شنبه, ۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 22 February, 2025
هیات نوبل در جست وجوی اقتصاددانان

جایزه نوبل اقتصاد امسال به پتر دایموند، دیل مورتنسن و کریستوفر پیساریدس رسید. این جایزه به خاطر کار آنها روی «نظریه جستوجو»، خصوصا کاربرد آن در بازارهای کار به آنها تعلق گرفت.
در مقاله حاضر من اساس تحقیق آنها را شرح میدهم، اما در عین حال نقدی را نیز به جریان اصلی اقتصاد وارد خواهم کرد: اگر چه این اقتصاددانان (خصوصا دایموند) بسیار باهوش و پرتولید هستند، اما آنها و همکارانشان نمیتوانند به بهتر شدن وضعیت بیکاری کمک کنند و ما همچنان دچار کسادی عمیقتری میشویم.
● نظریه جستوجو در بازار کار
در سایت رسمی نوبل چنین نوشته شده است: «جایزه امسال از آن دانشمندان برجستهای است که چارچوبی نظری برای بازارهای جستوجو ایجاد کردهاند. پتر دایموند مسائل بنیادی بازارهای جستوجو را تحلیل کرده است. دیل مورتنسن و کریستوفر پیساریدس، نظریه را توسعه دادهاند و آن را روی بازارهای کار، به کار بستهاند. مدلهای این دانشمندان برجسته به ما کمک میکند تا بفهمیم چگونه مقررات و سیاستهای اقتصادی بر بیکاری، فرصتهای شغلی و دستمزدها اثر میگذارند. این مساله احتمالا به سطح مزایا در بیمه بیکاری یا قوانین مربوط به استخدام و اخراج برمیگردد. یکی از نتایج این است که هرچه بیمههای بیکاری بخشندهتر باشند، میزان بیکاری بیشتر میشود و طول دوره تحقیق [برای یافتن کار] بلندتر میشود.»
اکنون ممکن است بسیاری از خوانندگان غرغرو ایراد بگیرند که این کار[یعنی تلاش برندگان نوبل] مثل این است که «ثابت کنی آب، همیشه در سرازیری جریان مییابد»؛ یعنی کار آنها تنها مدلسازی ریاضیاتی چیزی است که واضح است. خوب باشد یا بد، دانشمندان برجسته، مدلهایی را با سوت و کف توسعه دادهاند که تنها نتیجهای شهودی را نشان میدهد. (۱)
من کسی نیستم که بتوانم خلاصهای از کار دانشگاهی که این سه فرد انجام دادهاند، ارائه دهم؛ تایلر کوئن کارهای قابلتوجهی را در این زمینه انجام داده است. (۲) در عوض من به ادعایی متواضعانهتر یعنی نقل عصاره کار برندگان نوبل میپردازم.
در بسیاری از تحلیلهای پایهای عرضه و تقاضای بازار کار، حتی وجود بیکاری مسالهای عجیب است. در این چارچوب ساده، اگر میلیونها نفر بیکار باشند، به سادگی و به وضوح یعنی نرخ دستمزد بازار بالای حد «تعادلی» است (حد تعادلی یعنی جایی که منحنی عرضه و تقاضا یکدیگر را قطع میکنند) و به محض آنکه دستمزدها فرو بکاهد، اشتغال کامل را خواهیم داشت.
مشخص است که در جهان واقعی، بیکاری اغلب خود را با فروکاستن قیمتها ترمیم نمیکند؛ بنابراین به وضوح یک چیزی در داستان سادهای که ما در کلاسهای مقدماتی درس اقتصاد میگوییم غلط است.
اقتصاددانان، توضیحات متفاوتی جور کردهاند. برای مثال اقتصاددانان اتریشی ممکن است به دخالت دولت یا اتحادیههای کارگری (که از سوی دولت حمایت میشوند) در بازار کار اشاره کنند. دیگر اقتصاددانان ممکن است به «چسبندگی دستمزدها» به خاطر روحیات اشاره کنند.
آنچه برندگان نوبل انجام دادهاند، کنار گذاشتن این دیدگاه است که بازار کاری شفاف، با دستمزدهایی شایع و دستهای از شغلهای متناسب با آنها وجود دارد. در جهان واقعی، یک کارگر بیکار، از تمام موقعیتهای شغلی موجود خبر ندارد و یک کارخانه با فرصتهای شغلی خالی از همه کاندیداهای بالقوه مطلع نیست. هم کارگران و هم کارخانهها باید یکدیگر را جستوجو کنند و این جستوجو هزینه دارد و وقتگیر است.
به محض اینکه ما عدم قطعیت فرآیند جستوجوی کار را به حساب آوریم، ساده است که دریابیم چرا کارگران بیکار همیشه اولین پیشنهاد کاری که به آنان میشود را نمیپذیرند. مورتنسن و پیساریدس در مدلهای رسمی خود فرض کردهاند که یک کارگر در توزیع احتمالی شغلها، با نرخهای دستمزد متفاوت مواجه است. برای آنکه مثالی به سادگی جاری شدن آب در سرازیری را در نظر بگیریم، فرض کنید علی بیکار است، اما به دنبال کار میگردد. با تمام دردسرهایی که پیگیری مصاحبههای کاری دارد، علی متوجه میشود که او میتواند در هر سه ماه یک پیشنهاد جدی کاری داشته باشد. علاوهبر این او تخمین میزند که ۵۰ درصد احتمال دارد که به او کاری با حقوق ۵۰۰ هزار تومان پیشنهاد شود، ۴۰ درصد احتمال دارد که کاری با حقوق ۶۰۰ هزار تومان پیشنهاد شود و ۱۰ درصد احتمال دارد که کاری با حقوق ۷۰۰ هزار تومان پیشنهاد شود. علی وقتی میخواهد جستوجو برای کارش را آغاز کند، حساب بانکیاش را چک میکند و میبیند که آنقدر پسانداز دارد که اگر قناعت پیشه کند، تا شش ماه دوام آورد.
اگر بخواهیم مساله را به صورت معمول پیش ببریم باید «تابع مطلوبیتی» برای علی بسازیم و آن را با نرخ تخفیف «مطلوبیتهای آتی» کامل کنیم تا مساله بهینهسازی مربوطه را حل کنیم، اما در این مثال ساده، ما میتوانیم ببینیم که عقلانی است اگر علی استراتژی یا «قوانین توقفی» که در پی میآید را بپذیرد: اول، هر وقت که علی با پیشنهاد ۷۰۰ هزار تومانی مواجه شد، همانجا کار را بپذیرد. این بهترین پیشنهادی است که میتوانسته دریافت کند.
دوم، اگر علی در مرحله نخست با پیشنهاد ۵۰۰ هزار تومانی مواجه شد باید آن را رد کند. او هنوز ۵۰ درصد شانس دارد تا کار بهتری به دست آورد و سه ماه دیگر از جیب بخورد. اما او مجبور خواهد بود که پیشنهاد دوم را فارغ از حقوقش بپذیرد؛ چرا که در آن زمان او دیگر پولی در بانک نخواهد داشت.
سوم، اگر پیشنهاد اول به او ۶۰۰ هزار تومان بود، او باید آن را بپذیرد. بله این درست است که او هنوز برای سه ماه دیگر پسانداز دارد و میتواند خود را برای دور بعدی مصاحبهها آماده کند، اما علی میداند که او مجبور خواهد بود پیشنهاد دوم را بپذیرد، فارغ از اینکه حقوقش چقدر است و متوجه است که تنها ۱۰ درصد شانس وجود دارد که پیشنهاد دوم بهتر باشد. در این حین، علی میتواند برای سه ماه حقوق ۶۰۰ هزار تومان را هم دریافت کند به جای آنکه از جیب بخورد(این تصمیم قطعیتر میشود اگر ما در نظر بگیریم که علی میتواند از نپذیرفتن فوری اولین پیشنهاد ضرر هم کند، چرا که با احتمال ۵۰ درصد او مجبور خواهد شد پیشنهادی ۵۰۰ هزار تومانی را بپذیرد).
داستان کوتاه ما شهود نهفته در پشت مدلهای رسمیای که اینچنین دل آکادمی سلطنتی سوئد را ربوده است، نشان میدهد. وقتی ما بازار کار را همچون زمینی برای مساله جستوجو و تطبیق ببینیم، واضح است که در هر زمانی که در نظر بگیریم (حتی در اقتصادی سالم و نرمال) تعداد زیادی بیکار وجود خواهد داشت.
این «نرخ طبیعی بیکاری» مطمئنا میتواند تحتتاثیر سیاست دولت باشد. واضحتر اینکه وقتی علی از سوی دولت هر ماه چک بیکاریاش را دریافت کند، علاقهمندیاش به یافتن کاری با درآمد بیشتر، بالاتر میرود. وابسته به ارقام، علی ممکن است پیشنهاد اول ۶۰۰ هزار تومانی را رد کند. همه دیگر کارگران هم مثل علی فکر میکنند؛ بنابراین (به طور میانگین) کارگران وقت بیشتری را به جستوجوی کار اختصاص میدهند و این یعنی نرخ بیکاری بالاتر.
● نقد وارد بر رویه رایج اقتصاد
واضح است که نوبل امسال به خاطر بحران اخیر به این سه نفرداده شد. ایده پشت این کار این بود که ما باید به اقتصاددانانی که کمک میکنند، بیکاری رسمی را درک کنیم، احترام بگذاریم، اما چیزی در این جا هست که سخت اشتباه است. این طور نیست که کار این دانشمندان برجسته، مبهم باشد، یا رویکردی جدید باشد یا گلولهای جادویی باشد که به کمک جریان رایج اقتصاددانان بیاید و آنان را کمک کند که دولت را از خواب مستی بیدار کنند.
برعکس، کار اصلی دایموند یک دهه کهنه شده است و آن طور که تایلر کوئن میگوید (۳) «مقاله اصلی» که نوبل به آن تعلق گرفته است، در ۱۹۹۴ نوشته شده است. چه شما مدعی این باشید که جایزه نوبل دست نوازشی است بر سر مکتب کینزی (۴) و چه مدعی باشید که این جایزه مکتب کهنه کینزی را تیپا میزند (۵)، هیچ راهی برای دور زدن این حقیقت ندارید که بینشهای اصلی کار کسانی که نوبل گرفتهاند حداقل ۱۵ سال کهنه شده است.
البته این حرف میتواند محلی از اعراب داشته باشد اگر گفته شود مساله بیکاری مزمن چنان هسته محکمی داشته است که در طول این دههها از بین نرفته است و در نهایت طیف رایج اقتصاددانان دارند بدان توجه میکنند. اگر چنین باشد، مطمئنا مناسب این است که نوبل را به کسانی بدهند که جاده را صاف کردهاند و اگر راهحل را نیافتهاند لااقل مسیر رسیدن به راهحل را پیدا کردهاند، اما آیا واقعا این چیزی است که در علم اقتصاد رخ داد؟
● جمعبندی
جریان رایج اقتصاد مشکل دارد. به عبارت ساده، اقتصاددانان کاملا در وفای به عهدی که با سیاستمداران و مردم بسته بودند، شکست خوردند. کار دایموند، مورتنسن و پیساریدس ممکن است مستقیما مستحق سرزنش نباشد، اما دادن جایزه نوبل به آنها مثالی دیگر از این واقعیت است که اقتصاد چقدر از مساله دور افتاده است. جایزه دادن به اقتصاددانانی که تلاش کردهاند تا بیکاری را بفهمند (و این نشان از واقعیتی تلخ دارد که بسیاری از مدیران هیچ از بیکاری نمیفهمند) همان قدر ناشایست است که جایزه صلح نوبل را به کسی بدهند که پیروزیهای نظامی علیه کشوری دیگر را سرعت بخشیده است.
منبع: میزس
روبرت پی مورفی
مترجم: یاسر میرزایی
پاورقی:
۱ - اگر برای شما خیلی مهم است میتوانید مقاله خلاصهشدهای از کار این دانشمندان را اینجا ببینید:
http://cenet۳.nsd.edu. cn/ uploadimages /۲۰۰۴۴۸۷۵۱۲۶۲۲۲۸۶. pdf
اقدامات سیاسی برای خنثی شدن افزایش بیکاری بحث شده است.
۲ - میتوانید اینجا:
http://www.marginalrevolution.com/marginalrevolution/۲۰۱۰/۱۰/peter-a-diamond.html
اینجا:
http://www.marginalrevolution.com/marginalrevolution/۲۰۱۰/۱۰/dale-t-mortensen.html،
اینجا:
http://www.marginalrevolution.com/marginalrevolution/۲۰۱۰/۱۰/christopher-a-pissarides.html
را ببینید.
۳ - اینجا را ببینید:
http://www.marginalrevolution.com/marginalrevolution/۲۰۱۰/۱۰/dale-t-mortensen.html
۴ - آن طور که کروگمن میگوید:
http://krugman.blogs.nytimes.com/۲۰۱۰/۱۰/۱۱/what-we-learn-from-search-models/
۵ - آن طور که کوئن میگوید:
http://www.marginalrevolution.com/marginalrevolution/۲۰۱۰/۱۰/some-personal-observations-on-the-prize.html
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست