شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
رضا عطاران بعد از ساعت خوش با وانت کار می کردم
از پلههای کافهباغ که بالا رفتیم، جوانکی روبهروی ما ایستاد و دستش را دراز کرد. سلام آقای عطاران! دست داد و با اعتماد به نفس درباره فیلم گفت. بعد دست کرد توی جیبش و کارتش را به عطاران داد. فرش خواستید در خدمتیم.
کمی جلوتر دختربچههایی که برای یک جشن تولد دور هم جمع شده بودند، با دیدن کارگردان ـ بازیگر کلاهپوش سینمای ایران دورش حلقه زدند و از پایانبندی فیلم پرسیدند... رفتار آنها با عطاران بسیار طبیعی بود؛ انگار دوستی دیرآشناست که دارند با او حرف میزنند و نظرشان را با وی درمیان میگذارند. اینها تصویر کوچکی از ماجراهای شب مصاحبه بود. گفتوگویی آکنده از ابراز محبت دیگران و وقفههای پیاپی برای عکس یادگاری و ما مجذوب شخصیت ساده و باورکردنی عطاران بودیم؛ ما یعنی یکی از خیل روزنامهنگارانی که در این روزها با عطاران گفتوگو کردهاند. یخ بین ما خیلی زود شکست تا او حرفهای تازهای را به زبان بیاورد. چیزهایی که احتمالا در گپ و گفتهای دیگر به آن پرداخته نشده بود. با او به گذشته رفتیم و دوباره به امروز بازگشتیم. امروزی که اگرچه سرشار از موفقیت است اما برای دلداده دوران کودکی چندان دلفریب نیست. در این مصاحبه خواهید خواند که چرا برای عطاران گذشته، زمانه مناسبتری است.
در «خوابم میآد» نکتهای است که بهنظر متفاوت از فیلمهای روز دنیاست. قهرمان این فیلم ویژگی قهرمانهای مرسوم سینما را ندارد. او آدم خیلی مثبت، توانا، زیبا، موفق و... نیست. جالب هم است که مردم این قهرمان را پسندیدند و این فیلم فروش خوبی دارد.
بله، موافقم. حتی شما گفتید کمی تلخی اما بهنظر من از کمی بیشتر است. فکر میکنم یک بخش آن شاید این باشد که احساس خود من درباره مخاطب و چیزهایی که دوست دارم، خوب است. من این یکی، دو ساله با توجه به فیلمهایی که ساخته شد برای دیدهشدن و دیده نشدن و فیلمهایی که فقط ساخته شدند تا فیلمهای خوبی باشند و امیدی به استقبال تماشاگران نداشتند اما مردم آنها را دیدند، به این نتیجه رسیدم که سلیقه مردم یک مقدار تغییر کرده است. فیلمهایی مثل «اینجا بدون من»، «سعادت آباد»، «جدایی نادر از سیمین» و... درحالیکه پیش از این در چند دهه اخیر فیلمهای خوب زیادی داشتیم که دیده نشدند ولی در این ۳-۲سال اخیر مقداری ذائقه مردم عوض شده است. مردم ظاهرا دیگر خیلی با فیلمهایی که قهرمانسازی میکنند و پایان شیرین دارند و با ازدواج و همهچیزهای خوبی که دوست داریم داشته باشیم و نداریم، تمام میشوند دیگر همذاتپنداری گذشته را نمیکنند.
● مخاطب خوشش آمد، منتقد نه!
ما هم فیلمی را میسازیم که مخاطب داشته باشد، فکر کردم با «خوابم میآد» این اتفاق میافتد. اتفاقا فکر میکردم منتقدان بیشتر خوششان بیاید و مردم کمی شوکه شوند و تاثیر منفی روی آنها بگذارد اما دقیقا برعکس شد. مخاطب با دید و فکر باز به تماشای این فیلم آمد و چون مرا میشناخت، آمد ببیند من دارم چه میگویم و حرفم را تمام و کمال قبول کرد. اما منتقدان و حرفهایها خیلی نپسندیدند و گفتند دو پاره است. حالا بگذریم که بهنظر خودم پنجپاره است! من در این فیلم چند تا ژانر را عمدا تلفیق کردم مثل کمدی شروع و بعد ملودرامشدن فیلم و بعد اکشنشدن وسترنی و دست آخر هم که تراژدی مرگ در پایان. فیلم من ترکیبی از اینهاست، البته دوست داشتم که این ترکیبی منسجم باشد. حالا هم که خدا را شکر مثل اینکه مخاطب بدش نیامده است.
البته ظاهرا آقای تختکشیان هم بهعنوان تهیهکننده یک مقدار نگران بود و گفت عطاران شیرینها را قبلا رفته و جاهای دیگر بازی کرده و ساخته است، نوبت به ما که رسیده فیلم تلخش را آورده.
بله، البته اساسا از اول قرارمان همین بود. آقای تختکشیان متن را خوانده بود و میدانست که قرار است چه اتفاقی بیفتد. البته این حرف را در جلسهای در حضور من گفت که بیشتر نیتشان شوخی بود اگر نه ایشان هم فیلم دوست دارد.
حتی من یک فیلمنامه جدیتر هم دارم که قرار است با همین تهیهکننده بسازم. روز اول هم هر دو فیلمنامه را پیش ایشان بردم که آقای تختکشیان گفت اول این را بسازیم اما آن یکی را هم من خودم هستم و آن را هم میسازیم.
فکر میکنید ذهنیت مردم نسبت به رضا عطاران چقدر در استقبال از این فیلم موثر بوده است؟
حتما خیلی تاثیر داشته. به هر حال معمولا فروش در هفته اول اکران تحت تاثیر نام و آشنایی قبلی با کارگردان و بازیگران است. فیلمهای من اگر توجه کرده باشید معمولا هفته اول را خوب فروش میکنند و در ادامه اگر خود فیلم هم فیلم خوبی باشد این فروش ادامه پیدا میکند. اما اگر مردم از فیلم خوششان نیاید کمکم از فروش فیلم کم میشود. در مورد «خوابم میآد» هم هفته اول که گذشت من گفتم شاید به همین دلیل بوده ولی خوشبختانه دیدم این استقبال در هفتههای بعد هم ادامه پیدا کرد. مخاطب خدا را شکر فیلم را قبول کرده البته سؤالهایی هم دارد. من چند بار فیلم را با مردم دیدم و آنها یکسری پرسشها را با من مطرح کردند. مثل اینکه آخر فیلم چه شد؟ بهخصوص این سؤال را خیلی میپرسند. من عمدا دلم میخواست آخر فیلم را اینطور تمام کنم که مرگ قطعی نباشد و مخاطب احساس کند این تلفیقی از خواب و بیداری و واقعیت و اینهاست. واقعیت این است که آن شخصیت اصلی در آخر میمیرد ولی به شکلی پلانبندی کردیم که از تلخیاش گرفته شود تا مردم اذیت نشوند.
● ستاره فعلا کلاهقرمزی است
اگر ستاره را بازیگری بدانیم که مردم صرف حضور او در فیلمی به تماشای آن فیلم میروند شما الان یک سوپراستار واقعی هستید. همینطور در کوچه و خیابان و مکانهای عمومی بهشدت از طرف قشرهای مختلف موردتوجه قرار میگیرید. تعریف خودتان از ستاره چیست و آیا خودتان را سوپراستار میدانید؟
این را بهنظرم من نباید بگویم شما باید بگویید اینطور است یا نه.
بهنظر ما که اینطور است. زمانی بود میگفتند اگر مثلا محمدرضا گلزار در فیلمی بازی کند، فروش آن تضمین است اما امروز این حرف تقریبا فقط درباره شما مصداق دارد. بهنظر میرسد حداقل شما ستاره شروع دهه ۹۰ بودهاید. جز همه فیلمهای پرفروشتان مثل «خروس جنگی»، «نیش و زنبور» و... سال پیش «ورود آقایان ممنوع» را با فروشی عالی و فراتر از انتظار سینمای مستقل ایران داشتید. امسال هم بهنظر میرسد شاید تنها رقیب جدیتان «کلاه قرمزی» باشد.
«کلاه قرمزی» که هر اتفاق خوبی برایش بیفتد، حقش است. فکر هم میکنم استقبال خیلی خوبی هم از آن بشود و اگر خدا بخواهد شرایط سینما کمی با این فیلم عوض شود. شنیدهام اکران آن هم عید فطر است. البته اگر عید نوروز آن را اکران میکردند، شاید اتفاقهای بهتری برای سینمای ایران در سال ۹۱ میافتاد. پس ستاره فعلا آقای کلاه قرمزی است. من که کلاه دارم ولی قرمز نیست.
حالا بحث فقط این نیست که شما این عنوان را تایید کنید یا نه ولی بهصورت کلی وقتی در معادلات اقتصادی سینما حضور رضا عطاران به نتیجه مثبت منتهی میشود خودبهخود این اتفاق میافتد.
البته واقعا اینطوری نیست که هر فیلمی که من بازی کرده باشم، فروش خوبی داشته است. خیلی عوامل در فروش تاثیر دارند. همانطور که ابتدای این بحث هم گفتم شاید مردم هفته اول به خاطر من بیایند اما اگر فیلم خوب نباشد دیگر از هفته دوم، سوم به بعد نمیآیند.
اما بهنظر میرسد بدترین فیلمهای شما هم به هر حال شکست نخوردند و برای سرمایهگذاران در نهایت سودی هرچند کم داشتند.
نه واقعا استثناهایی هم بود. به ۲۰۰،۳۰۰ میلیون که فروش خوب نمیگویند.
مثال بزنید.
مثل «هرچه خدا بخواهد» که تازه به جز من خیلی بازیگران مشهور دیگر هم داشت و حتی بازیگر توانایی مثل خانم ترانه علیدوستی در آن بازی کرد ولی اتفاقی نیفتاد.
اما از آن طرف فیلمی مثل «اسب حیوان نجیبی است» را هم داشتید که شما باعث فروش خوبش شدید.
بله، درباره آن با شما موافقم. خوشبختانه فروش خوبی داشت.
یا مثلا «بعدازظهرسگیسگی» که قاعدتا بهنظر نمیآمد بتواند فروش خوبی داشته باشد. اما فروش قابلتوجهی داشت.
بازهم من خیلی قبول ندارم صرف حضور من یا اصلا هر بازیگر شناختهشده دیگری باعث فروش فیلم بشود. شاید آن بازیگر تا یک جایی موثر باشد اما فیلمی را که مردم نپسندند نمیتوان بهسادگی نجات داد.
● خوابم میآد مدیون اکبر عبدی است
اصلا بهنظر شما چنین آدمی الان در سینمای ایران داریم که بتواند فروش فیلم را تضمین کند؟
واقعیت را بخواهید، من خیلی به چنین موضوعاتی مثلا در انتخاب بازیگر برای فیلمهایم فکر نمیکنم. ولی مثلا من درباره همین فیلم خودم بیشتر از خودم علت فروش خوب آن را حضور آقای عبدی بهعنوان بازیگری محبوب مردم در نقشی متفاوت میدانم. نقشی که عبدی بازی کرده و صحبتهایی که درباره نقش او در این فیلم شده، مردم را به سمت فیلم ما جذب کرده است. مردم دوست دارند بیایند و ببینند عبدی نقش زن را چگونه بازی کرده است. الان هم که فیلم دیده شده بازهم بیشترین چیزی که مردم در فیلم دوست داشتند و در یادشان خواهد ماند و میدانم منتقدها هم خوششان آمده همین نقشی است که عبدی بازی کرده است.
● اختلاف تهیهکننده و عبدی
البته ظاهرا تهیهکننده نظرش حضور بازیگر زن بوده و شما برای حضور عبدی پافشاری کردید؟
نه! اینطوری هم نبوده. من اصلا نمیدانم چه ماجرایی بین این دو نفر هست، فقط میدانم که موقع کار هر دو با هم خیلیخوب بودند و هر وقت آقای تختکشیان سر صحنه میآمدند با عبدی سلام و علیک و صحبت میکردند و ظاهرا هیچ مشکلی هم نداشتند. من هم مثل شما نمیدانم این حرفها چطور شکل گرفت. آن موقع هم که من او را برای این نقش انتخاب کردم فقط آقای تختکشیان گفت شاید بازیگر مرد را در نقش زن قبول نکنند و باید از ارشاد پرسوجو کنیم که مشکلی نباشد. ارشاد هم گفت بهتر است استفاده نکنید و این یعنی مشکلی ندارد و اگر میخواهید استفاده کنید. تختکشیان هم گفت هرطور خودت صلاح میدانی و تصمیم میگیری. من هم تصمیم گرفتم ایشان برای این نقش باشند و هیچ مشکلی هم پیش نیامد. من واقعا اختلافی بین این دو نفر ندیدم.
البته این نخستینبار نبود که عبدی در نقش زن بازی کرده و قبلا هم تجربهای داشته است.
با همه اینها، اگر الان از خود شما بپرسند، عبدی را مهمترین ویژگی این فیلم نمیدانید؟
به هر حال شما ایده استفاده از اکبرعبدی را دادید و این فیلمنامه را نوشتید و بهعنوان کارگردان آن را به شکل خوبی اجرا کردید.
این بحث دیگری است و خیلی هم مهم است. از آقای عبدی میشد جای دیگری هم در نقش زن استفاده کرد اما به این شیرینی نمیشد. مطمئنم اگر این فیلم را در یک جشنواره خارجی بگذارند، تماشاگران اصلا متوجه نمیشوند که بازیگر این نقش مرد است.
درکل چهــره ایشان گریمخور خوبی دارد.
بله، از ویژگیهای ایشان همین است و واقعا بازیگر است. اصلا عبدی در بازیگری نمونه عجیب و غریبی است. اگر به کارگردان اعتماد داشته باشد و فکر کند، کار درستی انجام میدهد اینقدر دقیق، خوب و با ریزهکاری بازی میکند که اصلا متحیر میشوید. مثلا همین زبان در آوردنش که من نمیتوانم مثال بزنم چه کس دیگری میتوانست این حرکت را همین قدر طبیعی و شیرین از کار دربیاورد که آقای عبدی انجام داد.
اتفاقا ایشان با شما نقاط مشترکی هم دارند. او هم در دهه۶۰ ستاره بود و سینما روی کاکل او میگشت. مثل شرایطی که خود شما الان دارید.
البته او در این سالها هم فیلمهای موفق و پرفروش کم نداشته است، مثلا «اخراجیها».
بله، حتی احتمالش هست،اگر یک محاسبه دقیقی بشود او از نظر فروش فیلم در صدر فهرست بازیگران قرار میگیرد.
اما بهنظر من واقعا ستاره و بازیگر بسیار خوبی است.
● من همیشه رضا عطاران هستم
مردم شما را بهعنوان کمدین و بازیگر آثار طنز میشناسند اما در گفتوگوهایی که با هم داشتیم بهنظر میرسد خود شما برعکس باور عمومی، روحیه چندان شاداب و امیدواری ندارید و یک نوع تلخی در نگاه شما به زندگی وجود دارد.
میدانید، شاید خیلی با فکر و حسابشده اینطور پیش نرفته باشم اما اگر چنین چیزی از رفتار و عملکردم احساس میشود، حتما دارم به این سمت میروم. ولی قطعا خودم با نیت قبلی چنین کاری نمیکنم یعنی اینجوری نیست که با خودم بگویم خب، اینبار کار جدی بسازم خودم بیشتر لذت ببرم یا کمی بهخودم بپردازم.
صرفنظر از اینکه فیلم خوب یا بد بوده، مردم آمدند رضا عطاران را ببینند، این نظر چقدر درست است؟
این راحتی بین من و مردم خدا را شکر اتفاق افتاده. این هم که میگویید نقشهایی که بازی میکنید به شخصیت خودت نزدیک است به دلیل آن جنس بازی است که من به آن علاقه دارم. از اول هم که کار کردم، دوست داشتم اینطوری کار کنم. بازیگرانی هم که برای من کار کردند، اگر دقت کرده باشید در کارهای من خیلی بیشتر بهخودشان نزدیکتر هستند و خیلی معمولیتر، راحتتر و دلچسبتر بازی میکنند. من این نوع بازی را هم از آنها میخواهم و هم کاری میکنم که این اتفاق بیفتد. یعنی اگر قرار است نقش آدم کلاش را بازی کنم که مثلا در فیلم «ترش و شیرین» داشتیم، آن را رضا عطارانی بازی میکنم که کلاش باشد. اگر قرار باشد نقش قاتل بازی کنم، رضا عطارانی را بازی میکنم که قاتل است، اگر نقش دزد باشد، رضا عطارانی که دزد شده و... و همین مسئله باعث میشود که خیلی از وجود و حس خودم برای نقشها و بازیهایم مایه بگذارم. من برای بازیهایم از راحتیای که همه آدمها دارند، میگذرم. هیچکس در زندگی واقعی چیزی را نمایش نمیدهد. یعنی اگر قرار است اخم کند مثل آن چیزهایی که ما در اصول نمایش داریم، اخم نمیکند و مثلا چین به ابرو نمیاندازد و سر را پایین بیاورد و نگاه تیز بکند و از آن چیزهایی که بهعنوان شاخصه و میمیک صورت در نمایش به کار می رود، استفاده نمیکند.
بنابراین در فیلمهای شما هیچکس وقتی خبر بد میشنود چیزی را که دستش است زمین نمیاندازد؟!
بله، دقیقا.
در اکثر فیلمهای ایرانی همین است. تا یک خبر بد میشنوند و یک اتفاقی میافتد گوشی تلفن یا هندوانه یا سینی چای و... از دست بازیگر میافتد.
بله. واقعا در سینمای دنیا این نوع نمایشی و کلاسیک خیلی کم شده و فیلمها به سمت هر چه واقعیتر و طبیعیتر بودن میروند. فیلمهای خوب عمدتا به سمت رئالیسم رفتند و حتی در موضوعات بیشتر داستان خانوادگی و روایتهای انسانی و شخصی از زندگی آدمهای معمول جامعه مرسوم است. مثل فیلم «نوادگان» با بازی جورج کلونی که داستان یک خانواده عادی بود و خیلی هم مورد تحسین و استقبال قرار گرفت. فیلمهای موفق و خوب سالهای اخیر را ببینید بیشتر آنها همین داستانهای خانوادگی ازدواج، طلاق، جدایی، خیانت و... بوده چون مخاطب میتواند با آن همذاتپنداری کند و خودش را جای شخصیتهای آن فیلم بگذارد.
● عاشق بچهها هستم اما بچه نمیخواهم
خیلــی سال است ازدواج کردهاید، تصمیم ندارید بچهدار شوید؟
نه، من میگویم نبودن بهتر از بودن است. شما وقتی هستید درگیر مسائل و اختلافات میشوید. وقتی نباشید، خب دیگر نبودید. بچه خیلی دوست دارم یعنی وقتی بچههای مردم را میبینم حسودیام میشود که اینقدر دوستداشتنی و باحال هستند و بهنظرم زیباترین موجودات روی زمین هستند. اگر قرار را بگذارید بر بودن یا نبودن بهنظر من نبودن بهتر است.
همسرتان ناراحت نیست؟ او این مسئله را پذیرفته است؟
نه، از ابتدا هم عقیده بودیم و از قبل ازدواج هم بهصورت جدی درباره آن توافق کردیم.
● عکسم که از مهران مدیری بزرگ تر چاپ می شد، کیف میکردم
از اول همینطور بودید؟ حتی آن موقعی که ساعت خوش را بازی میکردید؟
اوایل که اصلا یک چیز دیگر بود و اصلا قابل توصیف نیست. اوایل با هم بحث میکردیم و کری برای هم میخواندیم که عکس چه کسی روی جلد یا بزرگتر کار شده است. حالا یک بخش شوخی و یک بخش جدی بود. مثلا من واقعا از صمیم قلب خوشحال میشدم که عکس من یک جایی بزرگتر از مهران مدیری چاپ میشد، میرفتم به بچهها نشان میدادم و میگفتم ببینید اینجا عکس من را بزرگتر از مهران زدند. حالا این وسط یکی دلخور میشد یا آن کسانی که کمتر عکسشان میخورد، میآمدند در عکسهای دستهجمعی حتما میایستادند که عکسشان بیشتر کار شود چون آن موقع اصلا شرایط اجتماعی مثل حالا نبود. شرایط به شکلی بود که انگار ما ۱۶-۱۵نفر یک دفعه از دل یک طنز پیر و فرسوده بیرون زده بودیم. فقط این هم نبود. خیلی هم به طنز ارتباطی نداشت، یک عده جوان بودیم که داشتیم کار میکردیم و این جوانبودن ما و شکل و شمایلمان با آن خط ریشهای مُد روز و موهای روغن زده و اینکه سعی میکردیم خوب لباس بپوشیم و... اینها همه آن دوره باعث شده بودند که جلب توجه کنیم و مردم دوستمان داشته باشند.
هر کدام هم یک شکل بودید؟
جدا از اینکه خود کار هم نو و جدید بود و شکل و شمایل و احساس عجیبی در آن وجود داشت که خودمان هم خیلی جذب میشدیم.
در «ساعت خوش» تنوع بازیگر وجود داشت که خودمان از این تنوع بازیها لذت میبردیم. مثلا من همین سبک رئال را آن زمان هم دوست داشتم. هر کسی هم یک ظاهر و فیزیکی داشت. یک نفر چاق بود و یک نفر به درد آیتمهای پر حرکت میخورد و... مثلا هرجا قرار بود نقشی کارهای محیرالعقول و عجیبوغریب بدنی انجام بدهد حتما از ارژنگ استفاده میکردیم. شکل کار، تصویر، آدم و آن جوانی و شادابیها باعث میشد همه تیپ مردم دوستش داشته باشند.
● اواخر ساعت خوش به مشکل خورده بودیم
نوستالژی ما که نوجوانیمان را در آن سالهای «ساعت خوش» گذراندیم این است که یکبار دیگر بچههای ساعت خوش دوباره دورهم جمع شوند. اما هر کسی به یک سمتی رفت و برای خودش کاری دست و پا کرد و دیگر هیچوقت جمع نشدید. انگار هر کسی شخصیتی شد که دیگر به سختی میتوانستید با هم کنار بیایید.
این چیزی که میگویید درست است. ما اواخر همان کار هم دیگر به مشکل خورده بودیم. بالاخره چقدر و تا کی یک کاری میتواند زیبایی داشته باشد که بیشتر از ۳-۲ سال طول بکشد؟ «ساعت خوش» اگر به همان شکل ادامه پیدا میکرد حتما اتفاقهای بدتری برایمان میافتاد.
کدامیک از بچههای دوره شما استعدادهای خیلی بزرگی بودند؟ چون خیلی بازیگران خوب و با ذهنیت خوبی بودند.
من چون همین ژانر خودم، رئال را دوست دارم بیشتر توجهام جلب بازیگرانی میشود که در این سبک بازی میکنند. من بازی سعید آقاخانی را خیلی دوست دارم. حمید لولایی را همینطور. نوع بازی او طوری است که حتی با اتفاقات فانتزی اگر قرار باشد رئال و قابل فهم بازی کند، باز یک جوری بازی میکند که برای آدم زیباست. نادر سلیمانی هم همین ویژگی را دارد و به همین نوع بازی نزدیک است. حتی خود مهران مدیری هم اینطور است.
● شفیعی جم نقش اول فیلم بیضایی بود
آن مانعی که سر برنامه «ساعت خوش» برای شما و کارتان ایجاد شد چقدر در زندگی شما تاثیر داشت.
اگر شرایط آن موقع را بدانید حتما به این نتیجه میرسید که تاثیر زیادی داشته. فکر کن ما اواخر کار «ساعت خوش» که بودیم، فیلمسازان بزرگی مثل آقای بیضایی، آقای مهرجویی، آقای افخمی و... که حالا همه را دقیق یادم نیست آمدند و با ما برای کارهای سینمایی صحبت کردند. هر کدام از ما قرار بود با یکی از این بزرگان کار کنیم. یعنی صحبتها شد و بازیگران هم انتخاب شدند. مثلا رضا شفیعیجم قرار شد در فیلم آقای بیضایی به نام «چه کسی رئیس را کشت» نقش اصلی باشد. واقعا در اوج بودیم و احساس میکردیم حالا در قله موفقیت هستیم و دیگر همهچیز تمام شده و آینده ما برای همیشه تضمین است. در آن شرایط رؤیایی یک دفعه به ما اطلاع دادند که ممنوعکار هستیم. آن فیلمها هم ساخته نشدند. علاوه بر آن خود ما هم که دیگر نمیتوانستیم کار کنیم. بعضیها مثل مهران مدیری و ارژنگ امیرفضلی ممنوعکاریشان تا ۳ سال طول کشید. من تا یک سال و نیم ممنوعکار بودم و تمام شد. منتهی بعد قرار شد که دیگر هیچوقت بیشتر از ۲ یا ۳ نفرمان در یک کار نباشیم.
علت این ممنوعکاریها چه بود؟
هیچوقت نگفتند ، دلیل آن عنوان نشد.
● مدیری پس از ۱۸سال به من چه گفت؟
همین باعث شد شما دیگر هیچوقت با هم کار نکنید؟
بله، بههمینخاطر بود چون گفته بودند ۳، ۲ نفر بیشتر در یک کار نباشیم، خودمان سعی میکردیم این کار را انجام دهیم بعد هم دیگر تبدیل به عادت شد. راستی امروز یک روز خیلی جالب و خاصی بود. امروز بعد از ۱۸ سال من با آقای مدیری در سریال «قلب یخی» سر یک صحنه با هم بازی داشتیم. هر ۲ احساس خاصی داشتیم. خیلی جالب بود. مرتب به یکدیگر میگفتیم ۱۸سال گذشت. مهران به من میگفت:«کچل شدی، بیریخت شدی، پیر شدی، مو و ریش رنگ میکنی، رضا ۱۸سال گذشت.» خیلی از این حرفها به یکدیگر زدیم.
شما بزرگتر هستید یا آقای مدیری؟
مهران بزرگتر است ولی ماشاءلله خوشتیپتر و جوانتر مانده.
شما چه مسیری را برای رسیدن به آن اوج «ساعت خوش» طی کردید؟ چقدر سختی تحمل کردید؟ یا اتفاقی بود؟
نه اتفاقی که نبود. ما خیلی انرژی میگذاشتیم. از جایی هم که احساس کردیم مردم دوست داشتند و آن اتفاقها افتاد که دوست داشتیم عکسمان بزرگ در مطبوعات کار شود، سعی کردیم این را تقویت کنیم و رشد بدهیم. خودم چون آنجا مینوشتم، سعی کردم متنهای بهتری بنویسم. بعد سعی کردم به طرف بازی رئال بروم که بهنظر خودم بهتر بود. قرار بود یک سریال کار کنم که درست ۲ قسمت از آن را که ضبط کردیم ممنوعکار شدم. آنکار «زیر آسمان شهر» بود که بعدا این اسم را سر کار بعدی که مینوشتم، روی قسمت اول آن گذاشتم.
● دوست دارم روی جلد مجلات جدول باشم
بهنظر میآید واژههایی مثل «ستاره» هیچ حسی در شما برنمیانگیزد.
بله!
اما ظاهرا برای برخی از همکارانتان این مسائل خیلی اهمیت دارد.
بله، اما برای من واقعا مهم نیست. مثلا در ماجراهای اکران فیلم «اسب حیوان نجیبی است» آقای کاهانی مرتب به من اصرار میکردند که با مجلات مختلف مصاحبه کن، مثلا فلان مجله میخواهد اسم تو را روی جلد بیاورد. چند بار که این اتفاق افتاد با آقای کاهانی صحبت کردم که بهنظرشان جالب هم آمد، گفتم بهنظر من این چیزها خیلی مهم نیست. اما کاهانی گفت اینها مجلات معتبر و تخصصی سینمایی هستند و از این استدلالها کرد. من گفتم واقعا خیلی برایم جالب نیست و من بیشتر از هر چیزی وقتی عکسم روی این مجلات جدول میآید، خوشحال میشوم و احساس میکنم برای من بین مردم اتفاقی افتاده است که عکسم جلد مجله جدول شده است. این را کاملا جدی و از صمیم قلب گفتم و هنوز هم بر این باورم. وقتی عکس شما روی جلد مجلات جدول میآید یعنی اینکه مردم شما را واقعا انتخاب کردهاند. البته نمیدانم آنها با چه مکانیسمی عکس جلدشان را انتخاب میکنند، بنابراین هر وقت عکسم روی جلد مجلات جدول میآید میفهمم که شرایط بهتری دارم!
با این مشی و منشی که شما دارید در این فضا که اگر نگوییم علیه این طرز فکر است، دست کم سنخیتی با این روحیه و منش ندارد، چون سینما فضایی برای جلوهگری است. شما با این اوضاع چه میکنید؟
بله، بارها پیش آمده که بازیگران در حضور خود من کلی شرایط برای من گذاشتند و گفتند فقط اگر عکسشان روی جلد چاپ شود حاضر به مصاحبه هستند و من بعضی جاها واقعا این شرط را گذاشتم که اگر عکسم روی جلد نیاید حاضرم مصاحبه کنم. واقعا نمیفهمم این ماجراها یعنی چه؟! یک مقدار آن حس را میفهمم ولی آن حس در من نیست.
● پشت زامیاد موادغذایی میفروختیم
د آن دوره بیکاری چه گذشت؟
در آن دوره خیلی با بچهها در ارتباط نبودم. برای اینکه تا ممنوعکار شدیم زمان برای ازدواج پیدا کردم و ۳، ۲هفته از ممنوعکاریام ازدواج کردم.
بعد دیگر پیگیر ماجرای تامین نان و امرار معاش زندگی شدم. بالاخره باید یک جوری زندگی را میگذراندیم... خلاصه با آقایی دفتر پخش موادغذایی زدیم.
باورش سخت استما یک وانت داشتیم که با آن به سوپرمارکتها میرفتیم و میپرسیدیم که چه چیزهایی نیاز دارند و میگفتیم که ما مثلا میتوانیم مربا، چیپس، پفک و... را برایتان بیاوریم.
آن وقت وانت شما پیکان بود یا زامیاد؟ چی بود؟
زامیاد از این آبیها.
از اینها که از روی هر دستاندازی رد میشوید سه متر هم به هوا میپرد.
بله.
آن وقت این رضا عطاران بودن هم کمکتان میکرد؟
بله، آن آقا هم به همین دلیل با من شریک شده بود که استفاده کند. کاری بود که اصلا حسی با آن ارتباط برقرار نمیکردم و برایم وحشتناک سخت بود. صبح که از خواب بیدار میشدم، دوست داشتم دوباره تا شب بخوابم ولی سر کار نروم. اصلا با آن ارتباط برقرار نکرده بودم تا اینکه خودشان یک دفعه زنگ زدند و گفتند دیگر میتوانید سر کارتان برگردید. من هم فوری وارد کار شدم. نخستین کارم هم فیلم «کلید ازدواج» بود.
خب، این دوران حتما چیزهایی هم به شما داده.
بله، صددرصد. این دوره بیکاری باعث شد وقتی که کار پیش آمد، خیلی سعی کردم هرطوری شده با چنگ و دندان در این کار بمانم و کار کنم.
پس آنقدر کار دیگر برایتان آزاردهنده بود که تحت هر شرایطی تصمیم گرفتید در کار خودتان بمانید. اما من میخواستم از آن جهت به ماجرا نگاه کنیم که شما اهل هرچه پیش آید، خوش آید در زندگیتان هستید؟
من هرچه پیش آید، خوشآید را دوست دارم برای اینکه ممکن است در زندگی هر کسی هرچیزی پیش بیاید و در هر شرایطی خوب زندگی کردن را دوست دارم. قبلا مثالی میزدم، الان چند سال است دیگر نمیگویم چون میگویند تو در همه کارهایت از توالت استفاده میکنی. ولی مثالم این بود اگر یک روز به من بگویند تو به اجبار باید در این یکونیم در دو دستشویی زندگی کنی، سعی میکنم همانجا خوشبخت باشم.
چه جوری میشود این کار را کرد؟
سعیام را میکنم. بالاخره میشود. روز اول کمی سخت میگذرد. روز دوم میگویی بگذار یک جوری سر خودم را گرم کنم و... بالاخره میگذرانی.
● مشکلاتی که همسرم با من دارد
شما شبیه کی هستید؟
مادرم خدابیامرز نماد و مظهر مهربانی بود. هنوز هم در اقوام از مهربانی او میگویند که چقدر مهربان بود، هیچکس را هیچوقت اذیت نکرد و به هیچچیز کاری نداشت. بابا هم که مظهر بیخیالی بود. ترکیب این دو تا، من شدم.
آن وقت این بیخیالی شما همسرتان را اذیت نمیکند؟
چرا، نمیشود که اذیت نشود. شما که از من دور هستید برایتان جالب است. ولی در خانه مثلا شیر آب را ۶ ماه است باز میکنید آب کجکی میرود، خب اذیت میشود. مرتب میگوید این کاری ندارد، یکدقیقه وقت بگذار و درستش کن. اینکه میبیند من حال و حوصله ندارم خیلی برایش جالب نیست.
خصیصه بد دیگری ندارید؟
همین که من الان توانستم در این سینما با این شرایط فیلم بسازم و فیلم من پخش شده یعنی اینکه من یک زرنگبازیهایی دارم که شاید خیلیها نفهمند.
● عطاران یک دونه است
منیژه حکمت، تهیهکننده سینمای ایران، از برخی خصایص رضا عطاران میگوید
بسیار به رضا عطاران و بازیگریاش ارادت دارم. از ابتدا آقای عطاران را از تلویزیون میشناختم من هم چون اهل دیدن تلویزیون نبودم، پس طبیعی است که یک نگاه معمولی به شخصی که در عرصه بازیگری کار میکند داشته باشم و بعد از فیلم «ورود آقایان ممنوع» حضور ایشان در این فیلم و مسئولیتپذیریها و دلنگرانیهای ایشان و عشق به سینما و کار خوب ایشان در این کار به قدری زیاد بود که من به عنوان یک تهیهکننده متعجب ماندم و تاسف خوردم که چرا زودتر با ایشان از نزدیک آشنا نشدم، به جرات میتوانم بگویم رضا عطاران در سینما تک است و نمیشود این صفات را به افراد دیگر تعمیم داد و امیدوارم این سواد و شعور و نگاهی که ایشان به مجموعه هنر دارند همیشه ماندگار باشد و ما شاهد اثرها و کارهای متفاوت از این انسان مهربان و مردمی باشیم.
من آن تعریفی را که سوپراستار در ایران دارد قبول ندارم. ۹۰درصد از بازیگرانی را که در ایران لقب سوپراستار گرفتهاند، سوپراستار نمیدانم اما آقای عطاران از هر جهت بنابر تعریف جهانی آن، سوپراستار است و قابلیت یک، شعور و درک و فهم یک سوپراستار را دارد و این، چیزی است که در سینمای ما کم اتفاق میافتد.
عطاران در مرحله اول مردمشناس است، بعد جامعهشناس، بعد زبانشناس و در نهایت هنرشناس. مجموعه این علمها را با خودش دارد. برخلاف ظاهر معمولی و سادهاش خیلی اهل ادبیات است، به شدت اهل سینماست، بسیار اهل دانش در زمینههای مختلف است و مهمتر از همه نوع ارتباطش با مردم. رضا عطاران بازیگر و سوپراستار کافهنشین و خلوتنشین نیست با مردم معاشرت میکند، کنار مردم مینشیند، با آنها زندگی میکند، ارتباط برقرار میکند، از آنها درس میگیرد و به آنها درس میدهد. این خصوصیاتی است که در سینمای ما حتی در بین کارگردانهای ما هم وجود ندارد.
به نظر من عطاران از ابتدا میدانست که چه کار میخواهد بکند، حالاهم میداند و در آینده هم. عطاران بسیار آگاه و داناست ولی هیچ وقت نمایشی از این آگاهی و دانایی به اجرا نمیگذارد و هیچ نمایشی ارائه نمیدهد. او تا حدی نسبت به خودش آگاهی دارد که کمتر کسی میتواند مثل او باشد در کل رضا عطاران میداند میخواهد چه کار کند.
● دیروز خودم را بیشتر دوست دارم
همکاران شما میگویند شما وقتی در پروژهای هستید به همه خوش میگذرد و کمفروشی نمیکنید و خلاصه شیله پیلهای وسط نیست. همه خوشحال هستند که با شما کار میکنند. این از منشی است که شما دارید و اگر نگوییم دیگر نیست، باید بگوییم کم پیدا میشود و واقعا تحسینبرانگیز است. این مال چه جنبهای از شماست، مال شهرستانی بودنتان است؟ از کجا آمده؟
نمیدانم دلیلش چیست، میتواند یک نگاه این باشد که خیلی زرنگ هستم. اما واقعا ته دلم علاقهای به اینکه غیراز این باشم ندارم. اگر علاقه داشتم حتما ممکن بود چنین اتفاقاتی بیفتد. من در کل قبلم را خیلی بیشتر از بعدم دوست دارم. یعنی خودم را در دیروز بیشتر از فردا دوست دارم. شاید سعی کردم که خیلی تغییر نکنم و اتفاق زیادی برایم نیفتد ولی در نهایت فکر میکنم بهترین حالت آدم همان نوزاد است. کودک است.
اینکه میگویند یکی پیر، آب دیده، باتجربه و عارف میشود و هرچه سن بالاتر برود آدم خالصتر میشود و... من این صحبتها را که در تمجید از سن بالاست، قبول ندارم.
بهنظرم نه در اجتماع ما بلکه در همه دنیا هرچه جلوتر میروی یکسری چیزهای خوبی از تو کنده میشود و آن موقع که به دنیا آمدی، اصلت، پاک و درست است. بعد یک جایی تصمیم میگیری دروغ بگویی برای اینکه فلان اتفاق بیفتد.
دروغ، دزدی، پاچهخواری و هزار تا چیزی که انسانی نیست را انجام میدهی تا درجاده زندگی جلو بروی. من اگر بروم در مجلسی که نیاز دارم در آنجا کسی را ببینم که کاری کند که فیلم من با مشکل مواجه نشود، خب، قطعا شروع میکنم مجیز گفتن که شما خیلی زحمت میکشید و شما خیلی آدم خوبی هستید و این حرفها. چرا؟ برای اینکه اتفاق بدی برای فیلمم نیفتد. بهنظر من اینها همه چیزهای بدی است که مرتب درون انسانها تغییر میکند و بهوجود میآید. شاید درباره من دلیل اصلی همین باشد که دوست ندارم این تغییرات در من بهوجود بیاید و همین میشود که شما میگویید تغییر نکردی و هنوز شبیه همان آدم چند سال پیش هستی.
شاید یکی از دلایلش این است که آدم آن کارهای غیرانسانی را انجام میدهد که به یک موقعیتی برسد و یک موقعیت مثلا مالی جدیدی را بسازد. شما از پول که قاعدتا بدتان نمیآید؟
نه بدم نمیآید.
ولی بهنظر نمیآید خیلی درگیرش باشید؟
نه.
● چگونه موهایم را ازدست دادم
شما در «ساعت خوش» موهایتان بلند و صاف بود و با ژل آنها را جلو میدادید. از کی تغییر دکوراسیون دادید.
من تغییر ندادم، خودش تغییر کرد.
اصلا یک دفعه با هیبت دیگری ظاهر شدید؟
آخرین جایی که با موی کامل بودم، نقش دایی در سریال «دنیای شیرین» بود. بعد از آن دیگر موهایم شروع به ریختن کرد. در مجموعه بعدی که «قطار ابدی» بود، دیگر جلوهایش کمکم داشت میریخت که به زور ماساژ و پفدادن و این چیزها سعی میکردم حفظش کنم. آن موقع خیلی هم برایم مهم بود تا اینکه یک روزی در آینه بهخودم نگاه کردم و فهمیدم این مو در نهایت ۳سال دیگر دوام میآورد و باید یک فکر اساسی برای آن بکنم. چون آدم اهل دارو مصرفکردن و این چیزها هم نبودم، دیدم بهترین کار این است که بروم در آن وادی. دیگر از «خانه به دوش» به این شمایل جدید رسیدم. من چون کچل هستم، اگر ریش و سبیلم را هم بزنم شبیه کلهپاچه عجیب و غریبی میشوم که اصلا قشنگ نیست. بعد آن ریش پروفسوری را پیدا کردم و فکر کردم جالبتر است.
در فیلم «خوابم میآد» همه شخصیتهای اصلی تقریبا میانسال هستند و شخصیت خیلی جوان ندارید. چرا؟ چون خودتان وارد این دوره شدید قهرمانهایتان همسن و سال خودتان شدند؟
الان که شما این را گفتید من واقعا به این مسئله فکر کردم. یعنی هیچوقت از اول ساخت فیلم تا الان چون کسی نگفته بود به آن فکر نکرده بودم. اما فکر میکنم شما تو خال زدید. یعنی در ناخودآگاهم این اتفاق افتاده که انگیزه شده این فیلم را ساختم، هرچند که دلیل آن را خیلی متوجه نبودم. برای خودم هم این برداشت خیلی جالب بود. الان که دقت کردم کاملا درست است.
● ازدواج سوم پدرم
شما ارتباطتان را با شهرتان حفظ کردهاید؟
خانواده اکثرا آنجا هستند و هر وقتی پیدا کنم، میروم به آنها سر میزنم. آخرین بار عید امسال پیششان بودم.
گفتید مادرتان فوت کرده اند. پدر الان تنها زندگی میکنند؟
نه، پدرم با همسر سومشان زندگی میکنند. بعد از فوت مرحوم مادرم، پدرم با یک خانم ازدواج کردند که ایشان هم فوت کرد و بعد باز ازدواج کردند.
● آقای عطاران کجایی؟!
حلیمه سعیدی، کشف مستقیم رضا عطاران است. خانم سعیدی در مصاحبه با ایدهآل از خاطرات کار با او میگوید
من و دوستانم همیشه به پشت صحنه فیلمها میرفتیم برایمان لذتبخش بود که بازیگرها را از نزدیک ببینیم. یک روز عطاران من را در لوکیشن فیلمی در حال ساخت دید و به من پیشنهاد بازی داد. دقیقا یادم نمیآید چند سال پیش بود، فکر میکنم ۱۰سالی از آن زمان میگذرد.
● پول چیز خوبی است
خیلیها از من میپرسند در این سن و سال چطور میتوانی بازی کنی اما من عاشق کار هستم، شک نکنید. اگر پیشنهاد کار در سیستان و بلوچستان را هم به من بدهند قبول میکنم. شاید یکی از دلایلش هم دریافت دستمزد است. به هر حال پول به هرکسی انگیزه میدهد.
● روزی ۲۰۰ نفر به او زنگ میزنند
آقای عطاران شخصیت خوبی دارد و دوست دارد دست همه را بگیرد؛ هر کاری که از دستش برمیآید دریغ نمیکند. احساس میکنم رضا عطاران دوست دارد همه را سرکار بگذارد (میخندد)؛ البته کاری که دستمزد دریافت کند. هر از گاهی به رضا زنگ میزنم که با او صحبت کنم اما تلفنش را جواب نمیدهد. با سعید آقاخانی که صحبت کردم گفت: «امسال ۳۰۰-۲۰۰ نفر هستند که مرتب با او تماس میگیرند. خب، بنده خدا با هر شخص ۵ دقیقه هم که صحبت کند تمام وقتش گرفته میشود» اینطور شد که سعی کردم شرایطش را درک کنم. قبل از آن فکر میکردم خودش را برای من میگیرد (میخندد).
● کتاب نمیخوانم
این سیگار را نمیخواهید ترک کنید؟
نه، ۲ سال ترک کردم ولی نتوانستم، بعد دوباره شروع کردم.
به نوشتن شما کمک میکند؟
شاید.
این چشمه الهام شما در کل از کجا میجوشد؟
دیگر اصلا نمینویسم.
الان دیگر کتابخواندن و اینها را هم کنار گذاشته اید؟
آن هم فکر کنم ژنتیک است. در کل اهل مطالعه و کتاب و این چیزها نیستم. این دیگر واقعا بد است. وقتی میخوانم لذت میبرم اما همت نمیکنم. من یک شوخی یکجا کردم، سروش صحت هم چند جا تعریف کرده. من در کل یک کتاب به نام «بیگانه» خوانده ام که در یک فیلم از آن استفاده کردم. البته جدا از شوخی «بیگانه» واقعا روی من تاثیر گذاشت و خیلی به حال و هوای من نزدیک است.
پس واقعا این سرچشمه الهام چیست؟
مردم.
● تیم ایدهآل من
از بچههای همدوره خودتان و آدمهایی که تا به حال با آنها کار کردهاید با چه کسی که هستید، کار بهتری انجام میدهید؟
فکر میکنم اگر تیم بخواهیم تشکیل بدهیم، باید نویسنده پیمان قاسمخانی باشد و من بازی کنم و رامبد جوان کارگردانی کند. همان ترکیبی که در «ورود آقایان ممنوع» بود بهنظرم ترکیب مثبتی برای انجام کار خوب است. یعنی اگر پیمان دوست داشته باشد کار کند، من خیلی دوست دارم از کارهایش استفاده کنم. من واقعا معتقدم پیمان بهترین فیلمنامهنویس ایران است آن هم نه فقط در حوزه طنز، در کل عالی است.
یعنی رامبد جوان را کارگردان بهتری نسبت به خودت می دانید؟
بهنظرم خیلی مراقبت خوبی از آن کار کرد. حالا من همان یک کار را با او داشتم. بهنظرم آن مراقبتی که کارگردان باید از کار بکند و از خوبیهای اثر مراقبت کند و مراقب باشد زشتیهای کار دیده نشود را بهخوبی انجام داد.قرار است با رامبد یک کار جدید هم انجام بدهیم.
شما چون خودتان کارگردانی هم میکنید میزان احاطه کارگردان به کارش برایتان جالب است؟
بله، خیلی.اما اگر هم اینطور نبود چیزی خاصی نیست.اولش اذیت میشوم اما بعد بی خیالی طی می کنم.قضیه، قضیه همان دستشویی است!
● خوب شد موهایم ریخت
جذابیت با زیبایی دو مسئله جدا هستند. حتی یک چیزهایی که در تعریف زشت هم بهحساب میآید، ممکن است عامل جذابیت باشد.
بله،حتی یک بریدگی شدید درصورت میتواند عامل جذابیت باشد.
حالا فکر میکنید درباره ریزش موی شما هم کلیت ماجرا ظاهرا به نفع جذابیت شما شده است؟
بله، همینطور است. فکر میکنم چیز بدی نشده و تصمیم درستی گرفتم. در آینه هم که شمایل خودم را میبینم از این اتفاق راضی هستم و فکر میکنم بد نیست.
هیچوقت برایتان مهم بوده که زیبایی داشته باشید، برای اینکه دیگران خوششان بیاید؟
بله، اینها که یک چیزهای فطری است. تا آخر عمرم همینطور خواهد بود.
● همه سینما یک طرف، عطاران یک طرف
احمد پورمخبر را که میشناسید؟ او با همان انرژی و صدا تلفن را برداشت و به سؤالات عطارانی ما پاسخ داد.
من و پسرم یک روز به دفتر آقای فرحبخش که از دوستان قدیمی ما هستند رفته بودیم. آقای عطاران هم بر حسب اتفاق برای یک قرارداد کاری آنجا بود. وقتی من را دید، به من پیشنهاد بازی داد. البته قبل از آن هم در فیلم «بچههای آسمان» کار مجید مجیدی بازی کرده بودم اما طنز را با رضا عطاران شروع کردم.
زندگی من هیچ فرقی با دوران قبل از بازیگریام ندارد. من عطاران را واقعا دوست دارم تا حدی که همه سینما برای من یک طرف است، رضا عطاران طرف دیگر. با رضا رفت و آمد خانوادگی داریم و هیچ وقت از وقت گذراندن با او سیر نمیشوم.
در تمام عمرم هرچه خواستهام به لطف خدا به دست آوردهام. شرایط قراردادی و دستمزدی که دریافت میکنم برایم اهمیتی ندارد. فقط و فقط به دلیل علاقهای که به سینما و تلویزیون دارم فیلم بازی میکنم.
● بهزودی از شر موبایل راحت میشوم!
ظاهرا شما از تمام مظاهر پولداری فقط از این گوشی آیفون استفاده میکنید؟
فقط بهخاطر اینکه بازیهای خوبی دارد.
درکل در این داستانها نیستید؟
نه اهل اینترنت و ای میل و اینها که اصلا نیستم. از فیسبوک و این چیزها هم که بیبهره هستم. ماشین هم که ندارم، یعنی گواهینامه ندارم و رانندگی هم نمیکنم. در کل ۵، ۴ ماه ماشین داشتم که آن را هم واقعا دوست نداشتم. این موبایل را هم امسال اگر خدا بخواهد کنار میگذارم. الان هم فقط جواب عوامل جایی را که دارم کار میکنم، میدهم.
● برای پول کار نمیکند
علی سرتیپی، تهیهکننده «ورود آقایان ممنوع» طبعا از عطاران راضی است. با او درباره روحیهکاری عطاران حرف زدیم
به نظر من رضا عطاران شخصیتی شیرین، ساده و دوستداشتنی دارد. در سال ۸۲ در فیلم «هوو» با عطاران از نزدیک آشنا شدم. بعد از آن هم در ۴فیلم «خروسجنگی»، «نیش و زنبور»، «ورود آقایان ممنوع» و «خوابم میآد» همکاری داشتیم. یادم میآید اولین قراردادم با آقای عطاران ۷ میلیون تومان بود. بعد از آن هم به دلیل آشنایی که با من پیدا کرد هیچ وقت از مبلغ دستمزدش حرفی نزد.
کار و فیلمنامه و گروهبازیگران برای رضا مهمتر از هر چیزی است و وارد بازی قرارداد و دستمزد نمیشود.
چه بخواهیم و چه نخواهیم این روزها عطاران به یک سوپراستار برای مردم تبدیل شده است. خودش و زندگیاش بین مردم است. صداقتی که در رفتار و گفتار و عملکرد رضا وجود دارد به مردم منتقل شده است.
به نظر من، یکی از دلایلی که عطاران به سرعت توانست رشد و پیشرفت کند، این است که برای پول کار نمیکند .
به نظر من تفاوت عطاران با بقیه بازیگران در صداقت و یکرنگی اوست و برخلاف بقیه هنرمندان ارتباطش را با مردم حفظ میکند.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران مجلس جمهوری اسلامی ایران حجاب دولت رئیسی رئیس جمهور گشت ارشاد سیدابراهیم رئیسی مجلس شورای اسلامی دولت سیزدهم پاکستان
تهران سیل قتل کنکور هواشناسی شهرداری تهران سلامت سازمان سنجش سازمان هواشناسی زنان پلیس اصفهان
قیمت دلار قیمت طلا بازار خودرو خودرو دلار قیمت خودرو بانک مرکزی ارز سایپا مسکن ایران خودرو تورم
فضای مجازی کیومرث پوراحمد سینمای ایران تلویزیون سریال پایتخت سریال ترانه علیدوستی فیلم موسیقی سینما مهران مدیری کتاب
کنکور ۱۴۰۳ عبدالرسول پورعباس
اسرائیل رژیم صهیونیستی آمریکا فلسطین غزه جنگ غزه روسیه چین حماس اوکراین ترکیه ایالات متحده آمریکا
فوتبال پرسپولیس استقلال جام حذفی آلومینیوم اراک فوتسال بازی تیم ملی فوتسال ایران تراکتور باشگاه پرسپولیس بارسلونا باشگاه استقلال
هوش مصنوعی سامسونگ اپل فناوری ناسا ربات فیلترینگ بنیاد ملی نخبگان رونمایی
سازمان غذا و دارو کاهش وزن مالاریا آلزایمر زوال عقل