پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
تن آدمی شریف است به مارک لباس
شبی از همین شبها پیامکی برایم فرستاده شد که خبر از یک حراج واقعی میداد؛ حراج ۷۰ درصد به دلیل تغییر فصل! برای این که پس از مدتها صفایی به کمد لباسهایم داده باشم، به محل حراجی که مغازهای شیک در بالا شهر بود، رفتم. اما چشمتان روز بد نبیند! بعد از جنگیدن با آن همه آدمی که هجوم آورده بودند برای خرید، با کلی ذوق و شوق یک سوییشرت انتخاب کردم و ایستادم انتهای صف صندوق. به دلیل تبحر صندوقدار در شمارش پول! نوبت خیلی زود به من رسید و فاکتور من هم صادر شد. امیدوارم هیچ وقت در چنین وضعیتی قرار نگیرید که یک فاکتور چند ۸۰ هزار تومانی را بدهند دستتان و شما در جیبتان یک چهارم این مبلغ را هم نداشته باشید! وقتی به صندوقدار گفتم حتما اشتباه کردید چون این لباس را از قسمت حراج ۷۰ درصد برداشتهام، فقط یک جمله شنیدم: «بله، میدانم، با تخفیفش دادم خدمتتان. خدای نکرده دارید لباس مارک میخرید ها، نه یک لباس معمولی!» و این اتفاق باعث شد ادبیاتم قوی شود و بفهمم متضاد واژه مارک، میشود «معمولی».
کشف یک جزیره ناشناخته وسط شهر!
بعد از این تجربه دردناک، دل خوشی از مارک و مارکبازها و مارکفروشها نداشتم. اما بر اساس قانون «مار از پونه بدش میآید، پس لاجرم مقابل خانهاش قد میکشد» قرعه گزارش مارکپوشها هم به نام من خورد! (احتمالا به دلیل دارا بودن تجربه ایستادن در صف صندوق یک مغازه خیلی مارک!)
اما شاید بتوان گفت که بهترین جا برای شکار مارکپوشها جهت انجام گفتوگو همان حوالی مغازههای شیک مارکفروشی باشد.
به قول این کتابهای موفقیت و شادکامی در ۳۲ ثانیه و اندی، قورباغهمان را همان اول قورت دادیم و رفتیم سراغ سختترین جا! داخل یک مجتمع تجاری که قبلترها، از این و آن تعریف قیمتهای نجومیاش را شنیده بودیم. داخل این مجتمع تجاری خیلی خلوت بود، طوری که اول شک کردیم شاید تعطیل است! حتی خیلی از مغازهها خالی از سکنه بودند و بقیه هم تک و توک داخلشان موجود زندهای دیده میشد. اما با این حال جمعِ گَس، آدولفورودریگوئز، سیسیلی، اِچ اَند اِم، جی اُکس، دولچه گابانا، ریپلی، ماریناپینالدی، لیوجو، بوجی و همه برندهای معروف در این مجتمع تجاری جمع جمع است!
● ارزان اسپانیا، فوقگران مشهد!
اولین مغازهای که نظرم را جلب کرد، دکور عجیب و متفاوتی داشت؛ تلفیقی بود از چندتا درختچه پُربرگ و کوتوله که روی شاخههایش تعدادی پیراهن و شلوار قرار داده بودند. رفتیم داخل مغازه. من و عکاس جیم تنها مشتریهایش بودیم. این مغازه پوشاک اسپرت یکی از برندهای معروف اسپانیا را عرضه میکند؛ از جوراب اسپرت گرفته تا کیف و کفش و کلاه و شلوار و سوییشرت. رفتم سراغ شلوار لیهایی که روی یک میز در گوشهای از مغازه جا خوش کرده بودند. خیلی سعی کردم مثل مارکبازها رفتار کنم که البته وقتی ناخودآگاه سوال اولم این بود که قیمت این شلوار چند است، کار خراب شد و مجبور شدم لو بدهم اصلا برای چه اینجا هستم! بعد از هماهنگی با چند نفر، بالاخره recorder را روشن کردم. «امیر شریف» فروشنده ۲۲ساله و خوش صحبتی است که کلی اطلاعات در اختیار من قرار میدهد. امیر خودش به طور همزمان مشغول تحصیل در ۲ تا رشته دانشگاهی است و اینجا هم کار میکند، او که به پوشیدن لباس مارکدار به دلیل کیفیتش علاقه دارد، میگوید: «البته اکثر آدمهایی که برای خرید میآیند اینجا، صرفا میآیند که مارک بخرند و کیفیت برایشان مهم نیست. البته شاید چون ما نمایندگی رسمی این برند در ایران هستیم و ناممان هم در سایت رسمی آمده است، بدون پرس و جو میخرند.»
وقتی درباره قیمتها پرسیدم، ادامه داد: «اول از همه این را بگویم که این برند، جزء ارزانترین برندهای کَژوآل (همان اسپرت خودمان) تولید اسپانیا محسوب میشود. برای خرید یک سِت اسپرت چیزی بین یک تا ۲ میلیون تومان باید هزینه کنید! یا مثلا شلوارهای ما از ۱۶۰ تومان شروع میشوند تا ۲۴۰ تومان.» خیلی طبیعی است که گنجاندن قیمت یک تا ۲ میلیون تومان برای یک لباس کمی در ذهنم سخت باشد! برای همین درباره قشری که از آنها خرید میکنند، میپرسم: «ما اینجا اکثراً با مشتریهای ثابتی سر و کار داریم؛ کسانی که برای خرید اولین و آخرین جایی که میروند همینجاست. البته این قضیه با توجه به اینکه ما اصلاً هیچ تبلیغاتی نداریم، طبیعی است. بعضاً پاساژگردها هم سر و کارشان اینجا میافتد که خب آنها فقط دنبال کالای خوب هستند و برای همین میگردند و ما را پیدا میکنند.» البته ما مشمول هیچ کدام از این ۲ دسته مشتری امیر آقا نمیشدیم، ما فقط اشتباهی بودیم!
● جا بهجایی در ویترین؛ ممنوع!
ویترین و محیط مغازه خیلی ساده و در عین حال شیک و منظم است. چوب قهوهای براق که همه جای مغازه دیده میشود به همراه نورپردازی دقیق، چشم آدم را خیره میکند. همه چیز سرجای خودش چیده شده و مشخص است با یک برند کلاسیک طرف هستید. فروشنده جوان این مغازه، به قول خودش با نخ و کوک و قرقره بزرگ شده است، چون شغل خانوادگیشان پوشاک بوده و هست. سینا ۲۵ ساله، الان داخل مغازهای ایستاده که اولین نماینده رسمی یک برند کلاسیک ایتالیایی است. از همان اول حسابی با حرفهایش ما را غافلگیر میکند: «همه چیز اینجا طبق نظر برندی است که ما نمایندگیاش را داریم. مثلا دکور اینجا را هم طراحان ایتالیایی طراحی کردند و خودشان هم سال گذشته آمدند و نصب کردند. من الان اجازه ندارم طبق نظر خودم دکور اینجا را تغییر بدهم. مثلا اگر بخواهم آن کت داخل ویترین را از سمت چپ بردارم بگذارم سمت راست، باید از تغییرات عکس بگیرم و بفرستم برای شرکت و اگر آنها تائید کردند، من این جابهجایی را انجام بدهم.» سینا معتقد است در شهر مشهد هنوز خیلیها مارکهای معتبر لباس را نمیشناسند چون محصولات قوی ارائه نشده است. وقتی از سینا درباره قیمت یک سِت کلاسیک ایتالیایی میپرسم، گرچه تمایلی برای صحبت دربارهاش ندارد اما به حدود ۵/۱ تا ۲ میلیون اشاره میکند. برایم جالب است بدانم مشتریهای این کلاسیکهای گران قیمت چه کسانی هستند که سینا جوابم را اینطور میدهد: «آدمهایی که میآیند اینجا، اغلب برای یک مراسم مهم مثل جشن ازدواج خرید میکنند. حدود ۳۰ تا ۳۵ سال سن دارند و البته تعدادی مشتری ثابت هم دارم. بیشتر فروشم هم مربوط به زمانهای حراجی است. در کل آدمهایی که میآیند اینجا خرید میکنند، درآمدهای خیلی بالایی دارند و همیشه مارک میپوشند.»
از سینا درباره برندهای ایرانی میپرسم و کیفیتشان، اما نامی را به خاطر ندارد؛ یا شاید نام قابل توجهی وجود ندارد که آدم بخواهد آن را به خاطر بیاورد!
● این لباسها کیلویی چند؟!
گفتیم شاید بد نباشد به یک مارکفروشی زنانه هم سری بزنیم. انصافاً خواندن اسم این برند، خودش کلی هنر میخواهد بس که خارجی است! این مارک هم اسپانیایی است، از آن مارکهای پدر و مادردار!
از فروشنده این مغازه که خانم جوانی است درباره خلوتی مجتمع تجاری میپرسیم که خیلی رُک میگوید: خب قیمتهایمان بالاست و طبیعتاً تعداد مشتریها کم!
این مغازه هم مشتریهای ثابت دارد که هر ۳-۲ هفته یکبار برای خرید میآیند و هر بار یک تا ۲ میلیون تومان پول میدهند و لباس میخرند. لباسهای اینجا همه از ابریشم هستند و یکی از دلایل گران بودن و تک بودنشان هم همین است. مثل اینکه طراحان این برند روی رنگ سوسنی تمرکز کردهاند، چون بیشتر لباسهای روی رگالها، ترکیباتی از همین رنگ است. قیمتهای اینجا حسابی سرسامآور است؛ طوری که یک ست لباس بین ۲ تا ۳ میلیون هزینه دارد و یک ست لباس شب به علاوه کیف و کفش چیزی حدود ۵ و نیم میلیون تومان!
قیمتهایی که فقط برای عده کمی قابل درک است و به قول خانم فروشنده، بقیه آدمهایی که از شهرهای دیگر گذرشان به این مغازه میافتد، بعد از شنیدن قیمتها با خنده از مغازه خارج میشوند!
● کفشهای میرزا مارکپوش!
از مجتمع تجاری میزنیم بیرون. هنوز اعداد و ارقامی که شنیدیم دارد در سرمان بالا و پایین میرود. مقصد بعدیمان را سبکتر انتخاب میکنیم و میرویم سمت مارکهای اسپرت که این روزها بیشترشان تحت مجوز و در چین تولید میشوند. مغازه بزرگی است، نبش مجتمع تجاری. داخل مغازه ۶-۵ نفری مشتری هست اما بیشترشان دست خالی از مغازه میروند بیرون. مدیر مغازه و فروشندهها خیلی گرم برخورد میکنند، روحیهشان هم مثل پوشاکی که عرضه میکنند، ورزشی است. قیمتهای اینجا کمی باورکردنیتر است اما نه برای همه، چرا که فقط برای عده کمی پرداختن ۴۰۰-۳۰۰ هزار تومان برای یک جفت کفش، توجیهپذیر باشد.
اما طبق گفته مدیر مجموعه، در ماههای حراج یعنی شهریور و بهمن، فروش خوبی دارند. چون برندی که عرضه میکنند هم شهرت بسیار زیادی دارد و هم از کیفیت و قیمت مناسبی برخوردار است. درباره مارکبازی میپرسم که میگوید: «من خودم همیشه مارک میپوشم؛ چه اسپرت و چه کلاسیک. چون باور دارم که کیفیت بهتری دارند.»
● مارک؟! کدام مارک؟!
بین حرفهایمان با «علی» مدیر فروشگاه آشنا میشوم. ۳۵ سال دارد و شغل دیگرش معاملات ملک است. از او درباره مارک و مارکبازی میپرسم. به اعتقاد علی در ایران اصلاً مارک و برند معنی ندارد: «به نظر من اینجا، مارک و برند هیچ معنایی ندارد. مارکی که همه بپوشند و ساخت چین و کره باشد که مارک نیست. به نظر من مارک یعنی آن محصولاتی که از فرانسه، ایتالیا، اسپانیا و ... میآیند و تن هرکسی نیست.» علی برندهایی مثل آدیداس، پوما و نایک را اصلا برند نمیداند و به قول خودش چون چیز دیگری نیست بپوشد، از اینها استفاده میکند. در این بازار بیبرندی! علی ترجیح میدهد زیاد به مارکها توجه نکند و فقط دنبال جنسی برود که کیفیت داشته باشد و به او بیاید.
● مارک میپوشم، پس هستم!
با میلاد که ۱۸ سال دارد و وقتی دارد با صاحب یک مغازه بر سر قیمت یک شلوار لی حسابی چانه میزند، هم صحبت میشوم. سر تا پایش را که نگاه کنی یاد توپ ۴۰ تیکه میافتی، بس که مارکها و رنگهای جورواجور ازش آویزان است. میلاد به قول خودش بچه کف بازار است و همیشه توانسته به روزترین لباسها را بخرد: «من و دوتا دیگر از دوستانم، سر خرید همیشه کل کل داریم. وقتی چیزی بخریم و از مد بیفتد، دیگر محال است به آن دست بزنم. مثلا برای تعدادی از شلوارهایی که خریدهام این اتفاق بعد ۳-۲ هفته افتاده و من دیگر نپوشیدمشان.» ملاکهای انتخاب لباسهایش هم در نوع خودش جالب است: «خب بالاخره آدم مجله میبیند، فیلم میبیند، در اینترنت میچرخد. به علاوه، من چون بچه همین دور و برها هستم، مغازههای اینجا را خوب میشناسم. میدانم کدام مغازه کارهای خز و خیل میآورد و کدام یکی مد روز. سراغ مارکهای خاصی هم میروم؛ از کیف و کفش گرفته تا کلاه کَپی که سرم میگذارم. تنها مشکل این است که گاهی پدرم بدقلقی میکند و پول نمیدهد!»
● مارکبازی با اعمال شاقه!
شاید همه شهرهای ما یک کوچه یا بازارچهای داشته باشند که اجناسشان خیلی ارزانتر از باقی کوچهها و بازارهای اصلی آن شهر باشد.
این اتفاق در مشهد، در جایی به نام بازارچه عباسقلیخان میافتد و ما در جستوجوی مارکبازی به آنجا میرویم تا ببینیم آنجا چه خبر است!
عباسقلیخان، بازارچهای است طویل که در طول آن چندین کاروانسرا قرار دارد. در این کاروانسراها فروشندههایی به فروش اجناس مارکدار خود ممارست میورزند! به غیر از این کاروانسراها تا دلت بخواهد مغازه و البته دست فروشهایی وجود دارد که برای خرید بدجور پا پیچ شما میشوند!
اینجا میتوان همه جور کالایی پیدا کرد؛ از کیف و کفش، کاپشن، کیسه خواب، پخش خودرو و گوشی موبایل گرفته تا لپتاپ و تلویزیون LED! آن هم با بهترین مارکهای موجود در بازارهای جهانی!
ما که فقط دنبال پوشاک بودیم، رفتیم سراغ فروشندههای این دست وسایل. انواع کاپشنهای مارکدار از قماش کاپشنهای ارتشهای جهان و با قیمتهای باورنکردنی و همچنین کفشهای اسپرت ۵۰ هزار تومانی که قیمتشان در بازارهای بالای شهر از ۳۰۰ هزارتومان به بالاست در این بازارچه پیدا می-شود که البته اگر چانه بزنی تا ۳۵ تومان هم میدهند!
برندهایی مثل آدیداس، اکو، تیمبرلند، کت و... به وفور اینجا پیدا میشود و حسابی هم مشتری دارد.
در یکی از همین کاروانسراها با مهدی آشنا شدم. او که ساکن خیابان کوهسنگی است، به عشق مارک پوشیدن این همه راه آمده و پرسان پرسان به اینجا رسیده است. الان هم دارد با دقت کفشهای تیمبرلند یک دستفروش را پا میزند تا ببیند کدام بهتر است. درباره مارکبازی و تب پوشیدن برند از او میپرسم که جواب میدهد: «همین که از آن سر شهر کوبیدهام آمدهام اینجا، یعنی مارک پوشیدن به خریدن کفشهای بینام و نشان میارزد. همین بوت تیمبرلندی که الان دارم میخرم، در سایت سازنده، ۲۹۸ دلار قیمت دارد که با دلار الان میشود چیزی حدود ۹۰۰ هزار تومان. اما من که اینقدر پول ندارم و در ضمن عشق مارک هستم، میآیم اینجا و با ۵۰-۴۰ هزار تومان همان کفش را میخرم و حداقل یک سال میپوشمش!»
نویسنده: محمدمهدی اعتمادی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران انتخابات انتخابات مجلس دولت سیزدهم مجلس شورای اسلامی روز دختر رافائل گروسی رئیس جمهور سید ابراهیم رئیسی رهبر انقلاب مجلس زنان
قتل تهران پلیس هواشناسی شهرداری تهران وزارت بهداشت بارش باران آموزش و پرورش سلامت فضای مجازی قوه قضاییه شهرداری
گاز دولت خودرو قیمت دلار مالیات قیمت خودرو قیمت طلا مسکن حقوق بازنشستگان ایران خودرو بازار خودرو بانک مرکزی
نمایشگاه کتاب تهران نمایشگاه کتاب تلویزیون ازدواج کتاب محمدمهدی اسماعیلی سینمای ایران سریال دفاع مقدس تئاتر موسیقی سینما
هواپیما دانشجویان دانش بنیان اینوتکس
رژیم صهیونیستی غزه اسرائیل فلسطین جنگ غزه آمریکا رفح حماس روسیه حمله به رفح نوار غزه ترکیه
فوتبال رئال مادرید استقلال پرسپولیس لیگ قهرمانان اروپا بایرن مونیخ لیگ برتر بازی باشگاه استقلال لیگ برتر ایران ذوب آهن نساجی
تبلیغات اینترنت اپل سامسونگ ناسا عیسی زارع پور آب گوگل مایکروسافت
سرطان هندوانه آسم بیماران خاص سنگ کلیه کمردرد بیمه سبزیجات اعتماد به نفس