جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

اندیشیدن به مرگ


اندیشیدن به مرگ

مرگ اندیشی مقوله ای است که از دیر باز مورد توجه انسان ها قرار گرفته است, به طوری که نمونه های آن را می توان در آیین هایی که برای مردگان برگزار می کنند مشاهده کرد

آمد شراب آتشین ای دیو غم کنجی نشین / ای جان مرگ اندیش رو، ای ساقی باقی درآ ۱

مرگ اندیشی مقوله ای است که از دیر باز مورد توجه انسان ها قرار گرفته است، به طوری که نمونه های آن را می توان در آیین هایی که برای مردگان برگزار می کنند مشاهده کرد. بشر برای رهایی از حس ابهام و سردرگمی در این باره دست به دامان افسانه و خرافات شده است تا معنایی برای این مقوله گریزناپذیر بیابد. به عنوان نمونه مومیایی کردن بدن های بی جان در مصر باستان، دفن کردن ظرف غذا یا جواهرات با مردگان یا کشتن مرکب متوفی و دفن آن در کنار قبر وی تا این که در آن دنیا پیاده نباشد، می توان تلاشی برای معنابخشی به این مقوله پررمز و راز دانست. زمانی که مرگی روی می دهد، دردی جانکاه تر از مرگ بر جان زندگان می افتد و آنها را دچار رنجی فرسودنی می کند، از این روی آنها سعی می کنند به هر طریقی که شده برای مرگ و مردن معنایی فراهم کنند. حتی امروزه که بشر غربی سعی کرده است با کنار نهادن آموزه های دینی و قدسی از افکارش اسطوره زدایی کند، ناچار است برای مردن معنا بیافریند تا زندگی اش در معرض پوچی قرار نگیرد. فیلم های زیادی را در سینمای هالیوود می توان سراغ گرفت که دارای ساختار قوی دراماتیک هستند که با درونمایه مرگ به توضیح و تفسیر جهان بعد از مرگ می پردازند. فیلم هایی مانند دیگران، روح، حس ششم، چه رویاهایی می آیند و... که همگی تلاش می کنند تا حس معناداری درباره مرگ را به زندگی انسان ها تزریق کنند و آنها را از درد و رنجی جانکاه که گریبانشان را می گیرند، برهانند.

زمانی که انسان به مرگ می اندیشد و پی به سرنوشت محتوم خود می برد، مواجهه مستقیمی با خود پیدا می کند و من حقیقی خودش را آشکار می کند و به قول مولوی روان آینه وار او صفت غماز بودن پیدا می کند. مرگ چنان پر قدرت و مهیب است که آدمی در مواجهه با آن دچار تغییرات بنیادین می شود و بی جهت نیست فیلسوفان اگزیستانس مواجهه با مرگ را یکی از مهم ترین عناصر فلسفه های خود قلمداد کرده اند.

در طول تاریخ زندگی انسان ها، افراد زیادی را می توان سراغ گرفت که در برخورد با این حقیقت جانشان دگرگون شده است. داستایفسکی از جمله افرادی است که مواجهه نزدیکی با مرگ داشته است. وی بعد از این که محکوم به اعدام می شود در واپسین لحظه خبر رهایی از مرگ او را نجات می دهد، از آن به بعد زندگی او دستخوش چنان تغییراتی می شود که حقیقت آدمی و روان پیچیده او مساله اصلی وی در شخصیت هایی که خلق می کند می شود. از جمله انسان های دیگری که تجربه ای از مواجهه با مرگ دارند، دکتر ویکتور فرانکل نویسنده کتاب با اهمیت «انسان در جستجوی معنا» است. وی در آن کتاب که بعد از جنگ جهانی دوم نوشته شده است به شرح خاطرات زندانی شدن خودش توسط نازی ها می پردازد و سعی می کند روشن کند چگونه میان اجساد بی جان زندانیان توانسته است برای زندگی معنا فراهم آورد و روش معنا درمانی را کشف کند. چنین نمونه هایی نشان می دهد که تا چه اندازه مرگ با معنای زندگی و زیستن که در برابرش قرار دارد قرابت و همزیستی تعادلی و تعاملی با یکدیگر دارند. تاریخ تفکر نشان می دهد انسان ها قادر نیستند بسادگی از کنار مقوله مرگ بگذرند و آن را نادیده بگیرند، از این رو تلقی های متنوع و متضادی در این باره وجود دارد.

