چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

رهیافتی به بنیادها


رهیافتی به بنیادها

هر چه فشارهای غرب در بحران هسته ای بر كشورمان بیشتر می شود, به همان نسبت حساسیت و توجه مردم ایران به روند مذاكرات و نتایج آن فزونی می یابد در این میان, پرسش هایی اساسی ذهن مردم ایران را به خود مشغول و رفتار دولتمردان غربی را در برابر اراده ملی مردم ایران غیرقابل فهم كرده است

بدون تردید بحران هسته ای ریشه در مسائل تكنولوژیك و حتی حقوق بین الملل ندارد و باید خاستگاه آن را در پرسش هایی اساسی تر جست و جو كرد؛ سؤالاتی نظیر اینكه آیا ملت ایران و جمهوری اسلامی با یك الیگارش صهیونیستی مواجه است؟ آیا غرب در انقلاب اسلامی موجودیتی عظیم تر از جمهوری اسلامی را یافته است و قوت گرفتن آن را تهدیدی جدی برای بنیان های خود تلقی می كند؟ آیا و آِیا....

مقاله پیش رو به بررسی پرسش های اساسی بحران هسته ای می پردازد كه می خوانید. ریمون آرون می گفت :در برابر یك تحول بزرگ و بی سابقه، باید همه تصورات پیشین، بایگانی ها و سوابق و همه اطلاعات قبلی را كنار گذارد تا بتوان تازگی آن حادثه را درك كرد.

بحران هسته ای كشور، یعنی تمایل ملی فزاینده به احراز فناوری هسته ای و تمایل سخت جهان انگلیسی زبان به عدم احراز آن فناوری از سوی ملت و دولت ایران، اینك دیگر ابعاد روشن و آشكاری یافته است. بحران هسته ای برای ملت ایران درونی پیچیده و فنی اما بیرونی ساده و روشن دارد. در سطح بیرونی، وجود دو اراده متعارض واقعیت روشنی است و به خوبی قابل درك است. مردم به این ماجرا حساس شده و داوری هایی قطعی را اغلب به نفع كشور خود و علیه مقاومت های خارجی و البته هر بار با میزانی انتقادات از پویش های سیاست داخلی صورت می دهند. حتی احساس می شود كه مردم عادی هر زمان بیشتر درصدد افزایش تخصصی تر آگاهی های خود در این زمینه هستند و دوست دارند به میزان بیشتری به درون پیچیده و فنی بحران یادشده راه ببرند.این ماجرا عجیب بودنش را از ساده بودنش بدست می آورد و تازه بودنش را از ۲-۳ سال كشاكش های تكراری بر سر برخی بندها و اصول معاهدات خاص. چگونه؟ فوراستیه سالها پیش گفته بود دانشمند كسی است كه بتواند متحیر شود. فزونی حساسیت مردمی به معضل هسته ای در سیاست خارجی كشور، تمایل به افزایش تخصصی تر اطلاعات، داوری ها، امیدها و درخواست ها در این خصوص و نیز رفتار دولت های غربی، ممكن است تدریجاً مردم كشور ما را به آستانه پرسش هایی سوق دهد كه این بار دیگر نه در حوزه چگونگی ها ، بلكه پرسش از چرایی امور باشند؛ یعنی به جای ابعاد حقوقی، تكنولوژیكی، اتخاذ مواضع از سوی این یا آن كشور، سخنان كارگزاران دیپلماسی كشور و خلاصه ملاحظات كارشناسانه و اجرایی ابعاد تاریخی یا حتی فلسفی قضیه مورد توجه قرار بگیرد. ایرانیان ملتی باهوش هستند و می توانند به این نكته راه ببرند كه دلایل یا ریشه های یك حادثه می تواند متمایز از صورت های تبلور آن باشد. آنان درك خواهند كرد و شاید هم اكنون نیز درك كرده اند كه معضل فناوری هسته ای برای ایران، ریشه در مسائل تكنولوژیك و حقوق بین الملل ندارد و این مسائل فقط صورت های تبلور برای مسائلی اساسی تر است. درباره این كه این مسائل اساسی چیست، ممكن است سؤالاتی از این دست در ذهن ایرانی هوشمند پدید بیاید.

چرا باید تحقق یك خواست ملی حتی با وجود مسالمت جویی های فراوان تا این حد امواج بین المللی وسیعی را باعث شود؟ چرا هزینه و نیروی فوق العاده ای علیه این اراده ملی صرف می شود ؟آن اراده نهایی كه در پشت این مخالفت ها خوابیده، كیست، یا چیست، یا چگونه است؟ آیا به طور تاریخی، خصومت هایی مداوم و نیز اختصاصی علیه ایران و تشیع وجود داشته است؟ آیا ملت ایران و نظام جمهوری اسلامی با یك الیگارشی صهیونیستی مواجه است كه درك هوشمندانه ای از منافع خود در جهان دارد؟ یا اگر چنین نیست، آن چه اراده و توانی است كه سیاست های خارجی آلمان، فرانسه و انگلیس كه هر كدام شعبه های مركزی تاریخ، فرهنگ و سیاست قاره اروپا را شكل می دهند، چنین قاطعانه در برابر ایران به وحدت عمل سوق می دهد؟ این چه نیرویی است كه روندهای پیچیده تصمیم گیری و سیاست گذاری خارجی در دولت های بسیار مدرن اروپای غربی را زیر سلطه خود دارد و به آنها جهت می دهد؟ چرا باید حجم وسیع تفاوت ها و اختلاف ها در هر یك از كشورهای پیشرفته اروپای غربی و آمریكای شمالی به بحران هسته ای ایران كه می رسند به یگانگی بگرایند؟

