چهارشنبه, ۱۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 29 January, 2025
اجماع علیه مردم
دقیقا ۱۰۹ روز تا برگزاری انتخاباتی باقی مانده است که بسیاری از تحلیلگران سیاسی و اکثریتی از مردم، آن را حساس ترین انتخابات ریاست جمهوری در ایران می دانند. مقدمات اولیه این انتخابات و تلاش جدی بسیاری از اصولگرایان و اصلاح طلبان برای شکستن یک سنت ۲۸ ساله دو دورهای بودن ریاست جمهوری نخستین نشانهای است که ثابت می کند انتخاب مردم در ۲۲ خرداد ۸۸ تفاوتهای فراوانبا ۹ انتخاب پیشین آنها دارد . از سوی دیگر عده ای تلاش مـی کـنـنـد که این انتخابات را به آوردگاه دو گفتمانتـبـدیل کنند. نمایش های تصنعی برای اثبات اجماع درون جناحی یا کوشش برای رسیدن به این اجماع را در واقعمی توان در راستای تبدیل انتخابات ریاست جمهوری به رفراندوم بین دو گفتمان دانست.
البته در یک ماه اخیر اتفاقاتی افتاده است که ظاهراً احتمال اجماع در یک جناح را کاهش داده و بر احتمال اجماعدلخواه یا اضطراریدر جناح دیگر افزوده است. اما نکته جالب آن است که هرچه بر تلاش های این جناح برای پررنگ تر نشان دادن احتمال اجماع افزوده می شود فاصله آنها از ادعای اولیه خود یعنی »اختلاف گفتمانی با جناح دیگر« افزایش مییابد. برای روشن تر شدن قضیه، باید قدری به عقب بازگشت. تقریباً تا اواخر پاییز، روند انتقاد از عملکرد دولت نهم سیر صعودی داشت. اصلاح طلبان با اشاره به سابقه انتقادهای سه ساله خود برای هر یک از آن انتقادات و هشدارها، مصادیقی را عرضه مینمودند که اکنون در برابر چشمان مردم قرار دارد. این جناح سیاسی، از عرضه مصادیق، به دنبال اثبات دو نکته بود: نخست آنکه مشخص شود برخلاف ادعای فراکسیون دولتی اصولگرایان، انتقاداتی که در این ۳ سال توسط اصلاحطلبان مطرح شد به خاطر حسادت آنها نسبت به موفقیتهای مشعشع دولت نهم نبوده است! دومین هدف اصلاحطلبان که اهمیت بیشتری داشت اثبات مسئولیت جمعی اصولگرایان در برابر عملکرد دولت نهم بود. زیرا هشدارها و انتقادات اصلاحطلبان که هم اکنون حقانیت بسیاری از آنها به اثبات رسیده است معمولا با پاسخهای سیاسی و حمایتهای چشم بسته بعضی از اصولگرایان از دولت مواجه میشد که البته در این پاسخگویی، بازار اتهام افکنی علیه اصلاحطلبان نیز بسیار داغ بود. تریبون مجلس هفتم و بعضی برنامههای رسانه ملی نیز در خدمت این حمایت کمسابقه اصولگرایان از دولت قرار داشت.
در سـوی دیگر این ماجرا، اصولگرایان بودند که برخلاف ۲ سال ابتدایی از فعالیت دولت نهم، امیدی به ناکام ساختن اصلاح طلبان از راه افزایش رضایتمندی مردم نسبت به عملکرد این دولت نداشتند. بسیاری از آنها نیز به عینه مشاهده میکردند که علیرغم حمایتهای بی سابقه از دولت، نقش آنها در تصمیمگیریهای واقعی کشور که عمدتا توسط شخص رئیس جمهور اتخاذ می شود روز به روز در حال کم رنگتر شدن است. به عبارت دیگر آنها هزینه نارضایتی مردم از عملکرد دولت را می پرداختند، بدون آنکه نقشی واقعی از حاکمیت اصولگرایان در اختیار آنها باشد. این وضعیت بسیاری از اصولگرایان را قانع کرد تا برای حفظ جایگاه نه چندان محکم خود در میان بیش از ۴۰ میلیون واجد شرایط رای، پرچم انتقاد از دولت نهم را به دست بگیرند. آنها در این موضوع دست بالاتری از اصلاح طلبان داشتند. زیرا اولاً با احساس امنیت بیشتر دست به انتقاد میزدند و ثانیا به خاطر جایگاه حکومتی که در اختیار داشتند انتقادات آنها از دولت، با سهولت بیشتری در جامعه منعکس میشد.
