سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
همسایه تنهایی
مبرهن است که در تاریخ فرهنگ شعر، نه تنها شعرا در یک میدان نتاختهاند، بلکه تاختنها هم متفاوت بوده است. و طبعاً دنیای شعر سهراب نیز از این قاعده مستثنی نیست. سپهری زائیدهی بستر شعر است و شعر نیز با سپهری کلافی عمیق و دیرینه خورده است. چراکه تأثر و تأثیر نه یک جانبه، که علاقهای متقابل و مترادف در بطن آن نهفته است. هرچند برخی زندگی شاعرانهی سهراب را از خانه به خیابان و از خیابان به جهان تعریف و توصیف میکنند. اما به نظر میرسد که عکس این قضیه هم صادق است. و دیگر تعاریف متفاوتی اعم از رئالیسم و سورئالیسم و سمبولیسم و ناتورالیسم است که در شعر این شاعر فخیم زبان و محبوب ذوق دیده میشود و علاوه بر اینها نهانبینی شعری و سهل ممتنع در شعر این شاعر است.
و البته نقطهی مقابل این نظریات نیز عناوین مختلفی است. عناوینی که کتباً از سوی شاعران نامی ایران مشاهده میگردد. آری مواردی از قبیل عرفان نابهنگام آن شاعر، تصور گنگ از شعر آن شاعر و فقط زیبایی برای من در شعر کافی نیست.
(از احمد شاملو)و یا تأئید پنج شعر از هشت کتاب سهراب؛ و کم نظیر بودن و انتخاب ناب موضوع اشعار، سهل ممتنع شعر آن، زیر تأثیر شدید شعر فروغ و همچنین گرایش به فرهنگ و عقاید بودیسم و هایکو و اوپانیشاد(آسیای شرقی)و آشنایی با سبک زندگی اروپا(ازاخوان ثالث)و دیدگاه منتقدانهی رضا براهنی و سایر منتقدین در باغ تنهایی و دیگر کتب ادبی امری مشهود و قابل تأمل و توجه است.
اما از این نظر همیشه زبان حقایق در محافل ادبی گویا و برنده بوده و از این پس هم خواهد بود. و البته کتمان واقعیات و جوهرمایهی شعر هر شاعری به منزلهی نشانهای مبرهن است(آتش زیر خاکستر).
لذا هرچند زندگی سهراب به دو بخش منقسم میشود که یکی زندگی شاعرانه اوست و دیگر زندگی با خویش و در خویش. و افق دید آن متوجه پشت دریاها شهری است و بربام آسمانها به نظارهی عشق نشستن است و گاهی هم میگوید:«وصل ممکن نیست و فاصله همیشه هست. اما این دغدغهها و جستجوهای آسیمهسار در دنیای شعر در جهت پیدایی حقیقت است. شناختی که ما از حقیقت شعری آن به عینه در حجم سبز و صدای پای آب و شعر معروف مسافر آن میبینیم و شاعر در آنجا ندای وصل و سفر و فقر و فنای عطار را بر قلهی بلند عرفان متعالی به اهتزار درمیآورد. لذا بدیهی است که بگویم: سهراب ابتدا از خود به خدا مینگرد و از خدا به خود میآید و این سیر آفاق و انفس هانیز هر کدام به رنگ و ویژگیهای خاصی جلوه مینماید و نه تنها در تنها حضوری فعال دارد که در کائنات و جمادات نیز روح و جان آن هویداست. یعنی به بیانی سهراب تنهایی است که در خدمت جمع و در یک کلمه خود را در جمع استحاله میکند و فهمی حقیقی را میسازد و دیگر جمعی است که در خدمت تنهایی است و خود را فدای تنهایی میکند و قلم و دیدگاه شعری آن نیز بیانگر این مدعاست. بنابراین آنچه ما را التزام آورد که قدم در دنیای بیکران شعر سهراب بگذاریم، همان جذابیت و قدرت جاذبه و مدهوش برانگیز شعر سهراب است که در این مقاله سعی شده علاوه بر مروری به زندگینامهی سهراب به دو موضوع دیگر به نام سپهری در شعر و نگرشی به مجموعه اشعار سپهری از نظر و آرای خویش پرداخته شود. امید است انتقادات و اصلاحات خوانندگان در این راه گامی بلند در جهت بهتر شناختن راه فکری این شاعر باشد.
الف)زندگینامهی سهراب
ب)سپهری در شعر
ج)نگرشی به مجموعه اشعار سپهری
الف)زندگینامهی سهراب: سپهری چونکه خود مدام در تماشا بوده است، طبعاً زندگی آن نیز تماشایی است. شاید از همان لحظهای که فریاد حیات را میکشید تا زمانی که در بیمارستان پارس تهران فریاد مرگ سر داد، همیشه این دغدغه را داشته است که یک زمانی قلمها در جهت راه شعری آن قلمنمایی کنند و البته از نقاشی آن استنباطی شاعرانه داشته باشند و از شعر آن نیز تصویری نقاشانه، سپهری هرچند عمر، مجال تواناییهای شعر و نقاشی آن را نداد و خیلی از خلاقیتهای این شاعر ناتمام ماند، اما تقدیر این طور رقم خورد که خیلی از ناگفتههایش را آیندگان بگویند و تردیدی نیست که زندگینامهی سهراب به زندگی سهرابها در دنیای شعر، استعانتی بایسته و شایسته و عین صواب است.
