شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

شهرهایی روی آب


شهرهایی روی آب

ناهنجاری در شهرهای امروزین ایران و نابسامانی در معماری و شهرسازی دهه های اخیر, گزاره ای است كه كمتر كسی در درستی آن تردید روا می دارد

آلودگی هوا و محیط، ترافیك، توزیع نامناسب فضاهای شهری،‌ فقدان امنیت روانی، نابودی چشم‌اندازهای شهری و منابع طبیعی، از هم گسیختگی محله‌های قدیمی، ویرانی میراث فرهنگی، تضعیف روابط اجتماعی، آشفتگی سیمای شهری، آسیب‌پذیری بناها در برابر حوادث طبیعی و غیرطبیعی،‌ فشار فزاینده جمعیتی، تعارضات شدید فرهنگی و اجتماعی... تنها بخشی از مشكلاتی هستند كه در تهران به عنوان پایتخت و بزرگترین شهر ایران به چشم می‌آیند و چنین می‌نماید كه این مشكلات در سایر شهرها- و دست كم شهرهای بزرگتر- به سرعت در حال باز تولید‌اند.

به گفته "یودهیشتیر" (Yudhishthir) و "راج ایسار" (Raj Isar) دو پژوهشگر حوزه شهری، این معضلات تقریباً گریبان‌گیر تمام كشورهای توسعه نیافته است كه اغلب همان اشتباهات گذشته صنعتی شدن را تكرار می‌‌كنند. در این كشورها، بسیاری از شهرسازان و دست‌اندركاران توسعه مناطق شهری در جهت برآوردن نیازهای جامعه خود تلاش می‌كنند تا عواملی را كه به اشتباه از عوامل موفقیت انقلاب صنعتی اروپا قلمداد می‌شوند، احیا كنند. مضحك این است كه در شرایط كنونی، فن‌آوری لازم برای جلوگیری از تمركز شهرنشینی و پیامدهای ناگوار اجتماعی و زیست محیطی آن، در دست است؛ اما پیروی از الگوهایی كه به علت بی‌اصالتی، ارزش و تحرك چندانی به انسان نمی‌بخشند، همچنان در دستور كار قرار دارد. در عین حال نوگرایی بین‌المللی با موج فزاینده یك شكلی و یكنواختی [در سیما و محتوای شهرها] به شدت ویژگی‌های فرهنگی تمامی ملل جهان و هویت فرهنگی آنان را تهدید می‌كند. ارزش‌های موروثی فرهنگی در شكل‌های ملموس و ناملموس خود، در معرض این تهاجم قرار گرفته‌اند.

هر چند كه به عقیده دو پژوهشگر یاد شده، آشفتگی شهرها در تمام كشورهای توسعه نیافته مشهود است، اما این آشتفگی در خصوص كشور در حال توسعه ایران از آن رو حایز اهمیت تلقی می‌شود كه ایران در پیشینه تاریخی خود دارای مكتبی شناخته شده در حوزه معماری و شهرسازی است كه تأثیرات تاریخی و فرهنگی آن بسیاری دیگر از مناطق جهان چون بین‌النهرین، آسیای صغیر، قفقاز، آسیای میانه و شبه قاره هند را تحت تأثیر قرار داده است. بنابراین هرگونه حركتی در شكل بخشیدن به شهرهای كنونی یا توسعه شهرهای قدیمی می‌تواند با تكیه بر تجارب چند هزار ساله معماری و شهرسازی ایران صورت پذیرد؛ تجربه‌ای كه ملاحظات فرهنگی و اجتماعی از مؤلفه‌های اساسی آن تلقی می‌شود و حتی فراتر از این، به مثابه نیروی محرك در جهت توسعه اقتصادی و نوین‌سازی عمل می‌كند، چرا كه با چنین برداشتی، مدرنیته به منزله مرحله‌ای از "فعلیت بخشیدن دوباره" الگوها و روابط و نمادهای سازنده صورت و معنی فرهنگ است كه پس از مرحله وارسی و زمانی كه عناصر منسوخ برای پاسخگویی به مسایل معاصر مناسب نیستند، پدید می‌آید.

با این مقدمه پرسش اساسی اینجاست كه چه عواملی موجب گسست در روند معماری و شهرسازی ایران و تعامل آن با مناسبات اجتماعی و فرهنگی مبتنی بر هویت تاریخی شده است و شهرسازی در دوره كنونی چه نسبتی با وضعیت واقعاً موجود اجتماعی از یك‌سو و وضعیت مطلوب از سوی دیگر دارد؟

"حسین سلطان‌زاده" عضو هیأت علمی دانشگاه آزاد اسلامی و مدیر مسؤول و سردبیر "فصلنامه معماری و فرهنگ" بر این باور است كه روابط اجتماعی در شهرهای ایران نسبت به گذشته تضعیف شده است. او می‌‌‌گوید: "در گذشته از یك سو عوامل اجتماعی و فرهنگی در نحوه استقرار افراد در محله‌ها مؤثر بود و از دیگر سو،‌ حیات اجتماعی افراد به همبستگی اجتماعی افراد در محله بستگی داشت. به عبارت دیگر ساكنان یك محله به سبب وجود برخی از پیوندها، روابط و همبستگی‌های قومی، مذهبی، فرهنگی یا نحوه اشتغال در آن محله ساكن می‌شدند. برای نمونه می‌توان اشاره كرد كه در بعضی شهرهای بزرگ؛ بسیاری از علماء، طلاب و بعضی از رجال در محله‌هایی زندگی می‌كردند كه به سبب نزدیكی فرهنگی، حرفه‌ای و اجتماعی، روابط اجتماعی گسترده‌ای با هم داشتند. بازاریان و كسبه نیز متناسب با نوع شغل و حرفه خود در محله‌هایی كم و بیش معین زندگی می‌كردند. البته همیشه روابط شغلی و حرفه‌ای موجب استقرار مردم در محله‌های مسكونی نمی‌شد، بلكه در بعضی از شهرها كه مردم از لحاظ قومی به گروه‌های مختلفی تعلق داشتند، گرایش قومی یكی از عوامل همبستگی مردم به شمار می‌رفت. به همین سبب محله‌هایی مانند محله آذربایجانی‌ها شكل می‌گرفت.

گرایش‌های مذهبی نیز به همین ترتیب از عوامل شكل‌گیری بعضی از محله‌ها بود، چنان كه زرتشتیان، ارامنه و یهودی‌ها در محله‌های خاص خود زندگی می‌كردند. حتی در دوره‌های كهن‌تر كه در برخی شهرهای ایران، اهل تسنن كنار شیعیان زندگی می‌كردند، هر كدام محله یا محلات خاص خود را داشتند. به عبارتی می‌توان نتیجه گرفت كه پیوند‌های مذهبی، اجتماعی، حرفه‌ای و قومی از عوامل مهم در شكل‌گیری محله‌های مسكونی بود و طبیعی است كه در این حالت، كنش‌های متقابل اجتماعی و فرهنگی بین مردم قابل ملاحظه بوده است؛ در حالی كه در دوره معاصر به طور عمده عامل اقتصاد تعیین كننده محل اقامت و استقرار مردم است و عواملی چون پدیده‌های اجتماعی، دسترسی و .... غالباً به صورت ضعیفی بر این روند مؤثر هستند."

چنین می‌نماید كه كمرنگ شدن عوامل اجتماعی در شكل‌گیری محله‌های شهری و به موازات آن برجسته‌تر شدن عوامل اقتصادی، آنچه را كه "محمد علی (همایون) كاتوزیان" ؛ "تجزیه كامل جامعه‌شناختی جمعیت شهری" می‌خواند، از پی آورده است. كاتوزیان در كتاب اقتصاد سیاسی ایران می‌نویسد: "ظهور دوگانگی شهری- تجزیه كامل جامعه شناختی جمعیت شهری- محصول این دوره [دوره پهلوی دوم] است. پیش از آن، در محلات قدیمی همه‌جور خانواده‌ای زندگی می‌كرد. مقامات بلندپایه دولتی، خانواده‌های قدیمی‌تر، بازرگانان، صنعتگران‌ معمولی و تجار خرده پا در محلات مختلف شهر در كنار یكدیگر می‌زیستند. پیداست خانه‌های فقیران و ثروتمندان از هر حیث متفاوت بود. لكن روی هم رفته همه خانه‌ها بر پایه معماری سنتی ایران بنا شده بود. مهم‌تر آن كه، این امر تماس اجتماعی طبقات مختلف را تضمین می‌كرد: ثروتمندان هر روزه با مردم معمولی، فقرا و حتی گدایان در ارتباط قرار می‌گرفتند. اما این همه، هنگامی دستخوش تغییر شد كه ثروت جدید، در مورد تهران به حركتی كاملاً نسنجیده و برنامه‌ریزی نشده به سوی بخش‌های شمال شهر و ساختن خانه‌هایی منجر شد كه ساختمان بسیاری از آن‌ها در زمین‌های مجانی كه دولت به افسران ارتش و كارمندان ارشد داده بود، با سهولت بیشتری انجام گرفت.

آسیب ناشی از این جابه‌جایی هنگامی به نهایت خود رسید كه با سكونت گزیدن مهاجران فقیر در مناطق رو به زوال و خروج ثروتمندان از آنها، مقامات مسؤول؛ حفاظت، محیط زیست و بازسازی محلات قدیمی شهر را به دست فراموشی سپردند. بسیاری از خانه‌های قدیمی و باغدار جنوب شهر تهران را بساز و بفروش‌ها خراب كردند تا آلونك‌های خود را به جای آن‌ها بسازند- و هیچ كس توجهی به این موضوعات نداشت. دراین حال فشارهای اجتماعی و روانی شدید بر آن دسته از خانواده‌های قدیمی‌ كه در این مسابقه عقب مانده بودند، وارد می‌آمد تا محلات سنتی خود را به هر قیمت ترك گویند. آن همزیستی دسته جمعی كه به رغم اختلاف طبقاتی، پیوسته در شهرهای ایرانی احساس می‌شد- شاید برای همیشه از میان رفت."(۴)

تفاوت الگویی كه سلطان‌زاده و كاتوزیان ارائه می‌دهند، یعنی تقسیم‌بندی محلات براساس روابط و همبستگی ‌های اجتماعی (از جمله نزدیكی‌های حرفه‌ای) و "زندگی هم جور خانواده‌ای در محلات" لزوماً تنافری با یكدیگر ندارند. به نظر می‌رسد كه الگوی سلطان‌زاده معطوف به دوره‌ای به مراتب كهن‌تر از دوره مورد اشاره كاتوزیان (سده چهاردهم هجری قمری)‌ است. ضمن آن كه تقسیم‌بندی‌های صنفی، حرفه‌ای یا قومی را نباید با تقسیم‌بندی طبقاتی در معنای اقتصادی آن یكی گرفت.

سلطان‌زاده خود نیز تأكید دارد كه سده چهاردهم، سده‌ای سرنوشت ساز در روند دگرگونی شهرهای ایران بوده است. او به درستی تصریح می‌كند كه "بافت شهرهای قدیمی این سرزمین كه تا قرن چهارده هجری ضمن پشت‌ سر نهادن فراز و نشیب‌های بسیار،‌ همراه با تحولات اقتصادی- اجتماعی از تحرك و رشدی كم‌وبیش موزون و متعادل برخوردار بود، در برابر دگرگونی‌ها و تحولات سریع اقتصادی اجتماعی و عدم آگاهی و كفایت طراحان و برنامه‌ریزان در گذشته، توانایی هماهنگی با تغییرات را از دست داد."

سردبیر فصلنامه معماری و فرهنگ باكاتوزیان در این نكته همداستان است كه "پس از قرن چهاردهم، احداث و استقرار مراكز دولتی در بخش‌های نوساز و نواحی مناسب، منجر به تجزیه شهر به بخش‌هایی طبقاتی گردید. نقش عناصر مذهبی در فضای كالبدی شهر تضعیف شد و نظام محله‌ای درهم شكست و فضاهای مسكونی بدون توجه به فضاهای آموزشی،‌ خدماتی و عمومی لازم گسترش یافتند. سرعت تحولات و عدم كارایی و كفایت برنامه‌ریزان منجر به تكوین شهرهایی شد كه عدم توانایی خود را در تأمین اغلب نیازها و خواسته‌های شهروندان در بیشتر عرصه‌های حیات اجتماعی به اثبات رسانده‌اند."

دكتر "ناصر تكمیل همایون" عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و پژوهشگر تاریخ، معتقد است شكل‌گیری و صورت‌بندی شهرهای ایران تحت تأثیر عواملی بوده است كه در دوره معاصر یا اهمیت خود را از دست داده‌اند یا به طور كلی ضعیف شده‌اند. او از جغرافیا و اقلیم هر منطقه و فرهنگ و باورهای مردم به عنوان اصلی‌ترین عوامل تأثیر گذار نام می‌برد و عوامل دیگر چون موقعیت اقتصادی و مصالح ساختمانی در دسترس را نیز در این امر دخیل می‌داند. تكمیل همایون می‌گوید: در مجموع این عوامل موجب می‌شدند كه شهرهای ایران هم جنبه ایرانی و هم جنبه منطقه‌ای داشته باشند. بدین معنی كه در همه جای ایران، وجوه مشتركی كه برخاسته از فرهنگ و هویت تاریخی ایرانی بود به چشم می‌آمد، اما بسته به موقعیت جغرافیایی و فرهنگ محلی نیز تفاوت‌‌های قابل ملاحظه‌ای میان شهرها دیده می‌شد و بر این اساس شهرهای شرق و غرب و شمال و جنوب ایران با یكدیگر فرق می‌كرد. اما امروز، این تفاوت‌‌ها تا حدود زیادی محو شده‌اند و شهرها به نوعی یكسان و شبیه یكدیگراند."

استاد تاریخ پژوهشگاه علوم انسانی تصریح می‌كند كه برخورد ایران با فرهنگ و تمدن غرب (و به تبع معماری غربی) از حدود دو قرن پیش موجبات این یكسانی را فراهم آورده است.

"سید محمد بهشتی"‌ رئیس پیشین سازمان میراث فرهنگی و مدیر كنونی پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری كشور، عقیده مشابهی دارد و می‌گوید امروزه اگر كسی با چشمان بسته به شهری برده شود، پس از گشودن چشمهایش به سختی تشخیص می‌دهد كه آنجا بوشهر است یا سرخس! مگر آن كه با مشاهده محیط طبیعی بتواند موقعیت خود را باز شناسد. او سیمای بسیاری از شهرهای امروزین ایران را این گونه شرح می‌دهد: "وارد هر شهری كه می‌شوید ابتدا در دو سوی راه اصلی انبوهی از مغازه‌های تعویض روغنی، آپاراتی و ... را می‌بینید و سپس به میدانی می‌رسید كه مجسمه‌ای بدقواره در وسط آن قد برافراشته و بعد وارد بیابانی می‌شوید كه ساختمان‌های پراكنده‌ای در آن به چشم می‌خورند و تعداد دیگری ساختمان در دست احداث است. شهر جایی شبیه به یك كارگاه فعال ساختمانی است و انبوه ساختمان‌های نیمه‌كاره نشان می‌دهند كه پول كافی برای اتمام كار در دسترس نیست."

بهشتی اظهار می‌دارد: "این یك پدیده معماری نیست، بلكه یك پدیده شهری است. شباهت شهرها با یكدیگر به رغم تفاوت‌های جغرافیایی، اقلیمی، فرهنگی و... بیانگر شباهت شرایط حاكم بر آنهاست و خصوصاً بر این نكته دلالت دارد كه همه شهرها مشكل یكسانی دارند. این مشكل چیزی نیست مگر اهل یك سرزمین نبودن." مدیر پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری از دست رفتن "اهلیت" در شهرهای ایران و تبعات ناشی از آن را با یك مثال توضیح می‌دهد:‌ "برفی كه در زمستان سال۸۳ در رشت آمد، به شهادت آمارها، موجب پایین‌ آمدن ۲۷ هزار سقف شد. مشابه همین برف ۳۲ سال پیش نیز آمده بود و كسی به یاد نداشت كه این تعداد سقف خراب شده باشد. در سال ۱۳۲۷ نیز برف سنگینی در رشت آمد و باز خرابی‌ها كمتر بود. در هر حال مشخص است كه در رشت حدوداً هر ۳۰ سال یك بار برف سنگینی می‌بارد، اما گویا به مرور مردم فراموش كرده‌اند كه رشت كجاست و بارندگی در آن چگونه است. یعنی اهلیت خود را از دست داده‌ایم و دیگر اهل رشت نداریم كه این شهر را بشناسد." او سپس می‌افزاید: "این مشكل منحصر به رشت نیست. در دوره جدید، شهری نداریم كه توسعه یافته باشد، اما این توسعه همراه با تذكر نسبت به اهل آنجا بودن، صورت پذیرفته باشد. شهرها توسط كسانی و برای كسانی رشد كرده‌‌اند كه متوجه ویژگی‌های طبیعی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی شهر نیستند."

بهشتی كه رشته تخصصی‌اش معماری است و طی هفت سال مدیریت برسازمان میراث فرهنگی، فرصت مطالعه عینی بسیاری از شهرها و مناطق كشور را بدست آورده، غالباً مایل است تا با ذكر شواهد عینی، وضعیت موجود و گسست ارتباط معماری و شهرسازی با ملاحظات فرهنگی و اجتماعی را توضیح دهد. او می‌گوید: "پس از زلزله آوج (در استان قزوین) یكی از دستگاه‌های اجرایی كشور به بازسازی روستاهای خراب شده اقدام كرد. مردم این روستاها از راه دامداری و باغداری امرار معاش می‌كردند. ساختمان‌های قبلی خشتی و گلی بود و در طبقه زیر نیز آغلی برای گوسفندان وجود داشت. در تابستان روی پشت بام این خانه‌ها میوه‌ها را خشك و برگه تولید می‌كردند و در پاییز هم علوفه دام‌ها را روی همین پشت‌بام قرار می‌دادند.

حمید رضا حسینی‌


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید