پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
مجله ویستا

لطیفه های رسیده در هفته سوم آذر ماه


لطیفه های رسیده در هفته سوم  آذر ماه

بیمار: آقای دکتر! به دادم برسید. دستم مانند چوب خشک شده. دکتر: پس بهتر است پیش نجار بروید.
□□□
یک نفر می‌خورد زمین، برای این که ضایع نشود، می‌گوید: حرکت رو داشتی!
□□□
اولی: چه طور می …

بیمار: آقای دکتر! به دادم برسید. دستم مانند چوب خشک شده. دکتر: پس بهتر است پیش نجار بروید.

□□□

یک نفر می‌خورد زمین، برای این که ضایع نشود، می‌گوید: حرکت رو داشتی!

□□□

اولی: چه طور می شود چهار نفر زیر یک چتر بایستند و خیس نشوند؟ دومی: وقتی هوا آفتابی باشد.

□□□

پسری از پدرش پرسید: پدرجان! فرق مسلسل و تفنگ چیست؟ پدر گفت: تفنگ مثل حرف زدن پدرت است و مسلسل مثل حرف زدن مادرت.

□□□

شخصی بالای درخت چنار می‌رود. از او می پرسند: آن بالا چی کار می کنی؟ می‌گوید: دارم توت می‌خورم. می‌پرسند: این که درخت چنار است. می‌گوید: توت توی جیبم است.

□□□

پسری برای حل مسئله ریاضی‌اش از پدرش پرسید: اگر ۵ متر پارچه از یک مغازه و ۹ متر از یک مغازه دیگر برداریم، در نهایت چه خواهیم داشت؟ پدر فورا جواب داد: دو سال حبس.

□□□

معلم: بزرگ ترین اثر جک لندن چه بود؟ دانش آموز: اثر انگشت شصت.

□□□

اولی:چرا موقع نشانه گیری، یک چشم را می بندیم؟ دومی:آخر اگر دو تا چشم را ببندیم، هیچ جا را نمی‌بینیم.

□□□

پسر: پدرجان! من دیگر همه چیز را بلدم. پدر: از کجا می‌دانی؟ پسر: آخر امروز معلممان بهم گفت که من دیگر نمی‌توانم بهت چیز یاد بدهم.

□□□

مسافران وحشت زده فریاد زدند: آقای راننده ،یکی از مسافران از پنجره افتاد بیرون! راننده با خونسردی گفت: اشکال ندارد! کرایه‌اش را حساب کرده بود.

□□□

اولی: می‌دانی شباهت ژیان با پیژامه چیه؟ دومی: این است که با هیچ کدامشان نمی‌توانی بیشتر از سر کوچه بروی.

□□□

معلم: اگر من دو هزار تومان داشته باشم و یک چهارم آن را به تو بدهم، چه چیزی برای من باقی می‌ماند؟ دانش آموز: تشکرات صمیمانه بنده.

□□□

دکتر: شما کف پایتان صاف است. برایتان یک جفت کفش می‌نویسم. بیمار: آقای دکتر! قبل از غذا یا بعد از غذا؟

□□□

معلم: بگو با گوشت گوسفند چه می‌کنند؟ دانش آموز: اجازه! گوشت گوسفند را می‌خورند. معلم: با استخوان آن چه کار می‌کنند؟ دانش آموز: استخوان آن را کنار بشقاب می‌گذارند.