ـ تولد: سهراب سپهری در ۱۵مهرماه سال۱۳۰۷در شهر کاشان و در روستای اردهال به دنیا میآید.
ـ خانهی کودکی: خانهی باغ بزرگ و آکنده از درختان تبریزی و عرعر. جوی آب و مهمانخانه پنج دری و حوض و اتاق آبی و اصطبل و زیرزمینی از دیگر امکانات مرفهی خانهی کودکی سهراب است.
اهالی خانهی کودکی« اهالی خانهی کودکی شامل پدربزرگ و پدر و عموها و برادرزادهها.
تفریح اهالی خانه کودکی: اغلب تفریح اهالی خانه کودکی نیز شکار و نجاری و ساختن بوده است.
ـ تفریح کودکی سهراب: سهراب از همان اوان کودکی دارای ویژگیهای ویژهای بوده است به نحوی که میتوان به بالا رفتن از درخت جهت خراب کردن خانهی کلاغها و گلبازی و پرورش کرم ابریشم. گیرانداختن عقربها. خالی کردن آب پر از مشک توی سوراخ عقربها و کندن نیش عقربها اشاره داشت، به طوری که هرکدام از این موارد بعداً در دیدگاه شعری سهراب نیز مؤثر میافتند.
ـ اندامشناسی کودکی: سهراب در بچگی پسرکی لاغر با دست و پای دراز بوده است.
ـ کابوس دوران مدرسه: وحشت کردن از صدای زنگ و ترس و وحشت از دیر رسیدن، و ترکه خوردن از معلم بخاطر اینکه در سر کلاس و در درس فارسی به نقاشی میپرداخت.
ـ زیباییها مدرسه: در مدرسه نیز به حیاط بزرگ، آبنما و چهار پاغچه که از زیبایی مدرسه بودهاند میتوان اشاره داشت.
ـ شنیدن توهین در مدرسه: کودن!
ـ انتقام از ترکه، انار مدرسه در منزل: ای درخت بگو اوضاع طبیعی هندوستان چطور است. ای درخت سارا با چه مینویسند؟ شترق!
ـ تفریح دوران مدرسه: در دوران مدرسه تفریح سهراب بیشتر نقاشی با زغال روی آجر فرش حیاط و با گچ روی کاهگل دیوار و با چاقو روی تنهی سپیدارها و با مداد روی دیوار سفید هشتی حیاط و کتک خوردن از پدر بخاطر سیاه کردن دیوار هشتی.
ـ تفریح نوجوانی: در نوجوانی میتوان به درست کردن پرپرچههای رنگی و نقالی مادربزرگ در زمستان از غزل حافظ تا کنت مونت کریستو اشاره کرد.
ـ شکنجهی دوران دبیرستان: حضور در شکار جمعی پدر و عموها، شکار قمری و کبوتر و سبزقبا. خطا کردن از طلوع آفتاب در صحرا. کندن پر و دل و رودهی پرندهها به خودش:«این سادیسم لذج پرنده را یادم داد».
ـ کوچ به تهران: ۱۳۲۲ و تحصیل در دانشسرای مقدماتی.
ـ پر کردن ایام فراغت: کمی پچپچهای سیاسی و کمی آشوبگری در خوابگاه و کمی فوتبال و کمی هم نقاشی از مواد لازم در جهت پرکردن ایام فراغت این شاعر به شمار میرود.
ـ بازگشت به کاشان: در سال۱۳۲۴به کاشان میآید و با ادارهی فرهنگ همکاری و در انجمن ادبی آن عضوگیری میشود.
ـ وسیلهی نقلیه: وسیلهی نقلیه سهراب دوچرخه بوده است.
ـ تفریح بعد از اداره: نقاشی در دشتهای نزدیک و جادهی اصفهان و دیوانه شدن با صدای زنگ کاروانهای شتر- آشنایی با منوچهر شیبانی(شاعر)و نقاش مدرن.
ـ همکاران نزدیک سهراب در نقاشی: علاوه بر آشنایی با منوچهر شیبانی، سیمین دانشور و شکوه ریاضی نیز از همکاران سهراب در هنر نقاشی بودهاند.
ـ استعفا از ادارهی فرهنگ کاشان: در تیرماه۱۳۲۷اتفاق میافتد و بلافاصله شروع تحصیل در دانشکدهی هنرهای زیبای تهران در رشتهی نقاشی را ادامه میدهد که این کار هم در شهریور۱۳۲۷اتفاق میافتد.
ـ انتشار مجموعه اشعار سهراب: شامل مرگ رنگ۱۳۳۰. کتاب زندگی خوابها در سال۱۳۳۲. انتشار آوار آفتاب و شرق اندوه در سال۱۳۴۰. انتشار صدای پای آب در سال۱۳۴۴. کتاب حجم سبز در سال۱۳۴۶ و انتشار«ما هیچ ما نگاه»و هشت کتاب خرداد۱۳۵۶.
ـ پایان تحصیل در هنرهای زیبا: در سال۱۳۳۲با رتبهی اول. جایزه رتبه اولی در دانشکده: حضور در کاخ مرمر و دیدار پادشاه! و صرف چای و عصرانه.
ـ مهمترین اتفاق دیدار با شاه: در این دیدار، شاه از سهراب میپرسد که نقاشیهای اتاق خانم خوب است؟ که سهراب در پاسخ به سئوال شاه میگوید: نه خوب نیست و شاه از صراحت او خوشش نمیآید، بطوری که پاسخ میدهد: بله خودم میدانستم! ازدواج: سهراب هرگز به فکر ازدواج نبوده است و بر این عقیده هم واقف بوده، به طوری که در پاسخ به مادر و خواهری که او را به تشویق به ازدواج میکنند، میگوید:«من نمیتوانم یکجا بمانم و هرکس با من ازدواج کند، بدبخت میشود».
ـ اولین سفر به خارج از کشور: در سال۱۳۳۶.
ـ سفر به اروپا: پاریس، لندن و از راه زمینی.
ـ تحصیل در اروپا: مدرسه هنرهای زیبای پاریس. تحصیل در چاپ سنگی(لیتوگرافی)دوماه اقامت در رم و شرکت در نمایشگاه دوسالانه ونیز.
ـ اولین جایزه: عنوان نخست بینیال هنرهای زیبای تهران و فروش همهی تابلوهای نمایشگاه.
ـ سفر به شرق: درمرداد ۱۳۳۹توکیو و بعدش هم به کشور هندوستان.
ـ آموزش در شرق: کندهکاری روی چوب در ژاپن. نقاشی، تماشای موزهها و معابد و کافهها.
ـ بازگشت به ایران: در بهار۱۳۴۰.
ـ بهانههای بازگشت: اغلب بخاطر دلتنگی برای پدر و مادر و خواهرها و برادر و دوستان.
کنارهگیری از مشاغل دولتی: این کار در سال ۱۳۴۱بعد از ۶ماه تدریس نقاشی انجام میگردد.
ـ روانشناسی فردی: بسیار تودار، کم حرف، تنها نقاشی که در نمایشگاههای نقاشی خود شرکت نمیکرد، تنها شاعری که در جمع شعر نمیخواند. ناپدید شدنها و بیخبری.
ـ نگاه به الکل: در مستی، دریچهی مشاهده بسته است. محمد گفت: ننوش. زرتشت هم چنین گفت. بودا هم. موسی هم. مسیح! انگار آهسته گفت.
ـ سهراب از دیدگاه فروغ: او با همه فرق دارد. کمحرف است، اما از آن آدمهای نفرتانگیز ناامیدی که وقتی میبینیشان غمباد میگیری، نیست.
ـ سفر به شرق: آخرین روز زمستان در سال ۱۳۴۲حرکت به سمت دهلی. به بمبئی. بنارس، کشمیر، لاهور، پیشاور و کابل.
ـ همراه سفر به شرق: بیوک مصطفوی- دوست نزدیک.
وسیله نقلیه سهراب در دهلی: وسیله نقلیه دوچرخه. گشت زدن در میان باغهای بزرگ. گاوها. معابد و گداهای بدبخت گرسنه«پایم در فاجعه و سرم در زیباشناسی».
ـ بازگشت از هندوستان: از زمستان۱۳۴۳.
ـ وضعیت خانواده: خواهر بزرگ در باغ بزرگ خود در کاشان میزیست. مادر و برادر در تهران. یک خواهر در بابل و یکی در وین که درس موسیقی میخواند. عشق این دوران: اغلب مادر.
ـ تفریح این دوران: قایمباشک و هولاهوپ با خواهرزادهها. بردن بچهها به گلستان روی سقف جیپ لندرور، برای شاتوت خوردن.
ـ محل نزول اشعار حجم سبز: چنار، گلستانه و دشت اردهال.
ـ سفر به نیویورک: در سال۱۳۴۹.
ـ تفریحات نیویورک: حضور در موزهها و رسیدن به عشق و صلح(نقاشی و شعر)
پیشرفت در آشپزی!
ـ محتوای نامههای دوران نیویورک: فحش آبدار دادن به نیویورک و سوسکهایش که کم مانده بود نقاشیهای او را هم بخورند. کلافه از گرما و رطوبت نیویورک«در آپارتمان مثل حضرت ابوالبشر راه میرویم و با هم این برهنگی کاری از پیش نمیبرد». حضور در نمایشگاه گروهی و برگزاری یک نمایشگاه انفرادی در گالری بنسن نیویورک.
ـ بازگشت به ایران: در تابستان۱۳۵۰.
ـ محتوای انتقاد مطبوعات ایران از سهراب: دنیا پر از بدی است و تو شقایق تماشا میکنی!
ـ پاسخ مطبوعات: هرگز.
ـ مجلهی فارسی زبان موردعلاقه: کیهان ورزشی
ـ تفریحات: تماشای فوتبال و دومیدان در امجدیه
ـ تیم مورد علاقه: عقاب تهران
ـ یک روز زندگی: ساعتها سرپا ایستادن و نقاشی کردن حدود عصر ناهار خوردن: «پروانه! چقدر صدای پولونسل تو بلند است».
ـ تماشای باغچه از کنار حوض: درآوردن پروانهها و مورچهها از داخل آب. کاشتنی درختان انار و تبریزی و انجیر سیاه و اقاقیها.
ـ آغاز سفر به پازیس و یونان و مصر: در شهریور۱۳۵۲.
ـ وسیلهی نقلیه: جیپ سبز ارتشی که فرمانش سمت راست بود.
ـ تفریح: تاریک و روشن صبح به کوه و کمر زدن و ساعتها راه رفتن در گلستانه.
ـ آغاز دردهای خفیف و بیحسی در پاها: در تابستان ۵۸کشف مریضی سرطان.
ـ تنها آدم آگاه از بیماری: خواهر کوچک.
ـ سفر به لندن: در دیماه۱۳۵۸.
ـ بازگشت به ایران: اسفند۱۳۵۸.
ـ بستری در بیمارستان: پارس تهران
ـ نوشتهی ناتمام: گفتوگوی شاگرد ایرانی با استاد اروپایی دربارهی نقاشی
ـ روز درگذشت: اردیبهشت۵۹.
ـ دفن در: صحن امامزاده سلطان علی مشهد اردهال.
ـ جملهی معروف سهراب: ایران مادران خوب دارد و غذاهای خوشمزه و روشنفکران بد و دشتهای دلپذیر.
ب)سپهری در شعر:
۱) خورشیدی بر بام آسمان: سهراب سپهری از جمله شاعران انگشتشماری است که قدم در دنیای عرفان گذاشته است و با کمی تأمل در سرودهها و نقاشی ان میتوان به این مهم پی برد. سهراب سپهری آن خورشیدی که در آسمان بر زمین سایه میافکند نیست، بلکه خورشیدی است که بر بام آسمان نشسته و در حقیقت بر آن بام، به تماشای تصاویر شگفتبرانگیز خدا به نظاره نشسته است. او شاعری است که در همهی نگاههاست و همه نیز در نگاه آن خیمه زدهاند. سپهری سپری در شعر دارد، آری سپری که از عمق به سطح میآید و از سطح به جهانی دگر مینگرد و از جهان نیز به دنیاهای شگفتبرانگیز در آسمانها سفر میکند و به عینه واقعیات این دنیاها را لمس و به تصویر میکشد. آری او سبزاندیشی است که با سالها مشقت و هماندیشی با دنیای خود به سوی دنیای عرفان سفر میکند، تا مژدهای عارفانه را به نام حجم سبز به دنیای خاکی هدیه کند. توسع نگاهی که بسیار وسیع و پرحجم و البته بیقرار است. نگاه بیقراری که بدنبال آرامش ابدی است و در اعماق وجود خود فلسفه ی خلسه را جستجو میکند و با چراغی روشن در جادهی دل به دنبال پیدایی خانه دوست است. آری این همه از خودگسستگی بخاطر پیوستگی است و بالاخره قرار مییابد در ثرار دوست و با صدای به رنگ شعور میگوید: «خانه دوست کجاست...؟ در فلق بود که پرسید سوار/ آسمان مکثی کرد/ رهگذر شاخهی نوری که به لب داشت!
به تاریکی شنها بخشید/ و به انگشت نشان داد، سپیداری/ و گفت:«نرسیده به درخت کوچه باغی است که از خواب خدا سبزتر است...»
آری او در دنیای آسمان است و هر آنچه را که میبیند، مزه و طعم عرفان دارد، بدین سان که :«نه پستیها را پست میپندارد و نه بلندیها را بلند»چرا که اگر آسمان را بشکافیم، بر بلندای آن هزاران پستی نشسته است».
او کسی است که صدای پای آب و تپش قلب باغچه را میشنود. او میداند که«چرا مردم نمیدانند که لادن اتفاقی نیست. او بر آن بلندای بلند عرفان نشسته است و البته تقصیر ندارد که بگوید:«من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم/ حرفی از جنس زمان نشنیدم/ هیچ چشمی- عاشقانه به زمین خیره نبود».
