شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

درباره فیلم جدید «جولی ین اشنابل»


درباره فیلم جدید «جولی ین اشنابل»

این فیلم داستان مردی است كه یك سكته شدید قلبی وی را چنان فلج و حاشیه نشین می كند كه فقط از طریق چشم و پلك زدن می تواند با دیگران ارتباط برقرار كند

«The diving Bell and the butterfly» فیلم جدید جولی ین اشنابل كارگردان آمریكایی كه در جشنواره كن فرانسه اكران شده و بزودی در آمریكا و اروپای غربی هم به نمایش عمومی در می آید، داستانی خاص و متفاوت دارد.

این فیلم داستان مردی است كه یك سكته شدید قلبی وی را چنان فلج و حاشیه نشین می كند كه فقط از طریق چشم و پلك زدن می تواند با دیگران ارتباط برقرار كند. فیلم با روشی امپرسیونیستی ساخته شده كه از پیشینه اشنابل به عنوان یك نقاش بر می خیزد و از كتابی اقتباس شده كه یك نویسنده فرانسوی به نام ژان دومینیك بوبی نوشته و بهتر بگوییم كلمه به كلمه و عبارت به عبارت برای یك منشی بیان كرده و آن منشی نوشته است. بوبی به واقع داستان زندگی خودش را بر روی كاغذ برده و اشنابل آن را به فیلم برگردانده است.

بوبی سال ها سردبیر و مدیر موفق یك مجله معروف فرانسوی بود تا این كه یك سكته او را فلج و به شدت رنجور كرد. او ابتدا در نا امیدی غرق شد، اما بعد دریافت كه در آن دنیای نا امیدی هم حكمت هایی نهفته و درهایی به روی او باز شده است.

اشنابل كه هم كتاب بوبی را خوانده و هم شخصاً با وی گفت و گو كرده است، می گوید: «بوبی مجموعه ای از افسوس ها بود و دائماً درباره چیزهای از دست رفته و كارهای انجام نداده در زندگی اش می گفت. از اوقات فراغتی كه هیچ گاه برای خودش ایجاد نكرد، از شادی هایی كه از خود دریغ داشت و حتی از برخی مسابقه های سواركاری كه به دلایلی از قبل و زمان شروع آنها می توانست نتیجه نهایی و اسب پیروز را حدس بزند و هیچ گاه وقت نكرد روی آنها شرط ببندد.

او در نهایت به این نتیجه رسید كه وقتی سالم بود و هنوز سكته نكرده بود، به سبب ازدیاد مشغله به واقع زندگی نمی كرد، یعنی وقت زندگی كردن نداشت! او اصلاً مفهوم زندگی را درنیافته بود و در نتیجه پس از فلج شدن، سعی كرد به گونه ای - ولو بسیار كم - آن غفلت را جبران كند و تا حد امكان زندگی كند و چون فلج شده بود و نمی توانست كار كند، دیگر چاره ای جز زندگی كردن نداشت!!»

اشنابل زندگی و تلاش بوبی برای جبران گذشته از دست رفته را دستمایه فیلم خود كرد.

او كه زاده شهر نیویورك است، فیلمش را به زبان فرانسوی و با فرهنگ فرانسه ساخته است. وی معتقد است برای كتاب و قصه ای كه كاملاً فرانسوی است، در نظر گرفتن ساختاری به جز این و مثلاً برگزیدن زبان انگلیسی یك اشتباه بزرگ بود.

فیلم از دیدگاه و با نگاه بوبی به موضوع و مفهوم زندگی شروع می شود. در همان سكانس آغازین او را (با بازی متیو امال ریك بازیگر فرانسوی) درحالی می بینیم كه از حالت «كما»ی ناشی از سكته خارج شده است.

او می بیند كه بر اثر سكته تمام قابلیت های فیزیكی اش را از دست داده، اما به لحاظ هوشی و عقلی هیچ تغییری نكرده و ۱۰۰ درصد هوشیار است. او ابتدا برای تبادل افكار خود و مراوده با دیگران مشكل دارد، اما به تدریج یاد می گیرد كه با پلك زدن و تكان دادن چشم هایش به شكلی خاص و بردن آن به این سو و آن سو، منظورش را به دیگران انتقال دهد. او به همین خاطر و با چنین پشتوانه ای مصمم به نوشتن یك كتاب می شود. در این راه، او باید یاد بگیرد كه الفبای «زبان متكی بر نگاه و پلك زدن» چگونه است و چه زمانی باید كدام پز و حركت را با چشمش پیاده كند تا فردی كه واژه ها و حروف كتاب او را می نگارد، متوجه آن شود و كلمات مورد نظر وی را به روی كاغذ بیاورد.

اشنابل می گوید: «از این طریق است كه دریچه تازه به روی بوبی گشوده می شود و او تازه در آن شرایط دشوار شروع به زندگی می كند و می كوشد از حداقل شرایط موجود بیشترین بهره را بگیرد و مفهوم زندگی را دریابد و به همان میزان دنیا برای او بزرگتر و جذاب تر می شود.

او مثل یك حشره كوچك می ماند كه ناگهان تبدیل به یك پروانه می شود و به پرواز در می آید و زندگی را زیباتر می بیند و این كه در عین وجود مشكلات فراوان و پس از یك سكته قلبی به چنین دریافتی نایل می شود، قضیه را جالب تر می سازد. همسو با آن، بیننده ها هم به ارزش ها و لذت زندگی پی می برند و هدف من این بوده است كه این را به آنها انتقال بدهم.»

آمال ریك به عنوان بازیگر ایفا كننده نقش بوبی بسیاری از واكنش های این هنرمند در قبال مردم و اطرافیانش را خودش ابداع كرده است، اما به نظر می رسد كه حقایق نیز چیزی در همین حد و شكل بوده باشند.

محیط آزادانه ای كه اشنابل در متن قصه به وجود آورد و دادن اجازه برای بروز عواطف و دیدگاه های بازیگران، ویژگی ای است كه شامل حال فیلم و موجب شكوفاتر شدن آن شده است و هنرپیشه ها هم معتقدند كه این روش به آنها و كارشان تجلی بیشتری را بخشیده است و بیننده ها از تلاش ولو ناقص بوبی برای استفاده از حداقل موهبت های زندگی به وجد می آیند و با او همراهی و همسویی كرده و در دل وی را تحسین می كنند.

حرف آخر را اشنابل می زند: «مثل یك نقاشی می ماند. اگر ابزار و اجزای آن با هم بخوانند، بهترین پرتره و تصویرسازی از آب در می آید و همه چیز همسو با هم حركت خواهد كرد و در غیر این صورت مثل یك فیلم از هم گسیخته از مدار خارج خواهد شد. من سعی كرده ام فیلم از یك تصویر كلی متشكل نشأت بگیرد. تصویری كه حاوی مفهوم زندگی و مهم تر از همه، باورپذیر باشد. تفاوت های میان پرده سینما و یك تابلوی نقاشی آن قدرها هم زیاد نیست، به شرطی كه راهش را بشناسد. پروانه زندگی بوبی بسیار دیرهنگام به حركت در می آید، زیرا او دیرتر از موعد مفهوم زندگی را در می یابد، اما مهم پرواز است. شما باید پرواز را به تصویر بكشید، حتی اگر ناقص باشد، دیواری بزرگ، سفت و سخت بر سر مرد اول قصه ما فرود آمده است، اما او بر می خیزد و راه گفتن قصه اش را می یابد. قصه ای كوچك كه از یك تلاش بزرگ برای جبران گذشته بر می خیزد.»

وصال روحانی



همچنین مشاهده کنید