یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

شتاب زدگی در وحی


شتاب زدگی در وحی

ماهیت وحی از مسایل مهمی است که ذهن بسیاری را به خود مشغول داشته است این مساله زمانی اهمیت بیشتری یافت که دین پس از چند دهه غیبت و سلطه و چیرگی علم مدرن دوباره به صحنه اجتماع و سیاست بازگشت و پسامدرنیته با نقد علم مدرن در روش و محتوا کوشید تا راه معقولی را برای اجتماع علم و دین بیابد

● جستار گشایی

ماهیت وحی از مسایل مهمی است که ذهن بسیاری را به خود مشغول داشته است. این مساله زمانی اهمیت بیشتری یافت که دین پس از چند دهه غیبت و سلطه و چیرگی علم مدرن دوباره به صحنه اجتماع و سیاست بازگشت و پسامدرنیته با نقد علم مدرن در روش و محتوا کوشید تا راه معقولی را برای اجتماع علم و دین بیابد. این که تنها روش علمی مساوی با حقیقت و واقعیت است و این که هر چه با این روش برآید تنها همان دارای معناست و هر گزاره ای دیگر غیر علمی و بی معنا تلقی شود ، نتوانست زیر نقد علمی و روشی پسامدرنیته تاب آورد و در نتیجه عرصه برای حضور دوباره دین فراهم آمد.

هجوم پیاپی و ددمنشانه علم مدرن به همه بنیادها و پایه های دین به گونه ای بود که چیزی از مباحث و مسایل آن بیرون از نقد علمی و گاه علم زدگی و تحقیرقرار نگرفت. همین مساله انگیزه ای شد که در هنگام بازگشت دین دوباره به عرصه های زندگی فردی و اجتماعی و سیاسی بشر با توجه به نقدهای علم مدرن، دین بازگشتی آرام را آغاز کند. دین در هر زمینه ای که توانست پاسخگوی نقدها باشد به همان اندازه نیز در حضور جدی خود قوی تر وارد شد . این گونه بود که نقد علمی نه تنها راه را برای حضور او نبست بلکه موجب شد تا قوی تر از گذشته پا به میدان رقابت اجتماعی بگذارد. مشکل این نیست که علم و دین رقیب یک دیگرند. مشکل از آن جا ریشه گرفت که انتظار دین مداران و علم محوران از هریک بیش از آن چه بود که علم و دین ظرفیت ارایه راهکار در آن عرصه و زمینه را دارا بودند. مشکل از دین و علم نیست . ریشه مشکلات را باید در انتظارات بیش از اندازه هر یک از دو سو دید. اگر علم در حوزه کاری خود بماند و در همان محدوده و دایره پاسخگوی نیازهای بشر باشد و یا دین در محدود تعریف شده خود حرکت نماید و ما از دین انتظاری بیش از آن چه برای آن پدید آمده نداشته باشیم نه تنها این عرصه رقابت نخواهد شد بلکه عرصه ای برای تعامل سازنده و مفید خواهد شد. مشکل آن است که انتظار دین داران آن است که حتی مسایل فیزیک و شیمی را برای ایشان حل نماید. درحالی که نه تنها دین داعیه چنینی ندارد، بلکه برای این هدف نیز پدید نیامده است. در مقابل علم محوران با راندن هر گونه شناخت و دانشی بیرون از دایره تجربه و آزمون و روش تجربی به این اندیشه دامن زدند که علم تنها دانشی است که می تواند پاسخگوی بشر در همه زمینه ها و عرصه باشد. برآیند این اندیشه و تفکر نادرست آن بود که دینداران دین را از عرصه جامعه به دوستی نادانی خود راندند و علم محوران جامعه و انسانیت را دچار بحران هویت و بی معنایی کردند. نتیجه و برآیند این انتظار بی جا از دین و علم آن شد که انسان در زمانی از آن چه می خواست دور شد و در بحرانی افتاد که بشریت را به نیستی می کشاند. نقد پسامدرنیته این امکان را به هر دو بخشید تا دوباره به بازسازی اساسی مفاهیم و اندیشه و زیر ساخت های اقدام کنند و انتظارات هر یک محدود و مشخص گردد. این است که دین و علم به جای دو رقیب ، به عنوان دو پدیده برای پاسخگویی به بخشی از نیازهای بشر ، تعاملی سازنده را آغاز کردند. نقد علم از دین و یا دین از علم به معنای نفی آن دیگری نیست بلکه برخورداری از ظرفیت ها و توانمندی های هر یک برای بازسازی مفاهیم و عرصه درست و سازنده تر در اجتماع و زندگی بشر است.

● پرسش های اساسی

یکی از مسایلی که در این زمان مطرح شد و نیاز به بازسازی در آن به شدت مورد توجه قرار گرفت، مساله ماهیت وحی است. این که وحی چیست؟ آیا گزاره های دینی که به روش شهودی به دست می آید و از علم حصولی و اکتسابی و روش های آن به دور است ، تجربه ای شخصی است؟ آیا می توان وحی را تجربه و آزمون دانست؟ تجربه قابل تکراربرای فرد ویا دیگری و نیز قابل داوری و ارزشگذاری است اما آیا وحی از چنین ویژگی هایی برخوردار می باشد؟ آیا گزاره های وحیانی گزاره های خبری هستند و یا تنها گزاره های انشایی هستند که به شکل و قالب گزاره های خبری صادر می شوند؟ مباحثی چون بی معنایی و معنادار بودن گزاره های دینی و مانند آن، مسایلی چالشی در حوزه دین پژوهی و ماهیت وحی است.

● ارتباط دو سویه

برای شناخت وحی، روش های چندی را می توان طی نمود. یکی از این روش ها ، شناخت ماهیت آن از زبان خود وحی است . ما در این نوشتار می کوشیم تا نگاهی به بخشی از ماهیت وحی، از زبان وحی داشته باشیم و دریابیم که وحی چیست؟ می دانیم که وحی ارتباطی دوسویه است كه به صورت رمزی و اشاره انجام می شود. دو سوی این ارتباط می تواند انسان – انسان( انعام آیه ۱۱۲) یا انسان – فرشته( شورا آیه ۵۱ )یا انسان – جن (انعام آیه ۱۲۱) و یا خدا – انسان( نساء آیه ۱۶۱) و یا خدا – فرشته(انفال آیه ۱۲) و یا خدا – جانور(نحل آیه ۶۸) و یا خدا و هر چیزی دیگری( فصلت آیه ۱۲) باشد. اما آن چه در این جا از وحی مراد است ارتباط دو سویه میان میان خدا و هر چیز دیگری است که به اشکال مختلف ظهور و بروز می کند و نیز از زبان خود صاحبان وحی دانسته ایم که این ارتباط اگرمیان خدا و بشری به نام پیامبر وبرای بیان گزاره های خبری از ماهیت انسان و جهان و هدف آفرینش و گزاره ها و آموزه های دستوری برای چگونگی رسیدن به خوشبختی و سعادت دو جهان باشد آن را وحی دینی و شریعت آور می دانیم؛ اما پرسش این است که چگونه می شود که یک سوی این ارتباط (خدا) به سوی دیگر ارتباط ( پیامبر) می گوید: شتاب در قرآن مکن تا پیش از آن که وحی آن پایان یابد و زبانت را برای خواندن آن حرکت مده پیش از آن که وحی آن پایان یابد؟ مگر می شود که قرآن همان وحی باشد و در همان حال سوی دیگر ارتباط پیش از رسیدن و پایان وحی بتواند آن را بخواند ؟

این پرسش و پرسش های همانند آن است که باید برای آن پاسخی درست و استوار یافت. برای این مقصود بهترین روش بهره گیری از خود وحی است تا دریابیم که وحی ماهیت خود را چگونه تعریف و تفسیر نموده است.

از آن جایی که ماهیت وحی بر ما پوشیده است بهتر است به برآیند و آثار آن توجه کنیم تا درک درستی از آن به دست آوریم.

▪ وحی تشریعی

آن چه از وحی می توان در قرآن یافت آن است که وحی دارای ویژگی ها چندی است. در حقیقت وحی گونه ای از ارتباط میان خدا و دیگری است. این دیگر شامل فرشتگان تا موجودات بی جان می شود. آیات قرآن به انواعی چندی از آن اشاره و نمایانده است که وحی تنها ارتباط میان خدا و انسان و یا انسان خاصی به نام پیامبر نیست. از آن میان وحی میان خدا و انسان نیز به اشکال چندی اتفاق می افتد و به صورت کلامی و یا غیر کلامی تحقق می یابد.

آن چه برای ما در این نوشتار مهم است شناسایی گونه ای خاص از وحی است که ما از آن به وحی تشریعی یاد می کنیم . در حقیقت تنها آن گونه از ارتباط میان خدا و انسانی به نام پیامبرکه برای راهنمایی و هدایت انسان برقرار می شود مورد نظر ماست.

وحی تشریعی ، مجموعه ای از گزاره های خبری از هستی ، آفرینش و انسان و آموزه های و گزاره های خبری است که برای راهنمایی انسان جهت رسیدن به کمال فردی و اجتماعی و خوشبختی و سعادت دو دنیا از سوی خدا بر پیامبری فروفرستاده شده است.

بنابراین تنها می کوشیم ماهیت این گونه از گونه های وحی و آثار و ویژگی های آن را بشناسیم.

▪ مناسخت و همانندی

می دانیم ارتباط میان دو موجود در صورتی امکان پذیر است که میان آن دو نوعی مناسخت و همانندی باشد. این مناسخت میان انسان و خدا از آن رو که بشر ظرفیت آن را دارا می باشد به گونه ای وجود دارد؛ اما این گونه نیست که مناسخت فعلیت یافته باشد. به این معنا که انسان به جهتی که اسمای الهی به وی تعلیم داده شده است از ظرفیت و توانمندی خاصی برخوردار است تا آن را به فعلیت رسانده و به گونه ای خود را با خدا همانند سازی کند هر چند که همانندی برای خدا نیست ( لیس کمثله شی) ولی می تواند خود را با بخشی از خدا که به عنوان اسما و نام های نیکوی الهی در وی جعل و به ودیعت نهاده شده است همانند سازی انجام دهد. این بخش که غیر از اسمای مستاثر است به انسان این ظرفیت و امکان را می بخشد تا به جایی برسد که از نوعی خاص از وحی برخوردار گردد که بیرون از دایره وحی های عادی دیگراست.

از آن جایی که وحی تشریعی چنان که قرآن می فرماید وحی ای هدایتی و منتی الهی برای بشر هبوط کرده به زمین است از خصوصیات ویژه ای برخوردار است. یکی از این ویژگی ها ، توانمندی و ظرفیت فعلیت یافته ای است که می بایست در گیرنده وحی و سویه دوم ارتباط پدیدار گردد. به این معنا که تنها در صورتی ارتباط وحیانی از این گونه پدید می آید که سویه دوم با فعلیت بخشیدن تمام اسمای نیکو و توانمندی های نهان بشری از آن مقام و رتبه ای که دارد بالا کشد . با فعلیت یافتن ظرفیت ها و توانایی هاست که فرد می تواند به نوعی مناسخت و همانند دست یابد که امکان قرار گرفتن در سویه دوم ارتباط فراهم می آید. این فعلیت بخشیدن و تعالی در رتبه را در اصطلاح قرآنی - اسلامی به معراج تعبیر می کنند. در قرآن گاه از آن به اسراء و گاه رقی و رسیدن به "قاب قوسین او ادنی" تعبیر شده است.(سوره نجم آیه ۹) این همان مقامی است که امکان ارتباط خاص مورد نیاز وحی تشریعی فراهم می آید . البته لازم نیست که همه پیامبران به نقطه اوج این ترقی برسند . برای ایجاد ارتباط می توان از مراتب پایین تر شروع کرد. به این معنا که برای این مساله نیز مراتب تشکیکی چندی است . رسیدن به نخستین مرتبه و پله این مقام برای ایجاد ارتباط کفایت می کند. پیامبران الهی را می توان از این جهت دارای مراتب مختلف دانست. قرآن از این مساله به تفضیل میان پیامبران یاد می کند: فضل الله بعضهم علی بعض(سوره بقره آیه ۲۵۳ و نیز سوره اسراء آیه ۵۵ ) اما این بدان معنا نیست که هر کسی بتواند این گونه از ارتباط وحیانی را برقرار کند. ایجاد شرایط ارتباط در حقیقت به معنای معراج شخص گیرنده پیام است. همه پیامبران از این جهت با هم مشترک هستند که برای رسیدن به مقام ارتباط وحیانی دست به معراج زده اند و ظرفیت های نهان خود را فعلیت بخشیده اند .

اما در این میان هر کسی به مقدار تلاش و ظرفیت وجودی بهره برده است و از مقامات و مراتب برتری استفاده نموده است. برخی از ایشان به مقام تکلیم رسیده و برخی دیگر به مقام "قاب قوسین و ادنی (سوره نجم آیه ۹) دست یافته اند. این در حقیقت تلاشی از سوی ایشان برای فعلیت بخشیدن به توانمندی ها و دست یافتن به مقام ارتباط وحیانی بوده است. البته این تلاش نیازمند یک عنایت خاص و ویژه ای از سوی دیگر ارتباط بوده است. از این رو خداوند نیز به مقام دیگر تنزل رتبه می دهد تا امکان ارتباط دو سویه برقرار گردد وگرنه در همان مرتبه ذات چنین امکان فراهم نیست. از این رو مقام وحی و تکلیم را باید مقام فعل دانست. به این معنا که خداوند از مقام ذات این ارتباط را انجام نمی دهد بلکه در مقام و رتبه فعل است که امکان آن را فراهم می آورد. بنابراین وحی از مقام و مرتبه فعل خداوند است. این نکته برای شناخت ماهیت وحی تشریعی بسیار مفید و سازنده است و این که چرا وحی تشریعی در دوره های مختلف اشکال و محتوای مختلفی را دارا بود. زمانی حکمی واجب بود و در زمانی حرام گردید و یا در زمان و مکانی درست و در زمان و مکانی دیگر نادرست دانسته شد؛ و نیز چرا برخی از احکام و بلکه شرایع نسخ شده و باطل گردیده است و این که چرا برای هر امت زمانی و مکانی تشریع و شریعت خاص بوده است و این که چرا برخی از احکام شریعت ثابت و برخی متغیر و تابع زمان و مکان است و این که چرا احکام ثابت اسلام شریعتی پایدار تا آخر زمان است؟( چگونگی این مساله وقت و نوشتاری دیگر را می خواهد)

▪ معراج و تنزل

بنابراین دانسته شد که ارتباط میان انسانی به نام پیامبر با خدا در صورتی امکان پذیر است که نوعی همانندی میان آن دو پدید آمده باشد و از یک سوی معراج و از سوی دیگر تنزل اتفاق افتاده باشد. اما پرسش این است که چگونه می شود که پیامبری پیش از تلقی پیام از محتوای آن آگاه باشد و پیش از تنزل آن پیامبر آن را در قالب کلمات و واژگان به زبان آورد؟ چرا باید مورد بازخواست و نکوهش قرار گیرد که نباید پیش از پایان وحی به خواندن و به زبان آوردن آن اقدام کند؟

از آن جایی که ماهیت وحی تشریعی اقتضای آن را دارد تا نوعی مناسخت و همانندی ( ولو در بخشی که ارتباط را ایجاد کنند) ضروری و بایسته است ، این مساله موجب می شود تا پیامبر به امری آگاه گردد و پیش از آن که به قالب واژگان در آید آن را به زبان آورد؛ زیرا می دانیم که وحی نوعی شهود و دانش حضوری است و نه دانش اکتسابی و حصولی. به این معنا که پیش از آن که به قالب مفاهیم ذهنی درآید از سوی شخص دریافت می شود. در علم حصولی چیزها تا به صورت ذهنی در نیاید قابل ادارک نیست ولی در علم شهودی و حضوری پیش از تصور ذهنی ادراک انجام می شود. علم و دانش شهودی مانند علم و دانش فرد به خود و وجودش است که نیاز به تصویر ذهنی پیشین ندارد. اما دانش حصولی نیازمند تصویر و صورت ذهنی است. البته همه علوم حصولی تا به شکل علم حضوری درنیاید قابل ادراک فاعل شناسایی نیست چنان که علم حضوری تا به شکل و قالب علم حصولی و تصویر ذهنی در نیاید قابل بیان نیست.

خلیل منصوری

منابع :

۱. طباطبایی ؛ علامه محمد حسین ؛ ترجمه تفسیر المیزان؛ سید محمد باقر موسوی همدانی؛ دفتر انتشارات اسلامی ؛ قم ؛ ۱۳۶۷

۲. ایزوتسو؛


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.