اما با روشن تر شدن شرایط در اردوگاهانتخاباتیاصلاح طلبان و ورود بعضی کاندیداهای اصلاحطلب به عرصه انتخابات، ناگهان انتقاد اصولگرایان از دولت،سیر نزولی پیدا کرد و حتی در روندی معکوس جای خود را به تعریف و تمجید داد. این وضعیت را میتوان ناشی از درک عقلانی جناح اصولگرا نسبت به جدی بودن و حتی قطعی بودن پیروزی اصلاح طلبان در صورت پیگیری روند طبیعی انتخابات دانست. اما آیا این تغییر روند، نسبتی با گفتمان اصولگرایی دارد؟ پاسخگویی به این سوال، تنها زمانی ممکن است که اصولگرایان به احترام یکی از بزرگترین و با نفوذترین روحانیون جناح خود آیتالله مهدوی کنی به صراحت اعلام کنند»اصول مورد نظر آنها چیست؟« بعضی از اصولگرایان در روزهای اخیر اعلام کردهاند که خط قرمز آنها، بازگشت اصلاح طلبان به قدرت است. بعضی از ایشان هم قیافه حق به جانب میگیرند که »برخی اصلاحطلبان در دوره مسئولیت خود به مبانی اسلام و انقلاب بیتوجهی کردند و از گفتمان خدمتگذاری غفلت نمودند و لذا ما در دفاع از آن مبانی و این گفتمان، بر تداوم حاکمیت اصولگرایان اصرار داریم.« البته آنها با »رندی« از کنار این سوالات واضح میگذرند که گفتمان خدمتگذاری در چهار سال اخیر، کدام گره را از معیشت مردم گشوده است؟ آیا حتی کم انصافترین مدعیان اصولگرایی می توانند ادعا کنند در سه سال اخیر که بهترین شرایط درآمدی کشور در چند دهه اخیر بوده است زندگی روزمره اکثریت مردم، بهبود یافته است؟ آیا آنها می توانند انکار کنند که برخی اقدامات و اظهارات در سه سال اخیر، هیچ تناسبی با گفتمان اسلام و انقلاب نداشته است؟ اگر بعضی اصولگرایان دچار فراموشی عمدی یا سهوی شدهاند میتوان نمونههایی را به آنها یادآوری کرد: مثلاً اهانت به قرآن مقدس در جلسه رسمی که مسئول عالیرتبه دولتی حضور داشت و موجب اعتراض بی نتیجه مراجع تقلید شد در کدام دولت اتفاق افتاد؟مسئول عالیرتبه در کدام دولت، با صراحت از دیدگاه معاون خود در خصوص دوستی با مردم اسرائیل حمایت کرد؟در کدام دولت، یک مقام بلند مرتبه جرئت میکرد اعلام کند که توصیه مراجع تقلید در خصوص یکی از مسئولان دولتی،بر تصمیم او تاثیرگذار نخواهد بود؟
در زمان کدام دولت علیرغم شعارهای تعامل، به صراحت به دیدگاه سایر قوا بی اعتنایی شد و نهادهای وابسته به مجلس و قوه قضائیه به دروغ گویی متهم شدند؟ آیا نشانه حاکمیت گفتمان انقلاب و خط امام - که بهانه حمایت اجماعگونه از دولت شده است- آن است که برخلاف نظر امام، مجلس را از راس امور به پایین بکشند و تریبون اصلی حاکمیت را به محلی برای حمله به مجلس تبدیل کنند؟ مخدوش جلوه دادن چهرهنظام و مسئولان آن از طریق طرح ادعاهای مکرر پیرامون وجود مافیاهای قدرتمند در کشور، چه نسبتی با گفتمان و گفتار امام <ره> دارد؟
راستی در دوره حاکمیت گفتمان مورد ادعای بعضی از اصولگرایان، با مسببان اهانت به پیامبر اعظم اسلام (ص) در یک آزمون رسمی، چه برخوردی صورت گرفت؟
اما سوال مهمتر آن است که به فرض نزدیک به محال، اگر اجماع مصنوعی اصولگرایان بتواند با کسب آرایی نه چندان افتخارآمیز - نسبت به مجموع واجدان شرایط رای- تداوم حاکمیت دولت نهم را به عنوان تنها شانس پیروزی اصولگرایان تضمین کند، پس از آن چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا باز هم قرار است مردم شاهد این اظهارات باشند که <متاسفانه دولت فاقد راهبرد مشخص است> ، <تصمیمات دولت، عجولانه و غیرکارشناسی است>، <نزدیک است به خاطر بعضی اقدامات دولت، سکته کنیم>، <سیاست های دولت موجب افزایش نقدینگی و تحمیل گرانی بر مردم شد>، <بعضی سخنان مسئولان دولتی، مصرف داخلی دارد> ، <بعضی موضعگیریهای مسئولان دولتی موجب هزینه میشود>، <بعضی تصمیمات دولت مشکلساز است اما به خاطر حفظ وحدت اصولگرایان، سکوت کردیم> و ... همچنین آیا قرار است در چهار سال آینده هم حرفها و ادعاهای ابتر تکرار شود که <ترمز دولت را خواهیم کشید>، <کوتاه نخواهیم آمد فلان مسئول دولتی باید برکنار شود> و... ؟ آیا اجماعی که نتیجه آن تداوم شرایط فعلی باشد در خدمت مردم است یا تنها تامین کننده منافع یک جناح و به عبارت بهتر بخش قدرتمند آن جناح خواهد بود؟
نکته جالب آن است که بعضی از اصولگرایان به دنبال آن هستند تا در این خطای بزرگ، برای خود شریک جرم هایی در میان اصلاح طلبان نیز بیابند. آنها با فضاسازیهای خاص میخواهند فراکسیونهای مختلف اصلاح طلبان را نیز به <اجماع بی برنامه> تشویق کنند تا <اجماع برای حاکمیت یک جناح حتی به قیمت نادیده گرفتن منافع حال و آینده مردم>، به امری عادی در کشور تبدیل شود.
تردیدی وجود ندارد که مبانی اجماع در میان اصلاح طلبان بسیار قوی تر از مجموعه ای است که خود را اصولگرا می نامند. اما اگر اصلاحطلبان هم بدون برنامه و تنها با هدف حذفیک نفر یا یک گروه، دور هم جمع شوند اجماع آنها علیه مردم خواهد بود و موجب غضب الهی.
در بخش نخست این مقاله، موضوع اجماع یا تظاهر به اجماع اصولگرایان مورد بحث قرار گرفت. روی دیگر سکه اجماع، مربوط به رفتار انتخاباتی اصلاح طلبان است.
در ماههای اخیر، عدهای از سردلسوزی اعلام کردهاند که تنها راه بازگشت اصلاحطلبان به قدرت، آن است که همه فراکسیونهای مختلف در این جناح زیریک پرچم جمع شوند. براساس این توصیه، اصلاح طلبا ن باید با حمایت از یک کاندیدا، پیروزی او را به نحوی تضمین کنند که در مرحله اول انتخابات۲۲ خرداد ۸۸، با اختلاف رای گسترده نسبت به رقیب، بر کرسی ریاست جمهوری تکیه زند.
البته این آرزویی شیرین است و عدم تحقق آن میتواند دغدغهای بزرگ برای بسیاری از مردم باشد. اما اصلاح طلبان نباید گام در راهی نهند که در دو سه ماه اخیر توسط اصولگرایان طی شده است. امروز مهمترین ایراد بر اصولگرایان یا مدعیان اصولگرایی آن است که ناگهان همه انتقادات منطقی از دولت نهم را کنار گذاشتهاند تا به خیال خود با اجماع بر یک کاندیدا، احتمال پیروزی کاندیدای اصلاح طلبان را کاهش دهند. آنها برای رسیدن به این هدف، در برابر بسیاری از نابسامانیهای اقتصادی، سیاسی و دیپلماتیک سکوت کردهاند تا مبادا رقیب اصلاح طلب از آن سوءاستفاده کند! اگر اصلاح طلبان هم بدون توجه به اختلاف دیدگاهها نسبت به بعضی امور، تنها بر طبل اجماع بکوبند آنگاه مشخص خواهد شد که تفاوت آنها با بعضی رقبا تنها در »اسم« است و نه در »رسم«! درحالی که امروز مردم از اسمها و ادعاها خسته شدند و به دنبال رسمهایی هستند که تغییری در شرایط زندگی آنها فراهم کند.