بله سیر توسع این نگاه فقط در جادهی عرفان است. جادهای که شاعر فقط میبیند و مینویسد تا که پیامی از پشت دریاها، از آن شهر به ارمغان آورد. آری پیامی از آن شهر که در بحارالانوار نیز از آن یاد میشود. پیامی که دقیقاً شاعر با عرفان به راز و نیاز نشسته است و چنان غرق در صحبتهای زبان شیرین عرفان است که انگار خود را در کنار همان عشقی میبیند که سالها در انتظار همنشینی با آن آرزوها پیموده است و سهراب سهرابی است که از خانه به خیابان و از خیابان به جهان در سیر و سیاحت است، بطوریکه در مرگ رنگ و زندگی خوابها پیامی اجتماعی را به تصویر میکشد و در آوار آفتاب و شرق اندوه است که در آنجا نیز شاعر کاملاً در دنیای پرمخاطرهای قرار میگیرد که در آن دنیا هم در جهت رهایی و فنا شدن در حق و برای حق میکوشد. ولی با این همه توصیف از دنیای عرفان سهراب که بیشتر به عرفان آسمانی تشبیه شد، باید از یاد نبرد که سهراب همیشه تنهاست، تنهایی که در تنها، تنها میسوزد و میسازد و به صراحت میسراید: به سراغ من اگر میآیید/ نرم و آهسته بیائید/ مبادا ترک بردارد/ چینی نازک تنهایی من...
و به نظر میآید که سهراب نه در این شعر که در اشعارش فقط میگوید و البته مخاطب این گفتهها نیز قلیل. چه اینکه زبان عارف گویاترین است، اما در ابراز شیرینترین سخنان خدا:«از غیرت صبا نفسش در دهان گرفت».
و شاید بهترین نام برای این شاعر گران ذوق همان«باغ تنهایی»باشد.
۲) زندگی با واژهها: طبیعی است که برای هر شاعری کلمات بهترین ابزار در جهت رسیدن به اهداف متعالی شاعر به شمار میآیند و سهراب سپهری نیز از معدود شاعرانی است که درجرگهی اینگونه شعرا قرار گرفته است. سهراب علاوه بر این که واژهها را همیشه به همراه خود دارد و از آنها استفادهی بهینه را میبرد، با واژهها نیز همآوا و همنشینی و شور شعری را برقرار میکند و و این موارد در جهت زندگی کردن با واژهها مؤثر میافتد. بنابراین اینکه ما برزندگی کردن سهراب با واژهها سخن میرانیم، سخنی گزاف و اعراق برانگیز نیست.
سهراب در اغلب سرودههایش به این مهم توجه لازم را دارد و مستلزم میداند که با واژهها باید زندگی کرد. به تعبیری میتوان گفت که همانطوری که زیستن با هر چیزی مستلزم یکسری مؤلفهها و خصیصههای ویژه هست، بنابراین در شعر نیز واژهها بایستی با روحیات درونی و بیرونی شاعر همساز و همگن باشند که در اغلب شعرهای سهراب ما این نکته مهم را میبینیم. و البته به نظر میآید که در دنیای واژهها هر کسی واژههای خود را بر وفق و مراد خویش انتخاب میکند و سهراب نیز در این دنیای واژهها خوب میداند که چه واژههایی با دنیای شعر آن کلاف میخورند و دقیقاً بدنبال همان واژه ها در جهت دستیابی به آنهاست. از بهتر اینکه شاعر وقتی به دنیای شعر سفر می کند طبعا از واژه هایی بهره میجوید که در استعانت به شعر آن بسیار پراهمیت و پرمحتوا باشند. پس زندگی با واژهها در شعر هر شاعری بسیار مهم و اساسی است و البته در شعر سهراب نیز این ویژگی هویداست.
۳) شخصیتپذیری و شخصیتگیری از واژهها: یکی از مهمترین و منحصر به فردترین تکنیکی که در شعر سهراب به چشم میخورد و در نمرهگیری شعر آن و بالندگی شعرش از اهمیت ویژهای برخوردار گردیده است به طبع همین شخصیتپذیری و شخصیتگیری از واژههاست. سهراب برای هر واژهای احترام خاصی را قایل است و به راحتی واژهها را واژگون میکند. واژگون به این معنی که علاوه بر معنی حقیقی خودش یک معنی مجازی نیز برای آن پیدا میکند. واژگون به این معنی که به هر واژهای شخصیت انسانی میدهد و خصوصیات انسانی آن را برای آن درنظر میگیرد. واژگون به این معنی که علاوه بر ویژگیهای انسانی که برای واژهها قایل میشود، برای واژهها خصوصیات دیگر موالید سه گانه را خلق میکند.
یعنی خصوصیات جمادات و نباتات و جانداران دیگر را هم به واژهها میبخشد. مثلاً در شعر«خوابی در هیاهو»میگوید: آبی بلند را میاندیشم/ و هیاهوی سبز پایین را/ ترسان از سایهی خویش به نیزار آمدهام. و در آخر همین شعر نیز میگوید:«آبی بلند، خلوت ما را میآراید». در این شعر آنچه مشهود است، در دو سطر اول کاملاً شاعر از واژهها شخصیتگیری میکند، چراکه تأمل و تفحص شاعر بخاطر آبی بلند و هیاهوی سبز پایین است. و باز در سطر دوم نیز شخصیتپذیری شاعر مبرهن است، چه اینکه آمدن به نیزار ترس از سایه خویش است و نه چیز دیگری.
ولی در سطر آخر شعر شاعر شخصیتگیری از واژههاست، چراکه خلوت شاعر را آبی بلند میآراید. اما باید گفت که این شخصیتپذیری و شخصیتگیری از پشتوانهی بسیار مهمی بهره میگیرد. پشتوانهای که تشخیص نام دارد و از قواعد مصوب در شعر به شمار میآید و در اشعار سهراب نیز این قاعده شعری بیشتر از قواعد شعری دیگر به چشم میخورد. همانطوری که میدانید، تشخیص در شعر به معنی: (شخصیت دادن به یک موجود زنده و یا غیرزنده است که خصوصیاتی به مانند انسان را شاعر برای آن خلق میکند)کما اینکه این خصوصیات هم تنها با آن حس شاعرانه میسر است. بنابراین در این اشعار سهراب سپهری این قاعده اعمال شده است. به عنوان مثال: در شعر بلند مسافر میگوید: غروب بود/ صدای هوش گیاهان به گوش میآمد/ در این شعر شاعر برای گیاهان صدای هوش را به کار برده است و در واقع این انسان است که دارای صداست و نه هوش گیاهان. ولی شاعر آنچنان استادانه به واژهی هوش شخصیت میدهد و آن را به انسان تشبیه میکند که گویا هوش گیاهان نیز دارای صداست. و یا باز در همان شعر مسافر شاعر میگوید:«صدای فاصلههایی که مثل نقره تمیزند». در این سطر از شعر شاعر، میتوان این جور استنباط کرد که باز به واژهی فاصله شاعر شخصیت میبخشد. یعنی همان صدای فاصلهها و البته شاعر به زیبایی، همین واژهی فاصله را، به نقره که یک شیء است، تشبیه میکند و زیبایی خاصی را برای آن میآفریند. و یا در شعر میوهی تاریک میگوید:«باغ باران خورده مینوشید نور/ و لرزش در سبزههای تر دوید». که در این قطعات شعری آنکه نور مینوشد، باغ است و طبعاً باغی میتواند نور بنوشد که باران خورده باشد. و در سطر بعدی این لرزش است که در سبزههای تر میدود. یعنی دویدن که از ویژگیهای بارز انسان و یا حیوان جانداری است در این جا این ویژگی به واژهی لرزش به عنوان کننده کار داده شده است.
و یا در نیایش میگوید:«ای دور از دست! پر تنهایی خسته است». که باز در این شعر شاعر از قاعده تشخیص بهره میجوید، چراکه در اصل این پرنده است که پر میکشد و یا از پریدن وامیماند و نه واژهی تنهایی و البته شاعر علاوه بر تشخیص حالات خود را نیز مانند پرندهای که نای پرواز و یا به اصطلاح پر پرواز ندارد، تشبیه میکند. و علاوه بر این به واژه تنهایی که مقصود خود شاعر است، صفتی بنام پر میدهد.
بنابراین یکی از ویژگیهای شعر سهراب این است که برپایه شخصیت دادن به واژهها استوار است و این شخصیت دادن به واژهها به عنوان پشتوانهای محکم در شکلگیری شخصیتپذیری و شخصیتگیری شاعر از واژهها تلقی میگردد.
۴) مهارت در نامگذاری اشعار: یکی دیگر از ویژگی شعر سهراب که در نمرهگذاری شعر آن از زاویهی دید دکترین ادبیات و فرهنگ شعر موردتوجه قرار گرفته است. مهارت در نامگذاری اشعار است. سهراب در انتخاب موضوع اشعارش بسیار ماهرانه و پخته عمل کرده است به نحوی که این پختگی کار در دید صاحبنظران در شعر نو مورد تحسین و تمجید قرار گرفته است.
موضوع اشعاری که برخی از شاعران نامی با ارائه مقالاتی در(کتاب باغ تنهایی)از این اشعار یاد و نظری مثبت ارائه دادهاند. لذا میتوان ابراز داشت که سهراب سپهری در انتخاب موضوع اشعارش در دید صاحبنظران ادبی، مدنظر است. به شیوهای که این نامگذاری را ما در کتب آن هم مشاهده مینمائیم. کتبی از قبیل مرگ رنگ، زندگی خوابها، آوار آفتاب، شرق اندوه، صدای پای آب، حجم سبز، ما هیج ما نگاه و موضوع اشعاری در همین مجموعهها از قبیل در قیر شب، فانوس خیس، پشت دریاها، از سبز به سبز، لب آب و... با این تفاسیر سهراب خوب میداند که نامگذاری باید ابتدا مشحون از تصویر باشد و ثانیاً باید مرتبط و متناسب با محتوای شعر باشد و ثالثاً پیامش به مخاطب همان پیامی باشد که در شعر آمده است و رابعاً انتخابی باشد که معنی و مفهوم آن همان محتوا باشد و محتوا نیز برگرفته از همان معنی و مفهوم.
۵) تصویرسازی: سپهری در ساختن تصویر در شعر خیلی با مداقه و مطالعه و پخته عمل میکند، به نحوی که تمامی فنون شعر را فدای تصویر میکند و بیشتر بدنبال این است که تصویری آکنده از پیام را به مخاطب انتقال دهد. سپهری در تصویرسازی از روش مختص به خویش بهره میجوید به طوری که در اشعارش این روش به چشم میآید.
آری این شاعر همه چیز را در شعر فدا میکند. تا یک تصویر ایدهآل ایجاد گردد و البته این روش سهل ممتنع است. سهل ممتنع همان روشی است که مخاطب در جهت فهم و درک شعر شاعر باید تعمق و ریزاندیشی لازم را بکار گیرد. لذا برای فهمیدن شعر این شاعر خوشذوق و سلیس زبان نمیتوان با یک نگاه و یا به تعبیری از سطح به سطح شعر آن نگریست، بلکه در جهت پیدایی فهم شعری آن نیاز به مطالعه و مداقهی فراوان است. در خواندن شعر سهراب برخی از خوانندگان با مشکلات فراوانی روبهرو میشوند و البته خیلی از افراد هم با این روش و تکنیک کاری آشنا هستند. و این بیگانگی و آشنایی هم باز برمیگردد به شناخت و آگاهی کامل به حوزهی شعر سهراب و افکارو عقاید متفاوتی که هرکدام نشأت گرفته از یک منبع وسیع و پرمعنی است. لذا میتوان گفت که سهراب سپهری در شعر با یک نوع ایثار شعری نیز مواجه است، چراکه برای ساختن تصویر در شعر یکی از فنون و قواعد شعری را برای ایجاد تصویری درست و ماندگار فدا میکند. مثلاً در شعر«برتر از پرواز»میخوانیم که:«میان پرنده و پرواز، فراموشی بال و پر است»شاعر در این سطر به تصویرسازی پرداخته است، چه اینکه پیام آن به راحتی خود را به تصویر میکشد و البته از چهار واژهی پرنده، پرواز، بال و پر استفاده کرده که این واژهها نیز درهم تنیده هستند به نحوی که لازمه پرنده بال و لازمه پرواز نیز پر است و طبعاٌ شاعر در این شعر فراتر از پرواز مینگرد و دوست دارد، حالتهای بهتری را در وجود خود خلق و به تصویر بکشاند. و یا در صدای پای آب که یقیناً شاعر نگاهی عرفانی را به نمایش میگذارد، میخوانیم:«من وضو با تپش پنجرهها میگیرم/ در نمازم جریان دارد ماه، جریان دارد طیف/ سنگ از پشت نمازم پیداست». شاعر در این جا باز تصویرسازی کرده است به نحوی که تپش پنجره را به آبی پاک و زلال تشبیه میکند که با این آب میتوان وضو گرفت و روشنای و زیبایی و جمع را در نمازش در حال جریان میپندارد، چراکه میخواهد، نمازش را به سنگی تشبیه کند که پایدار و مستحکم است(یعنی به بیانی ساده در نماز شش دونگ حواسم جمع است و فقط با معشوق و محبوب خود راز و نیاز میکنم)بنابراین در شعر هر نظری در قالب خاصی گنجانده شده است و هر شاعری نیز برای خود دیدگاههایی خاص را مطرح نموده است، ولی مهمترین عامل در رشد و تعالی شعر شاعر همان فن تصویرسازی است و شاعری که از این قاعده مهم شعری بهره میگیرد به طبع جایگاه بلندی در حوزه شعر به خود اختصاص داده است و تشبیه در شعر نیز به نظر میرسد که از مهمترین تکنیکهای شعر در جهت ارائه یک تصویر خوب است. از دیگر ویژگیهای شعر سهراب که میتوان این ویژگی را هم منحصر به فرد دانست.«نهانبینی شعری»در شعر این شاعر است، برخلاف خیلی از شعرا که در شعر خود فهم و درک شعر را تصویری بارز به نمایش میگذارند، سهراب در شعر خود قاعدهای مقابل این روش بکار میبرد به نحوی که در جهت شناخت و پی بردن به فهم و عمق شعر سهراب نیاز به تأمل و تفحص کافی مبنی بر این فهم و شناخت است.
۶) ابلاغ پیام: یکی از مهمترین فاکتورهای هر شاعر در شعر ابلاغ پیام است و بدیهی است که هر شاعر در جهت ساختن شعر باید از مواد و مصالحی استفاده نماید تا بتواند پیامی سازنده و در خور توجه را به مخاطب برساند. ابلاغ پیام میتواند اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، پند و اندرز، توصیف و مدح، عرفان و... باشد و یا به اصطلاح در شعر شاعر نکاتی قابل وصف و پراهمیت و دارای ابعادی متفاوت نهفته باشد که این نکات به نحوی با روحیات اجتماع سازگار و مفید فایده افتند.
بدین خاطر که یک شاعر ابتدا در جهت درآمیختگی شعرش با مردم و البته همکلام شدن شعرش با مردم، بیتردید ویژگی مهم و سرنوشتسازی بنام ابلاغ پیام لازم میداند. لذا بدیهی است که هر شاعر دارای پشتبند مستحکمی بنام«دنیای شعر»است. دنیای شعر در شهر هر شاعر بسیار منتج و اهمیت دارد، چه اینکه هر شاعر دارای دنیای شعری خاصی است و البته در این دنیای شعری نیز ویژگیهای متفاوتی به چشم میخورد. بنابراین میتوان گفت که ویژگیای بنام ابلاغ پیام در شعر هر شاعر نیز میتواند متفاوت و یا احیاناً دارای وجه اشتراکی هم باشد. مثلاً در اشعار نیما یوشیج که بنیانگذار شعر نو است، آنچه بسیار معروف و مشهود است، اغلب نکات اجتماعی و یا به بیانی پیامهایی در شعر این شاعر است و ما این تکنیک را در اشعار آن به مانند«ای آدمها» و یا«هست شب»به عینه مشاهده میکنیم. به طوری که همین پیام اجتماعی را در اشعار فروغ فرخزاد و یا اخوان ثالث در شعر«زمستان»و سایر اشعارش به وفور میبینیم و در شعر سهراب نیز میتوان به مجموعهی مرگ رنگ و زندگی خوابها اشاره نمود که درون مایهی شعری شاعر در این دو مجموعه بیشتر اجتماعی و پیامهای اجتماعی است و شعرهای منوچهر آتشی که نکات اجتماعی است به مانند شعر فصل زخم. آن سوی قضیه شعرای کلاسیک هستند که این نوع وجه اشتراک را نیز میتوان در اشعار شعرای کلاسیک نیز ملاحظه کرد، به نحوی که اغلب شعرهای کلاسیک شاعرانی اعم از سنایی، منوچهری، فرخی، عنصری، سعدی و حافظ و صائب و دهلوی و... این پیام اجتماعی به دید میآید. و طبعاً نقطه مقابل این ویژگی(پیام اجتماعی)میتواند پیامی عرفانی و یا سایر پیامهایی باشد که به آنها اشاره شده، اما آنچه مهم است ویژگیهای منحصر به فردی است که میتواند در شعر یک شاعر مهم باشد، ولی دیگر شعرا از این ویژگی یا بیبهرهاندو یا اینکه بهره آنها قلیل است. یکی از این ویژگیها، پیام عرفانی است که شاعر به مراحلی بس بالاتر در حوزه شعر میرسد.
شعرایی اعم از حافظ و مولانا، بایزید بسطامی و ابوسعید ابوالخیر از زمرهی شعرایی هستند که از این پیام عرفانی با بهره و صاحب نظر و سبک هستند و به تعبیری میتوان گفت که این ویژگی ویژه(پیام عرفانی)همان ابراز متفاوتها در حوزهی شعری هستند و البته میتوان به اشعار احمد شاملو که بیشتر مضمونی اجتماعی و سیاسی دارند، اشاره کرد و یا همان شعرایی که به آنها اشاره شد. اما به نظر میآید که در شعر نو و البته در حوزه عرفان تأمل و توجه به عمق شعرهای سهراب(حجم سبز و صدای پای آب)این نماد نمادین را میتوان بیشتر مشاهده و حس کرد. ابلاغ پیام در اشعار سهراب بر آنانکه اهل شعر و البته فن شعر را آموختهاند و آنانکه با حوزه شعری سهراب شناخت و آشنایی کامل دارند؛ مبرهن است. ابلاغ پیام در شعر سهراب به یک روش نیست، بلکه شاعر توانسته با روشهای متفاوت به این مهم دست یابد. سپهری از معدود شاعرانی است که هر چیزی را دارای احترام و لیاقت و شخصیت میداند به نحوی که در اشعارش ویژگیها و رفتارهای مختلفی را نه تنها برای جانداران، بلکه برای همه اشیاء خلق میکند. پس طبیعی است که یک شاعر ناتورالیسم و سمبولیسم به مانند سپهری بیشتر از اینکه سعی کرده، شعر بگوید، سعی نموده پیامآوری کند و این پیامآوری را به عنوان تصویر بارز به جامعه نمایان سازد.
نویسنده: عابدین پایی
منابع و مآخذ:
۱- شعر نو از آغاز تا امروز مؤلف محمدحقوقی جلد۱و۲ چاپ دوم۱۳۷۷
۲- سهراب سپهری باغ تنهایی به کوشش حمید سیاهپوش چاپ هشتم۱۳۸۲
۳- سهراب سپهری هشت کتاب چاپ چهاردهم بهار۱۳۸۴انتشارات طهوری
۴- شکفتنها و رستنها فریدون مشیری منتخب شعر معاصر ایران چاپ اول۱۳۷۸ انتشارات سخن. جلد۱و۲
۵- ادبیات معاصر ایران تألیف دکتر اسماعیل حاکمی چاپ اول۱۳۷۳چاپ ششم۱۳۸۲
۶- بودا و اندیشههای او: نوشته ساد هاتیسا ترجمه و تألیف محمدتقی بهرامی حران چاپ اول۱۳۸۲
۷- بهرهگیری از مجلات و ماهنامهها و نوشتارهای مرتبط در مطبوعات و...
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست