جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

سیر باغ دوردست


سیر باغ دوردست

مجموعه ای منتخب از اشعار سعید بیابانکی

سال‌هاست شاعران ایران، از همه نسل‌ها با نظرگاه‌های گوناگون، خود را متعلق به نسل سوخته می‌خوانند. گرچه تاکنون کمتر کسی این عبارت را تعریف و احیانا ابعاد و حدود و ثغور آن را مشخص کرده؛ اما اگر واقعا در میان آثار این شاعران دنبال نوعی سرخوردگی، افسوس، دریغ و تحسر بگردیم، می‌توانیم این مشخصه‌ها را با کمی دقت در میان این متن‌ها بیابیم.

از منظری روانکاوانه و با رویکردی روان‌شناختی می‌توان جهتگیری روانی برخی آثار و صاحبان آثار را نوعی مکانیسم‌ دفاعی در برابر واقعیات اجتماعی دانست. در این میان می‌توان ردپای نوعی مقاومت و واپس‌زنی [repression] را یافت. مکانیسمی که در سال ۱۹۱۵ در مقاله‌ای به همین نام از سوی فروید تشریح۱ و در نقد ادبی نیز توسط دکتر محمد صنعتی به کار گرفته شده است.۲

به عبارتی آنگاه که «من» تحت شرایط تنش‌زایی مانند یک کشمکش درون‌‌روانی که ممکن است بین دو غریزه یعنی دو آرزو یا پیش‌داشت قرار گیرد یا وقتی بین توقعات «آن» [id] و معیارهای ابرمن [super ego] یا فشاری از بیرون باشد، بر اثر این فشارهای تنش‌زا به نوعی درد روانی دچار می‌شود. اگر این درد تحمل‌ناپذیر شود، «من» ناگزیر است از موجودیت خود در برابر این درد یا هر تهدید دیگری دفاع کند. به عبارتی فرد در برابر این تهدید درونی به مقاومت می‌پردازد.۳

در این نوشتار در پی پرداختن صرف به این نظریه نیستم؛ چون این کار را دکتر صنعتی مفصل‌تر انجام داده است؛ بلکه می‌خواهم به مجموعه شعر «باغ دوردست» که گزیده‌ای از سال‌های شاعری سعید بیابانکی است بپردازم که در جای‌جای آثارش این کشمکش درونی و درد روانی و مقاومت یافت شود.

● خستگی‌ها و دلشکستگی‌ها

شعر بیابانکی، شعر خستگی‌ها و دلشکستگی‌هاست؛ شعری سرشار از غم و اندوه؛ شعری مملو از آرزوهای بر باد رفته و بر باد نرفته و شاعر به مثابه فردی از نسلی که حتی بهارش بهاری خسته و دلخون است.

دوباره از لب دیوار من بهار گذشت/ بهار خسته و دلخون و داغدار گذشت/ اثر نماند زتقویم کهنه پیرار/سبوی پیر شکست و خمار پار گذشت (باغ دوردست ـ صفحه ۲۱۸)‌

● زندگی با زندگی

از دیگر ویژگی‌های درونی شعرهای بیابانکی، درهم‌آمیختگی دو احساس زندگی و بازندگی است. از سویی در شعرهای بیابانکی می‌توان شور و نشاط زندگی را از یک شاعر غم‌آلود و حسرت‌نشین دید:

ما همان چشمه‌های کم‌آبیم/ زندگی جمع دوستانه ماست/ ما اگر ضرب در هزار شویم/ ماندگاریم و جای ما دریاست (باغ دوردست/ ص۱۹۰)‌

اما همین چشمه ظاهرا امیدوار نیز می‌داند که کم‌آب است و باید ضرب در هزار شود تا به دریا که جای اصلی اوست، برسد. این غم و اندوه و بازندگی به شکل‌های گوناگون در شعرهای او دیده می‌شود.

هزار خوشه خوشرنگ و ناب در خم خامی/ به قصد خیر فشردیم و آب از آب درآمد / تمام عمر سرودیم در هوای تهمتن/ دریغ و درد که افراسیاب از آب درآمد (باغ دوردست‌/‌ ص ۲۲۸)

با این همه، شاعر این شعرها، همیشه در اوج ناتوانی‌ها و ناامیدی تسلیم نمی‌شود و در انتظار یک نجات‌دهنده است، این نجات‌دهنده پاک است و می‌توان سر بر دامان او نهاد:

سر می‌نهم به دامن آن پاک‌تر ز ابر/ تا اندکی ببارد و بارانی‌ام کند/ شاید که شانه‌های همان مهربان‌ترین/ فکری به حال بی‌سر و سامانی‌ام کند (باغ دوردست‌/‌ ص ۱۴۱)‌

● خاندان آفتاب

نمی‌توان از شعر بیابانکی نوشت و از نگاه ویژه او به مفاهیم مذهبی، معنوی، انقلابی و دفاع مقدس ننوشت. بیابانکی در سال‌های نخستین شاعری، به واسطه سروده‌های دلنشین مذهبی‌اش به شهرت رسید. این قضیه زمانی بیشتر اهمیت می‌یابد که بدانیم در آن سال‌ها، بیابانکی از معدود شاعران جوانی بود که با زبانی امروزین و بیانی شیوا و رسا به این مفاهیم می‌پرداخت و حتی به سبب همین دلنشینی آثار بود که نام کتاب نیز از میان ابیات و اشعار مذهبی‌اش انتخاب می‌شد. به این نمونه دقت کنید که در غزلی زیبا، عصر عاشورا ترسیم می‌شود و کتابی با عنوان «نیمی از خورشید» پس از عرضه به بازار نشر بسرعت مورد اقبال قرار می‌گیرد:

شعرهای بیابانکی از منظر تکنیک و زبان قابلیت‌های فراوانی دارد که نشان‌دهنده نگاه و بینش خاص شاعر است. شاعری که همچون دیگر همنسلانش تحت فشارهای درونی و بیرونی قرار دارد، اما در آثار خویش مبلغ گونه‌ای مقاومت و ایستادگی است

دشت می‌بلعید کم‌کم پیکر خورشید را / بر فراز نیزه می‌دیدم سر خورشید را / نیمی از خورشید در سیلاب خون افتاده بود

کاروان می‌برد نیم دیگر خورشید را (باغ دوردست‌/‌ ص ۶۶)‌

اگر به فراز نخستین نوشتار حاضر برگردیم، باید بگویم شاعر سرخورده ما که به مقاومت در برابر فشارها روی آورده و در جهان تحسرها و اندوه‌ها سیر می‌کرد، تنها در آثار مذهبی است که نوعی آرامش درونی در آثار خویش ارائه می‌کند و مخاطب گاه تصور می‌کند با شاعر دیگری روبه‌روست؛ شاعری که برخلاف آن فضاها، اینجا و حتی در آثاری که رنگ و بوی مرثیه دارد، استواری و ایستادگی‌اش را فراموش نمی‌کند.

آقا بگیر دست دلم را/ از پشت آن ضریح طلایی/ چشم انتظار مرهم سبزی ست/ این زخم، زخم کرب و بلایی (باغ دوردست / ص ۶۰)‌

آرزوی آب هم اینجا عطش نوشیدن است/ خواهد آمد العطش‌ها را جواب از نیزه‌ها/ گرچه اینجا موج موج تشنگی‌ها جاری است/ می‌تراود چشمه چشمه شعر ناب از نیزه‌ها

این روند گرچه در شعرهای سال‌های آغازین شاعری او پررنگ‌تر است، اما حتی تا واپسین سروده‌های این مجموعه که شعرهای اخیر او را با عنوان «تازه‌ها» شامل می‌شود نیز ادامه دارد.

چنین که بوی تنت در رواق‌ها جاری ست/ چگونه گل نکند بغض جمکرانی من؟/ به پای بوس تو آیینه دستچین کردم/ کجایی ای گل شب بوی بی‌نشانی من؟ (باغ دوردست، ص ۲۳۴)‌

البته، بیابانکی علاوه بر شعرهای مذهبی و آیینی، شعرهایی هم برای دفاع مقدس و آثاری نیز با مضامین انقلابی دارد. اتفاقا در این شعرها نیز نوعی امیدواری و روشن‌اندیشی به چشم می‌خورد که آنها را به نوعی از آثار آزاد و دیگر کارهای وی متمایز می‌کند:

تا که جوشد حجله خورشیدوار از کوچه‌ها/ شهر ما دارد شکوه و اعتبار از کوچه‌ها/ نیست در اینجا نشانی از خیابان خزان/ تا که در هر فصل می‌بارد بهار از کوچه‌ها (باغ دوردست / ص ۲۸)‌

این روند و این نوع نگاه را می‌توان در این غزل نیز که برای حضرت امام «ره» سروده شده است، دنبال کرد. همین امیدواری را در عین آن که شعر رنگ و بوی مرثیه دارد دید:

ای سبز ای همیشه سپیدار/ در جای جای جنگل ایثار/ جنگل در انتظار نماز است/ برخیز ای نیایش بیدار (باغ دوردست / ص ۳۰)‌

در پایان ذکر این نکته ضروری است که شعرهای بیابانکی از منظر تکنیک و زبان قابلیت‌های فراوانی دارد. اما آنچنان که در این مجال دیدیم، این شعرها را می‌توان به یک نسل تعمیم داد؛ قابلیتی که نشان از نگاه و بینش خاص شاعر دارد. شاعری که در عین آن که همچون دیگر همنسلانش تحت فشارهای درونی و بیرونی قرار دارد، اما در آثار خویش مبلغ گونه‌ای مقاومت و ایستادگی است و اوج آن را می‌توان در شعرهای آیینی و ارزشمدارانه او دید.

پانوشت‌ها:

۱. تحلیل ‌های روان‌شناختی در هنر و ادبیات ، صنعتی ، محمد ، مرکز ، چاپ چهارم ، ۱۳۸۷ ، ص ۲۶./ ۲. همان ، ص ۲۷/ ۳. همان ، ص ۲۷

هاشم کرونی