اصلاح طلبان در بسیاری از »اصول« با یکدیگر مشترک هستند اما تجربه سالهای اخیر نشان میدهد که در بعضی روشها، اختلافهایی میان آنان وجود دارد. اصلاحطلبان از این ضعف نیز رنج میبرند که بسیاری از مبانی موردنظر خود را به صورت شفاف و با زبان عامه، تشریح نکردهاند. همین مسئله موجب سوءاستفادههایی در داخل و خارجاز جناح شده است. اگرچه گروههای اصلاح طلب در این زمینه هم نسبت به رقبای خود وضعیت بهتری دارند. زیرا تنها ضعف آنها، آن است که برخی مبانی اصلاحات را تعریف نکردهاند درحالی که در جناح مقابل، کسانی یافت میشوند که هرگاه لازم باشد »اصول« را تغییر میدهند تا خدشهای بر حاکمیت آنها وارد نشود!
البته اصلاحطلبان، هم اکنون سابقه روشنی از عملکرد اقتصادی، فرهنگی و بین المللی را در کارنامه خود دارند که میتواند به عنوان بهترین »تعریف« برای بسیاری از مبانی موردنظر اصلاح طلبان باشد. اما به هر حال، عدم تعریف دقیق از »اصلاحات« و مبانی آن، ضعف بزرگی برای گروه اصلاح طلبان است. زیرا این جناح، بیش از جناح مقابل شعار پایبندی به تحزب را داده و در عمل هم این پایبندی را بیش از رقیب به نمایش گذاشته است. لذا هرگونه ضعفدر تعریف مبانی موردنظر و هر کوتاهی در شفافسازی آرمانها و برنامهها، به معنای آن خواهد بود که اصلاحطلبان، درحال فاصله گرفتن از تجربه موفق و عقلایی »تحزب« هستند.
جبهه اصلاحات به خاطر کوتاهی در این زمینه، یک تجربه تلخ نیز به همراه دارد.این تجربه مربوط به انتخابات ریاست جمهوری نهم است. بسیاری از افراد معتقدند که کاندیدای پیروز در آن انتخابات، توانست با عاریت گرفتن یا مشابهسازی برخی شعارهای انتخاباتی، در مرحله دوم انتخابات آرای تعدادی از کاندیداهای اصلاح طلب رابه طرف خود جلب کند که تنها دلیل وقوع این مسئله، عدم شفافیت برخی شعارها و مرزبندیها بود.
