پنجشنبه, ۲۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 13 February, 2025
مفهوم سیاست نزد ماکیاولی
شهرت ماکیاولی به عنوان مبل٧غ و مدافع سیاست قدرت، تا به امروز در سراسر جهان مستحکم مانده است. نوشته های سیاسی او از سوی برخی از منتقدان، به عنوان توجیه گر منافع قدرتمندان و توجیه استفاده از هر وسیله برای رسیدن به هدف شناسانده شده است. اما دوگانگی و دوچهرگی اندیشه ماکیاولی، نشانگر روزآمدی و تازگی آن می باشد. هنوز پس از نزدیک به پنج سده، اندیشه های سیاسی ماکیاولی مورد بحث و بررسی کسانی است که درباره سیاست اظهارنظر و یا به نوعی خود را با آن مشغول می کنند. نوشته حاضر، تلاشی است در جهت پرتوافکندن دوباره بر اندیشه های این متفکر بزرگ دوره نوزایی (رنسانس) و روشن ساختن جایگاه او در تاریخ اندیشه های سیاسی.
● جایگاه ماکیاولی در تاریخ اندیشه سیاسی
پرسش هایی که از جانب ماکیاولی در آغاز سده شانزدهم میلادی طرح شده، هنوز هم از مسائل مورد بحث در سیاست است. پرسش هایی نظیر این که رابطه سیاست و اخلاق چگونه است و چگونه می بایست باشد؟ آیا یک سیاستمدار باید تنها به موفقیت اعمال و کارهای خویش بیندیشد یا باید از قوانین عمومی اخلاقی پیروی کند؟ نظریه و فلسفه سیاسی چه دستورالعمل هایی می تواند برای عمل سیاسی در برداشته باشد؟ آیا قواعد عمومی معتبر و رایجی ناظر به پیروزی برای عمل سیاسی وجود دارد یا پیروزی سیاسی بیشتر در نتیجه واکنش انعطاف پذیر نسبت به شرایط مختلف به دست می آید؟ دورنماهای سیاست چگونه با قانونمندیهای تکامل تاریخی در ارتباط قرار می گیرد؟ آیا یک امر پیشرفت جهانی در تاریخ وجود دارد یا هر دوره پیشرفتی در تاریخ، یک دوره پسرفت یا تحول وارونه را به دنبال خواهد داشت؟ تمام این پرسشها، با نام اندیشمند و نظریه پرداز فلورانسی سده شانزدهم پیوند می خورد.
اسپینوزا و روسو، در فلسفه سیاسی خویش، همواره از ماکیاولی پیروی کرده اند. در آغاز سده نوزدهم، هگل و فیشته که شاهد متلاشی شدن امپراتوری (رایش) کهن آلمان بودند، پاسخ پرسشهای سیاسی خویش را در آثار او می جستند. در سده بیستم، هم موسولینی و هم آنتونیو گرامشی زندانی او، عقاید خود را به ماکیاولی نسبت می دادند و نزد ماکیاولی اندیشه ها و تأملات سیاسی را دنبال می کردند که در زمان آنان از اعتبار برخوردار بود. بدین ترتیب ماکیاولی توانست به عنوان «پدر فکری» جریانات و افراد گوناگون و گاه متضاد با یکدیگر کشف شود.
این کشفیات از جهاتی درست است، زیرا ماکیاولی در سراسر نوشته های سیاسی خویش، هرگز قاطعانه جانب یک جریان سیاسی را نمی گیرد. در نوشته های او می توان جملاتی را پیدا کرد که بیشتر محافظه کارانه، یا بیشتر اصلاح طلبانه و یا بیشتر انقلابی است. کمااینکه محافظه کاران انگلیسی و آمریکایی، بیشتر «گفتارها» را سرمشق خود قرار می دهند، در حالی که انقلابیون مانند روسو و گرامشی و سیاستمداران در قاره اروپا، بیشتر به «شهریار» علاقه خاطر نشان داده اند. همین امر، تضاد موجود در آثار او را به خوبی نشان می دهد و آشکار کردن آن در اینجا، هدف اساسی مقاله مرا تشکیل می دهد.
چه سیاستی بهترین سیاست است؟ این پرسش برای ماکیاولی از هیچ اهمیتی برخوردار نبود، بلکه از شرایط جاری سیاسی سرچشمه می گرفت. حتی از این هم فراتر: هم رهبر شورش جیامپی در ایتالیا که می خواست قدرت را به تصرف درآورد و هم سزار بورژیا که می خواست قدرت خویش را حفظ کند، مورد توجه و تأمل سیاسی ماکیاولی قرار می گیرند. فراسوی همه نقطه نظرات سیاسی، یک چیز نظر ماکیاولی را بیش از هر چیز دیگر به خود جلب می کرد: ـ فن درست ـ و این نزد ماکیاولی یعنی عمل سیاسی که به پیروزی منجر گردد. این رک گویی اساسی بدانجا انجامید که آثار نظری او مورد استفاده جنبشها و جریانات مختلف سیاسی قرار بگیرد. در عین حال ساختار بنیادین نوشته های ماکیاولی از اساس جمهوریخواهانه است و در کالبد دمکراسی غربی روح قدرتمندی دمیده است. این عقیده که ماکیاولی جموریخواه بزرگی است، ممکن است متناقض (پارادکس) به نظر آید، زیرا هم ژاکوبن ها و هم ناپلئون او را مطالعه کرده و از وی بهره برده اند. همچنین لنین و موسولینی از بعضی نظریات ماکیاولی پیروی کرده اند. با این حال باید گفت اگر ما ماکیاولی را به عنوان پدر فکری حکومت ترور ژاکوبن ها و جنگهای فاتحانه ناپلئون و همچنین پدر فکری کمونیسم و فاشیسم بدانیم، تأملات سیاسی او را به صورت کاریکاتور درآورده ایم. در اینجا همصدا با روسو باید گفت: «او (ماکیاولی) تحت این پوشش که به پادشاهان درس بیاموزد، در واقع به ملتها درس آموخته است. شهریار ماکیاولی، در واقعیت امر، کتاب جموریخواهان است».
چنان که پایین تر خواهیم دید، دستاورد فکری ماکیاولی بیشتر در جهت کشف قانونمندیهای حاکم بر علم و فن سیاست بوده است و دستورالعمل هایی که او برای پیروزی در امر سیاست تجویز می کند ـ علیرغم ظاهر متضاد آن ـ به دمکراسی انجامیده است. با ماکیاولی یک تغییر الگو (تغییر پارادایم) از فلسفه سیاسی کلاسیک جهان باستان و همچنین درک سیاست در سده های میانه به سوی اندیشه سیاسی دوران جدید صورت می گیرد که کل نظریات سیاسی دوران جدید را بر شالوده خود استوار می سازد. ماکیاولی صورت مسئله سیاست را دوباره طرح ریزی، طبقه بندی و از نو فرموله کرده است و از این رو بحق پدر علم سیاست مدرن شناخته می شود.
● کالبدشناسی دوران رنسانس
یاکوب بورکهارت، اندیشمند بزرگ سویسی، در کتاب مشهور خود «فرهنگ رنسانس در ایتالیا» می گوید: رنسانس نه تقلید و جمع آوری دستاوردهای جهان باستان بلکه دوران نوزایی و کشف دوباره جهان و انسان بود. در دوران رنسانس، برای نخستین بار در اروپا و غرب، طرح یک «انسان جهانی» (uomo universale ) ریخته شد. اگرچه این «انسان جهانی» در واقع زایش دوباره انسان اروپایی و غربی بود، اما انسانی که این بار با ادعای جهانی به میدان می آمد، هدفش تعیین و تبیین نظریات کل بشریت بود. رنسانس روند فردیت گرایی در یک دوران بود که می خواست خود را به عنوان مرکز ثقل قابل شناسایی آگاه شونده انسانی که بیش از پیش به فردیت و یگانگی خویش آگاه می شد، بشناسد و از سوی دیگر از جهان تمامی دارایی های دینی ـ نمادین زدوده می شد تا دوباره در هیئت ناتورالیستی (طبیعت) خود کشف گردد.
در این دوران، شیوه زندگی ایستای سده های میانه منحل می گردد و شیوه های پویای زندگی دوران جدید آغاز می شود. جلوه های این پویایی را می توان در هنر، ادبیات و فلسفه این دوران بازیافت. از سده چهاردهم میلادی بورژوازی تجاری و مالی ایتالیا، علاوه بر مکان که در سده های میانه به صورت زمین قابل کشت اهمیت داشت، زمان را نیز کشف کرد. دیگر ناقوس کلیسا فقط معنای مذهبی نداشت، بلکه این ناقوس ساعت به ساعت حتی شبها، زمان را اعلام می کرد. در این زمان، شهر اهمیتی روزافزون در برابر ده می یافت و سرمایه داری تجاری و مالی با خریدن زمینها، اشرافیت زمیندار و حتی کلیسا را به عنوان یک زمیندار بزرگ به عقب می راند. پاپ پیوس دوم در همین زمان درباره آن گفته بود: «در ایتالیای خواهان تغییر ما که هیچ چیز محکم نیست و هیچ قدرت قدیمی وجود ندارد، به سادگی می تواند از بنده پادشاه بوجود آید».
برای اینکه روح این دوران را بیشتر از این بازسازی کنیم، باید این نکته مهم را بگوییم که یکی از بزرگترین صرافان ایتالیا در این دوران روی چکهایش می نوشت: «به نام خدا و سود». بدین ترتیب این بورژوازی علاوه بر خدا، سود را نیز کشف می کرد و می رفت که آن را حتی بر خدا برتری بخشد. فلورانس مرکز این سرمایه داری بود. از بزرگترین خاندان هایی که در فلورانس حکومت کرده اند، می توان از خاندان مدیچی نام برد. کوزیمو مدیچی نه تنها از ثروتمندترین مردان زمان خود بود، بلکه از سال ۱۴۳۴ سیاست شهر خود را تعیین می کرد. نوه او لورنسو یکی از بزرگترین مردان هنر، ادبیات و فلسفه بود و در زمان زندگی خود به عنوان شهریار فلورانس دیده می شد. ماکیاولی کتاب شهریار خود را به همین لورنسو مدیچی پیشکش می کند، به امید آنکه نزد او مقامی بیابد. پسر لورنسو، جیوانی در سال ۱۵۱۳ به عنوان پاپ لئوی دهم تاجگذاری کرد. پس از مدتی کلمنس هفتم، که او نیز یک مدیچی بود به عنوان پاپ برگزیده شد. در سال ۱۵۳۳ نوه لورنسو، کاترین دومدیچی با پادشاه آینده فرانسه هانری دوم، ازدواج کرد. از برادر جوان کوزیمو، لورنسو دی جیوانی، ماریا دومدیچی می آید که در سال ۱۶۰۰ با هانری چهارم ازدواج کرد. در اینجا از تاریخ زندگی خانواده مدیچی می توان منحنی حرکتی نمونه وار در رنسانس ایتالیا را مشاهده کرد: از ترقی سریع یک خانواده سرمایه دار و اعیان به سوی یک خانواده آریستوکرات اشرافی با ایده آل ها و آرمان های فئودالی. این «بازسازی اشرافیت» (Rearistokratisierung) در خانواده های تاجران و بانکداران بزرگ و نظامیان فلورانس، پدیده ای است که به عنوان روندی متناقض (پارادوکس) در طرح کلی رنسانس ایتالیا و دوران جدید یعنی رشد توفانزای بوژوازی و مناسبات سرمایه داری، خودنمایی می کند. اندیشه ماکیاولی در تدوین نظریه دولت مدرن، از بسیاری جهات پاسخی از جمله به همین حرکت متناقض و قهقرایی در بطن رشد بورژوازی ایتالیاست. در کنار این رشد بورژوازی تجاری و مالی، باید از هومانیست ها یا انسان گرایان دوره رنسانس یاد کرد. این انسان گرایان با سرمایه داران علیه اشراف و کلیسا متحد شدند و در این دوران اتحاد «پول و اندیشه» که ویژگی مهم دوران جدید است، شکل گرفت. اتحاد پول و فکر در نبردی شهروندانه علیه کلیسا و اشرافیت باعث شد قشرهایی که در دوران تولد محروم از امتیازات موجود در مناسبات اشرافی و دینی دوران سده های میانه بودند، به سوی عرصه های تازه ای در زندگی اجتماعی گام بردارند. در این جنگ، فکر و اندیشه جانب پول را گرفت، زیرا اندیشمندان این دوران نیز از طبقات میانی و پایین جامعه برمی خاستند. انسان گرایان به زبان لاتین می نوشتند، ولی سبک لاتینی را بهتر کردند. اما از زمان دانته، زبان گفتاری مردم ایتالیا یعنی ایتالیایی، در ادبیات، لاتین را به عنوان زبان ادبی به عقب راند. در آغاز دوران رنسانس، پترارک قرار دارد و در پایان آن ماکیاولی. انسان گرایان دوره رنسانس می خواستند «انسان جهانی» با اندیشه های جهانی و جهانشمول بیآفرینند و این سرنوشت دوران جدید می باشد که به جای اندیشه هایمنطقه ای (partikular) می خواهد اندیشه های جهانی و جهانشمول (Universal) بیآفریند. ماکیاولی به عنوان یکی از بزرگترین نمایندگان اندیشگی رنسانس، در همین سنت قرارمی گیرد و او در باب سیاست بطور جهانی و جهانشمول، به تأمل و ژرف اندیشی می پردازد. اینک به بررسی زندگی ماکیاولی می پردازیم.
● زندگینامه ماکیاولی
نیکولو ماکیاولی در ۳ ماه مه ۱۴۶۹ در فلورانس در یک خانواده متوسط پایین بدنیا آمد. پدرش برناردو ماکیاولی از یک خانواده اشرافی ولی فقیرشده برمی خاست. ماکیاولی در یک خانواده شش نفره می زیست و پدرش به تحصیل فرزندانش علاقه زیادی نشان می داد و برای تحصیل فرزندانش سرمایه گذاری می کرد، زیرا می دانست که پیشرفت و ترقی فرزندانش تنها به تحصیل آنان بستگی دارد و امکانات مالی خانواده راه دیگری را پیش پای آنان نمی گذارد. ماکیاولی در هشت سالگی به نزد معلم لاتین فرستاده شد. پدر ماکیاولی پول زیادی برای خرید کتابهای لاتین پسرش می پرداخت و به همین خاطر خانواده در فقر بیشتری فرو می رفت. اما این تحمل مخارج برای ماکیاولی جوان نتیجه داد و او در سن ۲۹ سالگی به ریاست «دیوان دوم» و عضویت در «شورای ده نفره» فرمانروا در فلورانس برگزیده شد که در آن درباره سیاست های خارجی و امنیتی جمهوری فلورانس تصمیم گرفته می شد. ماکیاولی در این مشاغل وظایف دیپلماتیک خود را به خوبی انجام می داد و سال به سال در موقعیت خود ابقا می شد. او به عنوان سفیر و دیپلمات به سوی سزار بورژیا، به نزد
قیصر ماکسیملیان و بالاتر از همه به دربار فرانسه فرستاده شد. در کنار این وظیفه، سازماندهی دوباره نیروی نظامی فلورانس به او واگذار شد و او در فلورانس یک میلیشیا تشکیل داد. در سال ۱۵۱۲ ماکیاولی به دلیل شرکت در توطئه کودتا علیه مدیچی ها (امری که تا کنون ثابت نشده است) و دفاع از جمهوری فلورانس از کار برکنار می گردد و به تبعید فرستاده می شود. ماکیاولی همواره می خواست به جهان سیاست بازگردد، اما این امر در طول زندگی او دیگر میسر نشد. شاید بیرحمانه بنظربیاید ولی جهان سیاست از این تبعید سود فراوان برده است، زیرا ماکیاولی تازه در زمان تبعید طولانی مدت خود به تأمل و تعمق در امر سیاست به عنوان یک نظم اندیشگی می پردازد. ماکیاولی در سال ۱۵۱۲ کار نوشتن «گفتارها» را آغاز کرد و در سال ۱۵۱۳ در مدت چهارماه کتاب برجسته «شهریار» را نوشت. دو اثر بزرگ دیگر او یعنی «هنر جنگ» (۱۵۲۰) و «تاریخ فلورانس» (۱۵۲۵) یکی پس از دیگری منتشر شد و کار «گفتارها» نیز به پایان رسید. ماکیاولی همواره به نظریه پردازی های خویش به عنوان رهیافت و تخته پرشی به سوی عمل سیاسی می نگریست ولی جز مشاغل بی اهمیت در دوران مدیچی کار دیگری به او واگذار نشد. هنگامیکه در سال ۱۵۲۷ خاندان مدیچی از فلورانس بیرون رانده شد، ماکیاولی فکرمی کرد می تواند دوباره به سیاست بازگردد، اما به دلیل همکاری با مدیچی این آرزوی او هم ناکام ماند و او در همان سال در ۲۲ ژوئن ۱۵۲۷ درگذشت.
ماکیاولی در کتاب خود دائما" گله و شکایت می کند که در تبعید مجبور است تنها با زنان و مرغ و خروسها مشغول باشد و سروکله بزند، درحالیکه جهان سیاست به او نیاز مبرمی دارد. در اندیشه پردازی، هدف اساسی ماکیاولی ایجاد یک دولت قدرتمند و با ثبات در ایتالیا بود، اما او در این هدف هم ناکام ماند. چهار ماه پس از مرگ ماکیاولی لشکریان فرانسه ایتالیا را تصرف می کنند و بدین ترتیب رنسانس ایتالیا پایان می یابد. از نظر تایخی نیز اندیشه ماکیاولی در ایتالیا سترون باقی ماند و ایتالیا تازه در سال ۱۸۷۰ توسط گاریبالدی متحد شد و هنوز تا به امروز ایتالیا هرگز از یک دولت قدرتمند برخوردار نبوده است. اما نظریه و اندیشه سیاسی ماکیاولی در سراسر جهان غربی هواداران بیشماری یافته است. دانش سیاست و عمل سیاسی در دوران جدید خود را بیش از هرکس دیگری مدیون ماکیاولی است و از این جنبه او به پیروزی بزرگی ـ البته پس از مرگش و نه در ایتالیا ـ دست یافته است.
● طرح جدید صورت مسئله
باوجود اینکه ماکیاولی در آستانه دوران جدید می زیست و در زندگی خویش ابتدا به عنوان دیپلمات کارمی کرد و به امور سیاسی چنانکه هنوز تا آن زمان زیر الگوی سده های میانه اجرامی شد، می پرداخت، توانست در اندیشه سیاسی خویش از سنت و برداشت سنتی سیاست قرون وسطایی بگسلد و نظریه سیاسی و تاریخی خود را با اصول و الگوی دوران جدید پی ریزی کند. گفتمان سیاسی نزد ماکیاولی به طور قطعی و رادیکال از گفتمان سیاسی سده های میانه و همچنین گفتمان باستانی یونانی ـ رمی گسست حاصل می کند و برشی تاریخی به سوی دوران جدید می گشاید. آنچه ماکیاولی را از جهانبینی های سیاسی ـ تاریخی سده های میانه یعنی سیاستنامه نویسی پیش از او که در اروپا به آن «آیینه شهریار» (Fürstenspiegel Miror of the Prince ) می گویند، متمایز می کند، صرفنظرکردن رادیکال او از هرگونه «هدفمندی الهی» (theologisch) و یا «غایتمند» (teleologisch ) سامان دولتی می باشد.
برابر نظر سن آگوستین که در سده های میانه حجت تام محسوب می شد، تاریخ توسط اراده و مشیت الهی و از جانب خدا هدایت می شود. نزد ماکیاولی تاریخ محصول اراده و کار انسانهاست. تاریخ برای ماکیاولی عینیت خود را از مداخله خداوندی بدست نمی آورد، بلکه این عینیت از ساختار درونی و ضروریات روندها و رویدادهای تاریخ نتیجه می شود. چنین است که ماکیاولی نوشته خود «تاریخ فلورانس» را مانند تاریخ نویسان مسیحی با داستان انجیل از ساختمان برج بابل و لعنت خدا برای مردم نمی آغازد، بلکه این تاریخ را با حملات ژرمنها به ایتالیا شروع کرده و توضیح می دهد. در تایخ نویسی دوره اسلامی نیز ما شاهد آن هستیم که همه تاریخ نویسان از حضرت آدم آغاز می کنند و شرحی از همه پیامبران می دهند، تا اینکه به تاریخ مورد نظر خود برسند. در سرزمینهای اسلامی تنها خواجه نظام الملک است که از این سنت می گسلد و سیاستنامه او به نظر من بدون شک در اختیار ماکیاولی بوده است. اما این بحث را به هنگامی دیگر وامی گذاریم.
ماکیاولی تمامی عناصر تفکر برین (tranzendental ) را از نظریه خویش بیرون می راند و قانونمندی های روند تکامل تاریخی را بدون دخالت اندیشه برینی توضیح می دهد. بدینوسیله او با صرفنظر کردن از پرداخت برینی تاریخ، روش علیت (kausal ) را در بررسی تاریخی ممکن می سازد. از این پس دیگر مداخله خداوندی موجب دگرگونی های تاریخی نمی باشد، بلکه تنها طبیعت انسان، رفتار و اعمال او روند تاریخ را ممکن می سازد. این امر ـ دخالت انسانی ـ آن پیشنهاده منطقی می باشد که ماکیاولی در دو اثر معروف خود یعنی «شهریار» و «گفتارها» مورد استفاده قرارمی دهد و از این جهت او تاریخ نویسی را متحول می گرداند. در کنار دو مفهوم رایج در رنسانس یعنی «مایه» (virtu ) و «بخت» (fortuna )، ماکیاولی مفهوم «ضرورت» (necessita ) را نیز در گفتمان سیاسی ـ تاریخی نظریه خویش وارد می کند. مفهوم ضرورت از این جنبه ضروری می نمود، که در صورت عدم مداخله خدا به عنوان عامل تعیین کننده و گرداننده تاریخ، می بایست عامل دیگری به عنوان پیوستگی روندهای تاریخی در نظر گرفته می شد، تا تاریخ به سطح یک وقایع نگاری سطحی تنزل پیدانکند. این ضرورت، یک واحد اندازه گیری بشمارمی رود که ماکیاولی با آن چگونگی روابط درونی قابل شناخت را در تاریخ بازسازی می کند. دستورالعمل های سیاسی ماکیاولی تماما" بر اساس اندازه گیری این روابط درونی تاریخی استوار است. تنها کسی که قانونمندی های روندها و رویدادهای تاریخی و سیاسی را بداند، در موقعیتی قرارخواهد داشت که اهداف خویش را تحقق بخشد. مطالعه قانونمندی های تاریخی به انسانها این امکان را می دهد که تا اندازه ای از دست نیروهای سرنوشت و خلق و خوی متلون بخت بگریزند. توان تسلط بر تاریخ از طریق شناخت قانونمندی های آن ـ این است آن فرمول نظری و عملی برنامه ای که رنسانس ایتالیا به ما ارائه می دهد:
«حکام ما که پس از سالها حکومت، سیادت خود را از دست داده اند، نبایستی اینچنین از سرنوشت شکایت داشته باشند، بلکه از جبونی خویش می بایستی گله مند بود. زیرا در زمانهای آرام آنها نمی اندیشیدند که چیزها ممکن است تغییریابند. همچنین که یک خطای عمومی بشری است که در زمانهای آرامش دریا به توفان نمی اندیشند. و هنگامی که زمانه نابکارآمدن گرفت، آنها تنها به فرار می اندیشیدند، نه به دفاع.» (شهریار ـ ص ۱۰۱)
هدف اساسی ماکیاولی در شهریار «حفظ خود» (Selbsterhaltung) دولت و «مصلحت دولت» (Staatsraison ) می باشد و او برای این حفظ خود، شناخت ضرورت و داشتن مایه به معنی صلاحیت و شایستگی را باهم پیوند می دهد. اگر ضرورت تاریخی شناخته نشود و یا سیاستمداران از هیچ مایه ای برخوردار نباشند، آنان قربانی بازی های سیاه و غیرشفاف سرنوشت و همچنین قربانی خلق و خوی متلون بخت خواهند شد. اینگونه قربانی شدن به نظر ماکیاولی مجازات عدم شناخت ضرورت در فلسفه تاریخ او می باشد که همواره با اختیار خودکامه و سیاه بخت همراه بوده و در تحلیل نهایی عدم صلاحیت و لیاقت سیاسی شخص یا ملت و کشور را نشان می دهد.
«رفتار این شبیه بیماری سل است که درباره آن پزشکان می گویند که این (بیماری) در مراحل اولیه آسان درمان پذیر و سخت در شناخت است. اما در مراحل پیشرفته هنگامی که در اوایل او شناخته و درمان نشود، آسان قابل شناخت و سخت برای درمان می باشد. همچنین است در سیاست: شرارتهایی را که در کشور جوانه می زنند، اگر زود شناسایی شوند، که البته برای اینکار یک مغز دانا توانا خواهد بود، بسیار زود رفع خواهند شد، اما اگر آنها شناخته نشوند و پیشرفت کنند، تا جایی که هرکس قادر به شناخت آن باشد، دیگر هیچ دارویی آن را درمان نخواهد کرد» (شهریار ـ ص ۱۰).
در اینجا با تفاوت گذاری میان «یک شخص دانا» و «هرکسی» ، ماکیاولی ادعای خود را مبنی بر اینکه سیاست را به عنوان یک هنر و یک علم می آموزاند، مستدل می سازد. سیاست با ماکیاولی قواعد و قوانین ویژه خود را می یابد که می بایستی فراگرفته شود تا به اهداف مورد نظر برسیم. از این پس نه نیات عالی، بلکه توانایی پیروزی، بهترین خصایل فرد سیاستمدار را تشکیل می دهد.
با ماکیاولی سیاست به مثابه «هنر تحقق ممکن ها» ویژگی خویش را می یابد، اگرچه برخی در اندیشه سیاسی او «هنر تحقق ناممکن ها» را جستجو می کنند. بسته به نوع دریافت ما از ماکیاولی ـ چنانکه در تاریخ اندیشه پس از او صورت گرفته ـ او به عنوان اندیشمندی محافظه کار، اصلاح طلب و یا انقلابی نمودار می شود. اما باید خاطر نشان کرد که ماکیاولی در تحلیلهای سیاسی ـ تاریخی خود واقعیت گرایی ناب را بنپایه نظری خویش قرارمی دهد و هرگونه تقاضای هنجارگذار (normativ ) را در سیاست به شدت رد می کند:
«زیرا میان زندگی آنطور که هست و زندگی آنچنان که باید باشد، آنچنان تفاوت عظیمی وجود دارد که هر که تنها بدان توجه دارد که چه اتفاقی باید بیفتد، و نه بدان که چه (اتفاقی) در واقعیت می افتد، هستی خویش را بیشتر تباه می کند تا آن را حفظ کرده باشد. انسانی که فقط خوبی را می خواهد، ناچارا" شکست خواهد خورد در میان اینهمه انسان هایی که خوب نیستند». (شهریار ـ ص ۶۳).
نزد ماکیاولی دردناکی واقعیت «دستورمندی سیاسی» (politische Imperativ) آشکار می گردد. اگر نزد افلاطون و ارسطو شناخت سیاست واقعی در پیوند با اندیشه نیکبختی و فضیلت قرارمی گیرد، ماکیاولی به طور رادیکال از انگاشت (Konzept) خوشبختی برای انسان ها می گسلد و به تنها چیزی که اهمیت می دهد، ثبات سیاسی در کشور است. این رک گویی بی رحمانه که خود او نیز به آن معترف است، خیلی به بدنامی او کمک کرده است، زیرا او حتی در جاهایی که ظاهرا" دستیابی به خوشبختی برای مردم ممکن می باشد، بدان توجهی نکرده و تنها به «حفظ خود» دولت، «مصلحت دولت» و ثبات سیاسی کشور می اندیشد. ماکیاولی معتقد است که «افراد آزاد وجود ندارند بلکه ملتهای آزاد وجود دارند و یک فرد تنها زمانی می تواند ادعا کند که آزاد است که متعلق به یک ملت آزاد باشد».
تز تغییرناپذیری طبیعت انسانی (konstante Antropologie) به عنوان یکی از مهمترین عناصر ثابت در اندیشه ماکیاولی مطرح می باشد که برابر آن می توان دگرگونی های تاریخی را مورد تحلیل جدی قرار داد. فرد انسانی نزد ماکیاولی یک واحد ثابت می باشد و تاریخ در حرکت و جریان. تنها در اثر پذیرش این اصل یعنی ثبات و تغییرناپذیری طبیعت انسانی است که می توان شرایط متفاوتی را که او بررسی می کند، باهم مقایسه کرد. ماکیاولی ثابت های طبیعت انسانی را به زیر ذره بین می گذارد و کنش ها و واکنش های انسانها را در شرایط و موقعیت های گوناگون مورد مداقه قرار می دهد:
«هرکس که با تاریخ معاصر و با تاریخ باستان سروکار داشته باشد، به آسانی می فهمد که همه ملتها و دولتها از دورانها قبل خواسته های مشابه و خلق و خویهای مشابه داشته اند. اگر ما با دقت گذشته را مطالعه کنیم، به سادگی می توانیم در هر دولتی آینده را پیش بینی کرده و چاره جویی جدیدی بیندیشیم، اگر وسایل گذشته در اختیارمان نیست». (گفتارها ـ ص ۱۰۷)
فلسفه سیاسی ماکیاولی، علاوه بر تغییرناپذیری طبیعت انسانی بر محور بدبینی نسبت به انسان بنیان گذاری شده است. برخلاف دوران روشنگری که انسان را طبیعتا" خوب و نیک نهاد ارزیابی می کند، ماکیاولی و پس از او هابس، انسان را ذاتا" بد، فاسد و شریر قلمداد می کنند. هر دو آنان، هم ماکیاولی و هم هابس مشروعیت انحصار زور از سوی دولت را از بدی طبیعت انسانی نتیجه گیری می کنند. این بدبینی انسان شناسانه نقطه حرکت اندیشه های سیاسی دستگاه مند ماکیاولی را تشکیل می دهد و از طریق آن پیشنهاده ای برای دولت مدرن به عنوان یک نهاد فراهم می آید که تنها با وسایل زور و اجبار تداوم خود را متحقق می گرداند. در اینجا تفاوت اساسی «همزیستی سیاسی» در دوران جدید با سده های میانه آشکار می گردد. درحالیکه در سده های میانه مفهوم «وفاداری» بنپایه جماعت سیاسی را تشکیل می داد، دولت دوران جدید بر پایه عدم اعتماد و سوء ظن به شهروندانش تجسم می یابد. این عملکرد راهبردی دوگانه، یعنی بدبینی انسان شناسانه ماکیاولی را، هم به مثابه پیشنهاده منطقی و هم به عنوان گرانیگاه تأمین مشروعیت دولت مدرن می توان به عنوان بزرگترین نوآوری ماکیاولی سنجید و اعلام کرد.
پاسخ ماکیاولی به فروپاشی نظم سده های میانه و فروپاشی دستگاه اندیشگی اسکولاستیک فروپاشی الگوی نظم هیرارشیک سده های میانه، اندیشه «حفظ خود» دولت را آنهم به هر قیمت و با هر وسیله بوجود آورد و به پیش انداخت. درحالیکه در سده های میانه قدرتهای «نسبی» کلیسایی و جهانی خود را با توجه به ایستایی مناسبات موجود در این دوران به صورت قدرتهای «مطلق» به نمایش می گذاشتند، در اثر پویایی حاکم بر مناسبات جدید ناشی از رشد سرمایه داری اولیه، پاپ و قیصر «قدرت واقعی» سیاسی و نظامی خود را روز بروز بیشتر از دست می دادند. بدینوسیله روابط سده های میانه ای که پاپ و قیصر به عنوان قدرت کلیسایی و قدرت عرفی در رأس هرم آن قرارمی گرفتند، در دوره رنسانس ازهم پاشید. با برآمد شهرها در آغاز این روند و برآمد کشور ـ ملتها در ادامه این روند، پاپ و قیصر شرایط تضمین قدرت خویش را از دست دادند. بدین ترتیب فروپاشی نظم سده های میانه مهر خورد، زیرا ضمانت این نظم تا زمانی امکان پذیر بود که «برانگیزش ارزشی» و تائیدهای قدسی می توانست بی مانع، از یک مرجع قدرت به مرجع قدرت دیگری منتقل شود.
یادداشتها:
۱ـ من این واژه و مفهوم را از عنوان کتاب بابا افضل کاشانی «ساز و پیرایه شاهان پرمایه» برگرفته ام و به نظر من رساتر از واژه و مفهوم هنر می باشد که حمید عنایت و داریوش آشوری پیشنهاد کرده اند.
۲ـ می دانیم که امپراتوری روم شرقی (بیزانس) توسط ترکان عثمانی منقرض شد. ماکیاولی در اینجا آن را به اشتباه به عربها نسبت داده است.
منابع مورد استفاده:
ـ شهریار، نیکولو ماکیاولی، برگردان داریوش آشوری، ویرایش دوم، نشر مرکز، تهران ۱۳۷۵
ـ گفتارها، نیکولو ماکیاولی، برگردان محمدحسن لطفی، انتشارات خوارزمی، تهران ۱۳۷۷
ـ فرهنگ رنسانس در ایتالیا، یاکوب بورکهارت، برگردان محمدحسن لطفی، طرح نو، تهران ۱۳۷۶
Niccolo Machiavelli, Politische Schriften, Fischer Taschenbuchverlag, Frankfurt am Main, ۱۹۹۰
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست