یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

از اورسن ولزمتنفرم


از اورسن ولزمتنفرم

بازی صد فیلم برتر عمر ادامه دارد گاهی رنگ «آکادمیک» می گیرد و به انتخاب فیلم های برتر تاریخ تغییر نام می دهد گاهی هم در مجلات باقی می ماند و می شود همان «بازی» و «فیلم عمر» و چیزهایی از این دست

بازی صد فیلم برتر عمر ادامه دارد. گاهی رنگ «آکادمیک» می گیرد و به انتخاب فیلم های برتر تاریخ تغییر نام می دهد. گاهی هم در مجلات باقی می ماند و می شود همان «بازی» و «فیلم عمر» و چیزهایی از این دست. تکلیف بخش دوم که مشخص است، بخش اول هم باز به اعتراف خود منتقدان و آدم های اهل فن در نهایت «بازی» است. این بازی در همه این سال ها یک برنده دائمی داشته است و فقط یکی دو بار فیلم هایی مثل «پدرخوانده» کوپولا و «گاو خشمگین» اسکورسیزی به مرزهای قلمرو این برنده نزدیک شده اند. در فهرست امسال موسسه فیلم امریکا هم پس از سال ها باز «همشهری کین» فاتح است. اتفاقی که از ۱۹۵۲ تاکنون همواره افتاده و پایین آمدن فیلم ۱۹۴۱ اورسن ولز را به یک رویا تبدیل کرده. بازی در رتبه های پایین تر ادامه دارد و لیگ تاریخ، نایب قهرمانش را گهگاه دچار تغییر می بیند.

● همشهری کین؛ تا همیشه

مثل همه قهرمان های دیگر، فیلم اورسن ولز اعتبارش را از مخالفان جوانی می گیرد که سعی کردند با زدن قله برای خودشان اعتبار کسب کنند. این مخالف خوانی ها، مدافعان فیلم را برای دفاع از اثر ولز ثابت قدم تر کرد و نگه داشتن فیلم بر بالاترین جایگاه تاریخ، حالا به یک وظیفه برای طرفداران سینمای کلاسیک تبدیل شده. فیلم ولز نوعی شمایل دوران طلایی هالیوود و سال های شکوه است و سیاه و سفید انتخابی اش -فیلم ششم همین فهرست یعنی «بربادرفته» که دو سال قبل تر از فیلم ولز ساخته شده، رنگی گرفته شده- نوعی فخرفروشی به فیلم های رنگی دوران تازه به حساب می آید. در جناح مقابل، گفتن جمله «از اورسن ولز متنفرم» نوعی مخالفت با کلاسیک هاست. طرفداران سینمای دوران تازه، سینمای جلوه های ویژه و موجودات بیگانه، گمان می کنند با شکستن بت «همشهری کین» و ولز می توانند حقانیت سینمای این سال ها را ثابت کنند.

این تابوشکنی درباره این فیلم ولز قدری راحت تر از دیگر فیلم های فیلمساز است، چون دقیقاً هر آنچه موجب بزرگی اش شده می تواند در تخریبش هم کارایی داشته باشد. شکل روایی فیلمنامه همان قدر که می تواند برای دوره خودش پیش رو محسوب شود، در حال حاضر معمولی جلوه می کند. نوع قاب بندی و پردازش قصه در دکوپاژ فیلمسازی را تصویر می کند که عظیم نمایی را در راس کارهایش داشته در حالی که سال هاست دوران عظمت به شیوه هالیوودی سپری شده و البته خودشیفتگی بی نهایت ولز در تصویرکردن خودش هر چقدر که به مزاج طرفداران او خوش می آید، دست کسانی را هم که می خواهند به ولز بی اعتنا باشند بازتر می کند. این خصیصه ها مثلاً در فیلمی چون «نشانی از شر» خیلی کمتر است و کین چون اینها را دارد هم بیشتر دیده می شود و هم بیشتر در معرض حمله است.«همشهری کین» شاید بهترین فیلم تاریخ سینما نباشد ولی یک مفصل است و اهمیتش به همین مفصل بودن برمی گردد. فیلمی ا ست کاراکترمحور که برخلاف کلاسیک های مهم صرفاً فیلم ژانر نیست و به نوعی، چیزی را که «رویای امریکایی» - همان چیزی که مهم ترین اتفاق هالیوود است - می نامند، تئوریزه می کند. برای همین، چه فیلم را دوست داشته باشیم و چه با «از اورسن ولز متنفرم»گفتن در مقابلش موضع بگیریم، تا اطلاع ثانوی «همشهری کین» صدرنشین فهرست است و همه مدافعان و همه منتقدانش به این صدرنشینی کمک می کنند.

● پدرخوانده؛ اجرای سینما

این نزدیک ترین رقیب «همشهری کین» بخشی از رای هایش را به خودش می بازد. میان منتقدان و آدم های سینما خیلی ها میان «پدرخوانده» اول و دوم یکی را انتخاب می کنند و این دوست داشتن یکی به معنای دوست داشتن دیگری نیست. فیلم اول یک روایت صادقانه و محکم از دنیای گنگسترهاست و فیلم دوم همه چیز را در اندازه های یک کهن الگو و فیلم کالت ثبت می کند. یک کلاسیک درباره تاریخ گنگسترها که حتی روایتش را هم در دو پاره مختلف پیش می برد.پدرخوانده اول - فیلمی که در فهرست است و مورد بحث ما- همان فیلم آرمانی منتقدان و سینماگران نسل های بعدی ا ست. فیلم روایتش را با آدم هایی جلو می برد که تنها سینما توان بازتعریف زندگی شان را دارد و دقیقاً «سینما» است. اثر کوپولا از محل اقتباس بالاتر می آید و در سینما اجرای خودش را پیدا می کند. این «سینما» بودن به یک دلیل مهم تر از چیزی است که به نظر می آید. مخالفان کین آن فیلم را اثری روزنامه ای می نامند و داستانش را قابل تعریف در هر مدیوم دیگری فارغ از سینما و اینجاست که «پدرخوانده» مهم است. فیلم الگویی کوپولا زنجیره ای سینمایی دانسته می شود و هربخش این زنجیره در اوج و بهترین شکل خودش است. در بازیگری، مارلون براندو را دارد که بدل به یک شمایل شده، فیلمبرداری گوردون ویلیس و قاب هایش کلاس درس محسوب می شود، موسیقی نینا روتا از خاطره انگیزترین تم های تاریخ سینما شده و فیلمنامه ماریو پوزو هم کم نقص تر از هر فیلمنامه دیگری ا ست. در رأس این ترکیب هم فیلم تثبیت کوپولا را در پی دارد و مقدمه ساخته شدن بخش دوم که اگر عنوان «دنباله» روی خود نداشت احتمالاً جایگزین همین فیلم در فهرست بود.

● کازابلانکا؛ عاشقانه تمام دوران

فقط باید «آلمانی خوب» استیون سودربرگ را ببینید تا بفهمید هرگونه تلاش برای نزدیک شدن به حریم شاهکار مایکل کورتیز چقدر رقت انگیز و قابل ترحم است. فیلمی که اتفاقاً قرار نبوده شاهکار باشد و حتی امیدی به ماندگاری اش هم وجود نداشته اما حالا ابتدای دهه چهل را به مهم ترین مقطع تاریخ سینما تبدیل کرده است.بیش از هرچیز «کازابلانکا» ماندگاری اش را از ستاره هایش می گیرد. همفری بوگارت در روزهای رندی کلارک گیبل تصویر مردی است که عشق اش را به مثابه تنها دارایی اش حفظ می کند و اینگرید برگمن در دوران افول گرتا گاربو و صورت سنگی ها همه زنانگی هالیوود را با خودش حمل می کند. این ترکیب غریب و زوجی که شاید نامانوس به نظر می رسیدند، روح «کازابلانکا» در تمام دوران ها می شوند و فیلم را «رومانس» همیشه تاریخ می کنند. «کازابلانکا» فیلم پیچیده ای نیست و داستان عجیبی هم ندارد. رابطه هایش است که به فیلم جان می دهد و چرخش درست کورتیز در فصل بندی ها که در خدمت معرفی بیشتر کاراکترهاست. در فیلم کورتیز کمتر نقشی وجود دارد که به عنوان یک کاراکتر شناخته نشود و این گریز از «تیپ»ها فیلم را هنوز هم تا این اندازه سرپا نگه داشته و کهنگی تاریخی را از آن دور کرده است.

خسرو نقیبی



همچنین مشاهده کنید