به این ترتیب، تا چه حد مجازیم و می توانیم به تحلیل هایی تكنیكی و زیاده تخصصی كه صرفاً بر بسترها و رفتارها مؤكدند توجه كنیم و یا به رهیافت هایی علمی ظاهرا بی طرفانه ای كه خونسردانه مشكل را به نیروهایی مبهم و سایه گونه مانند نظام بین الملل و قدرت هژمون و سرمایه داری جهانی و غیره ارجاع می دهند، دل خوش كرده و در آن متوقف بمانیم؟ آیا می توان به رازها یا پتانسیل های بزرگی در تاریخ و فرهنگ ایران اندیشید كه در حال سر بازكردن است؛ پتانسیل هایی كه به نحوی مرموز ولی هوشمندانه موضوع ممانعت های خارجی قرار دارند؟ اگر نظریه خصومت ماندگار یا تاریخی علیه ایران شیعی، نظریه ای قابل دفاع باشد، دلایل آن چیست و سردمداران خصومت و ممانعت كیانند؟اینها پرسش هایی است كه به واقعیت تاریخی ایران یا ایرانیان اشاره دارد. اما بحران هسته ای كنونی به انقلاب ایران هم نسب می برد و ادامه اخلاق یا شخصیتی جمعی در ایران است كه ظهور آن پس از انقلاب اسلامی قابل درك شده است. بنابراین بحران هسته ای فعلی ادامه حس جمعی جسورانه و فرارونده ای در ملت و نخبگان ایرانی است كه در موارد مشابه، معمولاً پس از ظهور انقلاب ها قابل درك می شده است. آیا مخالفت های شدید علیه اراده دولت و ملت ایران بدان معنا نیست كه انقلاب ایران، بدون چندان نیازی به توجهات ما، همچنان در حال تداوم و تپش است؟ آیا انقلاب اسلامی موجودیتی عظیم تر و تعیین كننده تر از جمهوری اسلامی نیست؟ آیا جمهوری جوان خود در چنبره تقدیر جدید سیاست منطقه ای قرار نگرفته كه عمیقاً متأثر از انقلاب ایران و دوران پس از پایان جنگ تحمیلی است؟فرد به یاد سخن ناپلئون می افتد كه در فضای دوران پس از انقلاب فرانسه می گفت سیاست همان تقدیر است .آیا در آخرین تحلیل جمهوری اسلامی ابزار دست انقلاب اسلامی نیست به جای آن كه مالك یا وارث آن باشد؟ آیا توسط انقلاب اسلامی، ما طبقات مختلف جامعه ایرانی، هر یك به فراخور وضعیت اجتماعی و باورهای خود، به درون تقدیری جدید پرتاب نشده ایم؟ به راستی آیا در شرایط حاضر ما سوبژه ایم یا ابژ ه؟...

بحران تكنولوژی هسته ای در ذهنیت ایرانیان هوشمند می تواند پرسش هایی را حتی در مورد چیستی خودشان پدید آورد. مردمی كه به قول امام خمینی(ره) از نهیب یك پاسبان می هراسیدند.- اصطلاح «چای آژان دیده» همین واقعیت را مفهوم بندی می كند- چگونه توانستند سریعاً به یك نیروی چالشگر منطقه ای و حتی جهانی بدل شوند؟ چگونه ممكن گردید كه این ورطه وسیع سریعاً طی شود؟ آیا می توان گفت بود ایرانیان از نمود آنان متفاوت است؟ آیا ما كسانی غیر از آنانی هستیم كه در بازار و خیابان و در حین رانندگی! دیده می شویم؟

احتمالاً ما ایرانیان، بر خلاف تصور رایج، ملتی هستیم بیشتر از آن كه موضوع تغییر باشیم، تغییرسازیم. چنان كه می دانیم تحولات در سیاست داخلی جامعه ایران معمولاً قدرتمندانه نمودهای منطقه ای می یافته است. شاید بتوان گفت از ۱۰۰ سال پیش فرهنگ و سیاست ایرانی، بیشتر از آن كه از فضاهای منطقه ای تأثیر بپذیرد، بر آنها تأثیرگذارده است.بدین ترتیب، صرفنظر از عواطف ملی خود، آیا بپذیریم كه ایرانیان ملتی متمایزند؟ گوهر تغییر ساز در ملت ایران چیست و اصل مقوم انحصاری تمایزآفرین ملت ایران كدام است كه ملت های دیگر به طور انحصاری فاقد آنند؟نهایتاً ، ملت ایران دیر یا زود به درك بنیادهای اساسی این معضل روی خواهند نمود و ممكن است به این فرض بیندیشند كه درك بحران هسته ای موجود در همان حد بحران هسته ای متوقف نمی شود و این بحران به اصطلاح «صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی» . در صورت نیل به این رهیافت، مرحله ای بس مهم در خودآگاهی تاریخی ایرانیان پدید خواهد آمد. در گام بعد شاید آنان به این فرض جسورانه نیز دررسند كه ایران جدید، واقعیتی جدید برای جهان است اگر تصور ایران همچون واقعیتی برای جهان در درون ذهنیت ملت ایران جایگیر شود، بدین معنا خواهد بود كه ایران آسیا، زمان به زمان به فرانسه اروپا (از نظر كاركردهای تاریخی و انقلابی) نزدیك شده و به آن شباهت یافته است.امكان تازگی یابی و مهم شوندگی بحران هسته ای ایران، هر زمان بیشتر بر امكان تكرار و كهنه شوندگی این بحران سایه می افكند.همچنان به امكان پرسش های بزرگ بیندیشیم.

جواد جلال زاده