● تلقی از مرگ

۱. ویران کننده ترین تلقی از مرگ، نیست شدن و نابودی است. کسانی که چنین تلقی از مرگ دارند به جهت این که ارتباط خود را از عالم قدسی قطع کرده اند و انسان را موجودی تک ساحتی در نظر می گیرند و او را در مختصات این جهان تعریف می کنند.

فیلسوف ملحدی مانند سارتر وقتی براساس شخصیت هایی که خلق می کند فلسفه اش را به جهان روزمره انسان ها وارد می کند، نتیجه منطقی فلسفه اش، ناتوانی در رهایی قهرمان های داستان هایش از دام پوچ انگاری است. روکونتین شخصیت اصلی رمان تهوع در وجود خودش شک می کند و می گوید «آیا من ذره ای در خیال نیستم» و در پایان داستان وقتی خودش را پیدا می کند، می گوید «آنتوان روکونتین برای هیچ کس وجود ندارد» و کسی که برای هیچ کس وجود ندارد اهمیتی ندارد که باشد یا نباشد.۲

کامو در داستان افسانه سیزیف مهم ترین مساله فلسفی را که ارزش فکر کردن دارد، خودکشی می داند و چنین باآهنگ بی معنایی زندگی سرنوشت بشر را تعیین می کند.

۲. هدفدار بودن مرگ برای دیگران با این تفاوت که مرگ قانونی است که افراد را جایگزین همدیگر می کند و فرصت زیستن در جهان مادی را برای دیگران فراهم می آورد. با مرگ زندگی فرد پایان می پذیرد و زندگی دیگران آغاز می شود. قرآن چنین تفکری را به دهری مسلک ها نسبت می دهد، آن گاه که می فرماید «وَقَالُوا مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِکُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَمَا لَهُم بِذَلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ» سوره ۴۵ / آیه ۲۴.

۳. تلقی دیگر دیدگاهی است که فرقه هایی مانند بودائیان و هندو ها به مرگ دارند و مرگ را پایان زندگی انسان نمی دانند، بلکه آن را بازگشت دوباره به جهان مادی و زندگی در بدن انسان یا حیوان دیگری در نظر می گیرند. آنان معتقدند چرخه بازگشت برای برخی از انسان ها تا ابد ادامه دارد.

۴. نگاه ادیان به مرگ نگاهی متعالی است که ارتباط محکمی با هدف خلقت آدمی دارد. دین اسلام بین جهان مادی و جهان آخرت پیوندی ناگستنی برقرار می داند، امتداد دنیا و آخرت به گونه ای است که زندگی دنیا مقدمه زندگی در آخرت است. بنابراین زندگی یک پاره خط نیست که نقطه شروعش تولد باشد و نقطه پایان آن مرگ، بلکه مرگ همواره همراه زندگی و روی دیگر آن است که با تولد متولد می شود. طبق تعلیم قرآن مردن همانند زندگی امر وجودی است۳ و خداوند آن را می آفریند، از این روی مرگ نمی تواند عدم و نیستی باشد، چرا که حیات دیگری از آن زاییده می شود.۴ مرگ پایان آدمی نیست، هر قدر آدمی در دنیا زندگی می کند به همان میزان دست به کار ساخت جهانی بی نهایت برای ابدیت خود می زند.

وقتی زندگی آدمی با تولد آغاز می شود حرکت وی هم به سمت لحظه انتقال به جهان آخرت شروع می شود و گریز از مرگ، ناگزیر ما را به آن نزدیک می کند.۵ حقیقت مرگ چون حقایق دیگر همواره در برابر خواسته های ما مقاومت می کند و اجازه عوض شدن براساس امیال ما را نمی دهد. زندگی در دنیا وسیله ای است برای نیکبختی یا سیه روزی انسان ها، کسانی که آن را به عنوان هدف انتخاب کرده اند به ماهیت دنیا توجه نکرده و خودشان را از باطن دنیا که جهان آخرت است دور ساخته اند و گرفتار فرجامی دردناک می شوند.۶ پیامبر(ص) یکی از خصوصیات انسان های زیرک و بافراست را مرگ آگاهی می داند، این افراد زیاد یاد مرگ هستند و این یاد مرگ بودن اجازه نمی دهد شیرینی های دنیا و اعتبارهای آن اصالت پیدا کند و از این روی چنین افرادی بیشترین آمادگی را برای رفتن به جهان آخرت در خود ایجاد کرده اند.۷ توجه به این نکته مهم و اساسی است که چنین تلقی از مرگ، رنج و ناامیدی به همراه نمی آورد، بلکه انگیزه های قوی برای خوب زیستن و درست عمل کردن در جهان مادی برای انسان ها پدید می آورد.

با توجه به سرشت مرگ که زیستن بعد از زیستن است، چرا انسان ها از مردن هراس دارند؟ چرا غالب انسان ها انس با مرگ ندارند۸ با این که مرگ لحظه ای از آنها غافل نمی شود، ولی آنها از مرگ غافل می شوند؟

تعلق به دنیا و اصالت دادن به خوردن و خوابیدن۹ و جلوه زرق و برق دنیا به تدریج انسان ها را به جایی می کشاند که دل هایشان را زنگار فرا می گیرد۱۰ و تبدیل به آدم های کور و کر می شوند که حقیقت را نه می شنوند و نه می بینند۱۱ و حتی کارشان به جایی می رسد که ره افسانه می زنند و پرده بر حقیقت می اندازند و می خواهند نور حق را خاموش سازند.

انسان های اسیر دنیا که نه، اسیر خود، خودساخته های ذهن شان را بر خدا ساخته ها برتری می دهند و پیامبرانی را از میان خودشان بر می گزینند تا آنها را هر چه بیشتر از حقیقت دور کنند. آدمی زمانی که به تمنیات نفسانی اش گوش می سپارد و تمام تلاش خویش را برای برخورداری از مواهب مادی مصروف می دارد، دنیای خود را آباد می کند و سرای ابدی را ویران؛ برای همین ترس عمیقی سراسر وجود او را زمانی که یاد مرگ می کند دربرمی گیرد، زیرا می داند مرگ او را به جهانی ویران می برد که با دستان خود آن را به نابودی کشانده است.۱۲ اگر نگاه الهی در زندگی آدمی جریان پیدا کند دیگر دنیا زندانی خواهد شد۱۳ که آرزوی ماندن در آن هدف هیچ انسان خردمندی نخواهد بود و صرفا به مزرعه ای می ماند که کاشته هایش به داشته های جهان باقی بدل می شود.

پانوشت ها:

۱. مولوی غزل ۳۴.

۲. کامو، افسانه سیزیف، ص ۱۷.

۳. الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ سوره ملک / ۲

۴. حمله دیگر بمیرم از بشر تا بر آرم از ملائک بال و پر. مولوی ۵۰۲

۵ . «ایها الناس! کلّ امری لاقَ ما یفرّ منه فی فِرارهِ و الاَجلُ مساق النفس الیه و الهرب منه موافاتُه» نهج البلاغه خطبه ۱۴۷.

۶ . «یعلمون ظاهرا من الحیوه الدنیا و هم عن الاخره هم غافلون» ۳۰ / ۷..«ما هذه الحیوه الدنیا الا لهو و لعب و ان الدار الاخره لهی الحیوان لو کانوا یعلمون» عنکبوت / ۶۴

۷. سئل رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم: ای المومنین اکیس؟ قال: اکثرهم ذکرا للموت و اشدِّهم استعدادا لهُ» بحار جلد۶ ص ۱۲۶.

۸ . والله لابن ابی طالب انس بالموت من الطفل بثدی امه» نهج البلاغه خطبه ۵.

۹. «همها علفها» نهج البلاغه، نامه ۴۵

۱۰. «کلّا بل ران علی قلوبهم ما کانوا بکسبونَ» سوره ۸۳ / آیه ۱۴

۱۱. مثل الذین کفروا کمثل الذی ینعق بما لایسمع الا دعاء و نداء صم بکم عمی فهم لایعقلون» سوره ۲ / آیه ۱۷۱.

۱۲. امام حسن (ع): «لانکم اخربتم آخرتکم و عمّرتم دنیاکم، و انتم تکرهون النقله من العمران الی الخراب» معانی الاخبار باب نوادر المعانی، ص ۳۸۹.

۱۳. این جهان زندان و ما زندانیان حفر کن زندان و خود را وارهان. مولوی ۶۷۴ . بسته در زنجیر کی شادی کند؟! کی اسیر حبس آزادی کند؟! مولوی ۳۲.

عباس امیری