با توجه به موارد فوق و نیز نکاتی که در بخش اول مقاله آمد،این سوال قابل طرح است که »آیا اصلاح طلبان هم باید تن به روشهای ماکیاولیستی بدهند و دسترسی به کرسی ریاست جمهوری را - که تنها یک وسیله است- با »هدف « - که حل واقعی مشکلات مردم میباشد- جابه جا کنند؟« آیا اجماعی که بدون وجود هرگونه برنامهبرای امروز و فردای کشور صورت گیرد و تنها هدف آن به قدرت رسیدن با هر قیمت و حتی با چشم بستن بر ضعفها و مشکلات باشد، نامی جز »اجماع علیه مردم« خواهد داشت؟
امروز ظاهراً از میان اصلاح طلبان سرشناس، حضور سه کاندیدا برای انتخابات ریاست جمهوری قطعی شده و همین امر، نگرانیهایی را برانگیخته است. درحالی که نگاهی عمیقتر به این مسئله نشان خواهد داد که اگر غیر این میشد جای نگرانی وجود داشت. تردیدی نیست که در مجموعه اصلاحطلبان درخصوص پیگیری دیپلماسی خارجی براساس تنشزدایی عزتمندانه هیچگونه اختلافی به چشم نمیخورد، در افزایش آزادیهای مدنی و انتخاباتی، هیچیک از اصلاح طلبان کوچکترین شکی به خود راه نمیدهند، هیچ فرد اصلاح طلبی را نمیتوان سراغ گرفت که نسبت به کلام رهبر فقید انقلاب درخصوص »عدم نیازمندی مردم به قیم« حتی لحظهای دچار شبهه شده باشد، رفتار فراکسیونهای مختلف اصلاحطلبان در دولت هشتم و مجلس ششم نیز ثابت کرد که واگذاری امور اقتصادی به مردم، دغدغه همه آنهاست و نکته آخر در این زمینه نیز آنکه هر سه کاندیدای فعلی اصلاح طلبان، عقیده خدشهناپذیر به اسلام ناب محمدی (ص) با قرائت بنیانگذار جمهوری اسلامی دارند. با قاطعیت میتوان گفت که این حد از هماهنگی به هیچوجه در میان اصولگرایان وجود ندارد. بهترین مدعا در این زمینه، انتقادات درون جناحی اصولگرایان است که در سه سال اخیر به دیپلماسی خارجی دولت نهم بیان شده و ایراداتی است که نسبت به رفتار اقتصادی دولت مطرح گردیده است.
اما اصلاح طلبان نباید خود و مردم را بفریبند. نگاهی به دهه ۸۶-۷۶ نشان میدهد که اصلاح طلبان برای تحقق مبانی اصلی اصلاح طلبی - که در ذات انقلاب اسلامی وجود داشته است- به راهها و روشهای گوناگونی اعتقاد دارند. همین اختلاف راهها و عدم وجود مرکز فرماندهی که همه اصلاح طلبانبه صورت چشم بسته از آن پیروی کنند باعث شده است که گلایههای درون جناحی و نیز اختلاف سلیقههای غیرقابل انکار در میان طیفهای گوناگون اصلاح طلبان به سطح رسانهها کشیده شود و <سه کاندیدایی> اصلاح طلبان را نیز میتوان ناشی از همین وضعیت دانست. پس به جای آنکه <عدم اجماع> در مرحله فعلی یک خطر خانمانسوز معرفی و موجب افزایش نگرانی در میان میلیونها طرفدار این جناح شود، بهتر است همه اصلاح طلبان تلاش کنند وضعیت فعلی را به یک فرصت تبدیل نمایند. آنها میتوانند با تاکید مکرر بر مبانی مشترک - که بسیار زیاد میباشد- در موضوعات اختلافی هم راهکارهای موردنظر خود را به صورت شفاف با مردم در میان بگذارند. اگر اصلاح طلبان در پیگیری این پروژه موفق شوند هر یک از کاندیداهای آنها خواهد توانست عدهای را به پای صندوقهای رای بیاورد. در آن صورت حتی اگر در مرحله اول، یکی از کاندیداهای این جناح به صورت مستقیم انتخاب نشود انتخاب برای مردم در مرحله دوم، بسیار آسان تر خواهد بود. به عبارت دیگر روز ۲۹ خردادماه ۸۸ - زمان برگزاری مرحله دوم انتخابات- قطعا طرفداران سه کاندیدای اصلاح طلب در پشت سر کاندیدایی خواهند ایستاد که به مرحله دوم راه یافته است. اجماع طبیعی اصلاح طلبان در مرحله دوم انتخابات برخلاف برخی اجماعهای مصنوعی، اجماع علیه مردم نخواهد بود؛ ضمن آنکه برای کاندیدای پیروز مشخص خواهد بود که اولا دغدغههای مشترک طرفداران این جناح کدام است ثانیا در موارد اختلافی، هریک از راهکارهای پیشنهادی تا چه میزان از حمایت مردم برخوردار است و ثالثا روش نزدیک کردن دیدگاهها و کاهش اختلافات چیست.
راستی از میان دو اجماع تعریف شده در فوق، کدام یک به نفع مردم است و کدام یک تنها منافع زودگذر یک جناح سیاسی را تامین خواهد کرد؟
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست