یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

نگاهی به رمان «با جامهای شوكران», نوشته عبدالمجید نجفی


نگاهی به رمان «با جامهای شوكران», نوشته عبدالمجید نجفی

با جام های شوكران, در حجم سیصد و چهار صفحه و با بیست و سه فصل به قلم آمده است اتفاقات و فصل ها به لحاظ زمانی, تسلسل و چینش مرتبی ندارند هر فصل به دوره ای از زندگی شخصیت, مربوط است در یك فصل, دوران كودكی شخصیت ها, در فصل دیگر, دوران اسارت و در فصل بعدی, دوره قبل از اسارت شخصیت به تصویر درمی آید

● با جام های شوكران

▪ نوشته عبدالمجید نجفی؛

▪ چاپ اول: ۱۳۸۵؛

▪ نشر صریر؛

▪ شمارگان: ۳۰۰۰ نسخه

«با جامهای شوكران» رمانی است كه به زندگی محسن شفیعی می پردازد. او نامزدی به نام مارال دارد كه دختر عمویش نیز هست، محسن به عنوان امدادگر به منطقه جنگی می رود. مادر و پدر و نامزدش چشم به راه و بیقرار دیدن او هستند، اما عشق به جبهه و خدمت به وطن، در وجود او چنان قوی است كه پایبند شهر و خانه و كاشانه نمی شود. او به رغم التماس های خانواده، دوباره به منطقه برمی گردد و در پایان یك عملیات، به اسارت دشمن درمی آید. در اردوگاه تكریت، شوهر خواهرش (كمال) را می بیند كه با سرسپردگی، به خدمت ارتش عراق درآمده و برای ابراز هرچه بیشتر این سرسپردگی اطلاعات كذبی نیز (در مورد محسن) در اختیار ارتش عراق قرار می دهد و موجب شكنجه شدن شدیدتر او می شود.

محسن، سال های سخت غربت و اسارت را به عشق بازگشت به وطن و دیدار عزیزان تاب می آورد. سال ها از اسارت او می گذرد و وقتی پا به خاك ایران می گذارد، خیلی چیزها تغییر كرده است؛ جنگ تمام شده، مارال او از غده ای كه در شكمش رشد كرده، رنج می برد و روز به روز تكیده تر می شود، عمو قاسم (پدر مارال) بر اثر تصادف فوت كرده، عزیزه (خواهرش) با جانباز قطع پا به نام نادر، ازدواج كرده، راضیه (خواهر بزرگ ترش) از همسرش جدا شده و به منزل آنها برگشته است. و محسن وقتی به گذشته فكر می كند، تصمیم می گیرد كه پس از این مرهم همه آلام و زحمت های عزیزانش باشد و كمك كند تا حال مارال، روبه بهبودی بگذارد و...

● چینش فصل ها

با جام های شوكران، در حجم سیصد و چهار صفحه و با بیست و سه فصل به قلم آمده است. اتفاقات و فصل ها به لحاظ زمانی، تسلسل و چینش مرتبی ندارند. هر فصل به دوره ای از زندگی شخصیت، مربوط است در یك فصل، دوران كودكی شخصیت ها، در فصل دیگر، دوران اسارت و در فصل بعدی، دوره قبل از اسارت شخصیت به تصویر درمی آید. فصل پانزدهم، واگویه كمال با خودش است. او كه عضو سازمان منافقین و چریك خلق است، در قالب جاسوس و با نام مستعار اژدر اسلامی به عراق می رود و برای اثبات سرسپردگی اش، اطلاعات كذبی را در مورد اسرای ایرانی به ارتش عراق می دهد. در فصل پانزدهم سكینه سلطان (مادر محسن) خواب بی بی فاطمه زهرا(س) را می بیند كه به او وعده برگشتن یوسف گمگشته اش را می دهد. و در واقع از اینجای اثر، بارقه امید در دل پیرزن می درخشد.

در اثر، ماجراهای فرعی هم وجود دارد. قهر و آشتی و اختلافات بین راضیه و كمال و بالاخره فرار ناگهانی كمال به خارج از كشور، توصیف می شود. در واقع «نجفی» از موضوعات فرعی بهره می گیرد تا كار به صورت تك بعدی پیش نرود و تنها به موضوع اسارت و دفاع مقدس به صورت كلیشه ای و یكسویه، نپردازد. چاشنی عشق مارال و محسن، ناهنجاریهای رفتاری كمال و كتك كاری او و راضیه و... از مسائلی است كه به اثر، تنوع می بخشد و آن را جریان دار و زنده می نماید.

● شخصیت پردازی

نویسنده برای ایجاد صمیمیت در متن، از پارامترهای مختلفی بهره گرفته كه از جمله می توان به ترك زبان بودن خانواده محسن اشاره كرد. حتی در گفتگوهای فارسی نیز، لهجه شخصیت ها و برگردان جملات آنان از زبان آذر به فارسی، مشهود و ملموس است.

مادر محسن وقتی می خواهد به امام رضا قسم بدهد، می گوید: «یا غریب امام رضا(ع)» درحالی كه در زبان فارسی یا «امام رضای غریب» را به كار می بریم. وقتی هم كه محسن از اسارت برمی گردد، مادرش به او به زبان تركی خوش آمد می گوید. (ر.ك. به صفحه ۲۹۲)

هر یك از شخصیت ها صفات و چهره و رفتار خاص خود را دارند و در ذهن مخاطب، عینیت می یابند و تصویری از آنان در ذهن، ایجاد می شود. این اثر اگرچه ماجراهای چندسال را دربرمی گیرد، اما مكثی در روایت مشاهده نمی شود. نویسنده سعی كرده است تصویر تقریباً كاملی از فضای اردوگاه های عراق را توصیف كند. از تغذیه تا حمام، ورزش، استراحت، مراسم دعا، شكنجه ها و... را به خوبی وصف كرده و جالب تر آنكه، در هر اردوگاه نیز بسته به مدیریت آن و موقعیت اسرا، رفتار ارتشیها با اسرا تفاوت دارد.

نگاه نویسنده اگرچه آرمانی است، ولی پا روی حق نمی گذارد. «نجفی» به شخصیت ها و وقایع و حتی به دشمن به صورت تك بعدی نمی نگرد. وقایع را به شكل استنادی و بی هیچ پیشداوری و قضاوت آرمانگرایانه به تصویر می كشد.

«چند روز گذشت و اسیران شروع به ورزش كردند. در تكریت، دویدن قدغن بود؛ اما اینجا پادگان «سعدبن وقاص» بود. صبح، ساعت هفت، در آسایشگاه را باز می كردند و ساعت هشت، وقت آمارگیری بود. همان روزهای نخست، به اسیران توپ دادند. جمعه ها از صبح تا ظهر مسابقه می دادند؛ مسابقات تفریحی و دومیدانی و پرش.» ص۲۴۶

همین رویه، در مورد شخصیت ها هم صدق می كند و نجفی سعی در قضاوت یكطرفانه و به نفع گرفتن برای نیروهای خودی ندارد. همین، به استناد اثر و باورمندی آن كمك می كند. در جایی وقتی از محسن می خواهند كه موقع خبردار، شعار «مرگ بر خمینی» بدهد، او سكوت می كند. ستوان ملازم حسن كه سرپیچی او را می بیند، می رود و با سرهنگ جاسم برمی گردد و در این فاصله، محسن فكر می كند كه اگر بگوید: «مرد است خمینی»، آنها كه زبان ایرانی را نمی فهمند و فكر می كنند كه او همان جمله مطلوب عراقیها را می گوید. (ر.ك. به ص ۲۴۸)

همین هوشمندی، مزه خوش پیروزی را در مذاق خواننده، ایجاد می كند. از این قبیل صحنه ها در اثر، به كرات وجود دارد. وقتی محسن از اسارت آزاد می شود، تنها شدن او با مارال صمیمیت بسیار زیادی را در خود دارد. «مارال دست هایش را از دست های محسن رها كرد. آن وقت دست هایش را دور گردن شوهرش حلقه كرد و سر بر شانه او گذاشت.

