سه شنبه, ۱۲ تیر, ۱۴۰۳ / 2 July, 2024
مجله ویستا

مفاهیم فلسفی


مفاهیم فلسفی

غالب فلاسفه الهی از عقل گرایان و غالب ملحدان از حس گرایان هستند و در میان موارد غیر غالب می توان از مك تاگارت فیلسوف هگلی انگلیسی نام برد كه گرایش الحادی داشت

بعد از رنسانس نظام فلسفی پایداری در مغرب زمین به وجود نیامد بلكه همواره نظریات و مكاتب مختلف فلسفی در حال زایش و مرگ بوده و هستند تعدد و تنوع ایسمها از قرن نوزدهم رو به افزایش نهاد و در این نگاه گذرا مجال اشاره‏ای هم به همه آنها نیست و تنها به بعضی از آنها اشاره سریعی خواهیم كرد. بعد از كانت از اواخر قرن هیجدهم تا اواسط قرن نوزدهم چند تن از فلاسفه آلمانی شهرت یافتند كه اندیشه‏های ایشان كمابیش از افكار كانت‏ سرچشمه می‏گرفت و می‏كوشیدند كه نقطه ضعف فلسفه وی را با بهره‏ گیری از مایه‏های عرفانی جبران كنند و با اینكه اختلافاتی در میان نظریات ایشان وجود داشت در این جهت‏شریك بودند كه از یك دیدگاه شخصی شروع می‏كردند و با بیانی شاعرانه به تبیین هستی و پیدایش كثرت از وحدت می‏پرداختند و بنام فلاسفه رومانتیك موسوم شدند .

از جمله ایشان فیخته شاگرد بی‏واسطه كانت است كه سخت علاقمند به اراده آزاد بود و در بین نظریات كانت بر اصالت اخلاق و عقل عملی تاكید می‏كرد .همین گرایش به آزادی بود كه او و سایر رومانتیكها مانند شلینگ را به اصالت روح كه ویژگی آن را آزادی می‏شمردند و نوعی آیدآلیسم سوق داد مكتبی كه به دست هگل سامان یافت و به صورت یك نظام فلسفی نسبتا منسجم در آمد و بنام ایدآلیسم عینی نامیده شد .

هگل كه معاصر شلینگ بود جهان را به عنوان افكار و اندیشه‏هایی برای روح مطلق تصور می‏كرد كه میان آنها روابط منطقی حكمفرما است نه روابط علی و معلولی به گونه‏ای كه دیگر فلاسفه قائل هستند .

به نظر وی سیر پیدایش ایده‏ها از وحدت به كثرت و از عام به خاص است در مرتبه نخست عامترین ایده‏ها یعنی ایده هستی قرار دارد كه مقابل آن یعنی ایده نیستی از درون آن پدید می‏آید و سپس با آن تركیب شده به صورت ایده شدن در می‏آید شدن كه جامع سنتز هستی تز و نیستی آنتی‏تز است به نوبه خود در موقعیت تز قرار می‏گیرد و مقابل آن از درونش ظاهر می‏شود و با تركیب شدن با آن سنتز جدیدی تحقق می‏یابد و این جریان همچنان ادامه پیدا می‏كند تا به خاصترین مفاهیم بینجامد .

هگل این سیر سه حدی تریاد را دیالكتیك می‏نامید و آن را قانونی كلی برای پیدایش همه پدیده‏های ذهنی و عینی می‏پنداشت.

● پوزیتویسم

در اوائل قرن نوزدهم میلادی اگوست كنت فرانسوی كه پدر جامعه‏ شناسی لقب یافته است‏یك مكتب تجربی افراطی را به نام پوزیتویسم (ل‏اثباتی تحصلی تحققی) بنیاد نهاد كه اساس آن را اكتفاء به داده‏های بی‏واسطه حواس تشكیل می‏داد و از یك نظر نقطه مقابل ایدآلیسم بشمار می‏رفت .

کنت حتی مفاهیم انتزاعی علوم را كه از مشاهده مستقیم به دست نمی‏آید متافیزیكی و غیر علمی می‏شمرد و كار به جایی رسید كه اصولا قضایای متافیزیكی الفاظی پوچ و بی‏معنی به حساب آمد .

اگوست كنت برای فكر بشر سه مرحله قائل شد : نخست مرحله الهی و دینی كه حوادث را به علل ماورائی نسبت می‏دهد دوم مرحله فلسفی كه علت‏حوادث را در جوهر نامرئی و طبیعت اشیاء می‏جوید و سوم مرحله علمی كه به جای جستجو از چرایی پدیده‏ها به چگونگی پیدایش و روابط آنها با یكدیگر می‏پردازد و این همان مرحله اثباتی و تحققی است .

شگفت‏آور این است كه وی سرانجام به ضرورت دین برای بشر اعتراف كرد ولی معبود آنرا انسانیت قرار داد و خودش عهده‏ دار رسالت این آیین شد و مراسمی برای پرستش فردی و گروهی تعیین كرد .

آیین انسان پرستی كه نمونه كامل اومانیسم است در فرانسه و انگلستان و سوئد و آمریكای شمالی و جنوبی پیروانی پیدا كرد كه رسما به آن گرویدند و معابدی برای پرستش انسان بنا نهادند ولی تاثیرات غیر مستقیمی در دیگران هم بجای گذاشت كه در اینجا مجال ذكر آنها نیست.

● عقل گرایی و حس گرایی

مكاتب فلسفی مغرب زمین به دو دسته كلی تقسیم می‏شوند عقل‏گرایان و حس‏گرایان نمونه بارز دسته اول در قرن نوزدهم ایدآلیسم هگل بود كه حتی در انگلستان هم طرفدارانی پیدا كرد و نمونه بارز دسته دوم پوزیتویسم بود كه تا امروز هم رواج دارد و ویتگنشتاین و كارناپ و راسل از طرفداران این مكتب‏اند .

غالب فلاسفه الهی از عقل‏گرایان و غالب ملحدان از حس‏گرایان هستند و در میان موارد غیر غالب می‏توان از مك‏تاگارت فیلسوف هگلی انگلیسی نام برد كه گرایش الحادی داشت .

تناسب حس گرایی با انكار و دست كم شك در ماوراء طبیعت روشن است و چنین بود كه پیشرفت فلسفه‏های حسی و پوزیتویستی گرایشهای مادی و الحادی را به دنبال می‏آورد و نبودن رقیب نیرومند در جناح عقل گرایان زمینه را برای رواج آنها فراهم می‏كرد .

چنانكه اشاره شد مشهورترین مكتب عقل گرای قرن نوزدهم ایدآلیسم هگل بود كه علی رغم جاذبه ناشی از نظام نسبتا منسجم و وسعت مسائل و دیدگاهها فاقد منطق قوی و استدلالهای متقن بود و طولی نكشید كه حتی از طرف علاقه‏مندان هم مورد انتقاد و معارضه واقع شد و از جمله دو نوع واكنش همزمان ولی مختلف در برابر آن پدید آمد كه یكی از طرف سون كی‏یركگارد كشیش دانماركی و بنیانگذار مكتب اگزیستانسیالیسم و دیگری از طرف كارل ماركس یهودی زاده آلمانی و مؤسس ماتریالیسم دیالكتیك انجام گرفت .

● اگزیستانسیالیسم

گرایش رومانتیكی كه به منظور توجیه آزادی انسان پدید آمده بود سرانجام در ایدآلیسم هگل به صورت یك نظام فلسفی جامع در آمد و تاریخ را به عنوان جریان اصیل و عظیمی معرفی كرد كه بر اساس اصول دیالكتیك پیش می‏رود و تكامل می‏یابد .

و بدین ترتیب از مسیر اصلی منحرف گردید زیرا در این نگرش اراده‏های فردی نقش اصیل خود را از دست می‏داد و از این روی مورد انتقادات زیادی قرار گرفت .

یكی از كسانی كه منطق و فلسفه تاریخ هگل را شدیدا مورد انتقاد قرار داد كی یركگارد بود كه بر مسئولیت فردی انسان و اراده آزاد وی در سازندگی خویش تاكید می‏كرد و انسانیت انسان را در گرو آگاهی از مسئولیت فردی به خصوص مسئولیت در برابر خدا می‏دانست و می‏گفت نزدیكی و پیوند و ارتباط با خدا است كه آدمی را انسان می‏سازد .

این گرایش كه با فلسفه پدیدار شناسی فنومنولژی ادموند هوسرل تقویت می‏شد به پیدایش اگزیستانسیالیسم انجامید و اندیشمندانی مانند هایدگر و یاسپرس در آلمان و مارسل و ژان پل سارتر در فرانسه با دیدگاههای مختلف الهی و الحادی به آن گرویدند

● پراگماتیسم

در پایان این مرور سریع نگاهی بیفكنیم بر تنها مكتب فلسفی كه به وسیله اندیشمندان آمریكائی در آستانه قرن بیستم به وجود آمد و مشهورترین ایشان ویلیام جیمز روانشناس و فیلسوف معروف است .

این مكتب كه به نام پراگماتیسم اصالت عمل نامیده می‏شود قضیه‏ای را حقیقت می‏داند كه دارای فایده عملی باشد و به دیگر سخن حقیقت عبارت است از معنایی كه ذهن می‏سازد تا به وسیله آن به نتایج عملی بیشتر و بهتری دست‏یابد و این نكته‏ای است كه در هیچ مكتب فلسفی دیگری صریحا مطرح نشده است گو اینكه ریشه آن را در سخنان هیوم می‏توان یافت در آنجا كه عقل را خادم رغبتهای انسان می‏نامد و ارزش معرفت را به جنبه عملی منحصر می‏كند .

اصالت عمل به معنایی كه گفته شد نخستین بار توسط شارل پیرس آمریكائی مطرح شد و بعد به صورت عنوانی برای مشرب فلسفی ویلیام جیمز در آمد مشربی كه طرفدارانی در آمریكا و اروپا پیدا كرد .

جیمز كه روش خود را تجربی خالص می‏نامید در تعیین قلمرو تجربه با دیگر تجربه‏گرایان اختلاف نظر داشت و آن را علاوه بر تجربه حسی و ظاهری شامل تجربه روانی و تجربه دینی هم می‏شمرد و عقائد مذهبی مخصوصا اعتقاد به قدرت و رحمت الهی را برای سلامت روانی مفید و به همین دلیل حقیقت می‏دانست و خود وی كه در بیست و نه سالگی دچار یك بحران روحی شده بود با توجه به خدا و رحمت و قدرت او بر تغییر سرنوشت انسان بهبود یافت و از این روی بر نماز و نیایش تاكید می‏كرد ولی خدا را هم كامل مطلق و نامتناهی نمی‏دانست بلكه برای او هم تكامل قائل بود و اساسا عدم تكامل را مساوی با سكون و دلیل نقص می‏پنداشت .

ریشه این تكامل‏گرایی افراطی و تجاوزگر را در پاره‏ای از سخنان هگل از جمله در مقدمه پدیدار شناسی ذهن می‏توان یافت ولی بیش از همه برگسون و وایتهد اخیرا بر آن اصرار ورزیده‏اند .

ویلیام جیمز همچنین بر اراده آزاد و نقش سازنده آن تاكید داشت و در این جهت با پیروان اگزیستانسیالیسم همنوا بود .