چهارشنبه, ۱۹ دی, ۱۴۰۳ / 8 January, 2025
مجله ویستا

چنین گفتند ساختارگرایان


چنین گفتند ساختارگرایان

اینکه لا کان به دنبال یافته های فروید شکل گیری شخصیت یا ساختار ذهنی انسان را در همان اوان کودکی ۶۶ تا ۱۹ ماهگی می داند, تاکید بر همان نظریات لوئی استروس مبنی بر نحوه عملکرد یا نظام ارتباطی ذهن انسان با محیط و پدیده های پیرامونش است

اینکه <لا‌کان- > به دنبال یافته‌های <فروید-> شکل‌گیری شخصیت یا ساختار ذهنی انسان را در همان اوان کودکی ۶۶ تا ۱۹ ماهگی) می‌داند، تاکید بر همان نظریات <لوئی استروس> مبنی بر نحوه عملکرد یا نظام ارتباطی ذهن انسان با محیط و پدیده‌های پیرامونش است.

کلود لوئی استروس، مردم‌شناس ساختارگرا، در بررسی شکل‌گیری و نحوه پیدایش اساطیر به این مهم دست یافت که ذهن انسان (به دلیل ناتوانی و ضعفی که در شناخت امور کلی دارد) دارای سازوکاری ساختاری است. بدین معنا که به هر پدیده یا ماده پیش روی خود شکل می‌دهد (نام می‌گذارد) تا از طریق نظام‌های ارتباطی که میان این شکل‌ها (و نام‌ها) برقرار می‌سازد قادر به تبیین و شناخت آنها شود. این همان تعریفی است که <ژان پیاژه> از ساختارگرایی به دست می‌دهد؛ <ساختار همان نظام تبدیل شکل‌ها (فرم‌ها) است.

هر ساختار از سه اندیشه اساسی تشکیل شده‌است؛ اندیشه کلیت، اندیشه تبدیل و اندیشه شناخت.> به عقیده استروس، ذهن ابتدایی انسان بدوی که در مقایسه با انسان پیشرفته امروزی همچون کودکی در برابر شخصی بالغ می‌ماند، از نظر کارکرد و نحوه عملکرد هیچ تفاوتی با ذهن انسان معاصر ندارد و تنها پدیده‌های پیش روی آنها (از نظر پیچیدگی روابط) دارای تفاوت است.

استروس در بررسی‌های اسطوره‌شناختی خود اشاره می‌کند که هر اسطوره (همانند هر آوا، هر نشانه و هر واژه) به خودی خود بی‌معنا است ولی وقتی این اسطوره وارد نظامی از روابط (ازجمله نظام‌های تقابلی مانند تضاد و همسانی- غالب و مغلوبی و ...) می‌شود، نه‌تنها خود دارای معنا و قابل شناخت می‌شود که به بستر، فرهنگ یا کلیت نظامی هم که در آن قرار گرفته، معنا و هویت می‌بخشد.

بدین ترتیب ساختارگرایی بیش از آنکه بیانگر یک شیوه نقد یا نحله‌ای فلسفی باشد، یک روش علمی مبتنی بر نحوه عملکرد ذهن انسان در نظامی از ساختارهای ارتباطی همچون زبان‌شناسی، اسطوره‌شناسی و... است.

اما به هر حال ساختارگرایی به عنوان شیوه‌ای در نقد (و شناخت) برخلا‌ف دیگر شیوه‌ها، مانند رمانتیسیسم یا مارکسیسم و... که اغلب به صورت یک انقلا‌ب نظری در عرصه نقد پدید آمدند، به شکلی کاملا‌ علمی و انتزاعی از دل مباحث ارتباطی - به‌خصوص از زبان‌شناسی <فردینان دو سوسور> و <رومن یاکوبسن- > در ده‌های ۶۰ و۷۰ قرن بیستم برآمد، ولی وجه تمایز یا شاید امتیاز ساختارگرایی نسبت به سایر شیوه‌های نقد و شناخت، در نزدیک شدن به یک مقوله نه از طریق خود آن مقوله که از ارتباط آن با دیگر مقولا‌ت است.

به عبارت دیگر روش شناخت ساختارگرایانه روشی مبتنی بر ارتباطات است و از آنجا که زبان به عنوان مهم‌ترین و گسترده‌ترین نظام ارتباطی در دنیای انسان مطرح است، ساختارگرایی دارای ارتباطی نزدیک و پیچیده با مباحث زبان‌شناسی و در کل، نشانه‌شناسی است. واقعیت این است که از نیمه دوم قرن بیستم، روابط و مناسبات انسانی در عرصه‌های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و حتی علمی، به قدری پیچیده و گسترده شد که دیگر امکان برگزیدن یک شیوه به عنوان راهکاری برای پاسخ به بسیاری از ابهامات و رفع ناسازه‌ها وجود نداشت.

در این میان ساختارگرایی به عنوان رویه‌ای مثبت و منطقی در طریق شناخت و معرفت شروع به رشد و بالندگی در تمامی عرصه‌های انسانی و علمی کرد. اما درست به دلیل همین پیچیدگی و گستردگی در روابط و نظام دلا‌لت‌ها بود که با گسترده‌تر شدن حوزه معنایی و به زیر سوال رفتن (و نه نقض شدن) اصل اولیه رابطه دال و مدلول در مقوله زبان‌شناسی، ساختارگرایی همان‌گونه که پدید آمده بود جای خود را به ساختارشکنی و پساساختارگرایان داد.

چونان‌که بسیاری از اندیشمندان ساختارگرا همچون لا‌کان، بارت و فوکو خود از نخستین و برجسته‌ترین نظریه‌پردازان پساساختارگرا نیز به شمار می‌آیند. با این همه نباید فراموش کرد که ساختارگرایی به عنوان روشی برگرفته از ماهیت و عملکرد ذهن انسان همچنان معتبر، مهم و در حوزه شناخت در خور توجه است.

ف.م. حمیدی