چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
کاوش در شناخت «جبهه صلح»
در پاسخ به فراخوان دکتر ناصر زرافشان، ضروریست تا تلاش برای شناخت «جبههی صلح» در دستور کار قرار گیرد تا خطوطی درهم نیامیزند و حاصل کار به ضد اهداف اولیه مبدل نشود. از این رو بررسی، تعمق و وارد شدن در این «بحث»، خود میتواند همبستگی در «جبههی صلح» را تقویت نماید؛ چرا که هر چه اهداف «جبههی صلح» آشکار و عیان باشد، خودآگاهی برای حرکت در جهت آن، به انجام اعمال داوطلبانهای میانجامد که انگیزههای آن درک و شعور خواهد بود و نه تب و تحریکات زودگذر!
در تبیین شناخت «جبههی صلح» سلسله مراتبی از طبقات و اقشار را، در آن باید لحاظ کرد که همگی آنها در برقراری صلح با هم متفق هستند اما این جبهه نه انتظار دارد و نه میتواند انتظار داشته باشد که نگرش همهی آن طبقات و اقشار را نسبت به مقوله صلح یکسان بداند. بنابراین این جبهه، برای این که «جبهه» باشد باید سطح انتظار و نگرش عملی و تئوریک خود را بشناسد و براساس شناخت نسبیاش، قادر شود تا از هرگونه راستروی و چپروی پرهیز نماید.
به اعتقاد این قلم، پابرجاترین نیروهای شاخص برای «جبههی صلح»؛ آنانی هستند که هرگونه ستم طبقاتی را برنمیتابند و از بیخ و بن با استثمار انسان از انسان مخالف هستند و تمام نکبتهای عالمگیر کنونی را برآمده از ذات مناسبات سرمایهداری میدانند و باور دارند تا زمانی که چنین مناسباتی حاکم باشد، میدان و فضا برای جنگافروزان آماده و فراهم است. پس، از دیدگاه این نیروها، مبارزهی بهحق با مناسبات سرمایهداری و امپربالیسم در تمام اشکال آن- میتواند ریشهایترین مبارزه برای صلح باشد. اما همانطور که آمد، اگر همهی این نیروها بخواهند به مفهوم واقعی، «جبههی صلح» را در شرایط کنونی عینیت بخشند، باید که بتوانند با درک شرایط داخلی و جهانی، به سهم خود، پرچمدار مبارزه علیه جنگ، به کمک و همراه با دیگر طبقات و اقشار و نیروهایی شوند که ممکن است برخی از آنان و یا در شرایطی هیچ یک از آنان پابرجا نمانند، اما نیاز و ضرورت «صلح» حکم میراند که باید از همهی آنان، در شرایط لازم و ضروری استفاده نمود و هیچکسی را در کنار و بیرون از این دایرهی «جبههی صلح» قرار نداد. بدیهیست که این همه تحقق نخواهد پذیرفت مشروط به این که درک و فهم مشخصی از «جبههی صلح» بهدست داده شود.
روشن است که یک گروه، حزب و یا گرایشی میتواند اهداف ویژهی خودش را داشته باشد. اما آنچه در جبههصلح مهم است، نه پیشبرد اهداف ویژهی هر گروه، دسته و حزب، بلکه محور اصلی، تلاش برای همبستگی همگانی بخاطر اجتناب از جنگ است. جبههی صلح باید بتواند از تمامی نیروهای همسو با اهدافش کمک بگیرد. این نیروها میتوانند حتا در حزب دموکرات آمریکا هم باشند و یا در کلیدیترین لایههای درون حکومت جمهوری اسلامی.
به بیانی روشنتر؛ این نظر اصرار دارد که جبههی صلح نه وظیفهی «براندازی» را در دستور کار دارد و نه همیاری با هر جریانی که بخواهد خارج از خط «جبههی صلح» گام بردارد.
برای مثال اگر جبههی صلح از آزادیهای اجتماعی دفاع کند، اگر اصرار داشته باشد که اختناق و سرکوب در داخل کشور به امپریالیسم کمک میکند، اگر دربارهی حقوق اجتماعی اقشار بگوید، همهی اینها، فرضا، نباید به نشانهی ضدیت با جمهوری اسلامی تلقی شود، و البته سخن و پشتیبانی از وجوه مثبت و یا اساسا درک وجوه مثبت حرکت جمهوری اسلامی در جهت «صلح» نیز نمیتواند از دیدگاه «جبههی صلح» پشتیبانی از رژیم تعبیر گردد.
توجه به این نکات مهم است و امکان میدهد که «جبههی صلح» بیغرض و هدفمند در شرایط بحران کنونی به امر صلح توجه کند و خود را وارد در اموری نگرداند که در دستور کارش نمیتواند باشد و البته آن امور مربوط به هر نیرویی خواهد بود که حضور و وجود خود را مشروط بدان میداند که البته آن امر مربوط به خودش میشود.
مبحث را شکافتهتر کنیم: آیا تسلیم ایران به خواستهای آمریکا، منظور و هدف «جبههی صلح» است؟ آیا پشتیبانی از خط مشی افراطی جناح غالب در کشور، به اهداف «جبههی صلح» یاری میرساند؟
بدیهیست که پاسخ روشن به این دو سوال، میتواند روشنکنندهی خطمشی جبههی صلح باشد. بر این مبنا باید تاکید کرد که اگر مفهوم جبهه به چیز دیگری آغشته نشود، پاسخ به هر دو سوال منفی است! اما «جبههی صلح» باید که در حرکت خود بتواند بسیار نکات ظریف را لحاظ کند و قدرت مانور داشته باشد. این حرف بدان معناست که اگر بر ذات امپریالیسم باور است که جنگطلب و بههر قیمتی جهانخوار است، پس باید آن عوامل داخلی و خارجی را که برایش مفهوم میکنند: کشور ایران لقمهای آسان نیست و با این کار، عملا جنگخواهان را در حملهی شتابزده به کشور ما دچار تردید میسازند، زیر بار سرزنش نسنجیده قرار نداد!! چرا که میتوان ارزیابی نمود که وجه مثبت همین سیاست بازدارندگی، در شرایطی که این کشور در محاصرهی کامل قرار دارد، خود بهنوعی میتواند اهرمی برای صلح باشد درصورتی که فقط و فقط به آن امر پرداخته نگردد تا در استمرارش، مقولهای به نام «نه جنگ و نه صلح» به کشور تحمیل نگردد.
معنای چند سطر فوق چیزی نیست جز آن که میتوان بر صلحخواهان وظیفه دانست تا نسبت به توان مقابلهی ایران با امپریالیسم کمترین تردید را بهوجود نیاورند و برای امپریالیسم بهروشنی مفهوم سازند که برای تهاجم و تجاوز به کشور ایران باید بهای بسیار سنگینی را بپردازد که البته نتیجهی کار برای کل بشریت اسفبار خواهد بود.
«جبهه صلح» با هیچ بهانهای نمیتواند کشور را در مقابله با امپریالیسم فرودست و ناتوان نشان دهد! این جبهه، جبههی صلح نیست اگر تضادهای داخلی را در شرایط کنونی تا آن حد عمده کند که منافع ملی را در قربانگاه منافع و اهداف امپریالیسم قرار دهد.
همانطور که آمد: باید مرزها را بهدرستی شناخت، این امر نه به مفهوم آن است که باید از خواستها و حقوق دموکراتیک دست برداشت و برای خواست کارگران پای نفشرد، طالب آزادی و حقوق برابر برای زنان نبود، فکری برای سرمایهداری افسار گسیختهی مستغلات نکرد و شاهد افزایش سرسام آور قیمت مسکن و اجارهی منزل بود، اما صدا درنیاورد. جبههی صلح نمیگوید که دانشجویان و کارگران و معلمان نباید حق اعتراض داشته باشند و باید سر را در لاک فرو برند! جبههی صلح از تمامی حقوق مشروع بشر قویا حمایت و پشتیبانی میکند مشروط به این که امپریالیسم رهبری اپوزیسیون را به دست نگیرد. توجه کنیم که امپریالیسم برای تجاوز به هر کشوری نیاز به آمادهسازی دارد، نیاز دارد تا ملتهای خود و ملل کشورهای هدف برای تجاوز را آماده سازد.
پس اگر این امر بدیهی کاملا روشن است، رهبری مبارزه با جنگ را به دست جنگطلب سپردن، چه معنا میدهد؟ جبههی صلح باید بکوشد، آمریکا مدافع حقخواهان کشور نباشد. این کوشش که تنها با مبارزهی هدفمند با عوامل تمامیتخواهان ممکن میگردد، روشن میسازد که اگر درون جامعه برخوردار از حقوق و آزادیهای لازم باشد، دیگر بستری برای آمریکای امپریالیسم فراهم نمیگردد که بلندگوی آزادیخواهان شود.
باید پذیرفت که برای صلحجویان، فاجعه است که امپریالیستها مدافع حقوق آنان باشند درحالی که هویت و هستی کل کشور را با انواع و اقسام سلاحهایشان تهدید میکنند و البته در زمان لازم نیز ابایی از بهکار بردن آنها ندارند.
جبههی صلح باید بتواند با تمام صلحخواهان و بشردوستان جهان متحد شود. این جبهه باید با آمریکاییهای سلحشور و صلحدوست که فعالانه مبارزه میکنند همبسته شود. این جبهه باید برای جنبهی عملی بخشیدن به امر صلح برنامهی مدونی را در دستور کار قرار دهد. براین اساس بهعنوان پیشنهاد به مواردی که در نوشتهی «آیا در عراق جنگ اجتناب ناپذیر بود؟» استناد میشود که امید است به آن نکات و دیگر موارد پیشنهادی توسط صلحدوستان توجه شود.
در خاتمه بجاست اذعان شود که فراخوان دکتر ناصر زرافشان برای ایجاد و گسترش جبههی صلح، جمعبندی آگاهانهای از نیاز بسیار ضروری مردم کشور ما بوده است که باید آن را به یک همبستگی ملی تبدیل نمود. از این رو همکاری و همیاری با این فراخوان، باید که برای هر مبارز بشر دوستی الویت نخست باشد.
هادی پاکزاد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست