قرآن کسانی که خواستار معجزه هستند را به کتاب طبیعت ارجاع می‌دهد و از آنها می‌خواهد در آن تدبر کنند و از آن پندها برگیرند (از جمله بنگرید به آیات ۳ تا ۶ سوره جاثیه.)

علاوه بر کتاب طبیعت کتابی به نام کتاب تاریخ یعنی تاریخ انبیاء و پیامبران و قوم خود وجود دارد در این آیه: «آیا در زمین نگردیده‌اند تا ببینند فرجام کسانی که پیش از آنان بودند چگونه بوده است. آنها بس نیرومندتر از ایشان بودند و زمین را زیر و رو کردند و بیش از آنچه آنها آبادش کردند آن را آباد ساختند و پیامبرانشان دلایل آشکار برایشان آوردند( »الروم ۹.)

علاوه بر طبیعت و تاریخ که به عنوان گواه و شاهد ذکر شده‌اند قرآن نظر مجادله‌کنندگان مشرک را به کتابی که بر حضرت محمد (ص) نازل شد یعنی قرآن جلب می‌کند و قرآن به تنهایی برای قانع ساختن کسی که بخواهد قانع شود، بسنده می‌کند (بنگرید به آیات ۵۱ ۵۰ سوره العنکبوت)‌.

نظام هستی و درس‌ها از داستان‌های پیامبران و روش و بیان قرآن اجزای برابر و متکامل از حیث دلالت هستند. به این ترتیب که نظام هستی و وجود، دلیلی بر وجود خدا و وحدانیت اوست و سرگذشت پیامبران دلیلی بر قدرت و رحمت و انتقام اوست. سخن و بیان قرآن دلیلی بر نبوت پیامبری محمد(ص) و راستی رسالتش است. این دلایل سه‌گانه با همدیگر پایه‌گذار آنچه معقول دینی عربی می‌نامیم هستند و در نقطه مقابل غیرمعقول عقلی قرار می‌گیرند که در چارچوب گفتمان قرآنی معنایش شرک به خدا و انکار رستاخیر و تکذیب رسالت حضرت محمد(ص) است.

پرسش مطرح شده این است که عقل در قرآن چگونه مشخص و معین می‌شود؟

اسم عقل به هیچ عنوان در قرآن نیامده است، اما فعل عقلَ به شکل ماضی و مضارع و اسم فاعل به فراوانی تکرار شده، بویژه صیغه مضارع که حکایت از بیان حال است. با وجود گونه‌گونی ساخت و سبک ریشه فعل «ع ق ل» در قرآن دارای معنایی ثابت است به نحوی که می‌توان گفت مفهوم عقل در قرآن به این موارد اشاره دارد:

به نیروی آماده شده نفس برای پذیرش دانش اشاره دارد که در اصطلاحات فقهی و کلامی از آن به عقل فطری یا غریزی یا تشخیص‌دهنده یاد شده و در اصطلاح فلاسفه عقل بالقوه یا مادی یا منفعل نام دارد یا این‌که به دانشی اطلاق می‌شود که انسان با آن نیرو از آن بهره می‌برد که اصطلاحا عقل اکتسابی یا تجربی نام دارد.

به این ترتیب صیغه مضارع (یعقلون و تعقلون و نعقل...) که به فراوانی در قرآن آمده است غالبا هنگام سخن گفتن از کفار و مشرکان و منافقان به کار رفته و همچنین صیغه ماضی مانند آیه: «یحرفونه من بعد ما عقلوه وهم یعلمون( »البقره ۷۵) اشاره به معنی دوم یعنی عقل اکتسابی دارد، در حالی که عقل در زمینه تکلیف در معنای شرعی به معنی نخستین برمی‌گردد، یعنی عقل فطری یا تشخیص‌دهنده... و آشکار است که از جمله شروط تکلیف در اسلام عقل و بلوغ است.

به طور کلی در اصطلاح اسلامی معنا و مفهوم عقل در حوزه عقیده عقل اکتسابی (در نتیجه تامل در نظام هستی) است و از دست دادن یا ضعفش امر طبیعی به شمار نمی‌آید، بلکه نتیجه عدم تمایل به کسب شناخت است، اما در زمینه تکلیف شرعی اشاره به نیروی نفسی یا ملکه عقلی دارد که جداگر انسان از حیوان است و در تعریف انسان به عنوان حیوان عاقل منظور همین عقل است. دارنده این ملکه و نیرو در صورت رسیدن به سن بلوغ مکلف است واجبات شرعی را انجام دهد و کسی که از آن بهره‌ای ندارد همانند بچه غیربالغ یا دیوانه یا ناتوان ذهنی تکلیفی بر او نیست.

نویسنده: محمد عابد الجابری

مترجم: رحیم حمداوی