- بابام محسن... بابام مرده! نمی دونی كه... نمی دونی چقدر دلم واست تنگ شد. نمی دونی كه!» (صص ۲۹۶ و ۲۹۵)

طنزها و جملات یا تصاویری كه نویسنده برای نشاندن لبخند بر لب مخاطب، به كار برده است، از نوع طنزهای كلیشه ای نیست. او از گفتگوهای صمیمی و جاندار استفاده كرده و به راحتی موجب خنده خواننده و ایجاد تعلیق در اثر می شود.

«محسن به یاد آورد آن شورت را مادرش برایش دوخته بود. به یاد آورد زمانی كه درس می خواند، با خودكار روی پارچه چنین شورت هایی می نوشت:

«Made in maman

و این موضوع چقدر باعث تفریح می شد.»(ص ۱۹۷)

می بینید كه این نوع شوخی ها، همذات پنداری و صمیمیت را در مخاطب ایجاد می كند.

● پایان اثر

«با جام های شوكران» پایانی لطیفه وار و خوش دارد. درواقع نویسنده می خواهد نشان بدهد كه همه زخم های شخصیت های اثر، در حال التیام یافتن هستند. حال آنكه بعضی موارد باورپذیر هستند. ولی مورد بهبودی مارال و از بین رفتن غده ای كه در شكم اوست- بی آنكه جراحی شده باشد- اندكی دور از حقیقت و ساده لوحانه به نظر می رسد.

با همه این ها، از آنجا كه نجفی قصد داشته، به اثر پایانی خوش ببخشد؛ این مورد را نیز با اندكی اغماض می توان پذیرفت.

توصیفات و نثر داستانی

نثر اثر، شاعرانه و زیباست. نویسنده واژه ها را با چینشی صحیح و تركیب بجا، در كنار یكدیگر قرار داده و جملاتی درخور فضای اثر، ایجاد كرده است. «نشست و به جنازه یار شهید خیره ماند. حفره ای در روحش دهان گشوده بود. انگار كه چیز مهمی گم كرده و روزها در پی آن گشته و شقیقه هایش درد گرفته از نیافتن. نوری خیره كننده مقابل چشم هایش پخش شد.»ص۴۹

توصیفات متن، حتی اگر به قدر در كنار هم قرار گرفتن دو واژه باشد، به خوبی حس را القا می كنند و همین، موجب جذابیت داستان و رغبت خواننده به ادامه مطالعه آن می شود. «خنده ای زخمی تحویل داد» (ص۹۳)

تركیب «خنده زخمی» درد كشیدن صاحب خنده و لبخند اجباری او را نشان می دهد.

«به اسارت می رفت. یاد زینب وجود ویران شده اش را مالامال كرد» (ص۱۰۲)

با همه اینها باید اشاره كرد كه كتاب، قبل ازچاپ نمونه خوانی نشده و اصلاحات نهایی روی آن انجام نگرفته است. به همین دلیل، اشكالات متعددی به لحاظ جاافتادگی علائم نگارش در اثر، مشاهده می شود.

در صفحه ۲۴۰ اثر می خوانیم: «سكینه سلطان لباس قهوه ای تیره پوشیده بود. برادرش نشست.»

درحالی كه صغری، زن برادرشوهر اوست. و این اشتباه در اثر، بی دقتی ویراستار و نمونه خوان را نشان می دهد.

مثلا از موارد آزاردهنده ای كه در متن دیده می شود، وجود خطاهای نگارشی در گفتگوهاست. نمونه دستور افسر عراقی را می خوانیم كه به همین شكل به چاپ رسیده است.

«- زردپوشان به بند یك بروند (ص ۲۴۴)

می دانیم كه اگر یك گفتگو با علامت خط تیره مشخص شود، دیگر نیازی به آوردن گیومه نیست. حال آنكه در اول جمله بالا، گیومه آمده ولی در پایان آن، علامتی وجود ندارد.

«پس از مدت های مدیدی گرسنگی خوردن...»(ص ۲۴۵)

در این جمله خوردن، فعل متناقض با فعل گرسنگی است و نمی توانند در كنار یكدیگر قرار بگیرند. گرسنگی به تنهایی می تواند حس مطلوب نویسنده را القا كند...

شمسی خسروی



همچنین مشاهده کنید